سعادت و نحوست ایام به خصوص 13 فروردین
سعادت و نحوست ایام به خصوص 13 فروردین
منبع : اختصاصی راسخون
بعد از اینکه حرف و نقلهای زیادی از مردم شنیده میشد که بعضی از ایام روزها را نحس میدانستند به خصوص روز سیزدهم فروردین را که بین مردم معروف است، به این نتیجه رسیدم که پیگیری کنم ببینم آیا در آیات و روایات یا حتی سخنان بزرگ دینی چیزی در مورد روزهای خداوند به عنوان نحس بودن بیان شده است یا این که یک چیز خرلفی و پوچ بیش نیست؟
کلید واژه
سعد، نحوست، سیزده (13)، تفأل خوب و بد، ایام
مقدمه
در ابتدای بحث معنایی از نحوست و سعادت ایام بیان مینماییم تا بدانیم اصلاً در مورد چه چیزی میخواهیم بحث کنیم :
نحوست روزیا مقداری از زمان به این معناست که در آن زمان به غیر از شر و بدی، حادثه ای رخ ندهد و اعمال آدمی یا حداقل نوع مخصوص از اعمال برای صاحب عمل برکت و نتیجه خوبی نداشته باشد و سعادت روز، درست بر خلاف این است. (1) در تفسیر نمونه میفرماید : نحس در اصل به معنی سرخی فوق العاده ی افق است که آن را به صورت «نحاس» یعنی «شعلهی آتش خالی از دود» در میآورد و در معنی شوم به کار میرود. (2)
ما باید ریشه این فکر را بررسی کنیم چون وقتی از سعادت و نحوست ایام باشد به طبع سعادت و نحوست کواکب و همچنین تفأل خوب و بد نیز نطرح میشود و این بحثها که به هم دامن بزند باعث اختلال در افکار مردم و نتیجه کج فکری مردم، باعث اختلال در نظام و عقب ماندگی جامعه، کشور و دین ما میشود. پس ما بحث را از نظر عقل، شرع و قرآن، سخنان بزرگان پیگیری میکنیم :
از نظر عقل
امّا عوامل و عللی که در حدوث حوادث مؤثرند و نیز در به ثمر رسیدن اعمال تأثیر دارند از جمله حیطهی علم و اطلاع ما بیروند، ما نمیتوانیم تکه تکهی زمان را با عواملی که در آن زمان دست در کارند بسنچیم تا بفهمیم آن عوامل در این تکه اززمان چه عملکردی دارند و آیاعملکرد آنها طوری است که این قسمت از زمان را «سعد» میکند یا «نحس» و به همین جهت است که تجربه هم به قدر کافی نمیتواند راهگشا باشد، چون تجربه وقتی مفید است که ما زمان را جدای از عوامل در دست داشته باشیم تا بدانیم فلان اثر، اثر فلان عامل است و ما زمان جدای از عوامل نداریم و عوامل هم برای ما معلوم نیست. وبه عین همین علت است که راهی به انکار سعادت و نحوست هم نداریم و نمیتوانیم بر نبودن چیزی اقامهی برهان کنیم، هر چند که وجود چنین چیزی بعید است ولی بعید بودن، غیر از محال بودن است.
این از نظر عقل (3)
اما از نظر شرع
و هر چند از یاق داستان قوم عاد که این دو آیه مربوط به آن است استفاده میشود که نحوست و شآمت مربوط به خود زمانی است که آن زمان هفت شب و هشت روز پشت سرهم بوده که عذاب به طور مستمر بر آنان نازل میشده اما بر نمیآید که این تأثیر و دخالت زمان به نحوی بوده که با گردش هفتهها دوباره آن زمان نحس بر گردد این معنا به خوبی از آیات استفاده میشود و گرنه همهی زمانها نحس میبود، بدون این که دایر مدار ماهها و یا سالها باشد.
در مقابل زمان نحس، نامی هم از زمان سعد در قرآن آمده است و فرموده : «و الکتابِ المبین إنا انزلنه فی لَیله مُبارَکه ...» (5) و مراد از ان شب، «شب قدر» است که وصف ان فرموده : «لَیله القدر خَیرُ مِن الف شهر» (6) و این پر واضح است که ک همبارک بودن ان شب و سعادتش از این جهت بوده که آن شب نوعی مقارن بوده با اموری بزرگ و مهم از سنخ افاضات باطنی و الهی وتأثیر های معنوی از قبیل : حتمی کردن قضا و نزول ملائکه و روح و سلام بودن آن شب همچنان که دربارهی این امور فرموده : «فیها یُفرَقُ مِن اَمرٍ حَکیم» ( 7) و نیز فرموده : «تُنزِل المَلائکهُ وَ الرُوحُ فیها به اذن ربهِم مِن کُل اَمر سَلام هیَ حتی مَطلَع الفًجر» (8).
