جستاري در سيره ي سياسي امام خميني (ره) (4)
جستاري در سيره ي سياسي امام خميني (ره) (4)
3 ــ استفاده از گفتمان ديني در انگيزش سياسي
نخواستند. ايشان به جاي تقويت جنبه هاي ديني و به جاي آنکه جهات ديني را به جهات سياسي غلبه بدهند، خودشان سياسي شدند؛ رئيس مجلس شدند که اشتباه بود. من گفتم که بايد براي دين کار کنند، نه آنکه سياسي بشوند. اما حالا جنبش در همه ي جهات، ديني است، اسلامي است؛ سياست هم داخل آن است. اسلام، دين سياسي است. سياست در بطن اين جنبش است» (همان: 268).
امام خميني (ره) علت عدم موفقيت سيد جمال الدين اسدآبادي را نيز همين نکته مي دانست که وي در بين مردم پايگاه مذهبي نداشت. امام در پاسخ به سؤال «ريچارد کاتم» درباره ي سيد جمال مي فرمايد: «جمال الدين مرد لايقي بوده است؛ لکن نقاط ضعفي هم داشته است و چون پايگاه ملي و مذهبي در بين مردم نداشته [است]، از آن جهت، زحمات او با همه ي کوشش ها، به نتيجه نرسيد و دليل بر اينکه پايگاه مذهبي نداشته است، اينکه شاه وقت، او را گرفت و با وضع فجيع، تبعيد کرد، [امّا] عکس العملي نشان داده نشد و زحمات او، چون اين پايگاه را فاقد بود، به نتيجه نرسيد» (همان 290).
امّا امام، وقتي وارد ستيز با نظام شاهنشاهي شدند، مردم را با مؤلفه هاي ديني به قيام دعوت مي کردند. ايشان مسأله ي جنگ، آتش بس و نظريه ي ولايت فقيه را از منظر دين برداشت کرده و ارائه دادند و اين البته يک تاکتيک نبود که امام بخواهند از اين جنبه ي اجتماعي و عاطفي مردم بهره برداري سياسي کنند؛ بلکه در حقيقت بر اولويت ديانت بر شگردها و حرکت هاي سياسي باور داشتند؛ چرا که ديانت را پايه ي سياست مي دانستند ونه بالعکس. وي بر همين اساس که نهضت را ديني مي دانست به پيروزي بشارت مي داد: «نهضت، نهضت سياسي نيست که احتمال برود مردم توجه ندارند. نهضت، نهضت قرآني است. نهضت، نهضت اسلامي است و اين نهضت اسلامي تا آخر باقي است» (همان، ج 9: 165).
4 ــ ارجاع و استناد مستمر به سيره ي پيامبران و اهل بيت و تاريخ صدور اسلام
پذيرش بود و همين نکته، امور را تسهيل مي نمود؛ زيرا مردم، کم و بيش با تاريخ انبيا و حوادث صدر اسلام و زمان اهل بيت آشنا بودند. لذا تاريخ اسلام، منبع مفيد و همگاني اي جهت هدايتگري سياسي جامعه بود. در ادامه به برخي از اين موارد اشاره مي کنيم:
ــ يکي از موانع جدي بر سر راه نهضت امام خميني، تز استعماري «جدايي دين از سياست» بود. اين تز به همراه اين شبهه که «دخالت در سياست، دون شأن روحانيت است» از مهمترين موانعي است که سبب شده بود تا هر گونه اعتراضي ــ هر چند کوچک ــ نسبت به رژيم شاه، مخالف دينداري تلقي شود. امام، جهت بطلان اين توهمات که به مرور، صورت تفکر به خود گرفته بود، هر چند به آيات و روايات استشهاد مي کرد، اما اين نحوه استدلالها، بيشتر، خواص و آشنايان با فقه و اجتهاد را خطاب قرار مي داد. اما بدنه ي اجتماعي که نيازمند دلايل ساده تر و آسانتري هستند را راضي نمي کرد. لذا امام خميني به سراغ تاريخ صدر اسلام و حتي پيش از آن؛ يعني تاريخ انبيا مي رود. او بارها اشاره نموده است که اگر دين از سياست جداست؛ چرا انبيا (عليه السلام) با مخالفين خود مبارزه مي کردند و درصدد تشکيل حکومت بودند. ايشان همچنين به تشکيل حکومت توسط پيامبر خاتم (صل الله عليه و آله) و امير المؤمنين (عليه السلام) و جنگ هاي امام حسن (عليه السلام) ارجاع مي دهد (همان، ج 2: 371؛ ج 3: 348). با اين پشتوانه تاريخي، امام ورود روحانيت در سياست را الزامي مي دانست و به عمل اهل بيت (عليه السلام)
استناد مي کرد و قبل از آن مي فرمود: «حضرت امير در رأس روحانيت و آقاي روحانيون است» (همان، ج 4: 20) تا اشکال نشود که روحانيت ربطي به اهل بيت ندارند و سپس ورود اهل بيت در سياست را بارها متذکر مي شد.
