تجربه قربانگاه حقيقت


 

نويسنده: حميدرضا مرشدي




 

نگاهي به فلسفه پراگماتيسم و بنيان گذاران آن
 

پراگماتيسم جنبشي است فلسفي که اعتقاد دارد معنا و حقيقت امور و انديشه ها را بايد در فوائد و نتايج آنها يافت؛ پس نه مي توان و نه بايد به دنبال حقيقت غايي و نهايي گشت. بر اين اساس در اين مکتب فايده عملي نظريه ها و انديشه ها مهم ترين ملاک حقيقت آنهاست.
چارلز پيرس، جيمز و جان ديويي مهم ترين فيلسوفان پراگماتيست به شمار مي آيند؛ زيرا اين مکتب را چارلز پيرس پايه گذاشت و ويليام جميز و جان ديويي آن را گسترش دادند. پيرس رياضي دان و فيزيک داني بود که بعدها دقت رياضي را با وسعت فلسفه در هم آميخت. او عمل را شرط لازم هدف شناخت مي دانست و با اين ديد آن را بررسي مي کرد. مقصود از شناخت، ويژگي ابزاري حيات تجربي است. از نظر او مفهوم فرضيه بايد از راه قياس اثبات شود و در غير اين صورت تخيلي و فقط نوعي کمال مطلوب ذهني خواهد بود.
پيرس معتقد است براي رسيدن به وضوح کامل در انديشه هايمان درباره هر موضوع فقط لازم است توجه کنيم آن موضوع داراي چه نتايج عملي متصوري مي تواند باشد و چه تأثيراتي مي توانيم از آن انتظار داشته باشيم.
پيرس عمل گرايي را روشي براي شفاف سازي تصورات مي دانست و به همين دليل از آن براي روشن کردن حقيقت و واقعيت استفاده کرد. پيرس بر آن بود که تحقيق از شک و ترديد و يقين نداشتن سرچشمه مي گيرد؛ احساسي ناخوشايند که براي رهايي خود از آن تقلا و کوشش مي کنيم. ويليام جيمز، فيلسوف امريکايي، هم يکي از بنيان گذاران اين مکتب است، که فلسفه و نظريه را وسيله اي براي درک واقعيت سيال مي دانست. رابطه ميان ذهن انسان و واقعيت بيروني از نظر جيمز از پيش تعيين شده نيست، بلکه انسان همواره برداشت خود را از واقعيت بيروني بازسازي مي کند و معيار اين بازسازي، قدرت چنان برداشت هايي در پيشبرد عملي زندگي انسان و به سخن ساده تر، سودمندي آن برداشت هاست. بنابراين فرد مي تواند براي حل مسائل خود به هر عقيده اي روي آورد و تنها ملاک حقيقي بودن آن عقيده فايده آن است.
جان ديويي نيز يکي از نظريه پردازان مهم فايده گرايي است که دورکيم از او با عنوان عميق ترين و کامل ترين نبوغ امريکايي ياد کرده است. ديويي فلسفه را با همه ماجراهاي حيات آدمي همراه مي دانست و معتقد بود اين علم فعاليتي پي گير در پژوهش و جستجويي آرزومندانه است. راه اين جستجو راهي آرام و بر اساس نقشه نيست که همه ما در هر وقت بتوانيم آن را طي کنيم؛ زيرا در دنيايي که به طور دائم در حال تغيير و دگرگوني است، انديشه ها نيز مدام در تغييرند. کلمه «تغيير و دگرگوني» يکي از کليدهاي فهم فلسفه ديويي است.
هدف ديويي اين بود که فلسفه را به صورت علم درآورد. «بحث نکن! به فکر چاره اي باش» خلاصه فلسفه ديويي است؛ فلسفه اي عملي براي شرکت در کارهاي دليرانه و آزمايش هاي بزرگ.
در کل پراگماتيسم نوعي شيوه فکر آمريکايي بر اساس اين اصل است که انسان ها بايد خود را در معرض تجديد نظرها و تغييرهاي آينده در شيوه زندگي، تفکر و اخلاقيات خود قرار دهند. بنابراين پراگماتيسم فلسفه تجربه و آزمون، بازسازي مکرر و رهايي از گذشته ها و سنت هاي دست و پاگير است و از اين رو در مقابل مطلق گرايي و مطلق انديشي قرار مي گيرد. بسياري پرگماتيسم را از فلسفه دموکراسي امريکايي خوانده اند، اما بايد گفت در سنت اروپايي نيز مکتب اصالت فايده جرمي بنتهام و جان استوارت ميل هم پايه ي پراگماتيسم امريکايي است؛ به گونه اي که بنتهام طرفدار اصل حداکثر شادي براي بيشترين مردم است.
منبع: نشريه زمانه، شماره 93.