و برگشت معنای مبارک بودن آن شب و سعادتش به این است که عبادت در ان شب دارای فضیلت است و ثواب عبادت در آن شب قابل قیاس با عبادت در سایر شبها نیست و در آن شب عنایت الهی به بندگانی که متوجه ساحت عزت و کبریایی شدهاند نزدیک است.
این بود آن مقدار از معنای سعادت و نحوست که در قرآن آمده بود که فهمیدیم هر روزی که مردم به کیفر اعمال خودشان گرفتار شدند و در عقوبت اعمال خودشان دست و پا زدند بدانند در روز نحس گرفتارند خود قرآن در سوره انعام آیه 65 به این مطلب اشاره دارد.
اما سنت
اما روایاتی که ایام ر نحس می شمارند و از آن جمله چهارشنبه هر هفته و چهارشنبه آخر ماه و هفت روز از هر ماه عربی. دو روز از هرماه رومی و امثال آن را نام میبرد، در بسیاری از آنها و مخصوصاً روایاتی که نحوست ایام هفته و ایام ماههای عربی را نام میبرد، علت این نحوست هم آمده و آن عبارت است از این که در آن روزهای نحس حوادث ناگواری به طور مکرر اتفاق افتاده، آن هم ناگوار از نظر مذاق دینی از قبیل : رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و شهادت سیدالشهدا علیه السلام و انداختن ابراهیم در آتس و نزول عذاب بر فلان امت و خلق شدن آتش و امثال اینها.
ناگفته پیداست که نحس شمردن چنین ایامی استحکام بخشیدن به روحیهی تقواست، وقتی افرادی فقط به خاطر این که در این ایام بت شکنان تاریخ، ابراهیم و حسین علیه السلام، گرفتار دست بتهای زمان خود شدهاند، دست به کاری نمیزنند و از اهداف و لذتهای خویش چشم میپوشند، چنین افرادی روحیهی دینی شان قوی میگردد و بر عکس، اگر مردم هیچ حرمتی برای چنین ایامی قایل نباشند و اعهتنا و اهتمای به آن نورزند و همچنان افسار گسیخته سرگرم کوشش در برآوردن خواسته های نفسانی خود باشند، بودن توجه به این که امروز چه روزی است و دیروز چه روزی بود و بدون این که اصلاً روز برایشان مطرح باشد چنین مردمی از حق رویگردان خواهند بود و به آسانی میتوانند حرمت دین را هتک کنند و اولیای دین را از هدایت خود نومید و در نتیجه ناراحت سازند. بنابراین، برگشت نحوست این ایام به جهاتی از شقاوتهای معنوی است که از علل و اسباب اعتباری منشأ میگیرد که به نوعی از ارتباط، مرتبط به این ایام است و بی اعتنایی به آن علل و اسباب باعث نوعی شقاوت دینی میشود.
البته در روایات برای دفع نحوست این ایام کارهایی را بیان کردهاند که ما به خاطر اینکه بحث زیاد طولانی شد [و منظور ما این بود که کل بحث را از کتب معتبر به همان سبک و سیاق بیان کنیم به طول انجامید] فقط به بیان عوامل آن میپردازیم و با دادن آدرس روایت خوانندگان عزیر را ارجاء میدهیم که بحثهای مفصلتر را خودشان دنبال کنند :
- برای نحوست این ایام باید به خدا پناه برد، روزه گرفت، دعا کرد، مقداری قرآن خواهد، صدقه داد یا کاری دیگر ازز این قبیل که درروایت ابن الشیخ که در کتاب مجالس به سند از سهل بن یعقوب ملقب به ابن نواس، از امام عسگری علیه السلام نقل کرده ... که حضرت برای رفع نگرانی نحوست میفرماید : ای سهیل! شیعیان ما همان ولایتی است که از ما در دل دارند حرز و حصنشان است ... (10).
