عاشورا، خاستگاه انقلاب اسلامى ايران (2)


 

نویسنده : مرتضى شيرودى




 

اسلام
 

دين اسلام و مذهب تشيع از عوامل انقلاب حسينى(ع) و انقلاب خمينى(ره) بودند.اسلامى كه امام‏حسين(ع) و امام‏خمينى(ره) منادى آن بودند، با اسلام اموى، زبيرى وامريكايى تفاوت داشت. اسلام بنى‏اميه و اسلام عبدالله بن زبير و اسلام آمريكايى، هيچ‏گاه قادر به انقلاب و جاودانه شدن نبوده‏اند. بايد اثبات كرد اسلامِ امام‏حسين و امام‏خمينى يكسان و با اسلام ديگران متفاوت بود: «حركت امام نه تنها موج جديد بازگشت به اسلام را كه در ميان اقشار تحصيل كرده ودانشجويى پا گرفته بود، در ابعاد گسترده‏اى تقويت نمود، بلكه در رابطه مذهب و سياست ومذهب و حكومت داران تغييرات تاريخى پديد آورد
[39] ...[ايشان‏] در ظرف دو دهه توانستندچهره نوينى از اسلام بسازند. چهره‏اى مترقى، انقلابى، مبارز. چهره‏اى كه از خودهم‏حكومت و سياست داشت و هم اقتصاد و آيين كشوردارى. اسلامى كه به خفقان،ديكتاتورى و استبداد پايان مى‏داد و به جاى آن آزادى، حرمت انديشه و تأمين حقوقاجتماعى انسان‏ها را جايگزين مى‏ساخت. اسلامى كه به نفوذ ابرقدرت‏ها در ايران پايان مى‏داد و به جاى آن ايرانى مستقل و متكى به خود مى‏ساخت. اسلامى كه فساد مالى وحكومتى رژيم را از بين مى‏برد و به جاى آن نظام امين و مردمى با كارگزارانى صديق و مؤمن بر پا مى‏نمود. در يك كلام، اين اسلام احيا شده همه آن چيزى بود كه رژيم شاه نبود و همه آنچيزهايى را پديد مى‏آورد كه رژيم شاه نخواسته يا نتوانسته بود پديد بياورد. با چنين تصويرى بود كه اسلام توانسته بود بر قلوب طيف گسترده‏اى از اقشار و طبقات مختلف جامعه ايران [تأثير بگذارد]...با چنين تصويرى از...اسلام توانست ميليون‏ها نفر را دراعتراض و مخالفت با رژيم شاه به حركت درآورد.»
[40]
امام‏حسين(ع) در نامه‏اى به مردم بصره مى‏نويسد:
«شما را به كتاب خدا و سنت پيامبر دعوت مى‏كنم، زيرا در شرايطى قرار گرفته‏ايم كه ديگرسنت پيامبر از ميان رفته و جاى آن بدعت قرار گرفته است.
[41]»
نيز در جاى ديگر فرمود:
«من براى تفريح و تفرج و استكبار و خود بزرگ‏بينى، نيز براى فساد و خرابى و ظلم وستم و بيدادگرى قيام نكردم، بلكه خروج من براى اصلاح امت جدم محمد صلى الله عليه وآله است. مى‏خواهم امر به معروف و نهى از منكر نمايم و به سيره و سنت جدم و آيين و روشپدرم على بن ابى طالب عليه السلام رفتار كنم.»
[42]
سخنان امام(ع) نيز نشان مى‏دهد او منادى اسلامى است كه با اسلام يزيد فرق مى‏كند.همچنان كه اسلامى كه امام منادى آن بود، همان اسلام حسينى و مخالف اسلام پهلوى بود.اسلام امام حسين(ع) و اسلام امام خمينى(ره) چه تفاوت‏هايى با اسلام يزيدى و اسلامپهلوى داشت؟ به برخى از تفاوت‏ها اشاره مى‏كنيم:

1. تقيّه
 

تقيه ريشه در قرآن و سنت دارد. در قرآن مى‏خوانيم:
«مؤمنان، به جاى مؤمنان كافران را به دوستى نگيرند. هر كه چنين كند، پيوندى با خدا ندارد، مگر آن كه از آنها ترسى داشته باشد.»
[43]
در سيره پيامبر آمده است: زمانى كه عمار با چشمان گريان، نزد پيامبر(ص) آمد و از اين‏كه
خدايانِ مشركان را ستايش كرده، شرمسار بود، پيامبر كارى را كه براى حفظ جانش انجام دادهبود، تأييد كرد.
[44] اما اين حكم قطعى براى همه زمان‏ها و مكان‏ها نيست. به همين دليل،امام‏حسين(ع) تقيه را در آن مقطع حرام كرد. از اين رو روز هشتم ذى الحجه 60هجرى، باتبديل حج تمتع به عمره تصميم به قيام علنى عليه يزيد گرفت و عزم خروج به سوى كوفهكرد. افراد مختلف از دوست و دشمن ايشان را از اين كار منع كردند و به همراهى با جماعتفرا خواندند ولى امام پيشنهاد همه را رد كرد و در پاسخ نمايندگان والى مكه فرمود:
«لى عَمَلى و لَكُم عَمَلُكُمْ أنتُم بَريئُونَ مِمّا أَعمَلُ و أَنَا بَرى ممّا تَعْمَلُونَ؛
عمل من براى من و عمل شما براى خودتان است. شما از كار من بيزاريد و من از كارهاى شمابيزارم.»
[45]
امام خمينى(ره) پس از حادثه حمله دژخيمان شاه به مدرسه فيضيه در 1342 در تلگرافىبه آيات عظام تهران نوشت:
«اينان با شعار شاه دوستى به مقدسات مذهبى اهانت مى‏كنند. شاه دوستى يعنى غارتگرى،هتك اسلام، تجاوز به حقوق مسلمين، تجاوز به مراكز علم و دانش. شاه دوستى يعنى ضربهزدن به پيكر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانه‏هاى اسلام، محو آثار اسلاميت. شاه دوستى يعنىتجاوز به احكام اسلام و تبديل احكام قرآن كريم. شاه دوستى يعنى كوبيدن روحانيت واضمحلال آثار رسالت. حضرات آقايان توجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است. قرآن ومذهب در مخاطره است. با اين احتمال، تقيه حرام است و اظهار حقايق واجب، ولو بلغ مابلغ.»
[46]
افشاگرى امام خمينى كه متأثر از افشاگرى حسينى(ع) بود، در آگاهى بخشيدن به مردم وفروپاشى رژيم شاه تأثير فراوان گذاشت. از شمار اين افشاگرى‏هاى شجاعانه، سخنرانىمعظم‏له عليه كاپيتولاسيون است كه به تبعيد امام(ره) به تركيه و عراق انجاميد.

2. بدعت ستيزى
 

حضرت رسول اكرم(ص) فرمود:
«هر بدعتى كه پس از من پديد آيد و ايمان را مورد خطر و هجوم و نيرنگ قرار دهد، وليّى ازدودمان من عهده‏دار آن است كه از ايمان دفاع كند و با الهام الهى زبان بگشايد و حق را علنى وروشن سازد و نيرنگ مكاران را باز گرداند.»
[47]
از اين رو امام‏حسين(ع) در نامه‏اى به بزرگان بصره نوشت:
«شما را به كتاب خدا و سنت پيامبرش دعوت مى‏كنم. همانا سنت مرده و بدعت زندهشده‏است.»
[48]
آن روى ديگر بدعت ستيزى، اصلاحگرى است كه امام‏حسين(ع) از آن داد سخن دادهبود. امام(ع) در يكى از خطبه‏هايش در اين باره فرمود:
«آيا نمى‏بينيد كه به حق عمل نمى‏شود و از باطل اجتناب نمى‏گردد؟ پس در چنين وضعى بايدمؤمن با مبارزه‏اش مشتاق ديدار خدا باشد.»
[49]
امام‏حسين(ع) در راه كوفه به فرزدق بر مى‏خورد و مى‏فرمايد:
«اى فرزدق! اين‏جماعت، اطاعت خدا را واگذاشته، پيرو شيطان شده‏اند. در زمين به فسادمى‏پردازند. حدود الهى را تعطيل كرده، به ميگسارى پرداخته و اموال فقيران و تهيدستان رااز آنِ خويش ساخته‏اند. من سزاوارترم كه براى يارى دين خدا برخيزم. براى عزت بخشيدن بهدين او و جهاد در راه او، تا آن كه كلمةالله برترى يابد.»
[50]
امام‏خمينى(ره) بدعت‏ستيزى و اصلاحگرى قيام عاشوراى حسينى را مورد تأييد قرارمى‏دهد و مى‏فرمايد:
«تمام انبيا براى اصلاح جامعه آمده‏اند...و همه آنها اين مسأله را داشتند كه فرد بايد فداىجامعه شود...سيدالشهدا(ع) روى همين ميزان آمد. رفت و خودش و اصحاب و انصار خويشرا فدا كرد، كه بايد فداى جامعه بشود. جامعه بايد اصلاح بشود.»
[51]
نيز فرمود:
«سيدالشهدا(ع) وقتى مى‏بيند كه يك حاكم ظالمى، جائرى در بين مردم دارد حكومت
مى‏كند، تصريح مى‏كند...بايد مقابلش بايستد و جلوگيرى كند. هر قدر كه مى‏تواند، با چند نفر،
با چندين نفر كه در مقابل آن لشكر هيچ نبود، لكن تكليف بود آن جا كه بايد قيام بكند وخونش را بدهد تا اين‏كه اين ملت را اصلاح كند.»
[52]
امام (ره) به تأسى از قيام عاشورا، راه خويش را بدعت‏زدايى و اصلاح‏طلبى قرارداد. وىدر اين باره فرمود:
«ما بايد سعى كنيم تا حصارهاى جهل و خرافه را شكسته، تا به سرچشمه زلال اسلام نابمحمدى (ص) برسيم، و امروز غريب‏ترين چيزها در دنيا همين اسلام است و نجات آن قربانىمى‏خواهد و دعا كنيد من نيز يكى از قربانى‏هاى آن گردم.»
[53]
معظم‏له افزود:
«اگر ما اسلام را در خطر ديديم، همه‏مان بايد از بين برويم تا حفظش كنيم.»
[54]
همان‏طورى كه مشهود است، بدعت‏ستيزى امام‏حسين(ع) هدف امام‏خمينى(ره)درنهضت بزرگ انقلاب اسلامى قرار گرفت.

