سياه چشمان آسمان


 





 

گونه شناسي پرندگان تاريخ و طبيعت
 

همه چيز در يک چشم به هم زدن تمام مي شود؛ شکارچي که از بلندي ها چشم هاي تيزبينش را بچرخاند و طعمه را از چندصدمتري انتخاب کند، به سرعت خودش را از بالاي سر شکار مي رساند و همان جا روي آسمان کارش را يکسره مي کند. نه کبوتر روي آسمان شهر، نه سار و کبک در پهنه دشت، نه موش، خرگوش و مار در ميان بوته هاي خار، هيچ کدام از چنگال تيز شاهين ها راه فراري ندارند؛ پرنده هايي که 13 گونه از خانواده اش يعني شاهين ها يا «Falconidae» در بيشتر مناطق ايران، به خصوص در سرتاسر شمال غرب تا شمال شرق و در امتداد رشته کوه هاي زاگرس زندگي مي کنند؛ شکارچي تيزپروازي که از ديرباز ايرانيان را محو سرعت و مهارت خود کرده است، شاعران کهن ايراني بارها مهارت او را ستوده و پادشاهان و اشرافيان اين مهارت را در تفريح و شکارگيري به کار برده اند. شاهين که سرديس آن سرستون هاي تخت جمشيد را مزين مي کرده، همواره نماد بخت، شرف و همت عالي بوده است؛ همان خانواده اي که از گذشته هاي دور تاکنون، در ميان پرندگان شکاري روز پرواز، جايگاه ويژه اي داشته و دارد. شاهين الهام بخش اوج بلندپروازي، پيشرفت و تيزهوشي بوده است.
«کبک نيابد امان ز چنگال شاهين»؛ اين را خواجوي کرماني مي گويد در قرن هشتم هجري؛ همان قرني که دهلوي هم در جاي ديگري آن را تاييد کرده؛ «شاهين برسيد و کبک را برد» به گذشته تر که برگرديم، به 200 سال قبل از آن، انوري هم اشاره اي به اين موضوع داشته؛ «دست عدلت گر بخواهد آشيان داند نهاد/ کبک را در مِخلّب(=چنگال) شاهين و منقار عقاب» همچنان که صد سال پيش از او، فرخي سيستاني؛ «شير از تو چنان ترسد چون کبک ز شاهين»
شاهين و خانواده اش نه فقط براي ايرانيان که براي مصريان و يونانيان باستان هم داراي احترام بوده است. آنها «باز» را که نام فارسي براي انواع شاهين است، محترم مي شمردند، به حدي که اگر کسي سهواً هم آن را مي کشت مرتکب گناه بزرگي مي شد. همان طور که به گفته خيام، در «نوروزنامه»اش؛ «پادشاهان ديدار آن را به فال نيک دارند و گفته اند چون باز به سهولت بر دست پادشاه نشيند و روي سوي او کند، دليل آن است که پادشاه به ولايتي نو دست يابد و چون هنگام برخاستن سر فرود آرد و سپس سر بردارد، دليل بر ضعف کار مُلک باشد و چون به آسمان بسيار نگرد، دلمشغولي پديد آيد و اگر ميان دو باز در شکارگاه جنگ واقع شود، دشمني نو پديدار گردد.» باز يا شاهين جدا از تربيتش به دست بازگيرها که عموماً براي شکار پرندگان و تفريح پادشاهان و درباريان انجام مي شد، به متون عرفاني هم راه يافت و در «عقل سرخ» سهروردي هم به نفس تمثيل شد: «بازي که به اسارت صيادان قضا و قدر درآمده است با استفاده از غفلت موکلان به صحرا مي گريزد و در آنجا بر اثر رياضت و چشم دوختن از تعلقات و در نتيجه، تحقق من ملکوتي خويش، با پير يا عقل فعال ديدار مي کند.»
باز نام فارسي و قوش نام ترکي انواع شاهين است. آن طور که محمدبن محمود طوسي در «عجايب المخلوقات» مي گويد: «قدما انواع اين پرنده را باز، زرق، باشه (باشق)، بيدق، صقر (چرغ، چرخ) دانسته و تنها ماده آن را باز خوانده اند که در صيد، قدرت و جسارت بيشتري از نر خود دارد و کمتر بيمار مي شود.» اصولاً طبقه بندي سنتي پرندگان شکاري تربيت پذير در شرق، براساس رنگ عنبيه چشم آنان بوده؛ آنها که رنگ چشمشان زرد بود پرندگان «زردچشم» نام گرفته بودند. اين طبقه بندي تا حدود زيادي با علم پرنده شناختي امروز هماهنگ است، چرا که پرندگان «سياه چشم» تنها در خانواده شاهين ها که عنبيه سياه دارند، ديده مي شود.

