نقش رهبري در اشراف شؤون جامعه (1)


 

نويسنده: سيدجمال الدّين دين پرور




 

چكيده
 

با توجه به صدور فرمان مبارك امام عليه السلام به مالك اشتر در زمان خلافت ظاهري آن حضرت، امروزه اين فرمان براي مسؤولان ارشد جمهوري اسلامي ايران به عنوان مهمترين الگوي حكومت و رهبري مطرح است، كه در اين مقاله به ده بخش از آن اشاره شده است، اميد اينكه مقدمه اي براي ورود اين گونه مباحث در دستورالعملهاي مملكتي باشد.

عناوين:
 

1- مردمخواهي در حكومت اسلامي
2- ضرورت مشاوره در امور مملكت
3- گزينش فرماندهان
4- مسئولان بلندپايه حكومت اسلامي
5- دادرسان و قضاوت
6- رسيدگي به كارمندان و بازرسي كارها
7- ماليات و خراج
8- رئيس و فرونشينان
9- مديريت بازرگاني
10- دفاتر ويژه ايتام و درماندگان

1- مردمخواهي در حكومت اسلامي
 

عملكرد حكومتها نشانگر تفكر و آرمان و عواطف نسبت به مردم است، چه بسا افرادي كه به قصد خدمت در مسند حكومت قرار مي گيرند، ولي سرانجام به نفع عموم و توده ي مردم محروم كاري از پيش نمي برند و خدمتشان به خيانت مي انجامد و خود نيز در چاه ويل «حق الناس» و «حق الله» سر به نيست مي شوند.
اميرالمؤمنين علي (ع) براي پيشگيري از چنين پيشامدي، احساس روح برادري و برابري را در فرمانروايان حكومت اسلامي از اصيل ترين عوامل مي داند و به مالك اشتر مي فرمايد در قلبت احساس مهرباني و محبت به مردم داشته باش.
بديهي است چنين قلب رئوف و مهرباني وقتي در برابر مشكل مراجعه كننده اي قرار گيرد سعي در حل و فصل آن دارد و موانع زائد اداري و بوروكراسي خشك و دست و پاگير هرگز او را وادار نمي كند كه بدون در نظر گرفتن همه ي شرايط انساني و عفو و رحمت اسلامي چشم خود را بربندد و به نام اجراي يك قانون، قوانين ديگر را نقض كند.
مشكل ديگر واليان، خودبزرگ بيني و غرور و تكبر است كه مي پندارند كليد دار علام هستي اند و همه بايد بي چون و چرا تسليم محض باشند و هيچگونه ابراز راي و نظر نكنند كه امام (ع) در مورد چنن پنداري صريحاً هشدار مي دهند و آن را شرك معرفي مي فرمايند.
و نيز، طبقات مرفّه، سرمايه داران بزرگ و هزار فاميل كه در صدد قبضه كردن حكومت و وضع قوانين و مقرراتي به نفع خود هستند اگر بدانها پاسخ مناسب داده نشود عَلَم مخالفت و نارضايتي بر مي دارند و در صدد آشوب و ناامني برمي آيند، و به همين خاطر حكومت هاي ضعيف تحت تأثير اين جوسازيها قرار گرفته و تسليم مي شوند، لذا امام (ع) مي فرمايند مهم خشم عامّه ي مردم است، نه نارضايتي طبقات خاص مرفّه و لذا توده ي مردم بايد پشتيبان دولت باشند و دولت هم بايد به مستضعفان و عامّه ي مردم بها دهد و نفع آنان را در نظر بگيرد.
در چنين موقعيتي آنها كه از مقام و منزلت ديگران در رنجند به عيبجويي و كارشكني مي پردازند و سعي دارند به نام افشاگري با انتشار مطالبي به هدف شوم خود برسند كه امام (ع) جلوي اين خطر را هم گرفتند و براي جلب اعتماد مردم به حكومت اسلامي، رازداري را نيز به واليان توصيه فرمودند.

