نویسنده: الهام طاهری (*)
منبع : اختصاصی راسخون



 

د) امام کاظم علیه‌السلام و هارون الرشید :
 

کتب تاریخی و حدیث، برخوردهای متعدد خلفای عباسی با موسی بن جعفر علیه‌السلام را نقل کرده‌اند که عمده‌ترین آن‌ها برخوردهای هارون است. درعین حال باید توجه داشت که امامان شیعه همگی بر لزوم رعایت تقیه پافشاری کرده و می‌کوشیدند تا تشکلّ شیعه و رهبری آن‌ها را به طور پنهانی اداره نمایند. طبعاً این وضعیت سبب می‌شد تا تاریخ نتواند از حرکات سیاسی آن‌ها ارزشیابی دقیقی به عمل آورد. با این حال، شاهد این تلاشهای زیاد، همان استوارماندن شیعه است که نمی‌توانست چنین تلاشهایی پابرجا بماند. رهبری این حرکت و ظرافتی که در هدایت آن بکار برده شد، عامل مهم استواری شیعه در تاریخ است. (23)
بخش مهمی از روایتا تاریخی درباره‌ی حیات امام کاظم علیه‌السلام است، پیرامون سختگیریهای هارون نسبت به آن حضرت است. این روایات را در سه قسمت بیان می‌کنیم :
1- روایاتی که اشاره به برخورد بین امام و هارون دارد.
2- روایاتی که حوادث مربوط به دستگیری و زندانی شدن آن حضرت را بیان کرده است.
3- روایات مربوط به شهادت آن حضرت.

برخی از این روایات نشان می‌دهد که هارون در اوایل کار نسبت به امام سختگیری نشان نمی‌داد، ولی به مرور زمان و بنا به دلایلی به تدریج حضرت را تحت فشار بیشتر و بیشتر قرار داد.
در روایتی عیاشی و شیخ مفید آن را نقل کرده‌اند آمده :
«کان ممّا قالَ هارونُ لأبی ...»(24)
موقعی که موسی بن جعفر علیه‌السلام را پیش هارون آوردند، قسمتی از سخنانی که به آن حضرت گفت چنین بود: «این دنیا چیست و برای چه کسانی است؟ فرمود : آن برای شیعیان ما مایه‌ی آرامش خاطر وبرای دیگران مایه‌ی آزمایش است. هارون گفت : پس چرا صاحب آن، آن را در اختیار خود نمی‌گیرد؟ جواب داد : در حالی که آباد بود از او گرفته شده و وقتی آباد شد صاحب آن، آن را در اختیار خود می‌گیرد. گفت : شیعیان شما کجایند؟ امام در جواب این آیه را قرائت کرد : »کنار اهل کتاب و مشرکین از کفر خود دست بردار نبودند تا آن که برایشان دلیلی روشن از جانب خود آمد
هارون گفت : پس بدین ترتیب ما کافریم؟ فرمود : نه ولی همچنانید که خدا فرموده : «آیا نمی‌بینید کسانی را که نعمت خدا را تغییر داده و کفر را پیشه‌ی خود ساختند، چگونه مردم خود را به هلاکت انداختند.»
در این موقع هارون به خشم آمد و نسبت به آن حضرت با تندی رفتار کرد.

درباره‌ی زندانی شدن امام، اخبار متعدد مختلفی نقل شده است. آنچه ازمجموع این روایات استفاده می‌شود، این است که امام کاظم علیه‌السلام دوبار به دست هارون به زندان افتاده است که مرتبه دوم آن از سال 179 تا 183 یعنی به مدت چهار سال به طور انجامیده و به شهادت آن حضرت منجر شده است. درباره‌ی مرتبه نخست زندان مدت قید نشده است درباره‌ی دلیل زندانی شدن امام در این دو بار که هر دو به دست هارون بوده نقلهایی است که حاکی از آزادی امام از زندان اول هارون که آن را بسیاری از رُوات اخبار نقل کرده‌اند.
زندانی شدن امام پس از آن، نشان می‌دهد که این، یک حرکت سیاسی بر ضد هارون تلقی شده است. این قبیل برخوردهای امام کاظم علیه‌السلام خطراتی را برای هارون در برداشت.