شکارچيان سياه چشم
 

تفاوت شاهين و عقاب چيست؟ اين سؤالي است که به جرأت مي توان گفت بسياري از نسل امروزي ها جواب آن را به درستي نمي دانند؛ سؤالي که گذشتگان پاسخ آن را زيباتر از هر متن علمي ديگري داده و آنها را به خاطر رنگ قرنيه هاي چشمشان تقسيم بندي کرده اند. عنبيه زردرنگ مانند حلقه اي اطراف قرنيه سياه را در خانواده قوشيان که عقاب هم از آنهاست، فرا گرفته و اين يکي از بارزترين تفاوت هاي آنها با شاهين هاست. شاهين را به جز از چشم سياه، از شيار يا دندانه اي که در نيم نوک بالا و خط سياه سبيل مانند در دو طرف صورت که جلو و زير چشم را فرا گرفته هم مي توان شناخت. همه اين سه مشخص مختص شاهين هاست و اگر پرنده اي شکاري حتي يک از اين سه، به خصوص چشم هاي سياه را داشت، بدون شک يکي از 62 گونه اي که در ده جنس دسته بندي مي شوند.
از ميان تمام گونه هاي شاهين 13 گونه شان که همه از جنس Falco هستند، در ايران زندگي مي کنند. هر چند تعدادي از آنها در ايران بسيار کميابند يا فقط چند بار ديده شده اند؛ «شاهين پاسرخ»، «شاهين سرحنايي»، «شاهين بلوچي» و «شاهين آمور» از جمله کمياب هاي ايرانند و به غير از شاهين پاسرخ که چند باري در شمال و شمال غرب کشور ديده شده، بقيه گونه هاي کمياب در جنوب شرقي ايران هستند. هر چند گزارش هاي کمي هم در خصوص مشاهده «شاهين دودي» و «لاچين» در ايران وجود دارد. گرچه اين احتمال هم وجود دارد که آنها واقعا کمياب نباشند و به خاطر کمبود مطالعات پرنده شناسي در مناطق ياد شده اين گمان در مورد آنها مي رود. البته بعضي هايشان بدون شک کميابند، مانند شاهين آمور که در زمستان 1387 در چابهار براي اولين بار در ايران ديده شد.

مجالي براي فرار نيست!
 

