مکتب عشق


 






 
شايد عشق بيش از هر موضوع ديگري در ادبيات جهان، درطول تاريخ مطرح شده باشد. اين در ذات آدمي است که دوست بدارد، دوستش بدارند، عاشق شود و عاشقي داشته باشد. عشق تنها نبايد عشق به مکمل باشد، بلکه عشق به خدا، عشق به پدر و مادر، عشق به طبيعت و ... هم عشق است.
عشق واکنشي آموختني و احساسي فراگرفتني است. همان طور که پرندگان و پروانه ها عاشق مي شوند، ما که انسانيم و اشرف مخلوقات حق داريم يار، مونس و همدمي داشته باشيم.
بنابراين در شماره هاي آينده هربار چند بيت از ابياتي آورده مي شود که در آن از کلمه عشق استفاده شود، شما هم مي توانيد براي ما اين گونه اشعار را ارسال کنيد.

اگر به مذهب تو خان عاشق است مباح
صلاح ما همه آن است کان تو راست صلاح
***
دلي کاو عاشق رويت نباشد
هميشه غرق در خون جگر باد

مار از توست هر دم تازه عشقي
تو را هر ساعتي حسني دگر باد

اندر سرما خيال عشقت
هر روز که باد در فزون باد

هر دل که ز عشق توست خالي
از حلقه وصل تو برون باد
***
پيرانه سرم عشق جواني به سر افتاد
وان راز که در دل بنهفتم به در افتاد

غيرت عشق زبان همه خاصان ببريد
کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد
***
چون عاشق مي شدم گفتم که بر دم گوهر مقصود
ندانستم که اين درياچه موج خونفشان دارد

چتو دام طره افشاند ز گرد خاطر عشاق
به غماز صبا گويد که راز ما نهان دارد

حريم عشق را درگه بسي بالاتر از عقل است
کسي آن آستان بوسد که جان در آستين دارد

گرت هواست که معشوق نگسلد پيمان
نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
***
مطرب عشق عجب ساز و نوايي دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جايي دارد

دل نشان شد سخنم تا تو قبولش کردي
آري آري سخن عشق نشاني دارد

در ره عشق نشد کس به يقين محرم راز
هرکسي بر حَسَب فکر گماني دارد

منبع:راه کمال شماره 29مجله روانشناسي خانواده