FINAL FANTASY.XIII فريادي براي آزادي!


 






 
همان طور که اشاره کرديم پروژه ي Fabula Neva Crystallis ، يک طرح بزرگ، طولاني و چند منظوره است . معمولا در چنين طرح هايي ، يک نقطه ي تمرکز و اصلي وجود دارد و در اين پروژه فينال فنتري 13، اين نقطه ي اصلي و مرکزي است. نسخه ي ژاپني بازي مدتي است به بازار آمده و نسخه ي انگليسي که در اواخر اسفند ماه امسال منتشر مي شود، مي تواند عيدي خوبي براي همه ي ما باشد ! با اين حال مسير ساخت اين بازي ، راهي پر مخاطره و براي طرفداران بسيار نگران کننده بود. تيم اصلي سازنده ي اين بازي ، تقريبا همان گروهي است که ساخت Fmal Famtasy را بر عهده داشتند و حتي ايده هاي اوليه ساخت اين بازي، در همان دوران ساخت "X2" بين افراد گروه شکل گرفته است. FFX2 را به راحتي مي توان يکي از بدترين فينال فنتزي هاي تاريخ دانست. تصميم خطرناک ديگر تيم، استفاده کردن از شخصيت اصلي مونث است. البته گفته اند که اين بازي به طور مساوي به هر 6 شخصيت اصلي داستان خواهد پرداخت. با اين وجود، چه بخواهيم چه نخواهيم، همه شخصيت اصلي را"Lightining" مي شناسند. استفاده از يک زن به عنوان شخصيت اصلي در سري فينال فنتزي بي سابقه نيست و در FFVI، شخصيت"Terra"
(Tina در نسخه ي ژاپني) به خوبي جواب داده و حتي باعث شده خیلی ها آن بازی را بهترین اثر مجموعه بدانند. اما «Lightninig » یک جنگجوي خشن و بي رحم است . خشک و منطقي ، در واقع دختري است با ويژگي هاي شخصيتي يک پسر! ارتباط برقرار کردن و به قول اصحاب سينما، همزاد پنداري با چنين شخصيتي بسيار مشکل خواهد بود که در يک بازي نقش آفريني که داستان محوريت همه چيز است، خطري بزرگ براي موفقيت اثر محسوب مي شود. البته پيش داوري درباره ي بازي و به خصوص داستان صحيح نيست و بايد تا زمان تجربه ي آن صبر کرد.