خود طعمه هم تا لحظاتي نمي فهمد چه بلايي سرش آمده؛ بلايي که با سرعت 290 کيلومتر بر ساعت از آسمان روي سرش نازل شده؛ آن قدر که اصلاً فرصت نمي کند شکارچي اش را ببيند، چه برسد به اينکه سر نسبتاً سياه، سطح پشتي خاکستري سربي و سطح شکمي سفيد با راه راه عرضي سياه و باريک اين شاهين را تشخيص دهد. بحري، با نام علمي (Falco peregrinus) به محض انتخاب طعمه، در يک چشم به هم زدن با بال هاي تقريباً بسته مثل تيري که از چله کمان رها شده، خود را روي سر شکارش مي رساند. گاهي هم بحري با تعقيب و گريز طولاني و گاهي از نقاط کور به شکارش حمله مي کند و با چنگال هاي قوي و قلاب مانندش در ضربه اول، شکار را قطع نخاع مي کند. بعد طعمه را با يک پا مي گيرد و با منقار کوتاه، نوک تيز، قوي و قلاب مانند گردن آن را از پشت جدا مي کند. سپس پرهاي شکار را مي کند و به راحتي گوشتش را از بدن جدا مي کند و مي خورد. اولين جايي که از شکار خورده مي شود، مغز، خون و گوشت سينه است که غذاي مورد علاقه شاهين هاست. پرندگان، پستانداران کوچک مثل موش و سنجاب، سوسمار و حشرات در اولويت هاي غذايي بحري قدار دارند. براي آنها فرق ندارد پرنده آبزي باشد يا کنار آبزي يا خشک زي. حتي ديده شده که به پرنده هاي آبزي اي مانند «آنقوت» که جثه اش دوبرابر شاهين است حمله و شکارشان کرده اند. نوار سبيلي پهن و تيره روي صورت، ويژگي ديگر چهره اين شاهين است که به خاطر آشيانه سازي روي لبه صخره هاي حاشيه دريا، بحري نام گرفته است.
گرچه آسمان بيشتر مناطق ايران؛ به خصوص مناطق باز، کوهستان ها، صخره هاي مرتفع و تالاب ها جولانگاه اين شکارچي تيزچنگال است اما مکان آشيانه سازي و جوجه آوري آنها در شمال غرب و شمال شرق کشور و روي پرتگاه ها و کمرکش کوه ها بيشتر انجام مي شود. شاهين با نام علمي Falcopelegrinoides که گونه ديگر خانواده شاهين هاي ايران است، در قيافه بسيار شبيه بحري اما کوچک تر از آن است. آنها را بيشتر از سطح پشتي بدنشان که قهوه اي تر است، راه راه هاي عرضي کمتر زير شکم نخودي رنگشان و رگه هاي روي سينه شان مي توان تشخيص داد. سر خرمايي رنگ و پشت سر قرمز رنگ هم شاخصه ديگرشان است. رفتار و زيستگاهشان مانند بحري است و در بيشتر نقاط ايران ديده مي شوند. آشيانه سازي و جوجه آوري شان هم بيشتر در شمال تا شمال شرق و بخش هايي از مرکز ايران در امتداد تا شرق و غرب کشور و معمولا روي لبه صخره هاي مرتفع انجام مي شود.

