درس‏ها و عبرت‏هاى عاشورا در عرصه رفتار سياسى(6)


 

نویسنده : محمدصادق مزينانى




 

دنياگرايى خواص در روزگار خلفاى ثلاثه
 

پس از رحلت پيامبر (ص) در دوره ابى‏بكر دگرگونى محسوسى در زندگى اقتصادىمردم ديده نمى‏شود، اما در روزگار خليفه دوم و به ويژه خليفه سوّم در وضعيت زندگانىمردم دگرگونى ايجاد شد و كم كم طبقه‏اى بسيار ثروتمند با امتيازهايى كه از بيت‏المال به آنانداده شد به‏وجود آمدند. خليفه دوّم با اين‏كه سخت مراقب كارگزارانش بود ولى روشى براىپخش بيت‏المال ايجاد كرد كه عدّه‏اى از خواص به ثروت‏هاى زيادى دست يافتند. در استفادهاز بيت‏المال نه تنها عرب‏ها بر غير عرب‏ها كه در بين خود عرب‏ها نيز، برخى از تيره‏ها بربرخى ديگر، امتيازهاى چشم‏گيرى داشتند. در سال به برخى دوازده هزار درهم و به برخىديگر سيصد درهم و يا دويست درهم داده مى‏شد.
[79] عملكرد خليفه سخت مورد اعتراضقرار گرفت. تا جايى كه تصميم گرفت اين تبعيض‏ها را از ميان بردارد. خود او مى‏گفت:
«اگر امسال را زنده بمانم مساوات را رعايت خواهم كرد و هيچ سرخى را بر سياه و هيچ عربىرابر عجم برترى نخواهم داد و به گونه‏اى عمل مى‏كنم كه پيامبر اسلام(ص) و ابى‏بكرعمل‏كردند.»
[80]
جذب شدن خواص به دنيا و جلوه‏هاى آن آثار خود را بر جاى گذاشت تا جايى كهشخصى مى‏گويد:
«اگر خليفه قبله مردم را از مكّه به بيت‏المقدس تغيير دهد و يا يكى از نمازهاى پنج گانه راحذف كند كسى به او اعتراض نمى‏كند. چرا كه همت مردم در به‏دست آوردن مال و منال بود وزمانى كه به‏دست مى‏آوردند ساكت مى‏شدند.»
[81]
در روزگار عثمان، بسيارى از خواص و ياران پيامبر(ص) و نزديكان خليفه جزوبزرگ‏ترين سرمايه‏داران آن روزگار شدند. امام‏على(ع) از اين واقعيت تاريخى چنين پردهبرمى‏دارد:
«قام معه بنوابيه يخضمون مال الله خضمة الابل نبتة الرّبيع؛
[82]
بستگان پدرى‏اش به همكاريش برخاستند. آن‏ها همه چون شتران گرسنه‏اى كه بهاران بهعلف زار بيفتند با ولع عجيبى گياهان را ببلعند براى خوردن اموال خدا دست از آستيندرآوردند.»
در اين برهه خليفه و همكارانش به جاى هزينه كردن بيت‏المال در مصالح امت اسلامى،آن را ويژه خود دانستند، و به ثروت‏هاى هنگفتى دست يافتند. مرض مال‏اندوزى بادست‏اندازى به بيت‏المال در ميان بسيارى از خواص رايج شد. بنابه پاره‏اى از گزارش‏هاىتاريخى، عثمان براى نخستين بار خانه‏اى از سنگ و آهك و...ساخت و اموال منقول و غيرمنقول فراوانى اندوخت. عبدالرحمن بن عوف، طلحه و زبير، زيدبن ثابت ازحاتم‏بخشى‏هاى عثمان برخوردار شدند. زيد بن ثابت آن قدر طلا و نقره گردآورده بود كه باتبر آن را تقسيم كردند. چارپايان و شتران بارى و سوارى و اسبهاى عبدالرحمن بن عوف ازهزاران رأس مى‏گذشت. گزارش‏گران تاريخ از خانه‏هاى متعدد و كنيزكان، اسب‏ها و شتران،طلا و نقره و گوسفندان طلحه و زبير گزارش‏هاى شگفت‏انگيزى ارائه كرده‏اند.
[83]
بخشش‏هاى عثمان به اقوام و خويشان خود به گونه‏اى بود كه موجب اعتراض زيدبنارقم، كليددار بيت‏المال شد. او كه از جايزه دويست هزار درهمى به ابوسفيان و صدهزاردرهمى به مروان به خشم آمده بود كليدها را پيش عثمان گذاشت و گريست. عثمان گفت:چون صله‏رحم كرده‏ام مى‏گريى؟ گفت: نه، اما گمان دارم كه اين مال‏ها را به عوض انفاق‏هايىكه در راه خدا، زمان حيات پيامبر(ص) كردى بر مى‏دارى. اگر صد درهم به مروان مى‏دادىباز هم زياد بود. عثمان گفت: اى پسر ارقم كليدها را بگذار و برو. فرد ديگرى را مسؤولبيت‏المال خواهم كرد.
[84]
متأسفانه اين آفت به عوام مردم نيز سرايت كرده به گونه‏اى كه آن اندك خواصى كه از حقّو جبهه حق مى‏گفتند سخنان آنان خريدارى نداشت، از باب نمونه جندب بن عبداللهمى‏گويد: پس از بيعت باعثمان به عراق رفتم و در آن‏جا از فضايل على(ع) مى‏گفتم، بهترينپاسخى كه مى‏شنيدم اين بود كه اين حرف‏ها را كنار گذار، سخنى بگو كه براى خودت و ماسودى داشته باشد.
[85]

