عاشورا، خاستگاه انقلاب اسلامى ايران (2)
عاشورا، خاستگاه انقلاب اسلامى ايران (2)
اسلام
[39] ...[ايشان] در ظرف دو دهه توانستندچهره نوينى از اسلام بسازند. چهرهاى مترقى، انقلابى، مبارز. چهرهاى كه از خودهمحكومت و سياست داشت و هم اقتصاد و آيين كشوردارى. اسلامى كه به خفقان،ديكتاتورى و استبداد پايان مىداد و به جاى آن آزادى، حرمت انديشه و تأمين حقوقاجتماعى انسانها را جايگزين مىساخت. اسلامى كه به نفوذ ابرقدرتها در ايران پايان مىداد و به جاى آن ايرانى مستقل و متكى به خود مىساخت. اسلامى كه فساد مالى وحكومتى رژيم را از بين مىبرد و به جاى آن نظام امين و مردمى با كارگزارانى صديق و مؤمن بر پا مىنمود. در يك كلام، اين اسلام احيا شده همه آن چيزى بود كه رژيم شاه نبود و همه آنچيزهايى را پديد مىآورد كه رژيم شاه نخواسته يا نتوانسته بود پديد بياورد. با چنين تصويرى بود كه اسلام توانسته بود بر قلوب طيف گستردهاى از اقشار و طبقات مختلف جامعه ايران [تأثير بگذارد]...با چنين تصويرى از...اسلام توانست ميليونها نفر را دراعتراض و مخالفت با رژيم شاه به حركت درآورد.»
[40]
امامحسين(ع) در نامهاى به مردم بصره مىنويسد:
«شما را به كتاب خدا و سنت پيامبر دعوت مىكنم، زيرا در شرايطى قرار گرفتهايم كه ديگرسنت پيامبر از ميان رفته و جاى آن بدعت قرار گرفته است.
[41]»
نيز در جاى ديگر فرمود:
«من براى تفريح و تفرج و استكبار و خود بزرگبينى، نيز براى فساد و خرابى و ظلم وستم و بيدادگرى قيام نكردم، بلكه خروج من براى اصلاح امت جدم محمد صلى الله عليه وآله است. مىخواهم امر به معروف و نهى از منكر نمايم و به سيره و سنت جدم و آيين و روشپدرم على بن ابى طالب عليه السلام رفتار كنم.»
[42]
سخنان امام(ع) نيز نشان مىدهد او منادى اسلامى است كه با اسلام يزيد فرق مىكند.همچنان كه اسلامى كه امام منادى آن بود، همان اسلام حسينى و مخالف اسلام پهلوى بود.اسلام امام حسين(ع) و اسلام امام خمينى(ره) چه تفاوتهايى با اسلام يزيدى و اسلامپهلوى داشت؟ به برخى از تفاوتها اشاره مىكنيم:
1. تقيّه
«مؤمنان، به جاى مؤمنان كافران را به دوستى نگيرند. هر كه چنين كند، پيوندى با خدا ندارد، مگر آن كه از آنها ترسى داشته باشد.»
[43]
در سيره پيامبر آمده است: زمانى كه عمار با چشمان گريان، نزد پيامبر(ص) آمد و از اينكه
خدايانِ مشركان را ستايش كرده، شرمسار بود، پيامبر كارى را كه براى حفظ جانش انجام دادهبود، تأييد كرد.
[44] اما اين حكم قطعى براى همه زمانها و مكانها نيست. به همين دليل،امامحسين(ع) تقيه را در آن مقطع حرام كرد. از اين رو روز هشتم ذى الحجه 60هجرى، باتبديل حج تمتع به عمره تصميم به قيام علنى عليه يزيد گرفت و عزم خروج به سوى كوفهكرد. افراد مختلف از دوست و دشمن ايشان را از اين كار منع كردند و به همراهى با جماعتفرا خواندند ولى امام پيشنهاد همه را رد كرد و در پاسخ نمايندگان والى مكه فرمود:
«لى عَمَلى و لَكُم عَمَلُكُمْ أنتُم بَريئُونَ مِمّا أَعمَلُ و أَنَا بَرى ممّا تَعْمَلُونَ؛
عمل من براى من و عمل شما براى خودتان است. شما از كار من بيزاريد و من از كارهاى شمابيزارم.»
