يک آرزوي دور


 






 

مروري بر تغيير کتاب هاي فارسي از سال 1300 و تکرار شرح حال ما
 

کتاب هاي درسي از زمان صدارت ميرزاتقي خان اميرکبير و تاسيس دارالفنون، يعني در سال 1230 شمسي تاليف شدند. اما اين شروع تاليف کتاب هاي فارسي نبود، زيرا ادبيات فارسي از درس هايي بود که از سال هاي قديم در شيوه آموزش سنتي، در مکتب خانه ها هم تدريس مي شد. جالب است بدانيد نقشه دارالفنون را ميرزارضاخان مهندس تبريزي تهيه کرد، آن هم از روي نقشه سرباز خانه اي که در انگليس ديده بود.
براي تدريس درس هاي مختلف از جمله فارسي نزديک به 150 جوان بين 14 تا 16 ساله که توانايي خواندن و نوشتن داشتند و اغلب از خانواده هاي اعيان و شاه زادگان بودند، براي آموزش در دارالفنون برگزيده شدند. همه کتاب ها در آن سال ها در چاپخانه دارالفنون به صورت چاپ سنگي تهيه مي شد.

در آن زمان عليقلي ميرزا اعتضادالسلطنه وزير علوم بود که کار تهيه و چاپ کتاب ها به عهده سازمان او بود. نکته جالب اين است که در تاليف کتاب هاي آن زمان غير از کتاب فارسي، نثر ديگر کتاب ها خوب و البته مشکل بوده است. ويژگي کتاب هاي فارسي آن زمان مشکل بودن آنها بوده است. در کتاب هاي فارسي آن زمان همه حروف عربي در جلسه اول به دانش آموز گفته مي شده. حالا اين نکته را در کتاب هاي امروز بررسي کنيد. البته يادتان نرود که دانش آموزهاي آن روزها با دانش آموزان اين روزها بسيار تفاوت داشته اند. مخبرالسلطنه درباره اين دوره مي نويسد: «در دوره اول دارالفنون معلميني بوده اند که از همه، آثار [جديت] باقي است و بعدها آن دلسوزي را در کنار نداشتند.» اما او چند سال بعد که ديگر کار به جديت روز اول دنبال نمي شد درباره کتاب ها مي نويسد: «برنامه مدارس ما صحيح نيست. هنوز يک مدرسه با تمام ملزومات نداريم و مدرسه زياد مي کنيم و افاده چي ناقص مي سازيم.»
اگرچه تاسيس دارالفنون حرکت بديع و مهمي بود، اما ميرزا حسن رشديه بعدها آموزش نوين را در ايران پايه گذاري کرد، او نخستين مولف کتاب هاي درسي دبستان در ايران است جالب است که بيشتر کتاب هاي فارسي را تاليف مي کرده و به اين درس علاقه زيادي داشته. از او 27 کتاب چاپ شده موجود است که کتاب هاي فارسي او عبارتند از:
1- بداية التعليم، ويژه نوآموزان سال اول دبستان.
2- نهاية التعليم، جلد اول درس فارسي.
3- کفاية التعليم، براي آموزش املاي فارسي.
4- هداية التعليم، براي تربيت معلم.
کتاب هاي فارسي که در اين زمان نوشته مي شد بسيار سخت و البته بر اساس سليقه و تجارب نويسنده بود و هدف و برنامه، همان انديشه هاي نويسنده بود که اغلب با شرايط سني کودکان و مسائل يادگيري آنان مطابقت نداشت. اما سواد ادبي دانش آموزان آن دوران با اين سخت گيري ها به حدي بوده که بعد از تمام شدن 6 ساله ابتدايي مي توانستند معلم کتاب شوند. نخستين دبيرستان در ايران در سال 1275 به نام «مدرسه علميه» تاسيس شد. البته درس هاي دبيرستان در آن زمان کتاب و برنامه منظمي نداشتند. دبيران نيز براي تدريس، آموزش ويژه نديده بودند.