توقیف و زندانی شدن امام دلایل فراوانی داشت. از جمله این که شیعیان موظف بودند مطالب مربوط به امام و رهبری را، که به آن‌ها گفته می‌شد، مخفی نگاه داشته و اسرار رهبری را افشا نکنند، طبیعی است آنگاه که مطالبی درباره‌ی امام موسی بن جعفر علیه‌السلام ومفترض الطاعه بودن آن حضرت درجایی مطرح می‌شد، مشکلاتی را برای مردم و نیز برای افراد مطرح کننده در پی داشت.
رعایت این تقیه در میان شیعیان سبب می‌شد تا دشمن تصور کند شیعیان کمترین اقدام سیاسی بر ضد آن‌ها نخواهند داشت و نهایت آن که امامان خود را تنها به عنوان امام فکری و معنوی می‌پذیرفتند. به همین دلیل خلفا به علویان زیدی مذهب که به طور دائم در پی شورش سیاسی بودند توصیه می‌کردند که، همانند عموزادگان خود – یعنی موسی بن جعفر- باشند تا سالم بمانید.
در حقیقت امامان شیعه با وجود اعتقاد به انحصار امامت در خود و اثبات بطلان نظام حاکم، قیام بر نظام حاکم را در آن شرایط روان نمی‌دیدند، چرا که پیروزی برای آن تصور نمی‌کردند. این روال پذیرفته شده از میان شیعیان امامی بود. در عین حال، گاهی به سبب افشای همین اعتقاد که امام کاظم علیه‌السلام امام مفترض الطاعه است، گرفتاریهایی برای جامعه‌ی شیعه به وجود می‌آمد. (25)
ه دلایل سقوط تمدن‌ها درزمان امام کاظم علیه‌السلام و خلافت عباسیان
به دلیل محدودیت این تحقیق به اختصار درباره‌ی جو سیاسی امام کاظم علیه‌السلام اشاره‌ی مختصری می‌کنیم : در زمان عباسیان کسانی که حامیان دستگاه خلافت بودند نیز صدمات زیادی را بر پیکرده اسلام وارد کردند که این عوامل را نیز می‌توان در رکورد و سقوط تمدن‌ها منحصر بدانیم.

1- خلافت فقها :
 

علما و فقهای درباری برای خاندان پیامبر مصیبت آفریدند. چه بسیار از آنان که به مدح و ستایش آن‌ها پرداخته و آلودگی‌شان را تطهیر می‌کردند، چه بسیار از آنان که به تملق گویی از دستگاه خلافت پرداختند و شک آن‌ها را در عدم حقانیت خود از میان بردند.
- برخی از آنان احادیثی را به نفع خلفا ساخته و وارد بازار می‌کردند.
- برخی دیگر می‌کوشیدند خلیفه را در هاله ای از قداست فرو برند و با تقدیس و تعظیمشان، اعمال فاسد و حتی قتل و خونریزی آن‌ها را تایید و یا در امان نامه ای که به فردی می‌دادند تشکیک کرده و او را به جنگ خنجر و شمشیر اندازند.
- آنان با دروغ بافی های خود به لاشه های بنی عباس جان دادند.
- اینان عمل ناروایی زمامداران را توجیه و شخصیت کثیف و آلوده‌ی آن‌ها را تطهیر می‌کردند.
- برخی از روحانی نمایان به نفع خلیفه احکام اسلامی را زیر پاگذارده و فتوای خلاف قرآن می‌دادند.
آن‌ها چندان به نفع و دستگاه فقوا دادند و چندان به تطهیر زمامداران پرداختند که مردم عوام گمان داشتند تا زمان فرود آمدن مسیح از آسمان بنی عباس و بر روی زمین زمامداری دارند و اگر روزی آن‌ها سقوط کنند خورشید منکسف می‌شود، باران نمی‌بارد و گیاهان خشک و بی آب می‌شوند. (26)
آن‌ها صفتی تراشیدند، تافی القضاه ساختند، برای خلیفه مقام خدائی و پیامبر قائل شدند. گفتند خلقه، ظلّ الله است و درباره‌ی همه مظالم آن‌ها حکم به عدالت است و در برابر آن‌ها حق مقاومت و ایستادگی نیست و روش آن‌ها را نمی‌پذیرفتند.