[45]
امام خمينى(ره) پس از حادثه حمله دژخيمان شاه به مدرسه فيضيه در 1342 در تلگرافىبه آيات عظام تهران نوشت:
«اينان با شعار شاه دوستى به مقدسات مذهبى اهانت مىكنند. شاه دوستى يعنى غارتگرى،هتك اسلام، تجاوز به حقوق مسلمين، تجاوز به مراكز علم و دانش. شاه دوستى يعنى ضربهزدن به پيكر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانههاى اسلام، محو آثار اسلاميت. شاه دوستى يعنىتجاوز به احكام اسلام و تبديل احكام قرآن كريم. شاه دوستى يعنى كوبيدن روحانيت واضمحلال آثار رسالت. حضرات آقايان توجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است. قرآن ومذهب در مخاطره است. با اين احتمال، تقيه حرام است و اظهار حقايق واجب، ولو بلغ مابلغ.»
[46]
افشاگرى امام خمينى كه متأثر از افشاگرى حسينى(ع) بود، در آگاهى بخشيدن به مردم وفروپاشى رژيم شاه تأثير فراوان گذاشت. از شمار اين افشاگرىهاى شجاعانه، سخنرانىمعظمله عليه كاپيتولاسيون است كه به تبعيد امام(ره) به تركيه و عراق انجاميد.
2. بدعت ستيزى
«هر بدعتى كه پس از من پديد آيد و ايمان را مورد خطر و هجوم و نيرنگ قرار دهد، وليّى ازدودمان من عهدهدار آن است كه از ايمان دفاع كند و با الهام الهى زبان بگشايد و حق را علنى وروشن سازد و نيرنگ مكاران را باز گرداند.»
[47]
از اين رو امامحسين(ع) در نامهاى به بزرگان بصره نوشت:
«شما را به كتاب خدا و سنت پيامبرش دعوت مىكنم. همانا سنت مرده و بدعت زندهشدهاست.»
[48]
آن روى ديگر بدعت ستيزى، اصلاحگرى است كه امامحسين(ع) از آن داد سخن دادهبود. امام(ع) در يكى از خطبههايش در اين باره فرمود:
«آيا نمىبينيد كه به حق عمل نمىشود و از باطل اجتناب نمىگردد؟ پس در چنين وضعى بايدمؤمن با مبارزهاش مشتاق ديدار خدا باشد.»
[49]
امامحسين(ع) در راه كوفه به فرزدق بر مىخورد و مىفرمايد:
«اى فرزدق! اينجماعت، اطاعت خدا را واگذاشته، پيرو شيطان شدهاند. در زمين به فسادمىپردازند. حدود الهى را تعطيل كرده، به ميگسارى پرداخته و اموال فقيران و تهيدستان رااز آنِ خويش ساختهاند. من سزاوارترم كه براى يارى دين خدا برخيزم. براى عزت بخشيدن بهدين او و جهاد در راه او، تا آن كه كلمةالله برترى يابد.»
[50]
امامخمينى(ره) بدعتستيزى و اصلاحگرى قيام عاشوراى حسينى را مورد تأييد قرارمىدهد و مىفرمايد:
«تمام انبيا براى اصلاح جامعه آمدهاند...و همه آنها اين مسأله را داشتند كه فرد بايد فداىجامعه شود...سيدالشهدا(ع) روى همين ميزان آمد. رفت و خودش و اصحاب و انصار خويشرا فدا كرد، كه بايد فداى جامعه بشود. جامعه بايد اصلاح بشود.»