نفرين کريستال
 

يکي از بحث برانگيزترين و در عين حال جالب ترين بخش هاي اين اثر، داستان است. اگر از نام هاي عجيب و غريب به کار رفته در داستان که به سبک هميشگي اسکورانيکس هستند (البته از تغييرات عجيب و غير منطقي نام هاي استفاده شده در گيم پلي و مبارزه در مراحل ترجمه از ژاپني به انگليسي ، چشم پوشي کنيد)، يک ماجراي درگير کننده در پيش رو خواهيم داشت.
در FFXIIr ، ماجراها بر روي سياره ي پولس (Pulse) اتفاق مي افتد. پولس سياره اي خطرناک و وحشي است ، يا حداقل از نظر ساکنين شهر معلق کاکون ( Cocoon ) اين طور به نظر مي رسد. اما واقعاً پولس چيست؟ اين شهر، اين قاره يا شايد حتي بتوان گفت اين ماه سياره ي پولس؟
حدود 1300 سال پيش يک فالسي قدرتمند با نام اورفان (Orphan)، تصميم مي گيرد يک بهشت و آرمان شهر براي بشريت بسازد. يک شهر محدود و بسته که مانند پيله ايي ديوارهایی آن را احاطه کرده اند. او همچنين خدمتکاراني ماشيني براي شهر و مردمانش خلق مي کند. همه چيز آماده ي پيشرفت و شکوفايي نسل بشر است. اما قيمت اين آسايش و امنيت، محدوديت و دوري از جهان واقعي است. يک قفس طلايي زيبا و تميز اما هنوز هم فقط يک قفس!
پس از گذشتن قرن ها زندگي در اين پيله ي مکانيکي، حوادثي ناگهاني و غير منتظره ترس و وحشت را به کوچه هاي شهر معلق مي آورند. در شايعات خياباني شنيده مي شود که يک لوسي "پولس" (منظور يک لوسي است که فالسي او در سطح سياره ي پولس زندگي مي کند) به پیله آمده و قصد دارد شهر را نابود کند و حتي بيم آن مي رود که کل اين کره ي کوچک به سطح سياره ي زيرينش سقوط کند و نابود شود. در بين ترس و وحشت اکثريت مردم ، عده اي نيز کنجکاوند که واقعيت را در مورد دنياي زيرين خود کشف کنند و با چشمان خود در مورد وضعيت و ساکنين سياره قضاوت کنند. دولتي که بر شهر کاکون حکومت مي کند، يک دولت شديداً مذهبي و افراطي است و ايده ها و آرمان هاي باستاني شهر را به شدت و با جديت اجرا مي کند. پس از حوادث اخير و پخش شايعات در مورد پولس، اين دولت که با نام سنکتوم (Sanctum)خوانده مي شود، قانون جديدي ، وضع مي کند: هر کس ، به هر نحوي با سطح سياره ي پولس و افراد آن هر گونه ارتباطي برقرار کند، بلافاصله دستگير و به دنياي بي رحم و خطرناک آن تبعيد مي شود. بدون هيچگونه امکاني براي بازگشت به پيله . علاوه بر اين قانون، با هر کس که مشکوک به لوسي بودن است نيز به شدت برخورد خواهد شد. اجراي اين قوانين، توسط بازوي نظامي قدرتمند سنکتوم با نام سايکام (PSICOM) انجام مي شود. نيرويي پيشرفته ، تعليم ديده، دقيق و بدون هيچ رحم و مروت! در سوي ديگر، گروه مقاومتي وجود دارد که با سياست هاي ظالمانه ي دولت پيله مي جنگد و با عمليات هاي چريکي تبعيدي ها را از دست نيروهاي سايکام نجات مي دهد. نام اين گروه مقاومت تيم نورا( Team Nora) است. در اين گيرودار جنگ غير متعارف سايکام و تيم نور است که داستان بازي شروع مي شود و نکته ي جالب اين است که برخلاف ساير آثار مجموعه، داستان از همان ابتدا در يک نقطه ي اوج (CLimax) شروع مي شود که خود روشي قابل تفکر و جذاب خواهد بود. حتي جالب تر داستان شبه رومئو و ژوليتي است که در اين ميان اتفاق می افتد. «Lightninig » شخصیت اصلی داستان، يکي از نيروهاي ويژه ي سايکام است، جدي، خشن، کارکشته، و وظيفه شناس. او يک خواهر جوان به نام سارا (Serah) دارد که در کمال تعجب و خشم و مخالفتش به طور رسمي با رهبر نيروهاي مقاومت و از نظر Lighning ؛ ياغي تيم نورا به نام اسنو (Snow) نامزد شده است. اين موضوع تمام حساب کتاب هاي جنگجوي جوان ما را براي آينده ، کاملا به هم مي زند.
يک سري داستان هاي کوتاه اينترنتي با عنوان FFXIII Episode Zero: Promise ( که متاسفانه تا امروز تنها نسخه ي ژاپني آن ها وجود دارند) پيش زمينه ي تعدادي از شخصيت هاي کوتاه مي خوانيم که چگونه سارا اولين لوسي در پيله است که فالسي اودر روي سياره ي پولس زندگي مي کند و چگونه و با چه سختي "Lightning" با اين موضوع کنار مي آيد و سعي مي کند موضوع را از همکاران سخت گيرش پنهان کند. بيچاره قهرمان ما که حتي از جشن تولد 21 سالگي اش هم مجبور است صرف نظر کند! همان طور که گفتيم داستان بسيار سريع و بي وقفه آغاز مي شود که در نوع خود جالب است و همان گونه نيز که انتظار مي رود، اصل ماجرا در سياره ي "Pulse" اتفاق خواهد افتاد. در طول ماجرا افراد متعددي به گروه اصلي مي پيوندند. هرکدام با گذشته و انگيزه هاي خود به راحتي نيز مي توان حدس زد که دشمن اصلي ، همان دولت و سنکتوم خواهد بود . اما سازندگان بازي قول داده اند که همه چيز به اين سادگي نيز اتفاق نمي افتد.