در پایان روایت به خواندن مقداری از قرآن و دعا دستور میدهد تا به این وسیله نحوست و شومی را از خود دفع نموده.
در خصال حضرت موسی بن جعفر علیه السلام به محمد بن رباح قلاء فرمودند : «من آیه الکرسی خواندم، تو هم هر وقت خونت هیجان یافت، چه شب باشد و چه روز، آیه الکرسی را بخوان و حجامت کن.» (11).
همچنین شخصی دیگر نامه ای به حضرت نوشت از حجامت در چهارشنبه آخر ماه پرسید امام در پاسخ نوشته است : «هر کس علی رغم اهل ملیره (که به نفوس معتقدند میگویند : «النفوس کالنصوص» حجامت کن، خداوند از هر آفتی عافیتش داده از هر گزندی حفظش میکند و محل حجامتش کبود هم نمیشود) (12)»
از آنچه گذشت – ایم معنا روشن گردید اخباری که دربارهی نحوست و سعادت ایام وارد شده بیش از این دلالت ندارد که این سعادت و نحوست به خاطر حوادث دینی است که بر حسب ذوق دینی و یا بر حسب تأثیر نفوس و یا در فلان روز ایجاد حسن کرده و یا باعث قبح و زشتی آن شده و اما این که خود آن روز و یا آن قطعهی از زمان متصف به میمنت و یا مشآمت شود و تکویناً خواص دیگری داشته باشد که سایر زمانها آن خواص را نداشته باشد و خلاصه، علل و اسباب طبیعی و تکوینی آن قطعهی از زمان را غیر از سایر زمانها کرده باشد از آن روایات بر نمیآید و هر روایتی که بر خلاف آنچه گفتیم ظهور داشته باشد باید حمل بر تقیه کرد و یا به کلی طرح نمود. (13)
در روایات بعد ار اینکه سعادت و نحوست ایام بیان شده بحث از سعادت و نحوست کواکب به میان آمده که آیا اوضاع کواکب آسمانی در سعید بودن و یا نحس بودن حوادث زمین تأثیر دارد یا خیر؟ که ما در این جا به طور خلاصه اقسام روایات در این باره را بیان میکنیم :
(1) دسته اول : ظاهر این روایات مسئله سعادت و نحوست را پذیرفتهاند : مانند روایتی که صاحب رساله الذهبیه در کتاب خود از امام رضا علیه السلام نقل کرده که فرمود : «بدان که جماع با زنان در وقتی که قمر در برج حمل (فروردین) یا برج دلو (بهمن) است بهتر است و از آن بهتر وقتی است که قمر در برج ثور (اردیبهشت) باشد که شرف قمر است.» (14)
و ابن طاووس در کتاب نجوم از امام علی علیه لسلام روایت کرده که فرمود : «مسافرت کردن در هر ماه وقتی که قمر در محاق است و همچنین وقتی که در عقرب است خوب نیست.»(15).
- ممکن است امثال این روایات را حمل کنیم بر تقیه که دیگران هم این طور حمل کردهاند.
- ممکن است بگوییم حمل میشود بر مقارنهی این روایات با تفألی که عامه میزنند که میگویند برای دفع نحوست صدقه بدهید ...
- ممکن است این روایات از نظر به ارتباط خاص داشته باشد که بین وضع آسمان و حوادث زمینی به نحو اقتضاء باشد نه به نحو علیت.
(2) روایاتی است که به کلی تأثیرات نجوم در حوادث را انکار و تکذیب نموده و به شدت از اعتقاد بدان و نیز اشتغال به علم نجون نهی میکند، مانند کلام امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه میفرماید : «وَالمُنَجم کَالکاهنُ کَالسّاحِرِ والسّاحِرُ کَالکافِرِ و الکافرُ فی النار» (16).
(3) روایاتی که دلالت دارد بر این که نجون در جای خود حق است چیزی که هست اندک از این علم فایده ندارد زیادش هم به دست کسی نمیآید.
شخصی به امام صادق علیه السلام عرضه داشت، فدایت شوم؛ مردم میگویند تحصیل علم نجوم حلال نیست و من این علم را دوست دارم، اگر به راستی مضر به دین من است دنبالش نروم؛
....حضرت فرمودند : این طور که مردم میگویند نیست، نجوم ضرری به دینت نمیزند. آنگاه فرمود :لیکن شما میتوانید مختصری از این علم را به دست آورید و یک قسمت از آن را تحصیل کنید که تازه زیاد همان قسمت را هم نمیتوانید به دست آورید و اندکش هم به دردتان نمیخورد (تاآخر حدیث) (17).
