امام گفت شما مثل ريگ کف جوي هستيد


 






 

گفت و گوي «ايران» با حبيب الله عسکر اولادي وزير اسبق بازرگاني:
 

اشاره
 

حبيب الله عسگر اولادي از مبارزان با سابقه پيش انقلاب بود که در مجلس اول نايب رئيس شد. او سپس با دعوت شهيد رجايي به وزارت بازرگاني رفت اما برخورد ميرحسين موسوي با او سبب شد تا در سال 1362 عطاي وزارت را به لقايش ببخشد.
در روزهاي بعد از پيروزي انقلاب که شما به عنوان يکي از شاگردان امام (ره) به مجلس راه يافته بوديد و حتي نايب رئيس مجلس بوديد، چگونه شد که وزارت بازرگاني را پذيرفتيد و چرا استعفا داديد؟
ورود من به وزارت بازرگاني وسيله شهيدان رجايي و باهنر بود. من تازه نايب رئيس مجلس شده بودم که آن سوء قصد نسبت به من انجام شد. شهيد دکتر باهنر به من گفتند که رجايي گفته تو بايد وزير بازرگاني شوي. در آن شرايط، من از ناحيه دست آسيب ديده بودم. به ايشان گفتم در حال حاضر، در حال وارد شدن به پست نايب رئيسي مجلسم. ولي ايشان گفت آقاي رجايي گفته که شما بايد اين مسئوليت (وزير بازرگاني) را قبول کنيد. گفتم در اين شرايط، نماينده امامم و نمي توانم بدون اجازه ايشان کاري انجام دهم.
ما نزد شهيد رجايي رفتيم. شهيد رجايي گفت ما مي خواهيم خرمشهر را پس بگيريم، اگر شليک کنيم با قحطي رو به رو مي شويم چون نه ارز و ريال و نه انبار کالا داريم . تو بايد انبارهاي کالا را پر کني تا ما بتوانيم خرمشهر را پس بگيريم. من در پاسخ جواب دادم که نماينده امامم و الان هم نائب ريس مجلس (آقاي هاشمي) شده ام و نمي توانم اين کار را انجام دهم. سپس من و آقاي رجايي نزد آقاي هاشمي رفتيم. بعد از توضيحات آقاي رجايي، آقاي هاشمي به من گفتند که چرا اين مسئوليت (وزير بازرگاني) را نمي پذيري؟ من همان پاسخي که به آقاي رجايي داده بودم را به آقاي هاشمي نيز دادم. آقاي هاشمي به آقاي رجايي گفت که به فکر يک نفر ديگر باشيد.
رجايي گفت مي خواهيم بچه هايمان را جلوي توپ بفرستيم ولي ايشان مي خواهد در مجلس بماند؛ ما واقعاً به ايشان نياز داريم. با اين توضيح بود که آقاي هاشمي قانع شد و گفت حق با آقاي رجايي است، من امام (ره) را راضي مي كنم. من با اين شرط رفتم که انبارها را پرکنم و تدارک مايحتاج را در وزارت بازرگاني ببينم؛ 6 ماه به وزارت بازرگاني بروم.
متأسفانه اين دو عزيزي که مرا به وزارت بازرگاني دعوت کرده بودند، يعني رجايي و باهنر، هر دو شهيد شدند. دوره بعد، آيت الله مهدوي نخست وزير شدند و ايشان هم وضعيت مرا مي دانستند. اما به فاصله اندکي آقاي موسوي نخست وزير شدند. 6 ماه با آقاي موسوي، کارمان به خوبي پيش مي رفت، اما کساني که در اطراف ايشان بودند که مانع مي شدند ما دو نفر در کنار هم در صحنه حضورداشته باشيم. دوباره از آقاي موسوي وقت خواستم ومهندس آقا زاده را هم دعوت کردم که حضور داشته باشد. در آنجا به حضور آقاي موسوي عرض کردم که من و شما، هدفمان يکي است منتها به شکل برخوردمان متفاوت است، بهتر است شکل برخوردمان را اصلاح کنيم، اما اين مسئله محقق نشد. بنده انبارهاي کالا را پر کرده بودم و کشتي هاي زيادي را در بندرعباس و بنادر کالا انباشته کرده بودم که برخي از مايحتاج را تا 3 سال بعد نيز تأمين کنند. با اين همه آقاي موسوي در همدان مصاحبه اي عليه من کردند و به نقد من مطالبي گفتند که ما چندين کشتي روي آب داريم و خسارت ناشي از تأخير پياده شدن کالاها را مي پردازيم و وزارت بازرگاني و وزير آن در اين زمينه هيچ کاري انجام نمي دهد. من خدمت مقام معظم رهبري که در آن زمان، رئيس جمهور بودند، پيغام دادم که امکان اين که من همکاري خود را در ين زمينه با آقاي موسوي ادامه دهم برايم ممکن نيست. ايشان سفارش ها و نصيحت هايي فرمودند. بعد از آن هم جرياني پيش آمد که آقاي موسوي به دادستان دادگاه صنفي گفتند که شما مي توانيد وزير مرا هم تعقيب کنيد و مورد بازخواست قرار دهيد.
در آن زمان ما 7 ننفر در دولت بوديم که روش هاي ايشان را نمي پسنديديم و تصميم داشتيم هر 7 نفر از دولت کناره گيري کنيم. نامه اي به امام (ره) نوشتيم ولي امام (ره) اين تصميم ما را قبول نکردند و اجازه ندادند. بعد از يک مرحله، امام (ره) فرمودند هر کس مي داند استعفاي او ضرري نمي رساند، مجاز است استعفا کند و من استعفا دادم. حتي اين بار ديگر مزاحم رئيس جمهور (که رهبر عزيزمان بودند) نشدم. ايشان بعداً از من گله کردند که شما براي مشورت نزد من نيامدي و من هم گفتم چون نظرتان اين بود که من استعفا ندهم ولي با اجازه امام (ره) اين کار را انجام دادم. وقتي که توديع و معارفه در وزارت بازرگاني بود، من در سخنراني که در آنجا انجام دادم، چند نکته را متذکر شدم، از جمله اينکه گفتم من تا جايي که امکان داشت مقاومت کردم اما الان من را بکوبند. مديريت در کشور در حال آسيب است. من براي شش ماه از امداد به بازرگاني آمده بودم و الآن هم قصد دارم با مجوز به سربازخانه برگردم.

