صداي بال فرشتگان


 

نويسنده: حسينعلي محمدي




 
سال 1361 سال عمليات هاي بزرگ و سرنوشت ساز دوران جنگ بود. سالي که در طليعه آن عمليات پيروزمند و بزرگ فتح المبين آغاز شد و رزمندگان موفق شدند. بيش از کيلومترها از سرزمين اسلامي ما را آزاد سازند. هنوز رزمندگان درحال تثبيت خطوط دفاعي بودند که عمليات بزرگ ديگري يعني بيت المقدس انجام شد خرمشهر در بند و کيلومترها از خاک ما از چنگ دژخيمان بعثي رها شد.
دشمنان پس از اين عمليات دريافتند که ايران خيز بلندي را برداشته است و آن سوي مرزها را هدف قرار داده است پس:
تمام سازمان هاي بين المللي و همدستان صدام به ميان آمدند تا جلوي اين حرکت توفنده را بگيرند و البته نه به حق کسي تنها هدف آنها جلوگيري از عمليات هاي ما بود. رزمندگان و رهبر و مقتدايشان به شور نشستند و بر ادامه جنگ تا فتح نهايي مصمم شدند.
رزمندگان لشکر امام حسين (ع) وقتي به کنار رودخانه دويرج رسيدند، سيلاب ها زودتر رودخانه را فرا گرفته بود چاره اي جز عبور نبود، فرمان عمليات صادر شد. رمز، «يا زينب (س)، کلمه واحدي بود که از هر بي سيمي شنيده مي شد. گردان ها به آب زدند. يکي دوگردان عبور کردند اما رودخانه سرکش و نابهنگام طغيان کرد و ناگهان نيروها را در بر گرفت و بلعيد. هيچ کس تصور نمي کرد و نکرده بود که شايد طغيان رودخانه مانع عبور شود. محور چم هندي فتح شد از محور چم سري هم گذشتند. اما محور «ربوت» يا وسط جبهه ماند. طغيان رودخانه لحظه به لحظه بيشتر مي شد و هر چيزي را با خود مي برد بسياري از رزمندگان دست در آغوش امواج عشق گرفتند و به وصال معبود رسيدند.
عمليات رمضان در کمترين فاصله انجام شد. و علاوه بر عمليات هاي ايذايي و کوچک در آبان ماه 61 عمليات مهم ديگري يعني محرم آغاز گرديد. تا علاوه بر آزاد سازي بخش ديگري از کشور عزيزمان جاده هاي مواصلاتي و مراکز نفتي خود را از تير رس دشمن حفظ نماييم.
دهم آبان ماه مارش جنگ نواخته شد. اين عمليات با طراحي و فرماندهي مشترک سپاه و ارتش و با استعداد 66 گردان متشکل از 53 گردان سپاهي و بسيجي و 13 گردان ارتشي آماده عمليات شدند.
عراق تحرکات ايران را زير نظر داشت و او هم هر روز به تقويت جبهه هاي خود مي انديشيد و با استعداد 46 گردان نيز تمام مرزهاي منطقه جبل الحمرين را تقويت کرد.
عمليات محرم از آغازبوي کربلا مي داد و به قول رئيس ستاد لشکر 14 امام حسين (ع) (سيد علي بني لوحي) «بچه ها در اين عمليات جور ديگر بودند، کربلا حس مي شد و رزمندگان حسيني شده بودند.»
تمام طراحي و شناسايي هم انجام شد فرماندهان از رده تيپ تا دسته نسبت به عمليات توجيه شدند. رزمندگان آمادگي لازم را پيدا کردند و در بعدازظهر تاريخ 9/ 8/ 61 گردانها يکي پس از ديگري به راه افتادند. تا پس از غروب خورشيد و فرا رسيدن تاريکي بر سياهي ها و تاريکي ها يورش برند. آسمان در هم فرو رفت و خورشيد در پس ابرها مخفي شد. نم نم باران بچه ها را بدرقه مي کرد، آرام آرام به سرعت و بارش باران اضافه مي شد. وقتي هوا کاملاً تاريک شد رزمندگان پشت خط ايستادند و آماده فرمان قرارگاه بودند. بارش باران بسيار تند شد. از اين بين شيارها و تپه ها جويبارهايي روانه شد. رودخانه چيخواب و دويرج در پيش بود و نيروها و سيلاب ها هر دو به سمت دويرج درحرکت بودند. بعضي از فرماندهان و نيروها بر آب پيشي گرفتند و خود را به آن سوي رودخانه ها رساندند و گروهي ماندند.