[51]
نيز فرمود:
«سيدالشهدا(ع) وقتى مىبيند كه يك حاكم ظالمى، جائرى در بين مردم دارد حكومت
مىكند، تصريح مىكند...بايد مقابلش بايستد و جلوگيرى كند. هر قدر كه مىتواند، با چند نفر،
با چندين نفر كه در مقابل آن لشكر هيچ نبود، لكن تكليف بود آن جا كه بايد قيام بكند وخونش را بدهد تا اينكه اين ملت را اصلاح كند.»
[52]
امام (ره) به تأسى از قيام عاشورا، راه خويش را بدعتزدايى و اصلاحطلبى قرارداد. وىدر اين باره فرمود:
«ما بايد سعى كنيم تا حصارهاى جهل و خرافه را شكسته، تا به سرچشمه زلال اسلام نابمحمدى (ص) برسيم، و امروز غريبترين چيزها در دنيا همين اسلام است و نجات آن قربانىمىخواهد و دعا كنيد من نيز يكى از قربانىهاى آن گردم.»
[53]
معظمله افزود:
«اگر ما اسلام را در خطر ديديم، همهمان بايد از بين برويم تا حفظش كنيم.»
[54]
همانطورى كه مشهود است، بدعتستيزى امامحسين(ع) هدف امامخمينى(ره)درنهضت بزرگ انقلاب اسلامى قرار گرفت.
3. شهادت طلبى
«خدايا! دوست دارم كه كشته شوم و زنده گردم، هفتاد هزار بار در راه اطاعت و محبت تو، بهخصوص اگر در كشته شدنم نصرت دين تو و زنده شدن فرمانت و حفظ ناموس شريعت تونهفته باشد.»
[55]
و در جاى ديگر فرمود:
«مرگ با عزت بهتر از زندگى با ذلت است.»
[56]
شهادتطلبى امام معصوم(ع) ناشى از اعتقاد به جهاد بود. از اين رو فرمود:
«من سزاوارترين كسى هستم كه به يارى دين خدا برخيزم و شريعت مطهر او را عزيز بدارم ودر راه او جهاد كنم تا كلام الهى برترين شود.»
[57]
در زيارت نامههاى امامحسين(ع) نيز واژههاى جهاد و شهادت را فراوان مىيابيم. بهعنوان مثال:
اَلزّاهِدُ الذّائدُ الْمُجاهِدُ، جاهَدَ فيكَ المُنافِقينَ وَ الْكُفّارَ، جاهَدْتَ فى سَبيلِ اللّهِ، جاهَدْتَالْمُلْحِدينَ، جاهَدْتَ عَدُوَّكَ، جاهَدْتَ فِى اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ و...
در باره شهداى ديگر نيز اين تعبيرات ديده مىشود:
جاهَدْتُمْ فى سَبيلِهِ، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ جاهَدْتُمْ فى سَبيلِ اللّهِ، الذَّابُّونَ عَنْ تَوْحيدِ اللّهِ، جاهَدْتَ فِىاللّهِ حَقَّ جِهادِهِ.
[58]
امام امت(ره) به تأثير شهادت و مجاهدت حسينى بر انقلاب اسلامى اعتراف داشت. ازاين رو فرمود:
«نهضت دوازده محرم و پانزده خرداد [1342] در مقابل كاخ ظلم شاه و اجانب، به پيروى ازنهضت مقدس حسينى چنان سازنده و كوبنده بود كه مردانى مجاهد و فداكار تحويلجامعهداد.»
[59]
باز از ايشان مىخوانيم:
«عاشورا، قيام عدالتخواهان، با عددى قليل و ايمانى و عشقى بزرگ در مقابل ستمگران كاخنشين و مستكبران غارتگر بود، و دستور آن است كه اين برنامه، سر لوحه زندگى امت در هرروز و درهر سرزمين باشد. روزهايى كه بر ما گذشت، عاشوراى مكرّر بود و ميدانها و خيابانهاو كوى و برزنهايى كه خون فرزندان اسلام در آن ريخت.»