چنگالي براي آهوها
 

اينکه يک آهو شکار يک پرنده چند ده سانتي متري شود، شايد عجيب باشد اما واقعي است. گرچه بالابان يا «چرخ» بزرگ ترين گونه شاهين در ايران است، اما آن قدر درشت جثه و پرقدرت نيست که بر آهوان کوچک غلبه کند. بالابان با نام علمي Falco cherrug اين موهبت را از شيوه شکارش وام گرفته است. همين جسارت در شکار و توان حمله قدرتمندانه است که دل قوش بازان و شيخ نشينان عرب را برده است. بالابان با پنجه هاي فوق العاده قوي خود به چشمان آهو حمله مي کند و بدين ترتيب آن را از حرکت باز مي دارد. در بين عرب ها هديه يک بالابان از طرف خانواده عروس به داماد نشان از عظمت و بزرگواري خانواده عروس است. پرنده اي با سطح پشتي و بال هاي قهوه اي خاکي که حاشيه پرهاي نخودي رنگ، ويژگي اصلي اش است. اين پرنده سروپس گردن سفيدرنگي دارد با رگه هاي قهوه اي پررنگ و نوار سبيل مانند باريکي در صورت. دشت هاي وسيع، بيابان ها و مناطق نيمه بياباني بهترين جا براي شکار و شکاف ميان صخره ها يا روي درختان بهترين مکان آشيانه سازي و جوجه آوري شان است. در زمستان تقريباً در همه جاي ايران و در بهار و تابستان در امتداد رشته کوه هاي زاگرس و شمال شرق کشور تا سمنان زيستگاه جوجه آوري بالابان هاست. لاچين با نام علمي Falco biarmicus، گونه اي شبيه بالابان و کمي کوچک تر از آن است و جزاير سنگي درياچه اروميه را براي جوجه آوري برگزيده و يک بار هم در زنجان ديده شده است. «ترمتاي» که نامي ترکي مغولي و نام يکي از سرداران مغول است هم کوچک ترين شاهين ايران به شمار مي رود؛ پرنده اي با نام علمي Flaco columbarius که به شاهين کوچک معروف است.
بزرگ تر بودن پرنده ماده از نر ويژگي مشترک عقاب ها و شاهين هاست؛ اختلاف جثه اي که به خصوص در گونه هاي کوچک تر کاملاً مشخص است؛ طوري که در برخي گونه هاي شاهين، پرنده نر تا 30 درصد کوچک تر از پرنده ماده است و اين در حالي است که در شاهين هاي درشت جثه بين نر و ماده تفاوت خاصي در رنگ وجود ندارد و آنها بسيار شبيه به هم هستند. نر و ماده ترمتاي هم شبيه هم نيستند و اندازه پرنده نر تنها 25 سانتي متر و پرنده ماده تا 32 سانتي متر است. آنها اغلب در سطح پايين و نزديک به سطح زمين، پرواز و شکار مي کنند و توانايي تغيير جهت سريع از خصوصيات ديگرشان است. ترمتاي از شمال شرق تا شمال غرب و بخش هايي از مرکز و غرب ايران به ويژه در شمال ايران در زمستان ديده مي شود. تاکنون جوجه آوري اين شاهين کوچک در ايران گزارش نشده است. نقطه مقابل ترمتاي، شاهين ديگري قرار دارد که در تيرگي و استقامت در پرواز زبانزد است.