در سال 1290 شمسي قانون وزارت معارف (فرهنگ) به تصويب رسيد و آموزش همگاني و اجباري جزو وظايف دولت قرار گرفت. نظام آموزشي چهار نوع مدرسه داشت: مکاتب ابتدايي دهکده، مکاتب ابتدايي بلده، مدارس متوسطه و مدارس عاليه. مطابق اين قانون همه دستگاه هاي آموزش و پرورش دولتي و خصوصي با برنامه يکسان، زير نظارت دولت قرار گرفت و دوره آموزش دبستاني شش سال و دبيرستاني نيز شش سال تعيين شد. بر پايه اين قانون، دولت دبستان ها و دبيرستان ها در سراسر کشور تاسيس کرد و البته به دنبال آن کار نوشتن کتاب هاي درسي از جمله فارسي جدي شد. کتاب هاي درسي از جمله فارسي جدي شد. کتاب هاي درسي را مطابق برنامه اي که از سوي وزارت معارف به مولفان ابلاغ مي شد، تاليف مي کردند. البته اين برنامه، با توجه به سياست چاپ کتاب از سوي دولت، سه، چهار سال بيشتر دوام نياورد و به دليل کمبود کاغذ و مشکل چاپ، تدريس علوم در دبستان ها به يک درس به نام «علم الاشياء» آن هم براي کلاس پنجم دبستان، منحصر شد. در اين کتاب همه درس ها گنجانده شده بود. فارسي هم از متون دشوار اين کتاب بود.
در سال 1307 شمسي در زمان وزارت قراگوزلو (اعتمادالدوله) تهيه کتاب هاي درسي دبستان بر عهده وزارت معارف قرار گرفت و نخستين بار کتاب هاي وزارتي در سطح کشور انتشار يافت. در اين دوران براي اولين بار مساله سنجش نياز و توان دانش آموزان مطرح شد. از اين سال به بعد کتاب هاي فارسي متون آسان تري نسبت به قبل داشتند. اين کتاب ها نسبت به کتاب هاي قبلي ارزان تر و از نظر چاپ هم مرغوب تر بود و مشکل تحصيل دانش آموزان از نظر کتاب برطرف شد. بعد از آن کتاب هاي دبيرستان هم به اين شيوه چاپ شد.
از اشکال هاي کتاب هاي وزارتي فارسي استفاده از اصطلاحاتي بود که فرهنگستان ايران انتخاب و توصيه کرده بود و بسياري از آنها در ذهن معلمان جاي نگرفته بود.