ــ امام براي فهم پيوند حکومت و سياست به حادثه ي غدير اشاره مي کند و مي فرمايد: «علاوه بر همه ي انحرافات، همين انحراف است که ما باور کرديم که سياست به ما چه ربط دارد. غدير آمده است که بفهماند که سياست به همه مربوط است. در هر عصري بايد حکومت باشد با سياست؛ منتها سياست عادلانه که بتواند به واسط آن سياست، اقامه ي صلاة کند، اقامه ي صوم کند، اقامه حج کند، اقامه ي همه معارف کند» (همان، ج 20: 115).
ــ رهبر انقلاب شکوهمند اسلامي، مفهوم جمهوريت و انتخاب مردمي را به گونه اي، عِدل بيعت در صدر اسلام معرفي کرده و فرمود: «[فقيه جامع الشرائط]، ولايت در جميع صور دارد. لکن تولي امور مسلمين و تشکيل حکومت، بستگي دارد به آراء اکثريت مسلمين که در قانون اساسي هم از آن ياد شده است و در صدر اسلام تعبير مي شده به بيعت با وليّ مسلمين» (همان: 459).
ــ يکي از شبهات اين بود که «دين، افيون توده هاست». اين سخن که ديدگاه مارکس بود از سوي برخي از روشفنکران در فضاي انقلاب و به منظور کنار نهادن دين طرح مي شد. امام بارها جهت ابطال آن به مبارزات پيامبراني چون ابراهيم و موسي (عليه السلام) و نيز اهل بيت (عليه السلام) با حاکمان زمان خود استناد کرده است و به مبارزات صدر اسلام با طواغيت زمان اشاره مي کند (همان، ج 4: 18 و 325؛ ج 2: 370 ــ 371).
ــ عقيده اي در ميان بعضي از اهل سنت رايج است که «الحق لمن غلب» و اينکه «نبايد با سلطان، حتي جائر مبارزه کرد» (ابويعلي، 1406ق: 23؛ اميني، 1374، ج 7: 137). متأسفانه اين تفکر در ميان حوزويان نيز نفوذ کرده بود؛ به گونه اي که برخي مبارزه با شاه را حرام مي دانستند. امام خميني (ره) با ذکر قيام امام حسن و امام حسين (عليه السلام) و ارجاع قيام خود به قيام ايشان، باطل بودن سخن اين عده را آشکار مي کرد (امام خميني، 1378، ج 3: 347).
ــ يکي از اصول سياسي امام، اين بود که «تکليف، مقدم بر نتيجه است». امام از جمله پشتوانه هاي اين اصل را عمل مسلمين در صدر اسلام مي داند و بارها به آن اشاره کرده است؛ مثلاً مي فرمود: «ما احراز تکليف شرعي کرده ايم؛ احراز امر الهي داريم؛ اين همان منطق صدر اسلام است» (همان، ج 5: 268؛ ج 6: 314).