سينماتوگرام!
 

در يکي از سايت هاي اينترنتي خارجي در يکي از اولين نقدهاي رسمي نسخه ي ژاپني چنين خواندم: «بازي بسيار خطي و يکنواخت است و مسيرها شاخه شاخه نمي شوند و شهرهاي بزرگ وجود ندارند و بازي بيشتر چنين حالتي دارد: مبارزه، دموي سينمايي، مبارزه ، دموي سينمايي و همين طور تکرار! » بايد در جواب اين منتقد گفت: «آخر برادر، همکار عزيز! مگر با يک Sand Box يا يک بازي نقش آفريني غربي سر وکار داريم که شهرهاي بزرگ و مسيرهاي فراوان داشته باشد. اين فينال فنتزي است نه "GTA"! نکته اي که اين منتقد به عنوان نکته ي منفي بازي به آن اشاره کرده درواقع براي JRPGبازي هاي کهنه کار يک خير شاد و مسرت بخش است زيرا هر قدر مسيرها پراکنده تر و شهرها بزرگ تر و شلوغ تر باشند، داستان نيز پراکنده و تکه تکه روايت مي شود.
همان طور که اشاره کرديم قلب هر بازي نقش آفريني ژاپني داستان اوست و روندي که ایشان خطي و يکنواخت مي نامند، نام ديگرش سینمايي و هيجان انگيز است. البته به نظر مي رسد که در نيمه ي دوم بازي، حالتي بازتر وآزادانه تر وجود خواهد داشت و مأموريت هاي جانبي زيادي نيز قابل تجربه هستند که به نوعي اهداف لوسي هاي از پاي افتاده را در آن ها تجربه خواهيم کرد.

برخورد در گردباد!
 