واکنش حضرت امام (ره) به اين استعفا چه بود؟
 

اين جريان با يک تعويضي در هفته دولت خدمت امام (ره) روبه رو شد. وزير جديد بازرگاني را نزد امام (ره) بردند و چون هفته دولت بود ابتدا تجليلي از مقام شهيدان رجايي و باهنر به عمل آمد و بعد هم امام (ره) در صحبت هايشان تجليلي از شهيد عراقي کردند. بعد گفتند: «آقاي عسکر اولادي که ايشان هم نظير آقاي مرحوم عراقي از اول نهضت همراه بود و زحمت کشيد و من او را مرد بسيار صالحي، بسيار فداکار مي دانم». و اين فضاي امام (ره) در پشت کارهاي من در وزارت بازرگاني بود. اما من کار سياسي ديگري در رابطه با دولت و نخست وزيري انجام ندادم و من از آن موقع مشغول کار در سربازخانه امداد شدم.
همان وقتي که ما از وزارات بازرگاني و جاهاي مختلفي بيرون آمديم، امام (ره) فرمودند شما مثل ريگ کف جوي براي تصفيه کردن آب هستيد و اگر شما را از در بيرون کردند، از پنجره وارد شويد و اگر از پنجره وارد نشديد روزنه اي را پيدا کنيد و حضور داشته باشيد و فعاليت کنيد و سفارش هايي در اين باب فرمودند.