برادري و برابري:
 

«وَ اََشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَهَ لِلرَّعِيَّهِ وَ الْمَحَبَّهَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَلَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاَضَاريِاً تَغْتَنِمُ اَكْلَهُمْ فَاِنَّهُمْ صِنْفَانِ اِمَّا اَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ اِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ». (1)
دست را از رحمت و محبّت و نرمش با مردم لبريز كن، مباد كه چونان درنده اي شكارشان را غنيمت شماري، زيرا آنان از دو دسته بيرون نيستند: يا در دين با تو برادرند و يا در آفرينش با تو برابر.
«المأمور معذور!
وَ لَا تَقُولَنَّ اِنَّي مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَاُطَاعُ فَاِنَّ ذَلِكَ اِدْغَالٌ فِي الْقَلْبِ وَ مَنْهَكَهٌ لِلدِّينِ وَ تَقَرَّبٌ مِنَ الْغِيَرِ». (2)
هرگز چنين سخني را بر زبان مياور كه من مأمورم و لذا فرمان مي دهم و بايد از من چشم و گوش بسته- اطاعت شود- كه هيچگونه مهر و انعطافي را نپذيري و اگر گفتند كلاه بياور، سر و كلاه و انگشت و انگشتري را ببري- زيرا اين كار قلب را تباه، و دين را سست و ثبات كشور را ناپايداري نزديك مي گرداند.

پرهيز از تفرعن:
 

«اِيَّاكَ وَ مُسَامَاهَ اللهِ فِي عَظَمَتِهِ وَ التَّشَبُّهَ بِهِ فِي جَبَرُوتِهِ فَاِنَّ اللهَ يُذِلُّ كُلََّ جَبَّارٍ وَ يُهِينُ كُلَّ مُخْتَالٍ». (3)
زنهار با خدا در عظمت، همشأني مورزي و در قدرت، خود را با وي همانند مپنداري، كه او هر گردنكشي را خوار و هر خويشتن بيني را پست كند.

حمايت و پشتيباني از مستضعفان:
 

«وَ لْيَكُنْ اَحَبُّ الْاُمُورِ اِلَيْكَ اَوْسَطُهَا فِي الْحَقِّ وَ اَعَمُّهَا فِي الْعَدْلِ وَ اجْمَعُهَا لِرِضَي الرَّعِيَّهِ فَاِنَّ سُخْطَ الْعامَّهِ يُجْحِفُ بِرِضَي الْخَاصَّهِ وَ انَّ سُخْطَ الْخَاصَّهِ يُغْتَفَرُ مَعَ رِضَي الْعاَمَّهِ». (4)
بايد محبوب ترين كارها نزد تو سازگارترين آنها با حق، و گسترده ترين آنها در عدالت، و فراگيرترين آنها در جلب رضايت مردم باشد، چه، نارضايتي عموم مردم، رضايت خواص را بي اثر سازد در حالي كه از نارضايتي خواص، در برابر رضايت عموم مردم مي توان چشم پوشيد.

پشتيباني توده ي مردم از دولت:
 

«وَ اِنَّمَا عِمَادُ الَّدِّينِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ وَ الْعُدَّهُ لِلْاَعْداَءِ الْعاَمَّهُ مِنَ الْاُمَّهِ فَلْيَكُنْ صِفْوُكَ لَهُمْ وَ مَيْلُكَ مَعَهُمْ».
و همانا اين توده ي امّت و مردمن كه تكيه گاه بلند دين، و جمعيّت انبوه مسلمين، و نيرويي آماده در برابر دشمنانند، پس بايد پشتيبانيت از آنان، و گرايشت به ايشان باشد.
«ولْيَكُنْ اَبْعَدَ رَعِيَّتِكَ مِنْكَ وَ اَشْنَاَهُمْ عِنْدَكَ اَطْلَبُهُمْ لِمَعَايِبِ النَّاسِ فَاِنَّ فِي النَّاسِ عُيُوبَاً الْوَالِي اَحَقُّ مَن سَتَرَهَا». (5)
و بايد آن كسي كه بيشترين عيبجويي را از مردم كند، نزد تو دورترين و ناپسندترين كس باشد، زيرا مردم البته داراي عيبهايي هستند كه زمامدار با بيش از هركس ديگر در پرده پوشي آنها عيبها بكوشد.