هواگرترين شاهين ها
 

ليل، شاهين بلندپروازي است که تابستان ها به سرتاسر شمال شرق تا شمال غرب و امتداد رشته کوه هاي زاگرس مي آيد و بالاي درختان بلند آشيانه مي سازد و گاهي هم از آشيانه قبلي کلاغ ها استفاده مي کند. رنگ تيره تر ليل (Falco subbuteo) با سر و پشت بدن تيره رنگ و زير بدن سفيد و به خصوص شکل خاص پروازش که به لنگر کشتي مي ماند، حتما زيباتر از بقيه اش کرده که به شاهين زيبا مشهور شده است. رگه هاي طولي سياه روي سطح شکمي سفيدرنگ، ران ها و زير دم قرمز بلوطي رنگ و سبيل هاي نازک تر از شاهين بحري هم به زيبايي آنها افزوده و وجه تمايزشان است. ليل به لطف بال هاي بلندتر و دم کوتاه ترش بيشتر از ساير شاهين ها مي تواند روي آسمان بماند و اوج بگيرد. آنها در پرواز شبيه باد خوردک ها (پرستوها) هستند، همان هايي که بهار و تابستان به ايران مي آيند و در داخل سورخ هاي برخي از ساختمان هاي داخل شهر جوجه آوري مي کنند. ليل براي همين نحوه پروازش است که هواگردترين شاهين لقب گرفته. پرنده نر شاهين پاسرخ(Falco vespertinus) و شاهين دودي (Falco concolor) هم شبيه ليل هستند اما هر دوي اين گونه هاي سطح شکمي تيره رنگ دارند. هر چند پرهاي زير دم شاهين پاسرخ نر مانند ليل قرمز رنگ است.
غرور و تندخويي؛ اين دو شايد مهم ترين صفات شاهين ها باشد. براي همين هم بيشتر گونه هاي شاهين تنها زندگي مي کنند؛ مگر دو گونه پاسرخ و دليجه کوچک يا «باشه کوچک» (Falco naumanni) که زندگي گروهي را ترجيح داده اند. اين دليجه هاي کوچک که در ظاهر بسيار شبيه دليجه اند، همان هايي هستند که در گذشته به خاطر داشتن ناخن هاي سفيدرنگ «دليجه ناخن سفيد» هم ناميده مي شدند و مشخصه خوبي براي تشخيصشان از دليجه يا «باشه» (Falco tinnunculus) است. سطح پشتي در پرنده قرمزرنگ و برخلاف دليجه بدون رگه رگه هاي سياه است و روي شکم نخودي رنگش لکه و خال هاي سياه فراواني دارد که از دليجه به خوبي متمايزش کرده است. دليجه کوچک تابستان ها در گروه هاي پرشمار در بيشتر نقاط ايران ديده مي شود. آنها به صورت دسته جمعي در سوراخ و ديوارهاي بلند، پشت بام ها و شکاف صخره ها به همراه کبوترها و گنجشک ها آشيانه سازي و جوجه آوري مي کنند. فرق ديگر آنها با دليجه همين است که دليجه در تمام فصول و در همه جاي ايران ديده مي شود و روي صخره هاي بلند، ساختمان ها، شکاف درختان و آشيانه متروک کلاغ و زاغ آشيانه سازي مي کند. شايد حضور بيشتر دليجه در اطراف شهرها و روستاها باعث شده که بين مردم شناخته شده تر از ديگر شاهين ها باشد. پرندگاني با ظاهر آرام و رفتاري مظلومانه که اغلب روي تيرها و سيم هاي انتقال برق مي نشينند و با نوع پرواز خاصشان که در جايي به صورت ايستا باال مي زنند و به راحتي قابل تشخيصند. تغذيه از حشرات و خزندگان کوچک در کنار نوع پرواز، اين باور را که اين شاهين از بستگان شاهين هاي تندخوي شکارچي است را کمي مشکل مي کند. دليجه، شاهين پاسرخ و به ندرت دليجه کوچک از شاهين هايي هستند که براي شکار مدت زماني در جا بال زني مي کنند، شيوه پروازي که در صطلاح پرنده شناسي به آن Havering مي گويند. در اين حالت سرودمشان را به سمت پايين مي گيرند و مرتباً بال مي زنند و سپس براي شکار موش، سوسک و... روي زمين فرود مي آيند.
پاسرخ ها هم شاهين هاي کوچک اندام ديگر ايرانند که با 30 سانتي متر اندازه بدن اغلب از حشرات در حال پرواز تغذيه مي کنند. پاسرخ نر، خاکستري تيره و پرهاي ران و زير دمش قرمز رنگ است و پرنده ماده زير تنه قرمز اخرايي، سر قرمز با حلقه دور چشم سياه و تنه اي خاکستري رنگ دارد. پاسرخ ها هم اجتماعي اند و معمولا در دسته هاي کوچک در دشت هاي درخت دار، کشتزارها و تالاب هاي با پوشش بوته اي زندگي مي کنند. اما شاهين ها- چه مغرورهاي تنها و چه اجتماعي ها- روي مکان تخم گذاري و بعد هم روي جوجه هاي خود بسيار حساسند و اين خصوصيت مشترک همه آنهاست.