هوا تاريک بود، جز چند نفري که در کنار رودخانه بودند کسي فرو رفتن بچه ها را نمي ديد و گروهي که منتظر عبور بودند. براي يک لحظه هم توقف نکردند چون فرمان به حرکت و عبور بود. خبر به قرارگاه رسيد. همچنان تأکيد بر گذر از رودخانه بود تا اينکه فرماندهان يکي پس از ديگري بر ساحل رودخانه حاضر شدند و ديگر عبور را مصلحت نديدند. اما کمي ديرشد و حدود دو گردان در رودخانه غرق شدند. التهاب رودخانه به سنگر فرماندهي و قرارگاه رسيد همه به چاره انديشي نشستند و در اين محور چاره اي جز توقف نبود و در اين محور با يک روز تأخير و از دست دادن دو گردان، عمليات ادامه يافت. رودخانه فتح شد. جبل الحمرين فتح شد تپه 175 با تمام افت و خيزهايش و تمام مقاومت و جنگ تن به تن، به دست رزمندگان افتاد. زبيدات و شرهاني تسليم نيروهاي اسلام شد. عمليات تا آخر آبان ماه ادامه يافت. رودخانه دويرج به خون خانه تبديل شد. آب که فرو نشست در بين گل ولاي و شنزارها پيکر لاله ها جمع آوري گرديد. و اين بار دويرج بود که لاله ها را دسته دسته مي چيد تا به ملت ايران هديه آورد.
و 25 آبان سال 61 کاروان شهداي محرم به اصفهان بازگشت. تعداد شهدا بيش از تصور بود، فرماندهاي لشکر امام حسين(ع) از طاقت و تحمل مردم اصفهان در انديشه بودند که حاج حسين خرازي گفت: آنها را در دو يا سه نوبت بفرستيد و اولين کاروان محرم در 24 آبان به اصفهان رسيد 370 کبوتر خونين بال کوچه به کوچه و خيابان به خيابان از حجله شهدا آزين بسته شده بود مساجد همه پذيراي شهدا بودند در هر محله و کوي برزن التهاب بود و روحيه بالا و غير توصيف مردم و پدر و مادر شهيدان.
آن شب در تمام مساجد زيارت عاشورا به ميزباني شهدا برگزار شد و تا صبح پروانه ها در آتش شوق مي سوختند، همه آرام بودند و در سکوتي پر معنا شب را گذراندند و تنها نغمه شهيد و صداي بال فرشتگان در همه فضاي معطر اصفهان به گوش مي رسيد.
صبح روز موعود فرا رسيد 25/ 8/ 37061 پيکر مطهر شهيد بر روي دستان مردم به سوي ميدان امام در حرکت بود. شهدا را از محله ها و خيابان ها تشييع کردند، آن روز با زبان قابل توصيف نبود. دوربين ها از کار افتاد تا تصوير و فيلم آن نيز در تاريخ پنهان بماند که طاقت ديدار نداشت، ميدان امام مملو از جمعيت بود همه و همه آمدند تا شهدا را تشييع کنند.
روز سه شنبه 25 آبان سال 61، روز حماسه مردم بود، مدارس، ادارات، کارخانه ها، بازارها و همه تعطيل شد. ميدان امام خيابان هاي اطراف مملو از جمعيت بود به پيکر مطهر شهدا توسط علماي اصفهان و انبوه مردم با شکوه خاصي نماز خوانده شد و سپس پيام امام امت قرائت گرديد. مردم جان گرفتند و بر هدفشان و مقاومت شان مقاوم تر شدند. شهدا در بازار چه پشت عالي قاپو بودند، کم کم از بلند گوي ميدان نام شهدا يکي يکي خوانده شد و تابوت شهدا بود که همچون ستاره به آسمان اصفهان و بر روي دستان پر مهر و وفادار مردم اصفهان مي درخشيد و به پيش مي رفت تا به گلزار شهدا برسند. هنوز بلندگو نام شهيد مي خواند که اولين تابوت درگلزار شهدا بر زمين نشست. گلستان نيز خود کربلايي بود. زمين تاب تحمل نداشت آرام آرام شهدا را پذيرا مي شد و چون اين تحمل از زمين گرفته شده بود ساعت ها اين پذيرايي به طول انجاميد و اين سخن از ازل بود که انا عرضنا الامناه علي السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها... و اينجا بود که 25 آبان يک حماسه شد حماسه جاويدان از مردم مقاوم و پايدار و اين روز را پاس مي داريم تا مقاومت و ايثار و گذشت را و تمام ارزش هاي ديني را از يادها نبريم و شرمنده شهداي 25 آبان نباشيم.
منبع: نشريه يارا، شماره 7.