سياست از ديدگاه امام علي عليه السلام- (1)


 

نويسنده: آيت الله هاشمي رفسنجاني




 

چكيده
 

اين مقاله در سال (1368)توسط حضرت آيت الله هاشمي رفسنجاني به كنگره ي چهارم نهج البلاغه ارائه شده است.
مقاله حاضر با توجه به عهدنامه مالك اشتر به تفصيل سيره ي سياسي امام علي (ع) را تبيين كرده است.
مطالبي كه در اين مقاله مورد بحث و بررسي و تحليل قرار گرفته به شرح زير است:
- ضرورت حكومت و نظام حكومتي
- رابطه ي مردم با حكومت تحت سه عنوان تكيه بر توده ي مردم، اولويت منافع توده مردم نسبت به اقليت، ارتباط با مردم.
- تاكيد بر افكار عمومي از منظر علي (ع)، جلب افكار عمومي براي تحكيم حكومت، پاسخگويي والي براي جلب افكار عمومي و حسن ظن توده ي مردم و ...
- تكيه بر وجدان جمعي توده ي مردم بعنوان عاملي كه خطاپذير نيست.
- اخلاق حاكم تحت چهار عنوان محبت و رافت حاكم نسبت به توده ي مردم، پرهيز از بدرفتاري و كينه توزي، رعايت انصاف در حق مردم و پرهيز از شتاب و تعجيل در اعمال كيفر
- وجود اعتماد بين مردم و حكومت براي حسن اجراي امور
- احترام به سنتها براي حفظ و احترام به افكار عمومي و احساسات مردم
- دقت در انتخاب كارگزاران، منشيان، دفترنويسها و حسابدار
- كنترل هواي نفس و تمايلات در ارتباط با نزديكان و خويشان و جلوگيري از عدم سوء استفاده ي آنان از مواضع قدرت
- پاكسازي حكومت از عناصر فاسد و ايادي مظلمه و جايگزيني افراد خوش سابقه و مبراي از آلودگي ها
- ارزش گذاري افراد با توجه به واقعيات و صلاحيتها