با توجه با سال هايي که امام را از نزديک درک کرديد، به نظر شما «اخلاق سياسي» از منظر امام (ره) در روش ها چه بود؟
 

يکي از روش هاي ايشان، مردم دوستي بود و اين مردم دوستي را ايشان در گروي مردم شناسي داشتند. پيوسته در جهت مردم شناسي و مردم دوستي عمل مي کردند. سعي مي کردند از مردم ياد بگيرند و به مردم پيام دهند.
شايد نسل جواني که گزارش بنده را مي خوانند اين طور به نظرشان بيايد که چطور از مردم پيام مي گرفتند؛ منافقين، مرحوم آيت الله طالقاني را هنگامي که از دنيا رفته بودند، به خود نسبت مي دادند و مي گفتند ميراث مرحوم آيت الله طالقاني شهادت است و شورا. امام (ره) طي سخنراني اي مردمي فرمودند اينها دريافته اند مردم که از ايشان تجليل کردند از ايشان چه شناختي داشته اند و هنگامي که مي خواهند مرحوم آيت الله طالقاني را به خاک بسپارند، فرياد مي زنند و به سر و سينه خود مي زنند که اي نايب پيغمبر ما جاي تو خالي است. اين نمونه اي از پيام گرفتن از مردم است که اين شعار آنها را که کمتر مورد توجه بوده، عنوان مي کنند. از طرف ديگر خود ايشان هم پيام هاي مستقيمي به مردم مي دادند. در حال حاضر هم مقام معظم رهبري، مردم شناس ترين و مردم دوست ترين افرادند و واقعاً پيام هايي به مردم مي دهند و از آنها هم پيام مي گيرند.
يکي ديگر از آموزش هاي اساسي ايشان اين بود كه وقتي کسي صحبت مي کرد سعي مي کردند صحبت او را گوش بدهند؛ يادگيري ايشان باز بود. اين طور که مثلاً بگويند هرچه دارم کافيست و احتياجي به يادگيري ندارم يا اگر کسي خدمتشان مي رسيد، خود شروع به صحبت کنند، نبودند.

از اين موضوع هم مصداقي در خاطر داريد؟
 

از خاطرات ايشان که به صورت يادگاري براي ما مانده به مجلسي مربوط مي شود که مرحوم سعيد اماني، حاج حسن ثباتي و حاج آقا سيد احمد خميني در آن حضور داشتند. بحث ما خدمت امام (ره) بحث تندي بود. حدود سه ربع، ما سه نفر صحبت کرديم و چند دقيقه سيد احمد آقا صحبت کردند؛ اين بحث در مورد تعزيرات حکومتي و انجمن هاي اسلامي در اصناف و بازار بود و اين که به انجمن هاي اسلامي اعتنايي نمي شد و پاسداران سپاه و پاسداران کميته به جاي اين که به جنگ صدام بروند، در حال جنگ با اصنافند و حيثيت آنها در معرض خطر است.

اين ديدار در چه زماني بود؟
 

قبل از ارتحال حضرت امام (ره) بود. امام (ره) در طول صحبت هاي ما، اصلاً صحبتي نکردند. حاج سعيد اماني مدارکي خدمت امام (ره) ارائه داد. آقاي اماني خيلي متأثر شد و گريه کرد که آقا، ما مقلد شماييم. امام (ره) بعد از صحبت هاي سيد احمدآقا که چهارمين نفري بود که صحبت مي کرد، شروع به صحبت کردند و فرمودند: لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم، ما همه کوششمان اين است که اسلام پياده شود و خطاب به فرزند خود فرمودند: احمد، بگو که چرا انجمن هاي اسلامي را در همه جا مي پذيريد و در اصناف نمي پذيريد. تقريباً 50 دقيقه صحبت هاي ما را در سه دقيقه خلاصه مي کردند و يک کلمه هم تعريض به سخنان ما نکردند که صحبت هاي شما از صحبت هاي من سطح پايين تري دارد.
ايشان يادگيري از حضاري که نزد ايشان مي آمدند را هيچ زماني تعطيل نکردند و تا آخرين روزها از متخصصان، تجربه مندان و انسان هايي که مهارت داشتند مي آموخت و به ما مي آموختند که نبايد هيچ زماني خود را در سطح کاملي ببيند و به حرف هاي ديگران گوش نکنيد.
منبع: رمز عبور(5) ايران شماره 5