از شهريور 20 به بعد در دوره اي سياست چاپ غيرمتمرکز کتاب هاي درسي در پيش گرفته شد. چاپ و توزيع کتاب هاي درسي به علت گراني با اشکال هاي فراوان روبه رو شد، بسياري از کارها که به وسيله دولت اداره مي شد به بخش خصوصي منتقل شد. آزادي تاليف کتاب هاي درسي هم بحث گرم روز شد. وزارت فرهنگ که آن زمان در فکر کاهش مسؤوليت خود بود، تأليف و تهيه کتاب درسي را آزاد اعلام کرد. آزادي تاليف گرچه بسياري از افراد را به تحقيق و نوشتن تشويق کرد اما چون راهنمايي و نظارت دقيقي به دنبال نداشت با خود نابساماني هاي فراوان به همراه آورد و نتايج دلخواه به دست نيامد.
جلال آل احمد در اين زمان مقاله اي به نام «بلبشوي کتاب هاي درسي» در همين مورد نوشت. مقاله اي که خواندن آن نشان مي دهد تاليف کتاب هاي درسي در ايران در بسياري از زمان ها حال خوبي نداشته و خيلي از آن مشکل ها يا شبيه و نظيرشان هنوز هم وجود دارد. بخشي از اين مقاله را بخوانيد:
«حالا ديگر روي جلد کوچک ترين دستورهاي زبان فارسي با 25 صفحه متن و مقدمه و فهرست اسم هفت نفر علامه جوان دکتر در زبان فارسي رديف شده است. چهار نفر دور هم جمع مي شوند. اولي به دومي مي گويد: «من توي وزارت فرهنگ دست دارم. دلت نمي خواهد کتاب انشاء بنويسيم؟» دومي هم از قضا در يک بنگاه نشر کتاب آشنا دارد. پسرخاله سومي هم دست بر قضا بررس کتاب هاي درسي است در اداره نگارش. خب کار جور شد ديگر. اين است که مي نشينند و موضوع انشاي امتحان هاي مدارس را از فلان سال تا آن روز جمع مي کنند و براي هر موضوع، مقاله نمونه اي مي نويسند و بالايش يادداشت مي کنند که «بهترين انشاء امتحان فلان کلاس، فلان مدرسه، فلان سال، فلان شهرستان و...» و فرم ها که زير چاپ رفت، يک روز دسته جمعي بلند مي شوند مي روند خدمت فلان استاد پير شده گرد فراموشي گرفته که «بله اگر اجازه بفرماييد، جلد کتاب را به نام نامي جنابعالي مزين کنيم» و آنکه با بنگاه ناشر سر و سري دارد، قبلا با استاد از کم و کيف حق التاليف صحبت کرده است و استاد که البته اهل اين حرف ها نيست و ديگر از او گذشته است... ولي چه مي شود کرد. نبايد جوانان برومند را نوميد از در برگرداند و از اين تعارف ها... و يک هفته بعد فهرست رسمي اداره نگارش، يک کتاب ديگر را با سر و صدا و عناوين دکترا و اسامي دهن پر کن، به عنوان کتاب رسمي فرهنگ، براي دبيرستان ها، به تمام ولايات معرفي مي کند و آن وقت بچه ها درمي مانند و خانواده ها که سال ديگر چه خاکي به سر کنند؟ چه کتابي بخرند که سال بعد هم اعتباري داشته باشد و بشود در بورس کتاب بچه مدرسه اي ها، پشت پارک شهر، به قران و ده شاهي فروختش؟ و همچنين آقاي مدير و همچنين معلم انشاء. آقاي مدير هنوز اسم نويسي را تمام نکرده که در باز مي شود با بسته اي زير بغل. سلام و عليک و احوال پرسي و «چرا يادي از ما نمي کني؟» و بسته را مي گذارد روي ميز. يک دوره انشاء براي اول تا ششم، يا يک دوره تاريخ يا جغرافي يا فيزيک و يا همين جور... و «آخر دوستي را براي کي گذاشته اند؟ ما به اعتماد شماها کتاب چاپ کرده ايم...» و از اين قيبل و هر روز نيم دو جين از اين دوستان زمان تحصيل و از اين کتاب ها و از اين سفارش ها. و آقاي مدير چه بکند؟ مملکت حساب و کتابي ندارد. شايد فردا گذر پوست او به دباغ خانه همين دوست افتاد! و اصلا مگر مي شود مردم را از خود رنجاند!»
با وجود آنکه در سال 1335 شوراي عالي فرهنگ اساسنامه اي براي کتاب هاي درسي دبيرستان ها و موضوع و چاپ و پخش و بهاي آنها تصويب کرد و کميسيون هايي براي به دست آوردن اطمينان از درستي مطالب، هماهنگي با برنامه ها، رعايت نظم منطقي، هماهنگي اصطلاحات و سادگي و رواني عبارت ها و ملاحظات تربيتي، تشکيل داد، باز هم نتيجه خوبي حاصل نشد.