ــ يکي از اصول انديشه ي سياسي امام، منطق شکست ناپذيري است. او معتقد بود که اگر در راه حق و اسلام گام برداريم و بر اساس تکليف عمل کنيم، همواره پيروز هستيم؛ چرا که هميشه «احدي الحسنيين» (1) نصيب ماست و چه به مقصود الهي خود برسيم و چه در اين راه کشته شويم، پيروزي از آنِ ماست «منطق، منطقِ صدر اسلام است که اگر بکشيم، بهشت مي رويم و اگر کشته بشويم، بهشت مي رويم. اين منطق، شکست ندارد» (همان، ج 4: 124).
«اين منطق صدر اسلام بود که سبب شد مسلمين در زماني کمتر از 50 سال، تقريباً بر تمام ابرقدرتهاي آن روز پيروز شوند» (همان، ج 6: 314 و 531). (2)
ــ امام، رمز پيروزي ملت ها را احياي روحيه ي شهادت طلبي مي داند؛ همان روحيه اي که در صدر اسلام، موجب پيروزي اسلام بر کفر شد: «جوانهاي ما الآن هم پيش من مي آيند بعضي از آنها و مي گويند که شما دعا کنيد که ما شهيد بشويم. اين، رمزِ پيروزي بود که همان طوري که در صدر اسلام، مسلمين با اين رمز، پيش بردند، ملت ما هم با اين رمز پيش برد و با اين رمز است که ملت ها مي توانند پيش ببرند» (همان: 502).
ــ امام خميني (ره) جهت اينکه اسلام، نياز به شهيد شدن و فدايي دارد، به شهداي صدر
اسلام اشاره مي کند.
ــ امام معتقد بود که مانند صدر اسلام، ارتش يا نيروهاي رزمنده بايد با ملت يکي باشند و هدف هر دو، حفظ اسلام باشد (همان، ج 7: 84 و 92).
ــ امام که در سياست، منافع اسلام و مستضعفين را همواره در نظر داشت، ملي گرايي را مانعي جدي در مسير سياست اسلامي و خلاف سيره ي انبيا و پيامبر خاتم مي دانست و مي فرمود: «اين انگيزه ي ملي گرايي و خلود در ارض است که مصالح مسلمانان را فراموش کرده و دفاع از مصالح مسلمين را در حصار ملت خاص قرار داده و قلم سرخ بر قرآن کريم و احاديث رسول الله (صل الله عليه و آله) و ائمه ي معصومين (عليه السلام) و سيره ي مستمره ي انبياي عظام و اولياي معظم (عليه السلام) در طول تاريخ کشيده است» (همان، ج 20: 87).
ــ بنيانگذار جمهوري اسلامي، جنبش را مانند صدر اسلام و معنوي مي دانست: «جنبش، امروز معنوي است؛ لذا کاملاً شبيه صدر اسلام است و ما به موفقيت آن اميدوار هستيم» (همان، ج 5: 268). ايشان، با همين منطق، شکست را بي معنا مي ديدن و مي فرمودند: «قضيه ي ما سياسيِ صرف نيست. ما با منطق اسلام پيش مي رويم؛ از شکست ترس نداريم. رسول اکرم (صل الله عليه و آله) هم در بعضي غزوات شکست خورده. ما با شمشير خدا به جنگ مي رويم، ترس نداريم. نهضت ادامه خواهد يافت» (همان) و علاوه بر لزوم مبارزه براي حق (همان، ج 1: 293) و لزوم مبارزه با طواغيت، جهت مقاومت و آسان شدن سختي هاي انقلاب به سختي هاي زمان پيامبر (صل الله عليه و آله) و امير المؤمنين و امام حسن (عليه السلام) اشاره مي کردند. (همان، ج 9: 30).
