سنت الهى تعميم در قرآن و نمود آن در نهضت عاشورا (1)


 

نویسنده : محمدمهدى آصفى
ترجمه: عبدالله امينى




 
سنت تعميم بدين معنا است كه اگر آدمى خشنود از كردار گروهى باشد، در عملشان شريك خواهد بود و به كسانى ملحق مى‏شود كه دوستدارشان است چنان كه خشم و نارضايتى،انسان را از كسانى كه دوست ندارد و از عملشان ناراضى است، جدا مى‏كند. قرآن كريم و روايات معصومين(ع) نيز برآن دلالت مى‏كنند لذا علت تعميم، خشنودى يا ناخشنودى به خاطر حبّ وبغض مى‏باشد. در اين راستا، با توجه به مفهومیكه قرآن از كلمه امّت ارائه مى‏دهد و آن رامقوله‏اى كيفى مى‏داند، دستاوردها و عملكردنيك و بد امت نيز تمامى افراد امت را در برمى‏گيرد حتّى آنان كه در اين كار نقشى نداشته‏اندامّا به جهت رضايت، شريك آثار عمل امّت‏اندبه خلاف نتايج عملكرد افراد كه ويژه خودشان مى‏باشد.
نويسنده ضمن تبيين مطالب فوق سنت تعميمرا فراگير بر دنيا و آخرت و خير و شرّ دانسته،در ادامه به برخى روش‏ها و موارد اين سنت الهى در زندگى مردم همچون تعميم در مسؤوليت وكيفر، تعميم حجت، تعميم در ثواب و پاداش پرداخته و تعميم نفرين و بيزارى و يكى از اين مصاديق بر شمرده كه در نصوص به جا مانده ازاهل بيت(ع) در زيارت امام حسين(ع) نيز به روشنى شاهد اين تعميم هستيم.
نويسنده در پايان نتيجه مى‏گيرد عاشورا خط معيار دو جبهه حق و باطل در طول تاريخ و در هرجامعه‏اى است، موضع‏گيرى در اين دو جبهه به دوستى يابيزارى است و حسين(ع) جدا كننده اين دوجبهه خواهد بود.

پيشگفتار
 

«لقد سمع الله قول الذين قالوا إنّ الله فقيرٌ ونحن أغنياء سنكتبُ ما قالوا وقتْلَهم الأنبياءبغير حقٍ ونقول ذوقوا عذاب الحريق ذلك بما قدّمت أيديكم و أنّ الله ليس بظلّام للعبيد الذين قالوا إنّ الله عهد إليناألّا نؤمن لرسولٍ‏حتى يأتينا بقربان تأكله النار قل قد جاءكم رسل مِن قبلى بالبينات و بالذى قلتم فلِمَقتلتموهم ان كنتم صادقين؛
[1]
خداوند سخن آنان را كه گفتند: «خدا فقير است و ما بى نيازيم»، شنيد. به زودى آنچه راگفتند خواهيم نوشت، همچنين كشتن بناحق پيامبران را مى‏نويسيم و به آنان مى‏گوييم:«بچشيد عذاب سوزان را!» اين به سبب و نتيجه كارى است كه دستهاى شما از پيش فرستاده وخدا به بندگان ستم نمى‏كند. آنان كسانى هستند كه گفتند: خدا از ما پيمان گرفته كه به پيامبرى ايمان نياوريم مگر اين‏كه يك قربانى بياورد كه آتش [=صاعقه آسمانى‏] آن را بسوزاند! بگو:پيامبرانى پيش از من برايتان آمدند ودلايل روشن و آنچه را گفتيد آوردند، پس چرا آنان راكُشتيد اگر راست مى‏گوييد؟!»

