پل خضر


 






 

نيم نگاهي به روند احداث پل خضر
 

بعد از عمليات والفجر 8 و در زماني که هنوز «پل بعثت» احداث نشده بود، نيروهاي مستقر در منطقه «فاو» نيازمند پشتيباني و تدارکات بودند. غذا، سوخت و مهمات براي آنها حياتي بود. در اثر بمباران هاي مکرر شيميايي، آب سالم در فاو پيدا نمي شد و جبهه فاو به جبهه سختي تبديل شده بود. پشت رزمندگان خط مقدم، رودخانه خروشان اروند رود با عرض حدود 900 متر بود. انجام تدارکات سنگين با قايق، بسيار سخت و کند بود. مهندسين پشتيباني و مهندسي جنگ جهاد(پ.م.ج.ج)چند پل روي اروند پيش بيني و نصب کردند ولي هواپيماهاي عراقي و بعضاً سرعت حرکت آب، آن پل هاي به زحمت نصب شده را از بين برد، نياز به تدارکات سنگين، به شدت به فرماندهان جنگ فشار مي آورد ولي راهي براي برقراري ارتباط نمانده بود. شرايط نيروهايي که در فاو مستقر بودند روز به روز سخت تر مي شد. مهندسين جوان جهاد؛ در نهايت براي حل مشکل بزرگ عبور از اروند، «پل خضر» را طراحي و اجرا کردند.
اين پل از يک صفحه بزرگ شناور که دوبه نام داشت تشکيل مي شد. در دو طرف پل؛ دو سيم بکسل قوي به موازات هم در امتداد عرض رودخانه کشيده مي شد و در ساحل به شمع هاي از قبل نصب شده محکم شده بود. سيم بکسل سومي هم که به دور چرخ يک تراکتور پيچيده شده بود(در واقع نيروي جلوبرنده خضر، يک دستگاه تراکتور بود که روي نقطه خاصي از دوبه جاسازي شده بود.)پل خضر توانست ماشين آلات و تدارکات سنگين را به رزمندگاني که در فاو بودند برساند. بعدها براي راحت تر شدن رفت و آمد به فاو، مهندسين پشتيباني و مهندسي جنگ جهاد، پل عظيم «بعثت» را بر روي آروند رود احداث کردند ولي نقش پل خضر در تثبيت نيروها در فاو، بسيار تعيين کننده بود.
در روزهاي اول تصرف فاو توسط رزمندگان اسلام، تمام ادوات، نيروها و ماشين آلات در درون قايق ها قرار گرفته ، از ساحل اروند کنار به ساحل فاو منتقل مي شد. بزرگترين وسيله اي که با قايق ها امکان جابجايي اش بود، يک وانت بار بود، اين کار، خيلي سخت و کند انجام مي شد و امکان حمله هواپيماهاي عراقي و يا چپ شدن قايق ها زياد بود.

