باختن شرط بردن است


 

نويسنده: امين حامي خواه




 

نگاهي به کتاب «مفاهيم کليدي پير بورديو»
 

سال هاست در محافل آکادميک و رسانه اي نام «پير بورديو» را مي شنويم، جامعه شناس چپگراي فرانسوي، منتقد پيشرو ساختار گرايي لوي اشتروس و اگزيستانسياليسم سارتر، وحدت دهنده ذهنيت و عينيت گرايي در جامعه شناسي و مبدع نظريه هاي «کنش» «عادت واره» و...
اما ظاهرا به مانند بسياري ديگر از متفکران معاصر، مترجمان آثار بورديو در ايران هنوز آثار اصلي و تاثير گذار وي را ترجمه نکرده اند. در اين ميان تنها کتاب هاي «نظريه کنش» توسط مرتضي مرديها (1) و «درباره تلويزيون و سلطه ژورناليسم»، توسط ناصر فکوهي (2) به فارسي ترجمه شده اند. اينکه چرا آکادميسين هاي ما در همه محافل، نام متفکري را به يدک مي کشند که براي ترجمه آثارش «دود چراغ نخورده اند» و گامي برنداشته اند، به طور قطع به مغاک ارتباط نظريه و عمل و انتزاعي شدن تفکر در آکادمي بر مي گردد.
آنجا که فرهنگ به مثابه مقالات «علمي – پژوهشي» و طي طريق در درجات مربي تا استاد ظهور مي يابد و همگان به مباني و مبادي علوم واقفند اما غور در مباني و ترجمه کتاب هايي که در صدد تشريح کلي و «فست فودي» تفکرند به خوبي منطق راحت طلبانه و پازل وار دستي بر آتش علم و فرهنگ داشتن را دنبال مي کند.
انتشار کتاب «مفاهيم کليدي پير بورديو» آن هم در شرايطي که هنوز هيچ کدام از آثار جدي بورديو به فارسي ترجمه نشده، بيشتر تشبيه تداوم منطق «فلسفه به زبان ساده» يا بهتر بگوييم «بورديو را زودتر فرا بگيريم» است. ظاهرا افسون جريان هاي بي سرانجامي چون «در آمدي به...»، «واژگان کليدي...»، «آشنايي با...» دست از سر مترجمان بر نمي دارد.
ويژگي اصلي ترجمه به مثابه تفکر اتصالي شدن فکر با واقعيت به ميانجي نقد وضعيت و خلق حقيقت است و بايد به شيوه اي چريک وار و به مدد متفکران انتقادي به درون وضعيت نقب زد. نکته جالب کتاب «مفاهيم کليدي پير بورديو» نوشته مايکل گرنفل با ترجمه محمد مهدي لبيبي اين است که مقدمه اي از دکتر محمد عبداللهي را با خود به همراه دارد.
تا کنون رسم «وزانت بخشيدن به هر اثر» توسط استادان فن تنها در مورد آثار تاليفي صورت مي گرفت. اما اين بار مترجم اثر ظاهرا به توانايي هاي مايکل گرنفل اعتماد نداشته و اين وظيفه خطير را به عهده دکتر محمد عبداللهي گذاشته است.
در مقدمه ايشان فهرستي به چشم مي خورد که به راستي واجد جذابيت هاي بسياري است؛ از آن جهت که در خلا ترجمه آثار بورديو در ايران به ضعف ها و قوت هاي پيربورديو در کل نظام جامعه شناختي اش اشاره شده است. اين کار به عملکرد مبصري مي ماند که در کلاس خالي از دانش آموز اسامي خوب ها و بدها را بر تابلوي کلاس حک کند.
پس از مقدمه نخستين، مقدمه مترجم آمده است. در جايي از اين مقدمه مي خوانيم: «سخن اين است که در اين چهره «بورديو» مي توان احساس فردي را ديد که با رنج ها و دردهاي مردم آشناست، جامعه شناسي که مردمي بودن خصلت اصلي او است اگر چه بعضي ها معتقدند او را بايد جامعه شناسي افشاگر ناميد زيرا سعي مي کرد آنچه را ديگران نمي ديدند خوب ببيند يا آنچه را ديگران مي ديدند اما جرات بيان آن را نداشتند به خوبي بيان کند». (ص 25)