شأن نزول آيات
 

سعيد بن جبير در شأن نزول اين آيات گفته است: وقتى اين آيه نازل شد:
«مَن ذا الذى يقرض الله قرضاً حسناً فيضاعفه له أضعافاً كثيرة...؛
[2]
كيست كه به خدا قرض‏الحسنه بدهد تا آن را براى او چند برابر كند...»
يهوديان گفتند: اى محمد! پروردگارت فقير و نيازمند شد و از بندگانش قرض خواست!پس خدا آيات فوق را فرو فرستاد!

دلالت آيات بر سنت تعميم
 

آيات مزبور يهوديان معاصر رسول الله(ص) را به دو سبب محكوم و سرزنش مى‏كند؛
1. اين‏كه گفتند: خدا فقير و نيازمند است و ما ثروتمند و بى‏نيازيم.
2. بناحق پيامبران را كُشتند.
خداوند گفته يهوديان را شنيد و به آنان هشدار داد سخن نادرست و ياوه‏اى را كه گفته‏اند،در نامه عملشان بنويسد و بدين سبب، نيز به خاطر كشتن بناحق پيامبران آنان را محكوم وعذاب كند:
«به زودى آنچه را گفتند خواهيم نوشت، همچنين كشتن بنا حق پيامبران را مى‏نويسيم.»
خداوند عذاب سوزناك را به يهوديان خواهد چشاند، زيرا سخن نادرستى گفتند و بناحق پيامبران را كشتند:
«و به آنان مى‏گوييم: بچشيد عذاب سوزان را.»
آيه كريمه تأكيد دارد يهوديان معاصر رسول خدا(ص) سزاوار عقوبت با عذاب سوزانند،زيرا مرتكب گناه و معصيت شدند و خداوند به بندگان ستم نمى‏كند و تصريح مى‏نمايد كه اين (عذاب) نتيجه كارى است كه دستهاى شما از پيش فرستاده است. آيه كريمه در ادامه نقلمى‏كند كه از رسول خدا خواستند يك قربانى بياورد كه صاعقه آسمانى آن را بخورد، تا به رسالتش ايمان بياورند. زيرا خداوند از آنان پيمان گرفته است كه تا چنين آيتى نبينند، ايمان نياورند. بعد در ردّ ادعا و وعده دروغين آنان بر ايمان آوردن، مى‏گويد كه پيامبران پيش ازرسول خدا با دلايل روشن آمدند، حتى با اين آيتى كه آنان تقاضا دارند، اما به‏رغم تمامى اينها،ايمان نياورند و بر لجاجت و عناد خود اصرار ورزيدند و پيامبران را بناحق كُشتند.
شكى نيست كه مخاطبان اين آيات، يهوديان معاصر رسول خدايند و تمامى ضماير به آنان بر مى‏گردد. آنان بودند كه گفتند: خدا نيازمند است و ما بى نياز؛ آنان گفتند: خدا از ماپيمان گرفته است. نگاهى گذرا به آيات، بر اين حقيقت تأكيد دارد. خداى متعال آنان رامحكوم كرده و به عذاب سوزان نويدشان مى‏دهد، آن هم به خاطر اين‏كه پدرانشان با كشتن بناحق پيامبران بنى‏اسرائيل، مرتكب جرم شدند. گرچه با نظر سطحى و گذرا به تاريخ و جامعه مى‏فهميم، يهوديان معاصر پيامبر نقشى در اين كار نداشتند، اما آيات كريمه به صراحت آنان را محكوم كرده و سزاوار عقوبت دانسته است.
خداى متعال يهوديان را محكوم نموده و به سبب آنچه كردند و آنچه نكردند، عذابشان مى‏كند. يهوديان معاصر فقط از پيامبر خواستند يك قربانى بياورد كه صاعقه آسمانى آن رابسوزاند. آنان نه انبيا را كشتند و نه معاصر قاتلان و مقتولان بودند، پس چرا آيه كريمه به
كارى كه نكردند - كشتن پيامبران - و نقشى كه نداشتند، دليل مى‏آورد؟!
پاسخ اين پرسش، سنّت «تعميم» و فراشمولى است. خداى متعال مسئوليت و نقشپدران در كشتن انبيا را به فرزندان تعميم و گسترش داده، چنان كه عقوبت پدران به سببجرمى كه مرتكب شدند را شامل فرزندان دانسته است و دليلى را كه بر ضد پدران آورده،براى فرزندان هم بازگو كرده است. «تعميم» سنتى فراگير و شامل است و همين سنت الهى،دليل محكوميت يهود و عقوبت‏شان است. معناى تعميم در آيه آن است كه خداى متعالفرزندان را شريك مسئوليت و جرم و كيفر پدران دانسته، دليل تعميم را شامل هر دو مى‏داند.