در بعضی از روایات به جای خانواده ای از عرب، خانواده ای از قریش آمده است؛ و این روایات مطلب سابق را تأیید میکند که گفتیم بین اوضاع کواکب و حوادث زمینی ارتباط جزیی است.
آخرین موردی که در روایات دربارهی این موضوع به آن پرداخنه بحث تفأل خوب وبد است این تفأل که اگر خیر باشد «تفأل» و اگر شر باشد «تطّیرر» میخوانند، عبارت است از استدلال به یکی از حوادث به حادثه ای دیگر که بعداً پدید میآید و در بسیاری از مواردش موثر هم واقع میشود و آنچه را که انتظارش دارند پیش میآید؛ چه خیر و چه شر، چیزی که هست فال بد زدن مؤثرتر از فال خیر زدن است (و این تأثیر مربوط به آن چیزی که با آن فال میزنند نیست؛ مثلاً صدای کلاغ و جغد نه اثر خیر دارد و نه اثر شر بلکه) این تأثیر مربوط است به نفس فال زننده. حال ببینیم در شرع دربارهی این مطلب چه آمده است؟
قبل از بررسی باید بگوییم که : اسلام بین فال خوب و بد فرق گذاشته، دستور داده مردم همواره فال نیک بزنند و از تطیّر؛ یعنی فال بد زدن نهی کرده وخ ود این دستور شاهد بر همان است که گفتیم اثری که در تفأل می به بنیم مربوطط به نفس صاحب ان است.
اما دربارهی تفأل در روایات مربوط به ان، این جمله از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرموده : «تفألوا بالخیر تجدوهُ» همواره فال نیک بزنید تا آن را بیابید ... (18).
درروایات، اخبار زیادی در نهی از تفال بد زدن بیان شده و برای دفع شوی آن بی اعتناییی نمودن و به خدا توکل کردن و به دعا توسل کردن رسیده و این روایات بیان میکند که تأثیر و تفأل و تطیّر مربوط به نفس صاحب آن است چنان چه در کافی بیان شده : امام صادق علیه السلام فرمود : طیره و فال بد زدن را اگر سست بگیری و به آن بی اعتنا باشی و چیزی نشماری سست می شمارد و اگر آن را محکم بگیری (19) محکم میگردد. (20)
از سایر اموری که در نظر عامهی مردم، شوم و نحس است : مانند شنیدن یک بار عطسه در هنگام تصمیم گرفتن برکاری از کارها و در روایات اط تطیر به آنها نهی شده و دستور دادهاند که برخورد با آنها به خدا توکل کنید؛ و روایات این امور در ابواب مختلفی متفرق است؛ مثلاً در حدیث نبوی که از طریق شیعه و سنی نقل شده – آمده که : رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : «عدوی، طیره، هامه، شوم، صفر، رضاع بعد از خصال، تعرب بعد از هجرت، روزه از سخن در یک شبانه روز، طلاق قبل از نکاح، عتق قبل از ملک و یتیمی بعد از بلوغ در اسلام نیست.» (21).
[عدوی : سرایت مرضهای مسری مانند آبله].
هامه : یک اعتقاد خرافی در بین مشرکین و اهل جاهلیت است که معتقد بودند اگر کسی کشته شود روحش به شکل مرغی در میآید و در قبر او لانه میکند و همواره مینالد و از عطش شکوه میکند تا انتقامش را از قاتلش بگیرند.
صفر : سوت زدن در هنگام آب دادن به حیوان است.
رضاع بعد از خصال : طفل را بعد از آن که از شیر گرفتند دوباره شیر خوارش کنند.
نتیجه کلی بحث : ریشه فکر نحوست 13
شهید مطهری (ره) در کتاب پانزده گفتار خود یک صحبت بسیار جالبی را بیان نموده که لازم دیدم در پایان بحث از این متن استفاده کنم و بحث خود را خاتمه دهم :
شهید مطهری میفرماید به نظر من دو خاصیتی که در بشر هست سبب پیدایش فکر نحوست در اشیاء و اعداد شده است : یکی این که بشر به طور کلی خودخواه است، یک حالت گریز از مرکزی در مسئله تقبل مسئولیتها دارد، یعنی نمیخواهد مسئولیت شکستهای خودش را متوجه خودش بکند. همیشه دنبال این میگردد که یک چیز دیگری را پیدا کند و بگوید این بدی، این شکست، این بدبختی که پیدا شد، این من نبودم، این فکر من نبود، این خلق من نبود، این روح من نبود، این عادت اشتباه من نبود، این جهل و نادانی من نبود که باعث این شکست شد، یک چیز دیگری بود.