2- ضرورت مشاوره در امور مملكت
 

يك رهبر و مدير خوب آن است كه مسئولان و كارگزاران خوبي را برگزيند و به كار بگمارد و سپس با ارتباط و نظارت، آنها را ياري دهد و با ايجاد هماهنگي بين بخشهاي مختلف، جامعه را در رسيدن به حق كمك كند.
بديهي است كار اصلي مدير پرداختن مستقيم به كارها نيست، بلكه نظارت بر كار مسئولان و هدايت آنان است و اين مهم قطع نظر از مديريت و كارداني نياز مبرم به مشاوران و كارگزاران لايق و كاردان دارد و مهمتر آنكه از نفوذ طاغوتيان جلوگيري به عمل آيد.
از همين رو امام صريحاً دستور مي دهند كه مسئولان رده ي بالا نبايد از طاغوتيان و وابستگان باشند، بلكه كارهاي كليدي مملكت بايد به دست افراد انقلابي مؤمن و معتقد به دگرگوني باشد.
البته نظام انقلابي كه با در هم كوبيدن تمام روابط اصلي و شاهرگهاي حيات وابستگي روي كار آمده، با مشكلات فراواني روبرو خواهد شد كه بسياري از آنها طبيعي است، ولي كارگزاران نبايد به بهانه ي انقلاب و جنگ در فكر برطرف كردن مشكلات مردم نباشند، بلكه بايد هنر و ابتكار خود را بكار گيرند تا حتي المقدور از مشكلات مردم بكاهند، زيرا اگر مشكلات ادامه يابد و اوج گيرد مردم تحمل خود را از دست مي دهند و حسن ظن آنها از بين خواهد رفت.
نكته مهمي كه در اين رابطه مطرح است تندروي هاي جاهلانه است، زيرا نبايد به بهانه ي انقلاب و ايجاد حكومت اسلامي با تمام سنت ها و برنامه هاي اجتماعي مخالفت كرد، بلكه بايد سن هاي خوب را در جامعه حفظ و بدعتها را رها كرد و ملاك را برنامه هايي دانست كه با اصل مكتب مخالفت نداشته باشند.
بديهي است كه اين مهم تنها با حضور دانشمندان و افراد آگاه و مطلع و مؤمن فراهم مي آيد و از همين رو است كه بايد مشاوران از دانشمندان و علماء باشند.

كارهاي كليدي و طاغوتيان:
 

«اِنَّ شَرَّ وُزَرَائِكَ مَنْ كَانَ لِلْاَشْرَارِ قَبْلَكَ وَزِيراً وَ مَنْ فِي الآثامِ فَلَا يَكُونَنَّ لَكَ بِطَانَهً فَاِنَّهُمْ اَعْوَانُ الْاَئِمَهَ وَ اِخْوَانُ الظَّلَمَهِ». (6)
بدترين وزيران تو آنانند كه پيش از تو وزير طاغوت بوده اند و آنان كه در گناهان ايشان همكاري داشته اند، پس به هيچ وجه چنين كسان نبايد همراز تو گردند زيرا آنان ياران گنهكاران و برادران ستمگرانند.