[60]
حضرت امام(ره) در بياناتى ديگر، بر تأثير شهادت و جهادطلبى حسين(ع) برانقلاباسلامى اشاره دارد:
«مرگ سرخ، به مراتب بهتر از زندگى سياه است و ما امروز به انتظار شهادت نشستهايم تا فردافرزندانمان در مقابل كفر جهانى با سرافرازى بايستند...
[61]
خط سرخ شهادت، خط آل محمد و على است، و اين افتخار از خاندان نبوت و ولايت به ذريّهطيّبه آن بزرگواران و به پيروان خط آنان به ارث رسيده است
[62]
... من خون و جان ناقابل خويش را براى اداى واجب حق و فريضه دفاع از مسلمانان آمادهساختهام و در انتظار فوز عظيم شهادتم.
[63]
...در اين انگيزه[شهادت] است كه همه اوليا شهادت را در راه آن به آغوش مىكشند و مرگسرخ را «أحلى مِن العسل» مىدانند و جوانان در جبههها جرعهاى از آن را نوشيده و به وَجْدآمدهاند.»
[64]
4. عدالت خواهى
«العدل حياة الأحكام؛ عدالت مايه حيات و بقاى احكام اسلام است.» حركتامامحسين(ع) و قيام عاشورا بر پايه عدالت اتفاق افتاد. امام(ع) نامهاى به بزرگان كوفه نوشتو تكليف و مشخصه امام راستين را حكومت طبق قرآن و قيام به قسط و حق بر شمرد:
«فَلَعَمْرى مَا الْإمامُ إلَّا الْحاكِمُ بِالْكِتابِ، الْقائِمُ بِالْقِسْطِ».
در سخن ديگر. حركت خويش را براى اقامه عدل و رفع ظلم از مظلومان و ايمنى يافتنبندگان خدا ياد كرد:
«وَيَأْمَن الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِكَ.
[65]
در زيارت اباعبدالله
الحسين(ع) مىخوانيم:
«شهادت مىدهم كه تو به قسط
و عدالت دستور دادى و به دين دعوت كردى.»
[66]
مسلم پس از دستگيرى، خطاب به ابنزياد فرمود:
«ما آمدهايم تا به عدالت فرمان دهيم و به حكم قرآن فرا بخوانيم.»
[67]
امامخمينى(ره) بر عدالتخواهى نهضت حسينى(ع) تأكيد دارد:
«شهادت [امامحسين] براى اين بود كه اقامه شود عدل الهى...
[68] سيدالشهدا سلام الله عليهاز همان روز اوّل كه قيام كردند براى اين امر، انگيزهشان اقامه عدل بود...
[69] سيدالشهداسلامالله عليه كه همه عمرش را و همه زندگيش را براى رفع منكر و جلوگيرى از حكومتظلمو جلوگيرى از مفاسدى كه حكومتها در دنيا ايجاد كردهاند، تمام عمرش را صرف اينكردو تمام زندگيش را صرف اين كرد كه اين حكومت، حكومت جور بسته بشود و ازبينبرود...
[70] زندگى سيدالشهدا، زندگى حضرت صاحب سلام الله عليه، زندگى همه انبياىعالَم، همه انبيا از اوّل، از آدم تا حالا همهشان اين معنى بوده است كه در مقابل جور، حكومتعدل را مىخواستند.»