این یک علت بوده است که بشر برای این که از تقبل مسئولیتها فرار کند، آمده است برای اشیاء برای چهارشنبه، برای 13، برای 25، برای صدای کلاغ، برای صدای جغد نحوست قائل شده است.
خاصیت دیگر، روح تنبلی است که در انسان میباشد. انسان وقتی بخواهد علت قضایا را بفهمد، باید از طریق علمی و عقلی کاووش و تفکر جستجو و تفحص کند تا علت واقعی اشیاء را درک کند، ولی با خیال، همهی قضایا را زود میشود حل کرد. اگر در جنگی شرکت کردیم و شکست خوردیم، چنان چه بنا بشود روی اصول دقیق علمی بررسی کنیم که چرا شکست خوردیم، دو ناراحتی دارد : یکی این که میرسیم یه این که خودمان مسئول این شکست بودیم؛ دوم این که مدتها باید زحمت بکشیم، به خودمان رنج بدهیم تا علتها را به دست آوریم، بعد رنج دیگری متجمل شویم آن علتها را از میان ببریم و وضع خودمان را اصلاح کنیم، ولی با یک کلمه خودمان را راحت میکنیم، می گوششم علت این که ما در این جنگ شکست خوردیم این بود که مثلاً در روز چارشنبه شروع کردیم یا روز 13 بود یا وقتی که از شهر خارج میشدیم سگی جلو ما آمد و عوعویی کرد و این نحوست داشت و شکست ما اثر عوعو این سگ بود. (22).
برای زینت بحث پایان را به چند روایت خاتمه میدهیم :
ابوالحسن علی بن عبدالله بن احمد الاسودی الفقیه از مکی بن سعدویه برذغی، از ابومحمد نوح بن الجسن از ابوسعید جمیل بن سعد از احمد بن عبدالواحد بن سلیمان عسقلانی از قاسم بن حمید از حماد بن سلمه، از عاصم بن ابی النجود از زربن جیش، وی میگوید : از ابن مسعود راجع با ایام البیض سؤال کردم و گفتم : سبب نامیدن این ایام (روز سیزدهم، چهاردهم، پانزدهم از هر ماه) به «ایام البیض» چیست و چگونه شنیده ای؟ ابن مسعود گفت : از نبی اکرم صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمودند : هنگامی که جناب آدم علیه السلام عصیان پروردگارش را نمود منادی از عرش ندا داد : ای آدم از جوار رحمت من بیرون شو زیرا کسی که عصیان من کند در جوار من نیست، آدم گریست و فرشتگان نیز گریستند، پس حق عزوجل جبرییل را نزد آدم فرستاد. جبرییل آدم را در حالی که سر تا پا سیاه شده بود به زمین فرود آورد، فرشتگان وقتی آدم علیه السلام را با این هیئت دیدند به ضجه در آمده و گریستند و سخت نالیده و به درگاه حق تعالی عرضه داتشند : پروردگارا! مخلوقی را آفریدی و از روح خود در آن دمیدی و فرشتگانت را به سجده کردنش وادار نمودی حال با یک گناه رنگ سفیدش را به سیاهی مبدل فرمودی!؟
منادی از آسمان ندا کرد : امروز را برای پروردگارت روزه بگیر، آدم علیه السلام آن روز را که موافق با روز سیزدهم از ماه بود روزه گرفت، سپس ثلث سیاهی از حضرت محو و زائل گشت پس منادی در روز چهاردهم ندا کرد : وامروز را برای پروردگارت روزه بگیر حضرت آدم علیه السلام آن روز را هم روزه گرفت و ثلث دیگر از سیاهی زائل گردید، روز پانزدهم باز منادی ندا کرد و حضرتش را به روزه دعوت نمود حضرت آن روز را هم روزه گرفتند ثلث دیگرش نیز سفید گشت و بدین ترتیب تمام سیاهی او زائل گردید و به همین خاطر این ایام به ایام البیض مرسوم شد چه آن که در همین ایام حق تعالی سفیدی آدم را به وی باز گرداند ... (23).