تا کنون رسانه ها تلاش کرده اند «مردمي بودن» را به عنوان خصلتي متعالي به ورزشکاران، هنرمندان و گردانندگان برنامه هاي مفرح نسبت دهند؛ خصلتي که به خوبي با آنتا گونيزم و تعارض منافع در ميان مردم در تضاد است. «مردمي بودن» به خوبي مي توان سويه هاي پنهان و تعارض گونه تفکر آکادميک را آشکار سازد.
مترجم در ادامه مي نويسد: «من هم در دوران کودکي ام بچه هاي محروم زيادي ديده ام، اگر چه هيچ گاه در روستا زندگي نکرده ام اما شهرهاي کوچکي مثل کرمان آن هم در دهه 40 وضعيتي بسيار شبيه روستا داشت و شايد از بعضي جهات بتوان آن را با روستا هاي دامنه کوهستان پيرنه مقايسه کرد».(همان)
هر چند مي توان ميان متفکر انتقادي بودن و وضعيت تولد و زيستن مخاطره آميز در کودکي روابطي يافت؛ اما پناه بردن به اسطوره «کودکي در رنج» و همذات پنداري صرفا عاطفي با بورديو محصول اعتماد به نفس کاذب است، هر چند بايد به شکل قاطع با نقد «دترمينيسم اقتصادي» اين نکته والتر بنيامين را اضافه کنيم که زير بنا به شيوه انگاره اي ثابت در روبنا، بازتاب (reflection) نمي يابد بلکه زيربنا در روبنا متجلي مي شود يا به بيان در مي آيد (expression). تبعيت از کليشه فقر متفکر و لاجرم مردمي بودن آن غير تئوريک است و ديالکتيک فرهنگي را ناديده مي گيرد و در عرصه مطالعات فرهنگي صرف باقي مي ماند.
مقالات متعدد اين کتاب که هر کدام به دست يک مولف نوشته شده اند و ظاهرا منطق «کتاب سازي» يا «شبه کتاب» را با جمع آوري مجموعه مقالات تا به آخر ادامه مي دهند، ظاهرا مي خواهند پرده از رازهاي مفاهيم بورديو بردارند. مي دانيم که بورديو در تقابل با مفاهيم رايج در جامعه شناسي فرانسوي دست به خلق مفاهيمي زد که از تسلط او بر زبان لاتين حکايت مي کند که هابيتوس يا «عادت واره» ودوکسا يا «باور» از آن جمله اند.
انتخاب بورديو بر خلاف هايدگر ارجاع به ماهيت قدسي زبان يا به تعبير آدورنو «ژارگون» زبان نبود؛ زبان اصالت. بلکه خلق زباني شيء شده و غير ايدئولوژيک بود تا به وسيله آن بتواند به نقد پديدارهاي اجتماعي بپردازد. بورديو به اين وسيله مي خواست وسيله اي براي نقد ايدئولوژي در هيات زبان ايجاد کند.
يکي از بارزه هاي گفتار ايدئولوژيک تکرار بي وقفه و ملال آور برخي کلمات است که در آکادمي تسلط مي يابد و تبديل به زبان شيء شده مي شود. کلماتي چون «پرسمان»، «گفتمان»، «هم انديش» «رهيافت» و... از اين دسته اند. مقاومت بورديو اما به دليل آن که او در نهايت به ميانجي ساحت نمادين آکادمي و به شکلي بي واسطه به نقد ساحت هاي فرهنگي مي پرداخت و بيشتر در پي توافق نظري ساختار گرايي و اگزيستانسياليسم بود، در موضعي راديکال باقي نماند بلکه بيشتر به مطالعات نظري صرف در عرصه مطالعات فرهنگي (از رسانه گرفته تا فوتبال) انجاميد.
بورديو با تحليل عادت واره به عنوان مساله اي که کنش پذيري اجتماعي ما را شکل مي دهد، سعي داشت، چگونگي سلطه پذيري طبقات اجتماعي را نشان دهد؛ اما انتزاعي کردن بسيار راديکال عادت واره که به تعبير بورديو در تمامي حرکات ما متجلي مي شود، امکان دفاع از سوژه پذيري را از فرد مي گيرد. نظير اين مساله را مي توان در آنتي اديپ دلوز ديد. يعني آنجا که پروژه مهار ميل و سلطه پذيري فرد را تا تمامي حرکاتش ادامه دهيم؛ در حالي که بايد به تعبير آلن بديو از سوژه معطوف به حقيقت در هر شرايطي براي نقد وضعيت دفاع کرد.