كاستن مشكلات مردم و جلب رضايت آنان:
 

«وَ اَعْلَمْ اَنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ بِاَدْعَي اِلَي حُسْنِ ظَنِّ رَاعٍ بِرَعِيَّتِهِ مِنْ اِحْسَانِهِ اِلَيْهِمْ وَ تَخْفِيفِهِ الْمَئُوناَتِ عَلَيْهِمْ وَ تَرْكِ اسْتِكْرَاهِهِ اِيَّاهُمْ عَلَي مَا لَيْسَ لَهُ قِبَلَهُمْ». (7)
و بدان كه هيچ چيز در برانگيختن خوش گماني حاكم نسبت به رعيّت، مؤثرتر از آن نيست كه به ايشان نيكي كند، و هزينه ي زندگيشان را سبك گرداند، و آنان را به آنچه وظيفه شان نيست واندارد.

حفظ آداب و روشهاي پسنديده:
 

«وَ لَا تَنْقُضْ سُنَّهً صَالِحَهً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هَذِهِ الاُمَّهِ وَ اجْتَمَعَتْ بِهَا الْاُلْفَهُ وَ صَلَحَتْ عَلَيْهَا الرَّعِيَّهُ». (8)
و سنّت شايسته اي را كه بزرگان اين امّت بدان عمل كرده اند و بر اساس آن اتفاق نظر به وجود آمده و كار مردم بدان سامان يافته است، برهم مزن.

گزينش مشاوران از دانشمندان:
 

«وَ اَكْثِرْ مُدَارَسَهَ الْعُلَماءِ وَ مُنَاقَشَهَ الْحُكَماَءِ فِي تَثْبِيتِ مَا صَلَحَ عَلَيْهِ اَمْرُ بِلَادِكَ وَ اِقَامَهِ مَا اسْتَقَامَ بِه النَّاسُ قَبْلِكَ».
هرچه بيشتر با دانشمندان و فرزانگان همنشيني و همدمي كن تا موجبات سامان يابي كشور فراهم آيد و آنچه مردم را بيش از بيش از اين استوار مي داشت، برپا گردد.

3- گزينش فرماندهان
 

بي ترديد سپاهيان و رزم آوران و نهادهايي كه آماده ي دفاع از سرزمين هاي اسلامي و درگيري مستقيم با دشمنان در ميادين جنگ هستند و از آنجا كه داراي قدرت و روحيه ي تهاجمي مي باشند، نياز به كنترل بيشتر ي دارند تا از اين روحيه و قدرت اجتماعي، سوء استفاده نشود.
و نيز از آنجا كه سپاهيان و ارتشيان زيرنظر فرماندهان اداره مي شوند و بيش از نهادها و ارگانهاي ديگر بايد زيرنظر و مطيع حاكم باشند؛ خواه ناخواه ويژگي هاي فرماندهان به سربازان و پاسداران منتقل مي شود، بديهي است اگر آنان از روحيه والا و سجيه برجسته ي انساني و روحيه تقوا و مراقبت دروني برخوردار باشند، سربازان و پاسداران نيز به همان درجه و مرتبه رشد مي كنند و در پوشش ايمني تقوا و ايمان قرار مي گيرند، و در نتيجه سرزمينهاي اسلامي حفاظت، و مسلمانان از نعمت رفاه و امنيت برخوردار خواهند شد.
امام (ع) در اين فراز روحيه ي زبون «تملّق» را مردود مي داند و مي فرمايد:
فرمانده در همان حال كه بايد از فرماندهي كل اطاعت و تبعيّت كند، نبايد از ابراز اشتباهات و نارسايي ها خودداري ورزد و اين نكته مدنظر او باشد كه معاون خوب آن نيست كه تسليم محض و بي چون و چرا باشد و هيچ انتقادي نكند، بلكه بايد كسي باشد كه از اظهار نصيحت و خيرخواهي مضايقه ننمايد و انتقادات و اشكالات را صريحاً بگويد.
و نيز براي كنترل روحيّه تهاجمي و رزم آوري بايد از قدرت تحمل و بردباري زيادي برخوردار باشد تا از افراط و تفريط بركنار بماند.
نكته ديگر در اين رابطه، در نظر گرفتن ريشه هاي خانوادگي و اصالتهاي نسبي است كه جزو ملاكهاي گزينش به حساب مي آيد.
آنها كه هنوز در برابر امكانات و موقعيتها آزمايش نشده و گوهر وجودشان از محك نگذشته است نبايد در پست فرماندهي قرار گيرند، روحيه هاي كوچك اگر در برابر زمينه هاي گسترده قرار گيرند سقوط خواهند كرد و از عهده ي مديريت و انجام كارهاي بزرگ برنخواهد آمد.
فرمانده بايد بزرگوار، بلندنظر و كريم باشد، و افزون بر مديريت رزمي، از امكانات شخصي و حتي حقوق و لوازم خود ايثار كند و خانواده هاي رزم آوران را مورد رسيدگي و محبت قرار دهد و در واقع آنان را خانواده ي خود بداند.
اداره سپاه و ارتش تنها از راه بوروكراسي ممكن نيست، بلكه بايد پيوند قلبي و عاطفي برقرار گردد و اين پيوند از راه محبت و خدمت شكل خواهد گرفت.