پيشگفتار
 

در نوشته هاي بعضي از مخالفان شيعه، و احياناً موافقان، اين اظهار نظر به چشم مي خورد كه: علي (ع) با همه ي فضائل و كمالات آگاهي به علم سياست و ريزه كاريهاي كشورداري نداشت و مشكلات دوران نزديك به پنج سال حكومت ايشان از نپختگي و عدم سياستمداري ايشان ناشي شد. جنگ بصره، با فوت و فن سياسي قابل پيشگيري بود، و مشكل معاويه و در نتيجه جنگ صفين هم معلول سرسختي غيرسياست مآبانه علي (ع) بود و غائله ي خوارج و جنگ نهروان و حتي شهادت آن حضرت نيز همين طور!!
به نظر ما اينگونه قضاوتها معلوم عدم شناخت كافي از اسلام و مكتب و برداشت غلط از دين و خلط شيوه ها و اصول دينداري و دنياداري است.
آنان اين نكته را در نظر نمي گيرند كه علي (ع) براي اجراي اسلام و احياي مكتب و احترام به اصول اسلامي و انساني زندگي حكومت مي كرد، در حالي كه دشمنان علي (ع) به خاطر ارضاي حس برتري جوئي و رياست خواهي و تمايلات شهواني تلاش مي كردند.
عجبا كه حيله هاي معاويه و عمر و عاص و طلحه و زبير را، هرچند با زيرپاگذاشتن اصول و حدود و حقوق اسلامي باشد به حساب سياستمداري مي گذارند، و قاطعيت علي (ع) در عزل چند والي ناصالح، و قطع مستمري زورمندان و سران عشاير از بيت المال، و عدم خشونت و پرهيز از قصاص قبل از جنايت نسبت به سيه دلان و مخالفان در معرض جرم را به حساب ندانم كاري و خامي و بي سياستي!
قطع نظر از علم امامت و اطلاعات فوق بشري و تعليمات خاص پيغمبر (ص)، هوش و نبوغ و سرعت عمل اميرمؤمنان(ع) و حضور فعال ايشان از دوران طفوليت تا دوران كهولت در متن حوادث و جريانات و فعل و انفعالات سياسي و نظامي و اقتصادي كشور نوبنياد اسلامي، كافي است كه سند قابل قبول دانش سياسي امام (ع) باشد و هر متفكر منصفي را قانع نمايد كه علي (ع) با اين خصوصيات و شرايط، عصاره ي سياست و محيط بر فنون و رموز كشورداري است.
حتي در زمان خود علي (ع) هم كوردلاني بودند كه امام را متهم به بي سياستي مي كردند و معاويه را به عنوان سياستمدار مي ستودند و امام در اين خصوص دردمندانه مي فرمايد:
«وَ اللهِ مَا مُعَاوِيَهٌ بِاَدْهَي مِنِّي وَ لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ وَ لَوْ لَا كَرَاهِيَهُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ اَدْهَي النَّاسِ وَ لَكِنْ كُلُّ غُدَرَهٍ فُجَرِهٌ.
وَ كُلُّ فُجَرَهٍ كُفَرَهٌ وَ لِكُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ يُعْرَفُ بِهِ يَوْمَ الْقِيامَهِ وَ اللهِ مَا اُسْتَغْفَلُ بِالْمَكِيدَهِ وَ لَا اُسْتَغْمَزُ بِالشَّدِيدَهِ» (1)
بخدا قسم. معاويه از من زيرك تر و سياستمدار تر نيست. ولي او حيله باز و فاجر است و اگر از حيله گري و مكاري نفرت نداشتم از زيرك ترين مردم بودم. ولي هر مكر و غدري همراه با فسق و فجور است و فسق و فجور هم كفر را همراه خود دارد، و هر خائن و مكاري روز قيامت همراه خود پرچم و نشاني دارد كه با آن شناخته مي شود. قسم بخدا كه مكارها نمي توانند مرا غافلگير كنند و فريب بدهند و قدرتمندان نمي توانند مرا تحت فشار و در حال ضعف قرار دهند.
در همين جملات امام، عصاره ي مطالبي كه مي خواهم در اين پيشگفتار بازگويم وجود دارد.
كمي دقت كنيد:
در اين جمله امام پايبندي به اصول دين را مانع از روي آوردن به حيله گري و سياست بازي به معناي معروف و متداول روز مي داند. حيله گري و غداري و فريبكاري را گناه و فسق و آن را ملازم با كفر و مايه ي رسوائي در قيامت مي شناسد.
در عين حال اخطار مي كند كه: طرق حيله بازيهاي سياست كاران بي اصول محكوم است، و لذا مرعوب و مقهور آنان نخواهد شد.
لازم است اينجا اين نكته را هم يادآور شويم كه اسلام، سياست را از ديانت جدا نمي داند و رهبري اسلامي شامل رهبري سياسي نيز هست و يك فرد مسلمان نسبت به امور سياسي كشور هم مثل ساير امور زندگي (اقتصادي و فرهنگي و نظامي و...) حقوق و تكاليف دارد.
رسول گرامي اسلام و امام علي (ع) در دوران حكومتشان مرجع اصلي همه ي امور از جمله سياست بودند. مگر پيامبر (ص) را به ديگران واگذار كرد و خود در غير بخش سياست مسئوليت پذيرفت؟ و مگر علي (ع) در دوران خلافت ظاهري، رهبر سياسي و نظامي و اقتصادي و ... نبود؟
***

علي(ع) و سياست
 

به نهج البلاغه علي (ع) كه مراجعه كنيم از متن خطبه ها و نامه ها و كلمات امام با اين حقيقت آشنا مي شويم، كه امام علي (ع) هم سياستمدار است و هم مجري سياست صحيح. ريزه كاري هاي سياسي و كشورداري و مردم داري را بخوبي مي دانست، بيان مي كرد و به ديگران تعليم مي داد. آنها را از متن اسلام و معارف قرآن بيرون مي كشيد و با تكيه بر اصول و مباني اسلامي و انساني دستورالعمل برخورد سياسي صادر مي نمود.
ذيلاً چند مورد از اصول و دستورات و تعليمات سياسي امام را از نهج البلاغه مي آوريم:

1- ضرورت حكومت و نظام حكومتي
 

در زمان امام علي (ع) فكر آنارشيسم به وسيله ي خوارج ترويج مي شد آنها در جريان حكميت در جنگ صفين، كه اثر نامطلوبي بر جاي گذاشت، سوء استفاده كردند و اصل ولايت و حكومت و ضروت نظام حاكم را محكوم كردند و با شعار «لاحكم الا لله»- كه در جاي خود مطلب درستي است- خواستار نفي و الغاي اصل حكومت شدند. امام (ع) در جواب اين سفسطه چنين فرمود:
«كَلِمَهُ حَقٍّ يُرادُ بِهَا بَاطِلٌ نَعَمْ اِنَّهُ لَا حُكْمَ اِلَّا للهِ وَ لَکنَّ هَؤُلاءِ يَقُولُونَ لَا اِمْرَهَ اِلَّا للهِ وَ اِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ اَمِيرٍ بَرٍّ اَول فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي اِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ وَ يُبَلِّغُ اللهُ فِيهَا الْاَجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفيْءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَاْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيّ حَتَّي يَسْتَرِيحَ بَرُّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ» (2)
كلمه ي حقي است كه مضمون باطل و نادرستي از آن نتيجه مي گيرند. آري حكم مخصوص خداست ولي اينان مي خواهند بگويند اداره و سياست كشور و مردم هم با خدا است و كسي حق مديريت ندارد. اما حق آن است كه جامعه ي انساني بايد اميري، و مديري داشته باشد، گرچه ممكن است اين مدير صالح يا ناصالح باشد، اگر مدير صالح بود افراد صالح مؤمن مسئوليت هاي اداره كشور را به عهده خواهند گرفت و اگر مدير ناصالح و فاجر بود وسيله ي بهره گيري كفار خواهد شد.
در سايه ي اداره كشور است كه اموال عمومي جمع و حفظ و مصرف مي شود، دشمن دفع مي گردد، و راهها امن و حق ضعفاء از زورمندان گرفته مي شود، خوبان از شرّ فجار در امان مي مانند.

2- رابطه حكومت با مردم
 

در اين بخش در نهج البلاغه مطالب راهنما و سودمندي وجود دارد كه تجربه ي روزگار چيزي بهتر و مفيدتر از آنها را عرضه نكرده است، اين راهنماييها از سويي اعتبار و نفوذ و محبوبيت حكومت را تامين مي كند، و از سويي ديگر منافع و مصالح و رشد و نشاط و دلگرمي خلق را فراهم مي آورد.
امام علي (ع) نحوه ي رابطه با توده ي مردم، با اقليت مرفه، با محرومان، با كارمندان، با قضات، با نظاميان، با مخالفان، با دانشمندان و اهل حرفه و فن و با مراجعان و ارباب حوايح را هر يك با ذكر دليل و اثر و نتيجه بيان مي كند.
اينك نمونه اي از دستورات امام (ع) نسبت به هر يك از اصناف امت را مي آوريم:

1- مردم
 

الف: تكيه بر توده ي مردم
 

«... وَلْيَكُنْ اَحَبَّ الْاُمُورِ اِلَيْكَ اَوْسَطُهَا فِي الْحَقِّ وَ اَعَمُّهَا فِي الْعَدْلِ وَ اَجْمَعُهَا لِرِضِي الرَّعِيَّهِ فَاِنَّ سُخْطَ الْعامَّهِ يُجْحِفُ بِرِضَي الْخَاصَّهِ وَ اِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّهِ يُغْتَفَرُ مَعَ رِضَي الْعَامَّهِ».
بايد محبوبترين كارها در نظر تو اموري باشد كه از نظر حق و عدل، وسعت و شمول بيشتري داشته، و در جلب رضايت توده ها اثر فزونتري داشته باشد، زيرا خشم اقليت هاي مرفه را ي شود با رضايت توده بي اثر كرد ولي با شخم و نارضايتي اكثريت و توده رضايت و خشنودي اقليت بي اثر است.
«... وَ اِنَّمَا عِمَادُ الدِّينِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمينَ وَ الْعُدَّهُ لِلْاَعْدَاءِ الْعَامَّهُ مِنَ الْاُمَّهِ فَلْيَكُنْ صِغْوُكَ لَهُمْ وَ مَيْلُكَ مَعَهُمْ» (3)
... بي شك فقط توده هاي مردمند كه ستون فقرات جامعه ديني و تكيه گاه مكتب و وسيله ي شكست دشمنان مي باشند. تو با آنها باش و بر آنها تكيه زن و بخواست و نياز آنان توجه كن.
مي بينيم كه امام، حق و عدل را همراه و در صفوف اكثريت مردم مي داند. رضايت آنان را حلّال مشكلات و حضور آنان را وسيله ي دفع دشمن و حفظ دين و تمركز نيروها و قوام جامعه مي شناسد و از والي مصر مي خواهد كه راه موفقيت و خدمت را از طريق توده و اكثريت بجويد.