علت تعميم
 

خشنودى و ناخشنودى
 

خشنودى يا ناخشنودى به خاطر حُبّ و بُغض است. اگر آدمى راضى و خشنود از كردارگروهى باشد، در عملشان شريك است، چه خير باشد و چه شرّ؛ اگركردار شرّ باشد، كيفر ومجازات خواهد شد و اگر عمل خير باشد، به او ثواب و پاداش مى‏دهند. اگر انسان بر گروهى(به سبب عملكردشان) خشم گيرد، از آنان بيزارى و تبرّى جُسته است.
خشنودى و رضايت، آدمى را به كسانى ملحق مى‏كند كه دوستدارشان است و ازكاركردشان راضى است، چنان كه خشم و نارضايتى، انسان را از كسانى كه دوست ندارد و ازعملشان ناراضى است، جدا مى‏كند. پس رضايت يا عدم رضايت، عامل وَصْل و فَصْل (پيوندو جدايى) است، و از آن رو كه يهوديان معاصر پيامبر، از كرده پدران و كشتن پيامبران راضىبودند، خداى متعال، آنان را در برابر جرم پدران مسئول دانست و بدين سبب محكوم كرد ووعيد كيفرشان داد و «تعميم» را دليلى بر ضدشان دانست، به رغم آن كه هم‏عصر پيامبراننبوده، آنان را نديدند و نقشى در كشتن‏شان نداشتند. از ابى‏عبدالله امام صادق(ع) در بارههمين آيات روايت است:
«ميان آن قاتلان و اين درخواست كنندگان از پيامبر، پانصد سال فاصله بود، اما خداوند از آنرو كه راضى به كرده پدرانشان بودند، آنان را نيز قاتل دانست.»
[3]
محمد بن ارقط مى‏گويد: خدمت ابوعبدالله امام صادق(ع) رسيدم. فرمود: به كوفهمى‏روى؟ عرض كردم: بلى. فرمود: قاتلان حسين را ميان مردم كوفه ديده‏اى؟ پاسخ دادم:فدايت شوم! [از آن زمان خيلى گذشته و من‏] كسى را بدين عنوان نمى‏شناسم! فرمود: «فإذن أنت لا ترَى القاتِل إلّا مَن قتل أوْ مَن وَلّى القتل؟
ألمْ تسمع إلى قول الله: «قد جاءكم رسلٌ مِن قبلى بالبينات وبالذى قلتم، فلِمَ قتلتموهم إنْ كنتم صادقين.» فأى رسول قتلالذين كان محمد(ص) بين أظهرهم؟ و لم يكن بينه و بينعيسى(ع) رسول. إنّما رضوا قتل أولئك، فسمّوا قاتلين؛
پنداشته‏اى قاتل فقط كسى است كه كشته است و بدان مبادرتكرده است؟ آيا نشنيده‏اى خداوند مى‏فرمايد:
«پيامبرانى پيش از من برايتان آمدند و دلايل روشن و آنچه راگفتيد آوردند، پس چرا آنان را كُشتيد اگر راست مى‏گوييد؟!»
كدامين پيامبر را در زمان محمد(ص) كشتند، در حالى كه ميانوى وعيسى(ع) پيامبرى نبود؟ مقصود آن است كه از كشتنپيامبران راضى بودند، از اين رو جزء قاتلان به‏شمار آمدند.»
[4]