گزينش شايسته ترين، پاكترين و بردبارترين براي فرماندهي:
 

«فَوَلِّ مِنْ جُنُودِكَ اَنْصَحَهُمْ فِي نَفْسِكَ لِلهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِاِمامِكَ وَ اَنْقَاهُمْ جَيْبَاً وَ اَفْضَلَهُمْ حِلْمَاً».(9)
فرمانده سپاهيانت كسي باشد كه در حق خدا و رسولش و امام تو، او را خيرخواه ترين داني و نيز پاكدل ترين و بردبارترين.

بزرگواري، حسن سابقه و اصالت خانوادگي:
 

«ثُمَّ الْصَقْ بِذَوِي الْمُرُوَءَاتِ وَ الْاَحْسَابِ وَ اَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَهِ وَ السَّوَابِقِ الْحَسَنَهِ ثُمَّ اَهْلِ النَّجْدَهِ وَ الشَّجَاعَهِ وَ السَّخَاءِ وَ السَّمَاحَهِ.» (11)
و آنگاه با جوانمردان و كساني كه خاندان درستكار و پيشينه ي نيكو دارند و نيز با سلحشوران و دليران و سخاورزان و بزرگواران بپيوند.

ويژگي هاي فرماندهي كل:
 

«وَ لْيَكُنْ آَثَرُ رُءوُسِ جُنْدِكَ عِنْدَكَ مَنْ وَ اسَاهُمْ فِي مَعُونَتِهِ وَ اَفْضَلَ عَلَيْهِمْ مِنْ جَدَتِهِ بِمَا يَسَعُهُمْ وَ يَسَعُ مَنْ وَرَاءَهُمْ مِنْ خُلُوفِ اَهْلِيهِمْ حَتَّي يَكُونَ هَمَّهُمْ هَمَّاً وَاحِداً فِي جِهَادِ الْعَدُوِّ». (11)
بايد گزيده ترين سران لشگر در نزد تو آن باشد كه ايشان را با ياري خويش همراهي كند و از آنچه در دست دارد بديشان ببخشد، چندان كه خود و كسانشان كه به جاي مانده اند آسايش يابند تا در جهاد با دشمن يكدله شوند.

پي نوشت ها :
 

1- نهج البلاغه، ن 53، ص 453.
2- همان، همانجا، ص 454.
3- همان، همانجا.
4- همان، همانجا.
5- همان، همانجا، ص 456.
6- همان، همانجا، ص 7-456.
7- همان، همانجا، ص 457.
8- همان، همانجا، ص 458.
9- همان، همانجا، ص 460.
10- همان، همانجا، ص 460.
11- همان، همانجا، ص 460.
 

منبع: سالنماي النهج 1-5