روز اول ماه، ماه سعد و مبارکی است چرا که آدم در آن روز آفریده شد و همچنین روز 26 ماه مبارک است چرا که خداوند دریا را برای موسی شکافت. (24).
روز هفتم ماه روز مبارکی است چرا که نوح سوار بر کشتی شد (و از غرقاب نجات یافت) (25).
امام صادق علیه السلام در مورد نوروز فرمودند : روز مبارکی است که کشتی نوح بر جودی قرار گرفت و جبرییل بر پیامبر اسلام نازل شد، روزی است که علی علیه السلام بر دوش پیامبر صلی الله علیه و آله رفت بتهای کعبه را شکست، داستان غدیر خم مصادف با نوروز بود ...(26).
روز سوم ماه روز نحسی است چرا که آدم و حوا در آن روز از بهشت رانده شدند، لباس بهشتی از تن آنها کنده شد. (27) که گفتیم هر چیز سعد و نحسی از اعمال ماست.
پی نوشت ها :
1- مباحث علمی در تفسیر المیزان، ج 2، ص 744
2- تفسیر نمونه، ج 23، ص 42
3- مباحث علمی در تفسیر المیزان، ج 2، ص 744 الی 745
4- ما هم رای هلاکت ایشان (قوم عاد) بادی سخت را در روزهای نحس و شوم فرستادیم (فصلت : 16 ).
5- سوگند به کتاب مبین که ما آن را در شبی مبارک نازل کردیم (دخان 1 و 2).
6- شب قدر بهتر از هزار ماه (قدر : 3).
7- در آن شب هر مری محکم و پیچیده باز میشود (دخان : 4).
8- ملائکه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان برای هر امری سالم را تا طلوع فجر نازل میکنند. (قدر 4 و 5).
9- بحارلانوار :59/18 /باب 15
10- همان : 59/24/ج 7.
11- خصال 2/390/ح 83
12- همان، 386 / ج 72
13- مباحث علمی در تفسیر المیزان، ج 2، ص 751
14- بحار الانوار :58/268/ ح 52
15- همان : 58/254/ح 42
16- منجم مثل کاهن است و کاهن چون ساحر و ساحر چون کافر و کافر هم در آتش است. (نهج البلاغه فیض الاسلام : خ 78/177).
17- روضه کافی :8/ 195/ح 233
18- میزان الحکمه : 7/374
19- روضه کافی :8/197/ح 235
20- اکثراً پیش آمده کسانی که سیزده را نحس میدانند به طور جدی صدمه میبینند یا اگر عطسه کنندو اعتقاد داشته باشند صدمه میبینند حتماً صدمه میبینند.
21- روضه کافی : 8/196/ح 234
22- پانزده گفتار، شهید مطهری، ص 164
23- علل الشرایع، ج 2، باب 111، ح 1 ص 233
24- تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 183، ح 25 و تفسیر نمونه، ج 23، ص 42 و 43
25- همان، ص 58
26- بحار الانوار، ج 59، ص 92
27- نور الثقلین، ج 5، ص 61
1- قرآن کریم.
2- تفسیر نمونه، ج 20، ج 23/ مکارم شیرازی، ناصر / جاپ 22 سال 1382/ نشر دارالکتب الاسلامیه.
3- مباحث علمی در تفسیر المیزان، ج 2/ محمد حسین طباطبایی : تهیه و تنظیم انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم –قم : جامعهی مدرسین حوزه علمیه قم. دفتر انتشارات اسلامی،1384
4- با علامه در المیزان، ج 1 گردآورنده مرادعلی شمپس – قم : سازمان امور اوقاف وامور خیریه – انتشارات اسوه، 1384
5- علل الشرایع / مؤلف : شیخ صدوق، ترجمه و تحقیق محمد جواد ذهنی تهرانی – قم مومنین، 1386
6- پانزده گفتار، دفاع از 13 .../مرتضی مطهری – تهران : صدرا،1383، چاپ چهارم.
7- الخصال / تألیف شیخ صدوق ابن بابویه :ترجمه و توضیحات یعقوب جعفری – قم : اندیشه های 1385 انتشارات نسیم کوثر.
8- نرم افزار احادیث شیعه.
/ع
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}