شراكت به رضايت
 

گفتيم اگر كسى از كرده خير يا شرّ شخصى راضى وخشنودباشد، شريك عمل او به شمار مى‏آيد، چه‏خود نيز اين كار را انجامدهد يا انجام ندهد، چنان كه شريك و مسئول پيامدها ونتايج آنعمل، يعنى ثواب يا كيفر هم است. سيدرضى در نهج‏البلاغه ازاميرمؤمنان روايت‏مى‏كند:
«أيّها الناس، إنّما يجمع الناس الرضا و السخط، و إنما عَقَرَ ناقةثمود رجلٌ واحد، فعمَّهم الله بالعذاب، لِما عمّوه بالرضا؛ قالسبحانه: «فعقروها، فأصبحوا نادمين». فما كان إلا أن خارتأرضُهم بالخسفة خوار السكة المحماة فى الأرض الخوارة؛
اى مردم! خشنودى و خشم از چيزى، همگان را در پيامد آنشريك مى‏سازد، چنان كه ماده شتر ثمود را يك نفر پى كرد،اما خدا همه را عذاب كرد، زيرا همگى آن كار را پسنديدند وخداى سبحان فرمود: «ماده شتر را پى كردند و سرانجامپشيمان شدند.» ديرى نپاييد كه زمينشان صدا كرد وفرو رفتچنان كه آهن تفتيده در زمين سست فرو مى‏رود.»
[5]
نيز فرمود:
«الراضي بفعلِ قومٍ كالداخل فيه معهم. و على كلِّ داخل فى
باطلٍ إثمان: إثم العمل به، و الرضابه».
[6]
امام در اين فرمايش، جرم را به دو سبب مى‏داند: عمل و رضايت به گناه و سنت تعميمفقط باطل و گناه را در بر نمى‏گيرد، بلكه حق و ثواب را نيز شامل مى‏شود.