دنيا گرايى خواص در روزگار على(ع)
 

با سپرى شدن روزگار خلفاى ثلاثه و به خلافت رسيدن على(ع) انتظار مى‏رفت كهجامعه اسلامى كژى‏ها و انحراف‏ها را راست و ارزش‏هاى دگرگون شده را احيا نمايد. ولى با
نگاهى گذرا به تاريخ آن مقطع، مى‏يابيم كه امام على(ع) در گامهاى نخستين با مشكلاتزيادى از سوى خواص روبه رو شد. مهم‏ترين و اساسى‏ترين مشكل على(ع) در مدّتحكومت خود همين روحيه دنيا گرايى خواص بود. خواصى كه انتظار داشتند همانند خليفهپيشين با آنان رفتار شود و امتيازهاى نامشروع آنان از بيت‏المال همچنان ادامه داشته باشد.ولى على(ع) در برابر خواسته‏هاى نامشروع آنان ايستاد و آنان نيز نتوانستند عدل آن حضرترا تحمل كنند، شمارى از آنان به معاويه پناهنده شدند، و گروهى در برابر او ايستادند و جنگجمل و صفين را راه انداختند.
در سخنان على(ع) و برخى از كارگزاران او و همچنين برخى از تاريخ‏نگاران آمده كهبسيارى از مخالفت‏هايى كه با على(ع) مى‏شد انگيزه‏اى جز دنياخواهى نداشته است.
[86]

دنياگرايى خواص پس از امام على(ع)
 