3. شهادت طلبى
 

اسلام حسينى(ع) بر شعار و شعور «اِحْدَى الحُسْنييْنِ»، «مَرحباً بالقتل فى سبيل الله» و «أرى الموت إلّا سعادة» استوار است. در يكى از نيايش‏هاى امام‏حسين(ع) در روز عاشورامى‏خوانيم:
«خدايا! دوست دارم كه كشته شوم و زنده گردم، هفتاد هزار بار در راه اطاعت و محبت تو، بهخصوص اگر در كشته شدنم نصرت دين تو و زنده شدن فرمانت و حفظ ناموس شريعت تونهفته باشد.»
[55]
و در جاى ديگر فرمود:
«مرگ با عزت بهتر از زندگى با ذلت است.»
[56]
شهادت‏طلبى امام معصوم(ع) ناشى از اعتقاد به جهاد بود. از اين رو فرمود:
«من سزاوارترين كسى هستم كه به يارى دين خدا برخيزم و شريعت مطهر او را عزيز بدارم ودر راه او جهاد كنم تا كلام الهى برترين شود.»
[57]
در زيارت نامه‏هاى امام‏حسين(ع) نيز واژه‏هاى جهاد و شهادت را فراوان مى‏يابيم. بهعنوان مثال:
اَلزّاهِدُ الذّائدُ الْمُجاهِدُ، جاهَدَ فيكَ المُنافِقينَ وَ الْكُفّارَ، جاهَدْتَ فى سَبيلِ اللّهِ، جاهَدْتَالْمُلْحِدينَ، جاهَدْتَ عَدُوَّكَ، جاهَدْتَ فِى اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ و...
در باره شهداى ديگر نيز اين تعبيرات ديده مى‏شود:
جاهَدْتُمْ فى سَبيلِهِ، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ جاهَدْتُمْ فى سَبيلِ اللّهِ، الذَّابُّونَ عَنْ تَوْحيدِ اللّهِ، جاهَدْتَ فِىاللّهِ حَقَّ جِهادِهِ.
[58]
امام امت(ره) به تأثير شهادت و مجاهدت حسينى بر انقلاب اسلامى اعتراف داشت. ازاين رو فرمود:
«نهضت دوازده محرم و پانزده خرداد [1342] در مقابل كاخ ظلم شاه و اجانب، به پيروى ازنهضت مقدس حسينى چنان سازنده و كوبنده بود كه مردانى مجاهد و فداكار تحويلجامعه‏داد.»
[59]
باز از ايشان مى‏خوانيم:
«عاشورا، قيام عدالت‏خواهان، با عددى قليل و ايمانى و عشقى بزرگ در مقابل ستمگران كاخنشين و مستكبران غارتگر بود، و دستور آن است كه اين برنامه، سر لوحه زندگى امت در هرروز و درهر سرزمين باشد. روزهايى كه بر ما گذشت، عاشوراى مكرّر بود و ميدان‏ها و خيابان‏هاو كوى و برزن‏هايى كه خون فرزندان اسلام در آن ريخت.»
[60]
حضرت امام(ره) در بياناتى ديگر، بر تأثير شهادت و جهادطلبى حسين(ع) برانقلاب‏اسلامى اشاره دارد:
«مرگ سرخ، به مراتب بهتر از زندگى سياه است و ما امروز به انتظار شهادت نشسته‏ايم تا فردافرزندان‏مان در مقابل كفر جهانى با سرافرازى بايستند...
[61]
خط سرخ شهادت، خط آل محمد و على است، و اين افتخار از خاندان نبوت و ولايت به ذريّهطيّبه آن بزرگواران و به پيروان خط آنان به ارث رسيده است
[62]
... من خون و جان ناقابل خويش را براى اداى واجب حق و فريضه دفاع از مسلمانان آمادهساخته‏ام و در انتظار فوز عظيم شهادتم.
[63]
...در اين انگيزه‏[شهادت‏] است كه همه اوليا شهادت را در راه آن به آغوش مى‏كشند و مرگسرخ را «أحلى مِن العسل» مى‏دانند و جوانان در جبهه‏ها جرعه‏اى از آن را نوشيده و به وَجْدآمده‏اند.»
[64]