به نظر مي رسد بورديو در نهايت با باقي ماندن در وضعيت سوسيال دموکراسي در پي بهبود اوضاع بود. البته نمي توان دستاوردهاي انديشه بورديو را ناديده گرفت. نقد بورديو به جامعه شناسي آمريکا که بر تحليل آماري و نظريه کنش منطقي و نيز بلند پروازي طالع بينانه استوار بود اين جامعه شناسي را براي پيش بيني کنش افراد مورد نقد قرار داد.
براي بورديو، آمار بايد با سنت اروپايي «ذهنيت» پيوند يابد. به نظر مي رسد مولف کتاب، بورديوي سياست زدوده را بيشتر روا مي دارد. او جايي مي نويسد: «نظريه بورديو به دنبال ترکيب نظريات مارکس، وبر و دورکيم بود. شايد مقصد اين «نوع معرفت شناسي»، بيش از همه چيز بازگرداندن فلسفه عمل مارکسيسم بدون بحث هاي سياسي و شعارهاي کمونيستي بود. (ص 73)
به نظر مي رسد نقد جامعه شناختي راديکال بدون سياست و آلوده نشدن به فضاي سياسي ممکن نباشد.
ايستادن در منطقه امن و رفتن به ساحت «جان زيباي» هگلي به معناي فاصله گرفتن از تناقض ها و تنش هاي واقعيت موجود است. نظريه هاي بورديو بيشتر به مبارزات و تنازعات هويت يابانه چند فرهنگي پسامدرن ياري رسانده است. هر چند که او چه به لحاظ نظري و چه در عمل بسيار تلاش مي کرد خود را از پست مدرن ها جدا کند. از سوي ديگر بورديو در تقابل با سياست نابي قرار مي گيرد که در بديو و در روايتي خاص در لاکلائو و موفه ديده مي شود (و از جمله اتين باليبار). در آثار متفکران سياست ناب نيازي به نقد اقتصاد سياسي ديده نمي شود. به تعبير ژيژک، بديو آخرين ژاکوبن زنده در سنت فرانسوي است که بر منطق ناب دموکراتيک محض و برابري خواهانه تکيه مي کند و اگر چه او البته ضد سرمايه داري است هيچ مطالبه مشخصي در رابطه با اقتصاد در آثار او ديده نمي شود، در برابر خواست بي قيد و شرط برابري بيشتر است؛ يعني همان آرمان هاي انقلاب فرانسه، برابري و آزادي لاکلائو و موفه نيز با پروژه دموکراسي راديکالشان و پافشاري بر هژموني ضد ليبرال در تقابل با مبارزه چند فرهنگ گرايانه انگلوساکسون قرار مي گيرند و با آن گرايش ها در يک نقطه اشتراک مي يابند؛ ناپديد شدن اقتصاد به منزله جايگاه بنيادين مبارزه. در مقابل بورديو به سياست راه سوم نزديک است.
خلاص نشدن از عادت واره به اين مساله مي انجامد که سرمايه داري تنها بازي موجود است و بايد بدانيم که چگونه با سرمايه داري جهاني درگير شويم و توامان سطحي از برابري، حقوق اجتماعي و... را حفظ کنيم.
بورديو براي خلاصي انگاره مارکسيسم غربي کلاسيک تلاش مي کند تا اقتصاد را به عنوان صرفا عرصه اي در ديگر عرصه هاي اجتماعي در نظر بگيرد اما با بهره گيري بحثي ريشه اي از گئورگ لوکاچ و مکتب فرانکفورت اين ايده را بايد دوباه بسط دهيم، اقتصاد شأن اجتماعي استعلايي دارد و ماتريسي مولد براي پديده هايي فراهم مي آورد که در نگاه اول هيچ ربطي به اقتصاد ندارند.