مشاركت تاريخى
 

در برخى زيارت‏هاى مأثور جامعه آمده كه ما شريك دوستداران و ياران و رزمندگانىهستيم كه همراه شما امامان به جنگ با ناكثين و قاسطين و مارقين پرداختند. اين سخن،غريب است و جز كسانى كه سنت الهى «تعميم» را مى‏فهمند، آن را درك نمى‏كنند. در زيارتجامعه ائمه اهل بيت(ع) آمده است: شهادت مى‏دهيم كه شريك دوستان و ياران پيشگام‏تانبوديم در ريختن خون ناكثين و قاسطين و مارقين و نيز قاتلان ابى‏عبدالله، سرور جوانانبهشتى. اين عمل را با نيت و همدلى و حسرت بر فرصتى كه از كف رفت، انجام داديم.
رضايت و نارضايتى باب گسترده‏اى در بينش اسلام دارد و از
همين باب ما شريك حضرت ابراهيم(ع) - پيشگام دعوت به يگانه پرستى - در شكستن بتها وپايدارى در برابر طاغوت زمان - نمرود - هستيم. همچنين شريك موسى(ع) و عيسى(ع) درتبليغ يكتاپرستى و سرنگون كردن طاغوتهاى آن عصر مى‏باشيم، چنان كه در جنگ و غزواترسول خدا(ص) شريك بوده‏ايم و شريك صالحان و اوليا و رهبران توحيد و مبلّغان هدايتيم.نيز شريك ذاكران و تسبيح‏گويان خداى متعال در طول تاريخ براى دعوت به سوى خدا ونصيحت و ارشاد بندگان خداييم. ما شريك در ذكر و تسبيح و دردها و غمهاى آنان هستيم.نيز اگر خون ستمگران را ريختند يا در اين راه خونشان ريخته شد پايه‏هاى ظلم و شرك رانابود كردند و ركن توحيد و عدل را پى ريختند.
رضايت و نارضايتى باب وسيعى در بينش و معرفت است كه بيان آن از حوصله اين بحثبيرون است. به طريق‏هاى بسيار روايت شده است:
«المرءُ مع مَن أحبَّ؛
[7]
آدمى با محبوبش قرين است.»
كردار امت و فرد
شايد براى نخستين‏بار در تاريخ فرهنگ، قرآن فهم جديدى از «امت» ارائه داده باشد. بنا بر اين فهم نو، امت به معناى تجمّع كمّى و عددى نيست بلكه مقوله‏اى كيفى است. از اين روامت برابر با مجموعه افراد نيست، چنان كه كردار امت و تأثير آن مساوى با مجموع كردار،آثار و توان افراد نيست. امت، مقوله‏اى كيفى است. خوانده‏ايم «يدالله» بر سر جماعت و با آناست، در اينجا هم «يدالله» امرى غير از مجموعه كمّى توان افراد است.
در معناى امت، تفاوتى بين امت مؤمن و غير مؤمن نيست. در قرآن، امت، احكام و آثارىغير از احكام و آثار مجموع افراد دارد.
امت واحده، در زمان و مكان نمى‏گنجد يا تعدد مكان و زمان، امت واحد را جدا نمى‏كند.قرآن از امت خجسته و مباركى به عنوان «ملت ابراهيم» ياد مى‏كند:
«و مَن أحسنُ ديناً ممَّن أسلم وجهَه لله و هو محسن واتَّبَع ملةَ إبراهيم حنيفاً».
[8]
قرآن ابراهيم را نخستين پدر امت مى‏داند:
«ملة أبيكم إبراهيم هو سمّاكم المسلمين».
[9]
در باره امت واحد كه فراتر از زمان و مكان است، مى‏فرمايد:
«إنّ هذه أمتكم أمة واحدة و أنا ربكم».
[10]
نيز مى‏فرمايد:
«إنّ هذه أمتكم أمة واحدة و أنا ربكم فاعبدونِ.»
[11]
بنابر آنچه گفتيم، قرآن فعل و كردار امت را غير از فعل و عمل فرد مى‏داند. دستاوردها وعملكرد نيك و بد امت، تمامى افراد امت را در بر مى‏گيرد، حتى آنان كه در اين كار كرد نقشىنداشته‏اند، اما چون رضايت داشته‏اند، شريك آثار عمل امتند، ولى نتايج عملكرد افراد، ويژهخودشان بوده، ديگران را در بر نمى‏گيرد.
موارد ذيل از اعمال امت هستند: شعائر(مراسم)، عرف(سنت)، كارهاى گروهى و نيزآنچه مردم بپذيرند و از آن پشتيبانى كنند. آثار و پيامد اين كارها تمامى افراد را در بر مى‏گيرد،چه كسانى كه در خير و شرّ نقش و شركت داشته يا نداشته باشند.
اعمال افراد، رفتارهايى است كه از اشخاص سر مى‏زند و به شكل محسوس، نقشوتأثيرى بر ساختار اجتماعى، چه در دنيا و چه آخرت ندارد. آيه ذيل در مورد اين گونهاعمال‏است «و أنْ ليس للإنسان إلا ما سعى، و أنَّ سعيهُ سوف يُرى‏، ثم يُجْزاه الجَزاء الأوْفى».
[12]
خداوند در مورد عملكرد امت كه تمامى افراد را در بر مى‏گيرد فرمود:
«تلك أمةٌ قدْ خلتْ لها ما كسبتْ، و لكم ماكسبتم و لا تُسألون عما كانوا يفعلون».
[13]
هر امتى مسئول خير و شرّ خويش است و از امتى ديگر باز خواست نمى‏كنند، چنان كهفعل امت به همه افراد نسبت داده مى‏شود نه فقط به انجام‏دهندگان، پيامد كردار امت نيزخاص انجام دهندگان نيست، بلكه همگان را فرا مى‏گيرد، البته اگر بدين كارراضى‏باشند.
[14]
خير و شرّى كه حاصل كردار امت و گروه است، تمامى - چه عمل كننده و چه غير او - رادر بر مى‏گيرد (البته اگر بدان راضى باشند) و اين سنتى فراگير در دنيا و آخرت است. اين سنتاست كه مردمان را از نقاط مختلف كره خاكى و در فاصله زمان‏هاى بسيار طولانى از تاريخ گِرد مى‏آورد يا مى‏پراكند؛ پيوند مى‏زند يا جدا مى‏كند؛ و اگر به كرده‏اى رضايت يا عدم رضايت، دوستى يا دشمنى داشته باشند، از آنان امت واحدى به وجود مى‏آورد. حتى گاه خانه و خانواده‏اى را به دو امت و جبهه ناهمخوان مى‏بَرَد؛ از آن رو كه معيار دوستى و دشمنى، وخشنودى و ناخشنودى آنان گوناگون است، با هم يكجا جمع نخواهند شد. اين سنت افراد رابه هم پيوند مى‏دهد، نه زبان، اقليم، زمان يا نسب‏ها را؛ چنان كه برادر را از برادر هم خانه وهم‏خانواده جدا مى‏كند.
در اعمال امت، آدمى از آن كه نمى‏شناسد و با او در يك خانه يا يك مكان زندگى نمى‏كند ياهمزمان و همزبان وى نيست و از يك رگ و ريشه نمى‏باشند، پيامد نيك يا بد كردار را كسب مى‏كند، چون بدان كردار خشنود يا از آن ناخشنود است. اما در اعمال فردى، گاه از يك خانه وخانواده، فردى خوشبخت و ديگرى بدبخت است؛ به يكى وعده بهشت داده مى‏شود وديگرى به سبب ورود و خلود در جهنم، شقاوتمند مى‏گردد، زيرا مَحَك رضا و خشمشان متفاوت است.