[71]
تأثير عنصر عدالتخواهى قيام عاشوراى حسينى(ع) را در سخنان امام(ره)مشاهدهمىكنيم:
«سيدالشهدا سلام الله عليه وقتى مىبيند كه يك حاكم ظالمى، جائرى در بين مردمداردحكومت مىكند، تصريح مىكند حضرت كه اگر كسى ببيند كه حاكم جائرى در بين
مردمحكومت مىكند، ظلم دارد به مردم مىكند، بايد مقابلش بايستد و جلوگيرى كند،هرقدر كه مىتواند، با چند يا چندين نفر...مگر خون ما رنگينتر از خون سيدالشهدا است؟!ماچرا بترسيم از اينكه خون بدهيم يا اينكه جان مىدهيم؟ آن هم در ماجراىدفعسلطان جائرى كه مىگفت مسلمانم مسلمانى يزيد هم مثل مسلمانى شاه بود. اگر بهترنبود، بدتر نبود.»
[72] سيدالشهدا سلام الله عليه...اساس سلطنت را شكستند...اساسسلطنتى كه مىخواست اسلام را به صورت سلطنت طاغوتى درآورد.
[73] حضرت سيدالشهداسلام الله عليه به همه آموخت كه در مقابل ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حكومت جائر چهبايد كرد.»
[74]
با توجه به آنچه گذشت معلوم شد كه رهبرى انقلاب از لحاظ ايمان، روحيه، شجاعت وعدالتطلبى رهرو امام حسين بود و مردم با توجه به اين همسانى، به رهبرى انقلابگرويدند و در اجابت دعوت ايشان براى تداوم عاشوراى حسينى، انقلاب كردند و اين ازوجوه بارز تأثير گذارى عاشورا بر انقلاب اسلامى بود.
پينوشتها:
[39]. زيبا كلام، مقدمهاى بر انقلاب اسلامى (تهران: روزنه، 1372) ص84.
[40]. همان، ص89.
[41]. محسن نصرى، رويكرد جامعه شناختى به نهضت عاشورا، مجموعه مقالات دومين كنگره بين المللىامام خمينى(ره) و فرهنگ عاشورا، دفتر دوم (تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى(س)، 1276)ص650.
[42]. همان، ص659. به نقل از: علامه تهرانى، لمعات الحسين(ع)، ص13.
[43]. آل عمران(3) آيه 28.
[44]. دائرة المعارف تشيع، ذيل كلمه تقيه.
[45]. رضا موسوى، اسوه تقيه مقتداى متقين، مجموعه مقالات. همان، ص599.
[46]. زهيرى، همان، ص222.
[47]. اصول كافى، ج1، ص54.
[48]. محدثى، همان، ص44، به نقل از: حياة الامام الحسين بن على، ج2، ص322.
[49]. همان، ص191، به نقل از تاريخ طبرى، ج5، ص404.
[50]. همان، ص222، به نقل از: سبط بن الجوزى، تذكرة الخواص، ص217.
[51]. صحيفه نور، ج15، ص148.
[52]. همان، ج2، ص208.
[53]. همان، ج21، ص41.
[54]. همان، ص31.
[55]. محدثى، همان، ص115، به نقل از: معانى السبطين، ج2، ص18.
[56]. همان، ص116، به نقل از: مناقب، ج4، ص68.
[57]. همان، ص187، به نقل از: موسوعة كلمات الامام الحسين، ص336.
[58]. همان، به نقل از مفاتيح الجنان.
[59]. صحيفه نور، ج2، ص11.
[60]. همان، ج20، ص236.
[61]. همان، ج14، ص266.
[62]. همان، ج15، ص154.
[63]. همان، ج20، ص113.
[64]. همان، ج21، ص198.
[65]. محدثى، همان، ص182، به نقل از: بحارالانوار، ج100، ص37 و تحف العقول، ص239.
[66]. همان، به نقل از مفاتيح الجنان.
[67]. همان، به نقل از: شيخ مفيد، ارشاد، ج2، ص39.
[68]. نور، ج20، ص145.
[69]. همان، ص189.
[70]. همان، ص190.
[71]. همان، ص191.
[72]. همان، ج2، ص218.
[73]. همان، ج7، ص36.
[74]. همان، ج17، ص58.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}