پس از شهادت امام على(ع) دنياگرايى خواص آشكارتر شد به گونه‏اى كه حتى بسيارى ازياران نزديك امام حسن(ع) يكى پس از ديگرى به معاويه پيوستند و امام(ع) به ناچار باشرايطى با معاويه صلح كرد. تصوير و ترسيم دنياگرايى خواص پس از شهادت امام على(ع)و امام حسن(ع) در اين مقال نمى‏گنجد، از اين روى به چند نمونه بسنده مى‏كنيم:
1. معاويه به عمرو عاص گفت با من بيعت كن، او گفت: نه به خدا سوگند از دين خود به تونمى‏دهم مگر هنگامى كه از دنياى تو نائل كردم. معاويه گفت: بخواه از من آن چهمى‏خواهى.او گفت: حكومت مصر آرزوى من است. معاويه هم پذيرفت و در اين زمينهنوشته‏اى به اوداد.
[87]
گفت و گوى فوق نمونه‏اى بسيار روشن از دنياگرايى خواص است. در اين گفت و گوعمرو عاص به روشنى بيعت با معاويه را با تباهى دين خود مساوى دانسته است اما حاضراست آن را تباه كند در صورتى كه از دنيا و حكومت معاويه بهره‏اى داشته باشد.
2. معاويه مى‏خواست مغيرة بن شعبه را از حكومت كوفه عزل كند. مغيره براى ادامهحكومت خود ولايت‏عهدى يزيد را مطرح كرد. و سپس از سوى معاويه مأمور شد كه پنهانىاز مردم براى يزيد بيعت بگيرد. او پس از آن‏كه از دوست داران بنى‏اميه بيعت گرفت، ده نفر ازآنان را به همراه پسرش به شام فرستاد، تا معاويه را براى اعلان عمومى اين تصميم تشويقكنند و به هر يك از آنان در برابر اين كار سى هزار درهم داد. آن‏ها وقتى بر معاويه وارد شدند . معاويه به فرزند مغيره گفت:
«پدر تو دين اين مردم را به چه مبلغ خريدارى كرد. گفت: به سى هزار درهم.» معاويه گفت:دين آنها چه قدر در نزدشان سبك و كم قيمت بود.»
[88]
3. بيش‏تر كسانى كه از كوفه به امام‏حسين(ع) نامه نوشتند از خواص و نخبگان وبرجستگان كوفه بودند. اما وقتى كه تهديدها و تطميع‏ها از سوى ابن زياد شروع شد، اكثريتقاطع آنها دينشان را قربانى دنيايشان كردند و اطراف مسلم بن عقيل، نماينده امام‏حسين(ع) راخالى كردند تا او به شهادت رسيد. نقش خواص دنياگرا در اين جا بسيار روشن است. ابنزياد گروهى از همين خواص را براى تهديد و ارعاب مردم به ميان آنان فرستاد. برخى از آنانهمانند: شبث بن ربعى، اين مرد هزار چهره از كسانى است كه به امام حسين(ع) نامه نوشتهاست. امّا وقتى كه وضعيت را به گونه‏اى ديگر مى‏بيند به همكارى با ابن زياد مى‏پردازد. براىروشن‏تر شدن دنياگرايى خواص به گزارش زير كه از سوى طرماح بن عدى و همراهانشارائه شده توجه كنيد:
طرماح با همراهان از كوفه مى‏آمد، در منزل «غريب هجانات» با امام‏حسين(ع) برخوردكردند. در ضمن گفت و گو امام(ع) از اوضاع كوفه و طرز تفكر آنان سؤال كرد. مجمع بنعبدالله عائذى كه يكى از همراهان طرماح بود گفت:
«اشراف از دستگاه حكومت رشوهاى زياد گرفته و خود را فروخته‏اند و بر ضدّ شما متفقشده‏اند، امّا مردم ديگر دلشان با شماست ولى همين‏ها به جنگ با شما اعزام خواهند شد. باشما خواهند جنگيد.»
[89]
از سخنان ياد شده به خوبى استفاده مى‏شود كه راه و روش و حركت خواص، حركتعوام را در پى دارد لذا از همين كوفه كه هيجده هزار نفر با مسلم بيعت كردند، بيست هزار نفريا بيش‏تر به جنگ امام‏حسين(ع) آمدند. اگر در آن هنگام كه ابن زياد به تهديد و تطميع اشرافو سران قبائل پرداخت آنان از خدا مى‏ترسيدند و نمى‏پذيرفتند تاريخ به گونه‏اى ديگر رقممى‏خورد. گذشت خواص از دنيا و جلوه‏هاى آن در وقت لازم اقدام خواص براى خدا بههنگام لازم...تاريخ را نجات مى‏دهد. امّا اگر خواص به وظيفه خود عمل نكردند روشن استكه در تاريخ كربلاها تكرار خواهد شد.
در پايان اين گفتار اين نكته بى‏سود نمى‏نمايد كه آن چه آورديم تنها بخشى اندك ازدرس‏ها و عبرت‏ها بود. در عين حال، از همين اندك دريافتيم كه تحليل درست حادثه
عاشورا و شناخت درس‏ها و عبرت‏ها و عوامل و زمينه‏هايى كه سبب پيدايى عاشورا شدندمى‏تواند چراغى فراروى نسل امروز در ابعاد گوناگون به ويژه در عرصه رفتار سياسى، ونگهبانى از نظام اسلامى ما در برابر آفت‏ها و خطرهاى داخلى و خارجى باشد.

پي‌نوشت‌ها:
 

[79]. الطبقات الكبرى، ج‏3، ص‏295، 304، شرح نهج البلاغه، ابن ابى‏الحديد، ج‏8، ص‏111، تاريخ يعقوبى،ج‏2، ص‏154 - 153، تاريخ جرجى زيدان، ج‏2، ص‏168.
[80]. همان مدرك، تاريخ يعقوبى، ج‏2، ص‏154 - 153.
[81]. تاريخ خلفا، جعفريان، ج‏2، ص‏194، نشر الهادى.
[82]. نهج البلاغه، خطبه، 3.
[83]. الغدير، ج‏8، ص‏286 - 282، شرح نهج البلاغه، ج‏1، ص‏199 - 198.
[84]. شرح نهج البلاغه، ابن ابى‏الحديد، ج‏1، ص‏199.
[85]. تاريخ خلفا، ج‏2، ص‏205، شرح نهج البلاغه، ج‏9، ص‏58.
[86]. شرح نهج البلاغه، ابن ابى‏الحديد، ج‏2، ص‏198 - 197.
[87]. همان، ج‏2، ص‏66. على(ع) نيز اين مطلب را يادآورى كرده است. نهج البلاغه، خطبه 26.
[88]. الكامل، ابن اثير، ج‏3، ص‏505 - 504.
[89]. تاريخ طبرى، ج‏4، ص‏306.
 

منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27