پي‌نوشت‌ها:
 

[1]. آل عمران، 181 - 183.
[2]. بقره، 245.
[3]. تفسير البرهان، ج‏1، ص‏328، چ اسماعيليان.
[4]. همان.
[5]. نهج البلاغه، خ‏201.
[6]. همان، حكمت‏154.
[7]. ميزان الحكمة، ج‏2، ص‏214 - 215. [چنان كه شنيده‏ايم: «مَن أحبَّ شيئاً حشره الله معه.»]
[8]. النساء، 125.
[9]. الحج، 78.
[10]. مؤمنون، 52.
[11]. الانبياء، 92.
[12]. النجم، 41 - 39.
[13]. بقره، 141.
[14]. اين سنت، با سنت تاريخى و اجتماعى ديگرى كه آيه 25 انفال بيان مى‏كند، متفاوت است آن آيهمى‏فرمايد:
«از فتنه‏اى بپرهيزيد كه تنها به ستمكاران شما نمى‏رسد، بلكه همه را فرا خواهد گرفت.»
اين سنت ويژه دنياست، نه آخرت گرچه راضى‏ها و ناراضى‏ها را در بر مى‏گيرد و شامل خير و شر است،مثلاً اگر مردمى مؤمن باران طلب كنند و خدا بر ايشان باران فرستد، خير دنيوى همه را در بر خواهد گرفت،حتى آنان كه مؤمن نباشند و دين و آيين ديگرى داشته باشند و در رضايت و نارضايتى با اينان همراه نباشند.نيز اگر گروهى آتش فتنه در جامعه بر افروزند، شرّ آن همه را فرا خواهد گرفت، حتى كسانى كه با فتنه‏گران
در رضايت و نارضايتى همراه نباشند. اما آثار اين سنت، فقط در دنياست نه در آخرت، در حالى كه سنتتعميم - كه از آن سخن مى‏گوييم - در دنيا و آخرت، همگان را اگر در رضا و نارضايى شريك باشند در برمى‏گيرد و كسانى را كه در رضا و نارضايى با آنان همراه نيستند، شامل نمى‏شود
 

منبع فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27