اروند رو تا درياي آزاد فاصله زيادي نداشته، جزر و مد آن، همان جزر و مد درياست. در هر شش ساعت، يک سيکل جزر و مد به طور کامل صورت مي گرفت؛ بدين ترتيب هر روز چهار مرتبه جزر کامل و چهار مرتبه هم مد کامل وجود داشت. اختلاف ارتفاع جزر کامل و مد کامل به 3/5 متر مي رسيد. ساحل اروند رود هم به خاطر بالا و پايين رفتن آب، حدود 150 تا 200 متر عقب و جلو مي شد(ساحل متغير). سرعت آب در زمان مد به 70 کيلومتر در ساعت مي رسيد. صداي جزر، وحشتناک بود و اگر در زمان جزر در کنار رودخانه مي ايستادي ، ترس وجودت را فرا مي گرفت. مهندسين جهاد با چنين پيش فرض هايي بايد پل خضر را طراحي و اجرا مي کردند. قبل از آماده شدن پل خضر، پل هاي «دوبه اي» و «خبيري» هم بر روي رودخانه نصب شد ولي سرعت حرکت آب، آنها را نابود کرد. يک طرح جالب که درآن زمان براي استتار پلي که شناور بود استفاده شد، اين بود که پمپ هايي را درون بدنه پل کار گذاشتند که در زمان هايي که نياز به اختفا بود با پرکردن محفظه هاي آب تعبيه شده در پل، به علت سنگين شدن، تمام پل به زيرآب رفته، از ديد مخفي مي ماند؛ اما سرانجام غواصان عراقي، آن پل غرق شونده را شناسايي و منهدم کردند.
پل هاي خضر «3» و«4» از نمونه هاي قبلي بزرگ تر بوده و ظرفيت جابه جايي بالاتري داشتند، لذا قطعات به کار رفته درآنها، قوي تر و مجهزتر بود. تجربه خضرهاي قبلي، به خوبي در بهينه سازي اين خضرها به کار گرفته شد. يکي از مشکلات خضرها، ساييدگي زياد سيم بکسل ها بود که اين مشکل در خضرهاي 3 و 4 با تعبيه غلتک ها ي بزرگ تر، حل شد. همچنين با بهينه کردن زاويه نصب تراکتور در روي دوبه، قطر رينگ تراکتور، سايز سيم بکسل ها، محل قرار گرفتن گوشواره ها و نوع شمع کوبي،کيفيت کارکرد پل و ارائه خدمت آن، بالاتر رفت.

يکي از مشکلاتي که بايد در زمان طراحي حل مي شد. اين بود که سيم بکسل سوم که حول يکي از چرخ هاي تراکتور مي پيچيد و دوبه را حرکت مي داد، بايد به گونه اي کار گذاشته مي شد.
امکان خارج شدن سيم بکسل از دور رينگ وجود نداشته باشد، لذا رينگ خاص براي اين کار طراحي و ساخته شد. ارزان بودن و سريع النصب بودن پل خضر و همچنين پيچيده نبودن کار با آن، از ديگر مزيت هاي اين طرح بود. هواپيماهاي عراقي هيچ گاه نتوانستند. اين پل متحرک را که براي شان نامرئي بود، مورد حمله قرار دهند.
سه رشته سيم بکسل، با شمع کوبي و بتن ريزي در دو طرف بکسل اروند رود، محکم و مهار شده بودند. سيم بکسل ها از داخل گوشواره هايي که بر روي دوبه تعبيه شده بود عبور داده شده بودند. دو سيم بکسل بزرگ، نقش هدايت دوبه را داشتند تا جريان شديد آب،آن را از مسير مشخص شده (امتداد عرض رودخانه) خارج نکرده، با خود نبرد. بر روي نقطه محاسبه شده اي از دوبه ،يک تراکتور «فرگوسن»جاسازي شده بود که لاستيک هايش را جدا کرده، به يکي از چرخ هاي عقب آن، رينگ مخصوصي بسته بودند و سيم بکسل سوم را چند بار دور آن رينگ چرخانده بودند. وقتي راننده خضر دنده جلوي تراکتور را مي زد، خضر به عقب مي رفت و هر وقت دنده عقب را مي زد، خضر به جلو مي رفت. چون سيم بکسل هاي اول و دوم، خضر را در امتداد عرض رودخانه نگاه مي داشتند، لذا نيازي به فرمان نبود و مثل قطاري بود که ريل آن ، دو سيم بکسل اطرافش بودند. قابل ذکر است که مهندسين جهاد سازندگي، از اين ابتکارات در جنگ زياد داشته اند.