در 24 شهريور 1324 دکتر پرويز نائل خانلري، وزير فرهنگ درباره کتاب هاي درسي چنين گفت : «وضع کتاب هاي درسي ايران در سال هاي اخير از نظر ابتذال محتويات و تنوع بي حد و حصر و گراني آنها و زد و بندها و سوء استفاده هايي که در کارها بود به جايي رسيد که مي بايست تصميمات قاطعي به نفع مردم گرفته شود و آن فساد و هرج و مرج پايان يابد.» تأليف و تهيه کتاب هاي درسي دبستان و دبيرستان از اين تاريخ منحصر، به عهده وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش کنوني) شد و باز به شيوه متمرکز چاپ شد. اين شيوه متمرکز البته باعث آسان شدن چاپ کتاب هاي فارسي نشد. کتاب هاي فارسي همچنان از سخت ترين کتاب هاي درسي بودند.
به دنبال اين تصويب نامه شرکت سهامي طبع و نشر کتب درسي، مجري چاپ کتاب هاي فارسي دولتي شد. طبق مواد ديگر اين تصويب نامه يک مرکز علمي، غيرانتفاعي به نام «سازمان کتاب هاي درسي» تشکيل شد تا کتاب هاي فارسي را با توجه به «سنن مذهبي، علمي، فرهنگي و ملي و نيازمندي هاي حال و آينده کشور بر مبناي آخرين و صحيح ترين اطلاعات علمي و متناسب با اصول تعليم و تربيت و استعداد دانش آموزان در سال ها و مراحل مختلف تحصيل و رعايت نظم و سادگي و رواني عبارات و هماهنگي اصطلاحات علمي و املاي واحد صحيح و اصول نقطه گذاري در آنها ملحوظ شود.» تنظيم کند. با حضور دکتر پرويز ناتل خانلري به عنوان وزير وزارت معارف (فرهنگ) به تاليف کتاب هاي فارسي توجه بيشتري شد. تشکيل سازمان کتاب هاي درسي در اين سال ها از دکتر حسن انوري و دکتر رسول شايسته براي تاليف کتاب هاي فارسي دعوت کرد. کتاب هايي که بم مايه اصلي کتاب هاي فارسي تا سال 1368 بود.

سازمان کتاب هاي درسي ايران طي 15 سال کار خود از نظر توليد کتاب هاي درسي نوآوري هاي چشمگيري انجام داد. کتاب هايي که براي نخستين بار در آن سازمان تاليف شد، از نظر درستي متن، تناسب با يادگيرنده، زيبايي چاپ و جلدبندي با کتاب هاي گذشته بسيار متفاوت بود. ولي قرار بود آموزگار قبلا آموزش لازم را ببيند و علاوه بر کتاب درسي، از آزمايشگاه و کارگاه و فيلم و ديگر ابزار و مواد آموزشي کمک بگيرد. اما همه وظايف انواع مواد آموزشي بر عهده کتاب قرار گرفت که آن هم اغلب با تاخير به دست دانش آموز مي رسيد. مشکلات ديگر اجتماعي و آموزشي هم به وجود آمد و بدين ترتيب «سازمان پژوهش و نوسازي آموزشي» تأسيس شد. البته کتاب هاي فارسي در اين سال ها تغييري نکردند و فقط به معلمان پيشنهاد داده شد کتاب هاي غيردرسي هم به دانش آموزان معرفي کنند.
حالا 89 سال از تاليف اولين کتاب فارسي مي گذرد. کتاب فارسي در دوران حيات خود افت و خيزهاي زيادي داشت. وقتي وزيري آشنا به ادبيات بر سر کار بوده، کتاب هاي فارسي غناي ادبي داشته و وقتي توجه به فرهنگ کم بوده، توجه کمتري به کتاب هاي فارسي شده. اين روزها هم کتاب هاي فارسي بعضي مشکل هاي کتاب هاي قديمي را دارند هنوز کتاب هاي درسي همچنان توسط دولت تهيه و چاپ مي شوند و صاحب نظران تاليف به اجماع نرسيده اند. شايد اسم آرزوي بهبود وضعيت کتاب هاي فارسي را بتوان گذاشت، آرزوي دور!

منبع: خردنامه همشهري ش 64