ب: اولويت منافع توده ي مردم نسبت به اقليت
 

و آنجا كه مي خواهد دستور جلوگيري از احتكار را بدهد مي فرمايد:
«وَ ذَلِكَ بَابُ مَضَرَّهٍ لِلْعَامَّهِ وَ عَيْبٌ عَلِي الْوُلَاهِ فَامْنَعْ مِنَ الاِحْتِكارِ». (4)
... از اين رهگذر اكثريت ملت ضرر مي بينند و اعتبار حكومت مخدوش مي گردد. پس جلو احتكار را بگير.
همانگونه كه مشاهده مي فرمائيد ضرر توده ها را مرادف با عيب و عار ولات و دليل قاطع اقدام به جلوگيري از آزادي معاملات محتكران مي داند.

ج: ارتباط با مردم
 

و با همين حكمت و فلسفه امام از مالك اشتر مي خواهد كه با مردم رابطه برقرار كند و از آنها فاصله نگيرد، و احتجاب حاكم از مردم را باعث گمراهي و بي اطلاعي او از حقايق جامعه و ايجاد شك و ترديد و بي اعتمادي در جامعه مي داند، و امروز در جوامع استبدادي و دموكراتيك اين مطلب تجربه شده، هرجا كه حكام با مردم در ارتباطند، حكومتها و جو سالم تر و قوي ترند، و هرجا اين رابطه ضعيف است حركت جامعه ضعيف و روابط مردم و حكام سرد و تيره است.
«فَلَا تُطَوَّلَنَّ احْتَجَابَكَ عَنْ رَعِيَّتِكَ فَاِنَّ احْتَجَابَ الْوُلَاهِ عَنِ الرَّعِيَّه شَعْبَهٌ مِنَ الضِّيقِ وَ قِلَّهُ عِلْمِ بِالْاُمُورِ وَ الِاحْتَجَابُ مِنْهُمْ يَقْطَعُ عَنْهُمْ عِلْمَ مَ احْتَجَبُوا دُونَهُ فَيَصْغُرُ عِنْدَهُمُ الْكَبِيرُ وَ يَعْظُمُ الصَّغِيرُ وَ يَقْبَحُ الْحَسَنُ وَ يَحْسَنُ الْقَبيحُ وَ يُشَابُ الْحَقُّ بِالْباطِلِ.
وَ اِنَّمَا الْوَالِي بَشَرٌ لَا يَعْرِفُ مَا تَوَارَي عَنْهُ النَّاسُ بِهِ مِنَ الُامُورِ وَ لَيْسَتْ عَلَي الْحَقِّ سِماتٌ تُعْرَفُ بِهَا ضُرُوبُ الصِّدْقِ مِنَ الْكَذِبِ وَ انَّمَا اَنْتَ اَحَدُ رَجُلَيْنِ اِمَّا امْرُؤُ سَخَتْ نَفْسُكَ بِالْبَذْلِ فِي الْحَقِّ فَفِيمَ احْتِجاَبُكَ مِنْ وَاجِبِ حَقٍّ تُعْطِيهِ اَوْ فِعْلٍ كَرِيمٍ تُسْديِهِ اَوْ مُبْتَليً بِالْمَنْعِ فَمَا اَسْرَعَ كَفَّ النَّاسِ عَنْ مَسْالَتِكَ اِذَا اَيِسُوا مِنْ بَذْلِكَ». (5)
مبادا مدت طولاني از مردم فاصله بگيري، زيرا احتجاب حكام از مردم خود نوعي تنگنا و باعث بي اطلاعي از حقايق است و باعث بي اطلاعي مردم از واقعيت جريان كارها مي شود، و اين حالت عدم آگاهي موجب تلبيس حق و باطل و كوچك جلوه يافتن امور بزرگ، و بزرگ جلوه گر شدن مطالب ناچيز و كوچك مي گردد.
حاكم انساني بيش نيست و حقايق را بدون ارتباط و مشاهده نمي تواند درك كند. و واقعيت ها هم علائم مخصوصي روي آنها نصب نشده كه راست و دروغ و صحت و سقم آنها را مشخص كند. تو با‌ اينكه مرد عمل به حق هستي و از اعطاء حق دريغ نداري در اينصورت پس چرا از مردم فاصله مي گيري؟ و يا حاضر نيستي حق را ادا كني و در اين صورت مردم به سرعت از تو مأيوس مي شوند، و چيزي از تو نمي خواهند، با اينكه برآوردن خواست هاي ايشان كار مشكلي نيست.