امام معتقد بود که بايد به مسلمانان صدر اسلام اقتدا کنيم (همان، ج 6: 504). بر همين اساس، آرزوي اسلام صدر اسلام (همان: 509؛ ج 7: 155)، ارتش صدر اسلام (همان، ج 6: 531)، روحيه ي شهادت طلبي به مانند صدر اسلام (همان، ج 7: 23)، پايگاه مسجد عليه طواغيت، همچون صدر اسلام (همان، ج 6: 65) را داشتند. امام خميني آرزو داشت که ملت ما در اعتقادات و رفتار، مانند صدر اسلام باشند. ايشان به نظاميان توصيه مي کردند که چون رزمندگان صدر اسلام باشند (همان:316) و به مردم سفارش مي کردند که تاريخ صدر اسلام را مطالعه کرده و الگوبرداري کنند (همان: 329). بنيانگذار انقلاب اسلامي در ابتداي نهضت، همين بازآفريني و بازسازي روحيه ي صدر اسلامي را دنبال مي کرد: «به خواست خدا، من از خداي تبارک و تعالي مي خواهم که ماها را بيدار کند و ما را به صورت صدر اول اسلام درآورد و ملت هاي ما را مثل ملت صدر اول اسلام کند
که خالص، ايمان بود و خالص، قدرت ايماني بود و قدرت اسلامي بود» (همان: 504) و در نهايت نيز خرسند از اين بود که ملت، مانند صدر اسلام، داراي روحيه ي شهادت طلبي ومانند آن شده است: «شما ملت ايران، شما ملت بزرگ ايران، همان معنايي که در صدر اسلام بود، محقق کرديد» (همان، ج7: 245) و به مسلمين و مستضعفان عالم نيز، احياي همين روحيه را توصيه مي نمود.
ــ موارد ديگر اينکه حضرت امام، جهت اعلام موافقت حکومت اسلامي با حضور زن در مسائل اجتماعي، به حضور زنان در صدر اسلام اشاره مي نمايد (همان، ج 4: 397، 426؛ ج 5: 216، 292؛ ج 6: 300؛ ج 7: 239) و يا اينکه در سفارشي به مناسبت ساخت مصلاي تهران تأکيد مي کند که سادگي مسجد و مصلاها بايد يادآور مساجد و مصلاهاي صدر اسلام باشد (همان، ج 21: 189)؛ چنانکه در سيره ي ايشان نيز مشاهده مي شود که اجازه ندادند حسينيه ي جماران حتي از گچکاري ساده، بهره اي داشته باشد. امام خميني به عنوان وليّ و حاکم اسلامي، در زندگي شخصي و ر روابط با مردم، ساده زيستي و رفتار محبت آميز را از زندگي پيامبر و اهل بيت، الگوبرداري کرده و همين سيره را به ديگران نيز توصيه مي کردند (همان، ج7: 218).
پينوشتها:
* محقق حوزه ي علميه ي قم و عضو هيأت علمي پژوهشگاه انديشه ي سياسي اسلام.
1.«قل هل تربصون بنا الا احي الحسنيين و نحن نتربصُ بکم ان يصيبکمُ الله بعذابٍ من عندهِ او بايدينا فتربصوا انا معکُم متربصونَ» (توبه (9): 52).
2.«ارتش اسلام در صدر اسلام با آنکه ارتشي ضعيف بود، به حسب سازو برگ، شايد هر چند نفر، يک شمشير داشتند؛ هر چند نفر، يک اسب داشتند. لکن چون قوّت ايمان داشتند در ظرف کمتر از نيم قرن بر تمام قدرتهايي که در آن وقت بود غلبه کردند؛ تمام قدرتها را خاضع کردند» يا اينکه امام خميني، در جاي ديگر مي فرمايد: «رمز پيروزي مسلمين در صدر اسلام، وحدت کلمه و قوّت ايمان بود؛ قوّت ايمان بود که يک لشگر ضعيف را بر امپراتوري هاي بزرگ عالم غلبه داد و سي نفر به قيادت خالد بن وليد بر شصت هزار نفر لشگر پيشقراول روم غلبه کرد...».
منبع:نشريه حکومت اسلامي، شماره 56.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}