4. عدالت خواهى
 

عدالت فرمان خدا و رسول است. على(ع) فرمود:
«العدل حياة الأحكام؛ عدالت مايه حيات و بقاى احكام اسلام است.» حركتامام‏حسين(ع) و قيام عاشورا بر پايه عدالت اتفاق افتاد. امام(ع) نامه‏اى به بزرگان كوفه نوشتو تكليف و مشخصه امام راستين را حكومت طبق قرآن و قيام به قسط و حق بر شمرد:
«فَلَعَمْرى مَا الْإمامُ إلَّا الْحاكِمُ بِالْكِتابِ، الْقائِمُ بِالْقِسْطِ».
در سخن ديگر. حركت خويش را براى اقامه عدل و رفع ظلم از مظلومان و ايمنى يافتنبندگان خدا ياد كرد:
«وَيَأْمَن الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِكَ.
[65]
در زيارت اباعبدالله
الحسين(ع) مى‏خوانيم:
«شهادت مى‏دهم كه تو به قسط
و عدالت دستور دادى و به دين دعوت كردى.»
[66]
مسلم پس از دستگيرى، خطاب به ابن‏زياد فرمود:
«ما آمده‏ايم تا به عدالت فرمان دهيم و به حكم قرآن فرا بخوانيم.»
[67]
امام‏خمينى(ره) بر عدالت‏خواهى نهضت حسينى(ع) تأكيد دارد:
«شهادت [امام‏حسين‏] براى اين بود كه اقامه شود عدل الهى...
[68] سيدالشهدا سلام الله عليهاز همان روز اوّل كه قيام كردند براى اين امر، انگيزه‏شان اقامه عدل بود...
[69] سيدالشهداسلام‏الله عليه كه همه عمرش را و همه زندگيش را براى رفع منكر و جلوگيرى از حكومتظلم‏و جلوگيرى از مفاسدى كه حكومت‏ها در دنيا ايجاد كرده‏اند، تمام عمرش را صرف اينكردو تمام زندگيش را صرف اين كرد كه اين حكومت، حكومت جور بسته بشود و ازبين‏برود...
[70] زندگى سيدالشهدا، زندگى حضرت صاحب سلام الله عليه، زندگى همه انبياىعالَم، همه انبيا از اوّل، از آدم تا حالا همه‏شان اين معنى بوده است كه در مقابل جور، حكومتعدل را مى‏خواستند.»
[71]
تأثير عنصر عدالت‏خواهى قيام عاشوراى حسينى(ع) را در سخنان امام(ره)مشاهده‏مى‏كنيم:
«سيدالشهدا سلام الله عليه وقتى مى‏بيند كه يك حاكم ظالمى، جائرى در بين مردمداردحكومت مى‏كند، تصريح مى‏كند حضرت كه اگر كسى ببيند كه حاكم جائرى در بين
مردم‏حكومت مى‏كند، ظلم دارد به مردم مى‏كند، بايد مقابلش بايستد و جلوگيرى كند،هرقدر كه مى‏تواند، با چند يا چندين نفر...مگر خون ما رنگين‏تر از خون سيدالشهدا است؟!ماچرا بترسيم از اين‏كه خون بدهيم يا اين‏كه جان مى‏دهيم؟ آن هم در ماجراىدفع‏سلطان جائرى كه مى‏گفت مسلمانم مسلمانى يزيد هم مثل مسلمانى شاه بود. اگر بهترنبود، بدتر نبود.»
[72] سيدالشهدا سلام الله عليه...اساس سلطنت را شكستند...اساسسلطنتى كه مى‏خواست اسلام را به صورت سلطنت طاغوتى درآورد.
[73] حضرت سيدالشهداسلام الله عليه به همه آموخت كه در مقابل ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حكومت جائر چهبايد كرد.»
[74]
با توجه به آنچه گذشت معلوم شد كه رهبرى انقلاب از لحاظ ايمان، روحيه، شجاعت وعدالت‏طلبى رهرو امام حسين بود و مردم با توجه به اين همسانى، به رهبرى انقلابگرويدند و در اجابت دعوت ايشان براى تداوم عاشوراى حسينى، انقلاب كردند و اين ازوجوه بارز تأثير گذارى عاشورا بر انقلاب اسلامى بود.