دشمن و همسايه
 

دشمني کلاغ و شاهين ديرينه است. شاهين ها از آشيانه کلاغ و زاغي استفاده مي کنند و آنها نيز به تخم و جوجه پرندگان شکاري دستبرد مي زنند که اين سبب ساز کينه و دشمني تاريخي آنهاست. هر وقت که پرنده شکاري به قلمروي کلاغ ها نزديک مي شود، آنها گروهي به پرندگان شکاري حمله مي کنند و برعکس. بيشتر شاهين ها فقط يک بار در سال و آن هم در مکاني که از سال ها پيش در آنجا تخمگذاري را آغاز کرده اند، تخم مي گذارند. اواسط اسفندماه براي شاهين هاي بومي ايران و اواخر فروردين تا اوايل ارديبهشت ماه براي شاهين هاي مهاجر تابستانه مثل ليل، فصل آشيانه سازي و جوجه آوري است؛ آشيانه هايي 28 تا 35 روز ميزبان يک تا شش تخم بحري مي شوند تا جوجه هاي نارس (Altricial) با چشمان بسته و بدن خيس به دنيا بيايند. والدين براي جوجه هاي ضعيفشان آن قدر غذاي زودهضم مي آورند که در همان دو- سه روز اول وزنشان دو- سه برابر مي شود. جوجه شاهين هاي کوچک جثه چهار هفته و جوجه شاهين هاي درشت جثه هفت تا هشت هفته بعد آماده پروازند و هنگام تجربه هاي جديد فرا مي رسد. آنها همراه والدين آشيانه را ترک مي کنند و خيلي زود پرواز و شکار را ياد مي گيرند و از اين پس تنها و مغرور و کم تجربه زندگي جديد را شروع مي کنند. تجربه کم گاهي کار دست آنها مي دهد و هنگام شکار به سيم هاي برق و تلفن و موانع ديگر برخورد مي کنند و آسيب هاي جدي مي بينند. واقعيت اين است که مهم ترين دشمن شاهين هاي جوان، انسان است. قوش بازي، پرورش و تربيت شاهين ها براي شکار پرندگاني مثل هوبره، کبک، بلدرچين و... مهم ترين انگيزه تعرض انسان به زندگي شاهين هاست.
شاهين ها هم عضوي از چرخه بزرگ طبيعت هستند با وظيفه ها و نقش هايي که فقط بر گردن آنهاست. کاهش و کنترل جمعيت پستانداران کوچک، خزندگان، حشرات و حذف گونه هاي بيمار از چرخه اکوسيستم ها قسمتي از اين وظيفه است. حتي جمعيت بسياري از حيوانات متکي بر حفظ جمعيت و تنوع شاهين هاست؛ مثلا «عروس غاز»ها در سيبري آشيانه خود را از ترس حمله «روباه قطبي» در نزديکي آشيانه بحري و در پناه آن مي سازند و روباه قطبي از ترس منقار و چنگال هاي تيز بحري جرأت نزديک شدن به قلمرو و آشيانه آنها را ندارد. اين همزيستي بين بحري و عروس غاز به نفع عروس غاز تمام مي شود، گرچه بعد از تولد جوجه هاي بحري خود تهديدي براي آنها محسوب مي شود. شاهين ها در ايران در فهرست گونه هاي تحت حمايت و حفاظت هستند. هر چند متأسفانه صيد شاهين هاي درشت جثه توسط بازگيران در تمام کشور و بيشتر جنوب، گرفتن و رام کردن شاهين هاي کوچک جثه براي به دام انداختن شاهين هاي بزرگ جثه، برداشت جوجه ها از آشيانه، استفاده از سموم شيميايي در کشاورزي، کاهش غذا و تخريب زيستگاه ها، همه و همه بلاي جان شاهين ها شده و نسلشان را تهديد مي کند. از بين شاهين هاي ايران تا همين چند سال پيش تنها دليجه کوچک در فهرست سرخ اتحاديه جهاني حفاظت از طبيعت (IUCN) و در طبقه آسيب پذير (VU) قرار داشت اما از سال 2007 ميلادي بالابان هم اضافه شد و حتي در طبقه «در خطر انقراض» (En) قرار گرفت و اين، زنگ خطري براي محيط زيست سرزمين ماست؛ خطري که نياز به حمايت بيشتر از اين پرندگان دوست داشتني را پررنگ تر از هميشه نشان مي دهد.
منبع: ماهنامه ايران شناسي و ايران گردي همشهري- سرزمين من- شماره ي 2