آن چيز از گيم پلي که تا امروز بارها تغييرات بسيار کرده و حتي گاهي از اين رو به آن رو شده است، مبارزات هستند. در اولين تريلرها، تقريباً مبارزه در همان محيط اصلي (Field) اتفاق مي افتاد؛ "Lightning" مجهز به يک انگشتر جادويي بود که زمان و جاذبه را کنترل مي کرد و برخوردها بسيار سينمايي تر بودند. امروز مي بينيم که مبارزات تقريباً در مکاني کاملاً متفاوت از نقشه ي اصلي اتفاق مي افتند، از انگشتر مخصوص قهرمان ما ديگر خبري نيست و مبارزات بيشتر حالتي استراتژيکي و تاکتيکي پيدا کرده اند تا اکشن!
دليل اين تغييرات را شايد بتوان تا حدي روش آزمون و خطاي تورياما و همکارانش دانست که اميدواريم نتيجه ايي بهتر از کابوس FFX2 داده باشد! مبارزه در FFXIII ، تاکتيکي تر از FFX، سريع تر ازFFX2 و تقريباً به همان همزماني و رواني FFXII خواهد بود، حداقل سازندگان اين طور مي گويند.
سيستم مبارزه در اين کار که "Command Synergy Battle " نام دارد ، اصلاً يک کار کلاسيک نخواهد بود و تغييرات و نوآوري هاي جالبي در آن ديده مي شود. در هر مبارزه، سه نفر از شش شخصيت اصلي مي توانند شرکت کنند و شما در هر لحظه فقط مي توانيد يک نفر را کنترل کنيد.
درجه ي (Active Time Battle )ATB دوباره به بازي برگشته اما کارايي تقريباً متفاوتي دارد. با پر شدن درجه "ATB" نوبت شما شروع مي شود، در اين زمان مي توان با خرج آن، فرمان هايي مثل حمله، جادو و غيره را بصورت حتي تکراري تا آنجا که درجه "ATB" به شما اجازه مي دهد وارد کنيد . مي توان اين سيستم را بسيار شبيه سيستم مشابهي در بازي هاي "Legend of Legaia" دانست . پس از واردکردن فرمان ها، شخصيت شما به صورت زنجيره اي آن ها را اجرا مي کند و دو شخصيت ديگر نيز با اجراي فرمان هاي از قبل تعيين شده ي خود، در حمله به دشمن شرکت مي کنند تا چند ضرب هايي مخوف و پر تعدادي خلق کنند. اگر تعداد چند ضرب ها کافي باشد، دشمن وارد حالتي از گيجي و سردرگمي مي شود که "Break" نام دارد و علاوه بر اين که در اين حالت صدمه ي بيشتري مي بيند، مي توان آن را براي زدن ضربات هوايي به هوا پرتاب کرد، يک سيستم بسيار مشابه به بازي "Xenosaga2" رفتار دو شخصيت جانبي در هر مبارزه از يک سيستم استراتژيک هوش مصنوعي با نام" Paradigm Shift" استفاده مي کند که در آن هر شخصيت نقشي مثل حمله، دفاع، درمان ، کمکي و غيره به خود مي گيرد. تا حدي شبيه سيستم مشابهي که در FFX2 با تغيير لباس رخ مي داد. تفاوت اصلي آن است که اين سيستم را نمي توان به طور تک به تک براي هر شخصيت در زمان مبارزه عوض کرد بلکه به صورت کلي و براي هر سه شخصيت قابل تغيير خواهد بود.
اين سيستم در زمان هاي پاياني دوره ي توليد ، تا حدي عجولانه به بازي اضافه شده است اما اميدواريم نتيجه ي چندان بدي نداشته باشد .و به نظر مي رسد همين گونه هم بوده وکاري موفق از آب در آمده است.
در مبارزه"MP" وجود نخواهد داشت و جادو تنها هزينه ي "ATB" دارد؟ پس از هر مبارزه تمام افراد گروه سلامتي خود را بدست مي آورند، سلاح هاي انتخابي قابل رؤيت هستند و براي دوستاني که علاقه به ارتقا و قوي تر شدن دارند بايد بگوييم که خبري از تجربه (EXP) نيست و به جاي آن"Points Crystarium" پس از هر مبارزه نصيب بازيباز مي شود. اين "CP" ها در سيستمي بسيار مشابه "Grid Sphere" که در اکثر فينال فنتزي هاي اخير مورد استفاده قرار مي گيرد و روند آن از "FFX" شروع شد، استفاده خواهند شد تا تکنيک ها و جادوهاي جديدي ياد بگيريد.