پي‌نوشت‌ها:
 

[39]. زيبا كلام، مقدمه‏اى بر انقلاب اسلامى (تهران: روزنه، 1372) ص‏84.
[40]. همان، ص‏89.
[41]. محسن نصرى، رويكرد جامعه شناختى به نهضت عاشورا، مجموعه مقالات دومين كنگره بين المللىامام خمينى(ره) و فرهنگ عاشورا، دفتر دوم (تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى(س)، 1276)ص‏650.
[42]. همان، ص‏659. به نقل از: علامه تهرانى، لمعات الحسين(ع)، ص‏13.
[43]. آل عمران(3) آيه 28.
[44]. دائرة المعارف تشيع، ذيل كلمه تقيه.
[45]. رضا موسوى، اسوه تقيه مقتداى متقين، مجموعه مقالات. همان، ص‏599.
[46]. زهيرى، همان، ص‏222.
[47]. اصول كافى، ج‏1، ص‏54.
[48]. محدثى، همان، ص‏44، به نقل از: حياة الامام الحسين بن على، ج‏2، ص‏322.
[49]. همان، ص‏191، به نقل از تاريخ طبرى، ج‏5، ص‏404.
[50]. همان، ص‏222، به نقل از: سبط بن الجوزى، تذكرة الخواص، ص‏217.
[51]. صحيفه نور، ج‏15، ص‏148.
[52]. همان، ج‏2، ص‏208.
[53]. همان، ج‏21، ص‏41.
[54]. همان، ص‏31.
[55]. محدثى، همان، ص‏115، به نقل از: معانى السبطين، ج‏2، ص‏18.
[56]. همان، ص‏116، به نقل از: مناقب، ج‏4، ص‏68.
[57]. همان، ص‏187، به نقل از: موسوعة كلمات الامام الحسين، ص‏336.
[58]. همان، به نقل از مفاتيح الجنان.
[59]. صحيفه نور، ج‏2، ص‏11.
[60]. همان، ج‏20، ص‏236.
[61]. همان، ج‏14، ص‏266.
[62]. همان، ج‏15، ص‏154.
[63]. همان، ج‏20، ص‏113.
[64]. همان، ج‏21، ص‏198.
[65]. محدثى، همان، ص‏182، به نقل از: بحارالانوار، ج‏100، ص‏37 و تحف العقول، ص‏239.
[66]. همان، به نقل از مفاتيح الجنان.
[67]. همان، به نقل از: شيخ مفيد، ارشاد، ج‏2، ص‏39.
[68]. نور، ج‏20، ص‏145.
[69]. همان، ص‏189.
[70]. همان، ص‏190.
[71]. همان، ص‏191.
[72]. همان، ج‏2، ص‏218.
[73]. همان، ج‏7، ص‏36.
[74]. همان، ج‏17، ص‏58.
 

منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27