عقايد مردم جهان درباره سنگ (الماس)
مردم عهد عتيق سنگ الماس را به علت جلا و درخشندگي در بين سنگ هاي جواهر، به نام ستاره هاي آسماني مي شناختند، آن ها معتقد بودند منشاء آن از کرات منهدم شده است که تعدادي از سنگ هايش در اعماق زمين مدفون شده بود. هندوها بلورهاي الماس را حاوي قدرتي آسماني و فوق تصور بشري مي پنداشتند و به همين خاطر مردم ثروتمندي که بيماري هاي ناعلاج داشتند مقدار کمي از پودر آرد شده آن را به عنوان داروي شفابخش به آنان مي خوراندند. آن ها به حدي به اعتقادشان راسخ و پايدار بودند که اگر بيمار نجات نمي يافت، علت را از ناخالصي پودر و يا نحوه درست کردن آن مي دانستند. جالب اينجاست که افلاطون فيلسوف نام آور يوناني هم بر اين تصور بود که الماس از خالص ترين و عالي ترين فرم طلاست که پس از ذوب مکرر به آن همه درخشندگي خيره کننده متبلور شده است. شايد همين انديشه موجب شده تا در فرهنگ اروپايي ها و آمريکايي ها، هفتاد و پنجمين سالگرد ازدواج شان را به نام روز (الماس) جشن بگيرند و از آن به نيکي ياد نمايند. هندوها تئورهاي ديگري ارائه مي دادند و بر اين باور بودند که بلور الماس مانند سبزيجات در زمين مي رويد، به همين دليل هنوز هم در بعضي نقاط هندوستان بومي ها در بستر رودخانه هاي خشک يا مزارع به دنبال بلورهاي به ثمر رسيده الماس مي گردند تا آن ها را کشف و ضبط نمايند. در افسانه هاي بومي سرزمين هندوستان نقل شده است (چون قوم مهاجم آريايي با شمشير و ادوات برنده ديگر به هندوها تاختند، آنان نيز با نيزه هاي که قدرت برندگي فوق العاده داشت به دفاع پرداختند). هندوها اولين قوم در تاريخ بودند که از ابزار و ادواتي با نوک الماس که برندگي خاصي داشت استفاده مي کردند. در تاريخ آمده است در جنگ سال (1833)ميلادي پس از آنکه شاه شجاع افغان به دست برادرش و متحد ديگري که به نام رونجيت سينگ (Runjet singh) شکست خورد و اسير آن ها گرديد، فاتحان الماس کوه نور را در ميان جواهرات به دست آمده نيافتند. به دستور رونجيت سينگ شاه شجاع را تحت شکنجه قرار دادند تا از محل اختفاي اين گنجينه گرانبها مطلع گردند. اما او مقاومت کرد و حاضر به افشاي محل آن نشد. رونجيت سينگ دستور داد تا پادشاه شکست خورده را از هر دو چشم کور کردند. شاه شجاع همين که خودش را نابينا و غرق به خون در آستانه مرگ يافت با حالت احتضار لب به سخن گشود و محل اختفاي الماس را فاش کرد. برادر او که معروف به (شير پنجاب)بود متحير از اين همه مقاومت و سرسختي شاه شجاع شد و از او پرسيد: «چرا در همان ابتدا محل الماس را نگفتي و اين همه شکنجه و کورشدن را هم به جان خريدي؟!» شاه شجاع با حالت زاري به برادرش پاسخ داد:«الماس کوه نور طلسم خوشبختي است! مالک آن در جنگ بر دشمنان غالب خواهد شد و عمري را با راحتي و موفقيت طي خواهد کرد.» اين داستان يک واقعيت تاريخي است که نمودار طرز تفکر و اعتقاد انسان ها تا اواخر قرن نوزدهم ميلادي است، که الماس طلسم خوشبختي است. در طول تاريخ براي تصاحب اين بلور بي رنگ بارها جنگ ها به پا شده قصرها و بتکده ها ويران گشته و بت ها خرد شده اند. حتي معابد و اماکن مقدسه نيز در نزد سارقين الماس حرمتي نداشته و چه بسا تاج و تخت هاي باشکوه پادشاهان را براي سرقت نگين هاي الماس و ساير جواهرات آن خرد کرده اند. انقلاب کبير فرانسه وقتي شروع شد که لويي شانزدهم پادشاه عياش آن زمان تصميم گرفت براي معشوقه اش گردنبندي از الماس سفارش دهد. اين اسراف کاري در دل مردم فقير و تهيدست فرانسه چنان آتشي از خشم و نفرت برانگيخت که سرانجام به انقلاب بزرگي مبدل گشت و کاخ پادشاهي آن کشور را ويران ساخت. در جنگ ها هميشه اجساد فرماندهان و يا اشراف را به خاطر نگين جواهرات در البسه و زره آنان مورد تجاوز و بي حرمتي قرار داده اند.
امروزه بسياري از مردم جهان بر اين باورند که سنگ الماس براي براي مالکش گذشته از خواص درماني، نماد وفاداري، عقل و دانش، پختگي، بالندگي، پايداري، قدرت و مقاومت است.
منبع:راه کمال شماره 29مجله روانشناسي خانواده
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}