2- افكار عمومي
 

امام روي افكار عمومي سخت تكيه دارد، از طرفي براي آراء و قضاوت هاي عامه ارزش واقع بينانه اي قائل است، و از طرفي ديگر جلب افكار عمومي را وسيله اي براي تحكيم موقعيت حكومت، و حسن جريان امور معرفي مي كند، روشن گري و پاسخگويي را براي قانع كردن مردم مفيد و مؤثر مي داند، و از ولات مي خواهند كه با در جريان گذاشتن مردم آنها را قانع كنند و نگذارند مردم در اشتباه و شبهه بمانند.
«وَ اِنْ ظَنَّتِ الرَّعِيَّهُ بِكَ حَيْفاً فَاَصْحِرْ لَهُمْ بِعُذْرِكَ وَ اعْدِلْ عَنْكَ ظُنُونَهُمْ بِاِصْحَارِكَ فَاِنَّ فِي ذَلكَ رِيَاضَهً مِنْكَ لِنَفْسِكَ وَ رِفْقاً بِرَعِيَّتِكَ وَ اِعْذَارَاً تَبْلُغُ بِهِ حَاجَتَكَ مِنل تَقْوِيِمِهِمْ عَلَي الْحَقِّ». (6)
اگر امت در مورد كارهاي تو سوء ظني پيدا كردند و خلاف عدالتي تصور كردند لازم است حقيقت را آفتابي نمائي و دليل حقانيت خود را بگوئي تا سوء ظن ها برطرف شود. اين شيوه تمرين خوبي براي عدالت شخص تو و كمك و ارفاقي به مردم براي كشف حقيقت است و از اين راه بهتر مي توانيم مردم را در جاده ي حق نگه داري و به خواست خود برسي.

3- صحت وجدان جمعي توده مردم
 

درباره ي صحت قضاوت افكار عمومي مي فرمايد:
«... وَ اَنَّ النَّاسَ يَنْظُرُونَ مِنْ اُمُورِكَ فِي مِثْلِ مَا كُنْتَ تَنْظُرُ فِيهِ مِنْ اُمُورِ الْوُلَاهِ قَبْلَكَ وَ يَقُولُونَ فِيكَ مَا كُنْتَ تَقُولُ فِيهِمْ وَ اِنَّمَا يُسْتَدَلُّ عَلَي الصَّالِحيِنَ بِمَا يُجْرِي اللهُ لَهُمْ عَلَي اَلْسُنِ عِبَادِهِ».(7)
مردم همانگونه كه تو ناظر حكام قبل از خود بودي بر كار تو نظارت دارند و همانند تو درباره ي كارهايت قضاوت مي نمايند. سند صلاح و خلوص حكام صالح همان چيزي است كه خدا به عنوان قضاوت بر زبان مردم صالح جاري مي كند».
امام (ع)اظهار نظر مردم درباره ي حكومت را اجراي اراده و نظر خداوند مي داند و مردم را از زبان خدا و ناظر و مراقبان دقيقي كه عامل اظهار خواست ربوبي اند معرفي مي فرمايد. و از مالك مي خواهد با حسن رفتار و محبت و رفاقت با مردم دل مردم را با والي صاف و دوست كند و عوامل انزواي حاكم را از افكار عمومي بزدايد.
«...اَطْلِقْ عَنِ النَّاسِ عُقْدَهَ كُلِّ حِقْدٍ وَ اقْطَع عَنْكَ سَبَبَ كُلِّ وِتْرٍ» (8)
از مردم عوام كينه و عقده ها را دور كن و همه ي اسباب انزوايت را ريشه كن نما.

پي نوشت ها :
 

1- نهج البلاغه، خ 198.
2- همان، خ 40.
3- همان، ن 53.
4- همان، همانجا.
5- همان، همانجا.
6- همان، همانجا.
7- همان، همانجا.
8- همان، همانجا.
 

منبع: سالنماي النهج 1-5