براي مثال مي توان از شيء وارگي زبان، فرهنگ و کالايي شدن هنر و سياست سخن گفت. اقتصاد جهاني سرمايه دارانه در سطح فرم، عرصه و ماتريسي گلوبال و فراگير دارد. بنابراين جهان ساختاري يافته است که دائم در حال دگرگوني است و با فرماسيون اقتصاد سرمايه دارانه تداوم مي يابد.
طرح مساله اقليت ها و اصلاح نظام تلويزيون و آموزش و پرورش نزد بورديو تنها به ترميم دوباره ساختار تکيه دارد. هر چند بوريو بت واره انگاري درباره مرکزيت طبقه کارگر را کنار مي گذارد اما تلاش مي کند در برابر ناپديد شدن طبقه کارگر مقاومت کند. بورديو مي کوشد با نظريه «خشونت نمادين» مساله بي هويت بودن و موقت بودن آدمي را در گردش کالا و سرمايه نشان دهد. امروزه مردم جهان بيکارتر شده اند و هر کسي بايد شغلش را هر دو – سه سال يک بار عوض کند.
برخي مانند ليوتار و ايهاب حسن در تفکر پست مدرن اين مساله را به عنوان راديکاليسم و آزادي جديدي تعريف کرده اند. ما هويت ثابتي نداريم يا به تعبير ليوتار «سوژگي مجموعه آثاري» داريم. اين عملکرد پر تناقض ايدئولوژي پسامدرن است که هراس داشتن يا نداشتن شغل به نوعي آزادي جديد بدل مي شود؛ چرا که هويت ثابت نداشتن يا نداشتن مارکت ثابت به نوعي آزادي جديد بدل مي شود. ما به يک هويت ثابت محدود نمي شويم. بنابراين طبقه بيکار صرفا يک مازاد نيست بلکه چيزي است که به لحاظ ساختاري ثبت شده است.
مساله اين است که براي بورديو مبارزه ضد سرمايه داري صرفا مبارزه اي در ميان مبارزات سياسي ديگر براي برابري بيشتر، بازشناسي فرهنگي، ستيز با تبعيض نژادي و از اين دست است. بايد نقش راديکال تر مبارزه عليه سرمايه داري را باور داشت. سرمايه داري به مساله بدل شده است به تعبير ژيژک مردم امروزه سرمايه داري را به عنوان معضل خودشان درک مي کنند اما دستاوردهاي انديشه بورديو مساله تقليل گرايي و چگونگي پروسه تجلي حوزه ها و عرصه هاي هنري و فرهنگي ظاهرا مستقل است که بر خودآييني و هنري بودن مطلق خود تاکيد مي ورزند. بورديو با پژوهش هاي خود که ديدگاه انضمامي – تاريخي آن برجسته است نشان مي دهد پروسه تشکيل و فرم يافتن عرصه هاي ظاهرا ناب، انتزاعي و خودآيين خود محصول شرايط نيروهاي تاريخي است. براي مثال ظهور هنر ناب در هيات نظريه «هنر براي هنر» برخاسته از شرايط تاريخي فرانسه در نيمه دوم قرن نوزدهم است. هنر ناب در تقابل با هنر بازاري و عوامانه، هنر متعهد و هنر کلاسيک بورژوايي قرار مي گيرد.
بدين گونه است که بر اساس نوعي شيوه يا وجه توليد جديد، نوع جديدي از آثار هنري با قواعد و معيارهاي خاص خود توليد مي شود. يکي از مهم ترين قواعد هنر ناب رابطه معکوس ميان سرمايه معنوي يا نمادين و سرمايه اقتصادي است. به تعبير بورديو در اين بازي، باختن شرط بردن است زيرا فقط آن اثري هنري و اصيل است که به لحاظ اقتصادي شکست بخورد و در ميان عوام خريدار نداشته باشد. بورديو خاطر نشان مي کند که خود آييني هنر و جدايي و منتزع شدن آن از دين، اخلاق و سياست مبتني بر مجموعه اي از روابط پيچيده تاريخي در حيطه سرمايه، قدرت، نماد و غيره است.

پي نوشت ها :
 

1-بورديو، پير، 1381، نظريه کنش، ترجمه مرتضي مرديها، نقش و نگار.
2-بورديو، پير 1387، درباره تلويزيون و سلطه ژورناليسم، ناصر فکوهي، آشتيان.
 

منبع: نشريه همشهري خرد نامه (ويژه نامه کتاب) شماره 67