مرکب راهوار
 

مهمترين عنصر مبارزه که از همان روزهاي اول انتشار خبرهاي ساخت بازي، سازندگان مانور زيادي روي آن داده اند، (Summon) ها هستند ، حالتي مکانيکي و مهمتر از همه تغيير پذير دارند. تک تک شخصيت هاي اصلي و تعدادي از شخصيت هاي جانبي ايدولون خاص خود دارند که اختصاصي و ويژه ي خودشان است.
نام و شکل و شمايل ايدولون ها حتما براي طرفداران اين سري بازي آشنا خواهد بود."شيوا"، "باهاموت"، "اودين"، "الکساندر" و غيره سامون هاي آشناي اين سري هستند و"Brynhidr و "Hectoncheir " تازه واردان گروه اند. "افريت"، " کاربانکل " و " سايرين" نيز در بازي حضور دارند، اما قابل بازي توسط بازيباز نخواهند بود.هر شخص پس از تبديل شدن به يک لوسي و دريافت مارک و نشان فالسي اش، معمولاً يک کريستال با شکل و شمايلي ويژه ي خود دريافت مي کند که ايدولون اودرون اين کريستال خوابيده و در شرايطي خاص، بيدار و احضار خواهد شد. سامون يا ايدولون ها علاوه بر حضوري مهم در داستان بازي، در مبارزه ها نيز نقش مهمي خواهند داشت. روش احضار سامون ها با خرج واحدي به نام "TP" است که در انتهاي هر مبارزه به دست مي آيد. در زمان سامون ، احضار کننده ي او با وي در مبارزه تنهايي ماند، مثل روشي که در "FFX و "FFXII" قبلاً ديده بوديم. علاوه بر حمله ها و جادوهاي عادي، هر ايدولون يک حالت ويژه و تغيير حالت دارد که گشتالت (Gestalt Mode) خوانده مي شود. گشتالت به معني حالت، فورم وکمال است. در اين سيستم احضار کننده به معناي واقعي سوار ايدولون خود مي شود( گشتالت مود در نسخه ي ژاپني حالت سوار کاري خوانده مي شد). مثلا ً اودين به شکل يک اسب در مي آيد. "Lighning" از او سواري مي گيرد، خواهران شيوا شبيه به يک موتور سيکلت مي شوند و غيره.در اين حالت ظاهراً بازي اکشن تر شده و با پيروي از فرمان هايي که روي صفحه ظاهر مي شوند، مي توان ضربات زنجيره ايي زيادي به حريفان زد و يک ضربه ي تمام کننده و بسيار قوي نيز با نامي آشنا مثل "Diamond Dust"يا "MegaFlare" در بين خواهد بود. اگر اشتباه نکنم، اين سيستم در "Limit Break" يکي از شخصيت هاي "FF VIII" با نام "Zell" استفاده شده بود، يا حداقل سيستمي مشابه به آن . صحبت از "Limit Break" شد و به عنوان آخرين نکته از مبارزات شلوغ و جالب (و البته با نکات تکراري و ظاهراً تقليدي بسيار که بعد از اين همه سال ساخت توليد کمي عجيب است)، اشاره مي کنيم که بازي به علت استفاده از اين سيستم خاص احضار سامون ها و استفاده از هوش مصنوعي، فاقد "Limit Break" خواهد بود. انتشار "OmniSlash" نسخه ي رعد و برقي را نداشته باشيد!

آن سوي جبهه
 

هميشه در سري قاينال فنتزي علاوه بر شخصيت هاي مثبت، شخصيت هاي منفي نيز از اهميت خاصي برخوردار بوده اند که اين قسمت نيز از اين قاعده مستثني نيست.
دشمن اصلي در بازي FFXIII " را مي توان دولت ظالم و ديکتاتور " Sanctum" دانست. رهبري اين دولت را "Galenth Dysley " بر عهده دارد. مردي مرموز، با ظاهري آراسته و خوش صحبت که رازي مخوف را پنهان مي کند. اگر چه او قول صلح و آرامش به مردم کاکون داده، اما بر آن با مشتي آهنين حکومت مي کند و هدفي تاريک و ترسناک در سر مي پروراند. نيروي ويژه ي ارتش اين دولت سايکوم نام دارد که مسئول مبارزه با هر گونه نارضايتي و خفه کردن صداي اعتراضات مردمي است. رهبري اين نيرو را زني تحصيل کرده، خونسرد و زيرک به نام Jihl Nabaat بر عهده دارد. ظاهر آراسته و نامش (نبات !!!)، جنگجويي کار کشته و حسابگر و تک تيراندازي ماهر را مخفي مي کند. دست راست او در سايکام کلنل "Yaag Rosch" است. مردي وظيفه شناس و معتقد به عدالت و قانون و زماني ما فوق مستقيم "Lightning" . او نيز چندين بار با قهرمانان درگير مي شود اما کم کم دارد به عادلانه بودن و صحت دستوراتش شک مي کند. "Cid Raines" يکي ديگر از دشمنان اصلي بازي است. طراحي شخصيت او چه در ظاهر و چه در شخصيت پردازي بسيار محکم خواهد بود زيرا در ابتدا قرار بود يکي از شخصيت هاي اصلي باشد. "Gid" بر خلاف ساير دشمنان، عضو سايکام نيست بلکه در ادامه سنت اسکورانيکس که "Gid" ها در بازي هاي فينال فنتزي بايد يک جوري به آسمان مربوط باشند، او نيز در يک بريگاد هوايي خدمت مي کند وکشتي پرنده ايي با نام "Lightning" را خوب مي شناسد و درگذشته ي او رازي مهم نهفته شده است.
او مردي منطقي است و بي آزار از خشونت بي مورد. معاونش "Rygedea" به خوبي احساس مي کند فرمانده اش آن طور که بايد و شايد به سياست هاي سنکتوم بها نمي دهد. رابطه ي "Gid" با فالسي پيله يکي از خط هاي اصلي داستان "Final Fantasy Xlll" خواهد بود.