بيشتر مهندسين و طراحان پشتيباني و مهندسي جنگ جهاد، يا از خانواده هاي محروم بوده يا سال هاي قبل از جنگ را در مناطق محروم کار کرده بودند و تجربه فعاليت در مناطق محروم را داشته، با فرهنگ هاي مختلف ايران آشنا بودند. پس از طرح صورت مسئله عبور سريع از اروندرود توسط فرماندهي جنگ براي مسئولين جهاد، بچه هاي پشتيباني و مهندسي جنگ جهاد از تجربه خود در خدمت رساني به مناطق محروم استفاده زيرکانه اي کردند. آنها در برخي مناطق ديده بودند که يک شناور متصل به دو طناب، از عرض رودخانه عبور مي کند. نام اين وسيله در مناطق مختلف کشور، «جرس» يا «کلک» بود . درآن روستا ها يک نفر روي جرس مي ايستاد و با کشيدن طناب، جرس را به همراه آدم ها و وسايلي که روي آن بود از اين طرف رودخانه به آن طرف مي برد. بعد از مطرح شدن اين ايده ، مهندسين مکانيک و ماشين آلات ، شروع به طراحي اين پروژه با توجه به شرايط منطقه جنگي کردند.
خرمشهر به مدت 576 روز در اشغال عراقي ها بود و آنها تمام مهندسين و متفکرين نظامي غرب را براي احداث پل برروي اروند رود در خدمت داشتند اما نتوانستند يک پل جنگي احداث کنند ولي مهندسين پشتيباني و مهندسي جنگ جهاد (پ.م.ج.ج) اين کار را انجام دادند.
براي اين که ماشين آلات بتوانند به راحتي تا پاي پل خضر بيايند مي بايست در ساحل رودخانه که داراي گل نرم بود جاده سازي مي شد که گاهي اين جاده در اثر مد اروندرود به زير آب مي رفت. از طرفي نمي شد در تمام ساعات روز از پل خضر استفاده کرد و مي بايست صبر کرد تا هوا تاريک شود تا هواپيماهاي دشمن ديد نداشته باشند. گاهي هم جزر خيلي زياد آب، مانع حرکت خضر مي شد؛ زيرا جزر که مي شد سطح آب پايين مي رفت و ساحل هاي دو طرف رودخانه، بالاتر قرار مي گرفتند. لذا حرکت خضر از کنار ساحل تا وسط رودخانه، سرازير و راحت بود ولي از وسط رودخانه به ساحل مقابل، چون مي بايست يک مسير سربالايي را طي کند، خيلي سخت و گاهي غيرممکن بود. مثلاً اگر آب، خيلي پايين و بار زيادي هم بر روي خضر بود، امکان طي کردن آب سربالايي نبود. رانندگان خضر، اين چيزها را به سرعت زياد گرفته، مشکلات را حل مي کردند . در ساخت خضرهاي 3 و 4، مهندسين طراح خضر، اين مشکل را حل کردند چرا که، در پ.م.ج.ج بخش تحقيق و توسعه (R&D) بسيار قوي بود.

در مجموع چهار پل خضر در عمليات والفجر هشت روي رودخانه خروشان اروند ساخته شد. با خضر، کاميون هاي پر از بار و نيز ماشين آلات سنگين مانند لودر و بولدوز به شهر فاو حمل مي شد. اين خضرهاي بچه هاي جهاد، کار ترابري و تدارکات خط مقدم فاو را حل کرده بود. عراقي ها هم نمي توانستند خضر را منهدم کنند؛ غيرقابل تخريب بودن خضر، مزيت بسيار بالايي بود. البته يک بار يکي از غواصان عراقي زير يکي از خضرها مواد منفجره گذاشته ، آن را منفجر کرد ولي خرابي به وجود آمده، به سرعت تعمير شد و غواص نترس عراقي که تا دل بچه هاي ما آمده بود هم به هلاکت رسيد.
يکي از تيم هاي اجرايي قوي در ساخت پل هاي خضر، تيم شهيد «اسدالله هاشمي» بود. تيم ايشان کارکردن با سيم بکسل را بسيار عالي بلد بود. او يک کانتينر همراه خود داشت که در آن همه جور وسيله براي تعمير ماشين آلات يا ساخت و تعميرات ديگر، وجود داشت. هر جا تيم اسدالله هاشمي بود، خيال فرماندهي پشتيباني و مهندسي جنگ جهاد از بابت حل مشکلات آن منطقه راحت بود. شهيد اسدالله هاشمي، يکي از فرماندهان دلير پشتيباني و مهندسي جنگ جهاد بود.
منبع: ماهنامه فکه شماره 91.