گام هاي جديد ونت اشتباه!
 

از ديگر نکات جالب توجه و متأسفانه تا حدي نگران کننده ي بازي،موسيقي آن است. از همان ابتدا، اعلام شد که موسيقي بازي را ، همانند تمامي آثار اصلي و شماره دار مجموعه فينال فنتزي، نوبو اوماتسو کار خواهد کرد. پس حداقل از اين جهت خيالمان راحت بود ! اما هر چه زمان گذشت، خبري از استاد اوماتسو نشد و برخلاف آنچه رسم اين صنعت است ، ليستي يا نامي از آهنگ هايي ساخته ي او نيز منتشر نشد.
ناگهان خبردار شديم که بدليل کار تمام وقت استاد بر روي پروژه "FFXIV" کار خطير ساخت موسيقي اين اثر بر عهده ي ماساشي هامااوزو افتاده است. البته آقاي هامااوزو در کارهاي بزرگي مثل "FFX" کسب تجربه کرده و در"FFVII:Dirge of Cerberus" هم خوب درخشيده ولي شايد به قول معروف آن برش استاد کهنه کار آخرين فانتزي را نداشته باشد. آهنگ هاي بازي بيش از 85 عدد خواهد بود که جالب توجه است و بيشتر آن ها توسط ارکستر فيلارمونيک " ورشو" اجرا و ضبط شده اند که يکي از بهترين ارکسترهاي جهان است و بدون شک حس و حالي بسيار بالاتر و جذاب تر به موسيقي بازي خواهد بخشيد.
در مورد آهنگ اصلي (Theme Song / Title)، نسخه ي ژاپني را خواننده ي محبوب ژاپني سايوري سوگاوا (Sayuri Sugawara) اجرا کرده اما در مورد نسخه ي انگليسي باز هم با کم کاري اسکورانيکس روبرو مي شويم.
بهانه هايي مثل کمبود زمان يا کمبود کارمند (1) باعث شده اند که گروه دو بله ي اسکورانيکس در آمريکا، به جاي خلق و توليد يک آهنگ مناسب بازي، يعني سنتي که بيش از دو دهه است ادامه دارد. اين بار از يک آهنگ آماده و قبلاً منتشر شده استفاده کنند.
تيتراژ اصلي نسخه انگليسي ( FF XIII، آهنگي است به نام My Hands، از آلبوم Echo که خواننده ي جوان و تازه کار انگلسيي Lonnal Lewis اجرا کرده است . البته لوئيس صدايي گرم و مناسب دارد، اما شايد کارهاي او بيشتر به دليل حواشي و تبليغات مورد توجه قرار گرفته اند تا کيفيت موسيقي اش! در مورد صدا پيشگان انگليسي شخصيت ها در بخش معرفي شخصيت ها بيشتر صحبت خواهيم کرد. اگر بخواهيم از بحث درباره ي FF XIII " نتيجه گيري کنيم، اين بازي را بايد اثري به مراتب متفاوت از آثار قبلي مجموعه دانست که در عين حال گرته برداري هاي زيادي در جوانب مختلف از ساير بازي هاي سري و همچنين آثار ديگر داشته است.
نزديک به 5 سال توليد، تقريباً جاي هر گونه بهانه وکم کاري را از اسکورانيکس مي گيرد و ما اگر چه بي صبرانه منتظر تجربه ي اين اثر جذاب هستيم (من شخصاً برخي شبها خوابش را مي بينم!)، اما نگاه نقادانه و موشکافانه ايي نيز به آن خواهيم داشت. زيرا اين اولين فينال فنتزي نسل جديد است و فينال فنتزي نامي است که شوخي بردار نيست!
منبع: نشريه ي بازي رايانه، شماره ي 34.