2- شعرای متحلّق
 

شعرای مؤثر در ارواح و نفوسند. در جان افراد نفوذ می‌کنند و به خاطر ریتم و آهنگی که دارند از ذهن‌ها بیشتر و بهتر از نثرها جایگزین می‌شوند. چه چاپلوسی‌ها، چه تملق گوئی ها، چه پرده دری‌ها که از خود بروز دادند. آن‌ها که در مهمانی‌ها و ضیافتهای عمومی، در مجلس عیش و شراب حضور یافته برای دل خلیفه شعری می‌سرودند.
شاعری هارون را پیامبری پس از پیامبر اسلام معرفی کرد و جایزه ای کلان دریافت کرد.

3- نوکران بی دین :
 

زمامداران عباسی را صاحب منصبانی بود که دین و شرف خود را به خاطر طمع دنیا مایه می‌گذاشتند و خلیفه خدایشان بود. فردی چون حمید بن مخطبه که در خدمت هارون بود که گفته بود، جان، مال و فرزند و دین خود را در راه تو می‌دهم و هارون از او خواست تا جوانان متدی و خوش سیمای علویان را بی چون و چرا به قتل برساند. (27)

موضع سیاسی امام
 

- و به طور کلی باید گفت که موضع سیاسی امام در برابر حاکمان عباسی موضع، تحقیر و بی اعتنایی، بود. با موضعگیری در برابر بنی عباس مشروعیت حکومت آن‌ها را زیرسوال برد. امام همیشه در حال حرکت و مبارزه بود و سکوت و سکونی در کار او مشاهده نمی‌شد.
- چه بسیاردعوتهایی که از امام به عمل آمده و از او می‌خواستند حکومت را پذیرا شود و آن‌ها تلاش کنند قدرت را از دست عباسیان بیرون آورده و به دست او بسپارند و امام به دلایل متعدد دعوت‌ها را نمی‌پذیرفت.
- او حتی در برابر دعوت علویان را نیز، نفی و انکار را در پیش گرفت زیرا می‌دانست آن‌ها مرد مبارزه نیستند و وحدت فکری و یکپارچگی درتوان و عمل ندارند.
- او حتی در برابر مشورت خواهی برخی از سران قیام به آن‌ها هشدار می‌داد و تفهیمشان می‌کرد که اکنون وقت قیام نیست باید به فکر مبارزه‌ی فکری و فرهنگی باشند.
- کار امام مبارزه بود ولی نه مبارزه مسلحانه، بلکه مبارزه منفی که در این مبارزه : نفی همکاری با دستگاه، نفی مشروعیت آن‌ها، توجه دادن مردم به عدم صلاحیت علمی و تقوائی زمامداران، سکوت و خاموشی در برابر سوالات معرکه ساز خلفا عدم حضور در دربار- بیان احادیثی که حاصل آن‌ها رد و نفی دستگاه بود.
- اما این اندیشه را نیز داشت که باید در دستگاه جباران نمایندگانی داشته باشد تا در مواقع لازم از وجود او و کار و همراهی او برای پیشبرد مقاصد مکتب استفاده کند. همانطور که علی بن یقطین اجازه داد تا در دستگاه هارون باشد و شغل رسمی وزارت را بپذیرد تا در آن موقعیت به استیفای حقوق مسلمین بپردازد. (28)
در آخر، این فصل را مزین می‌کنیم به حدیثی از امام کاظم درباره‌ی سیاست :
«به هنگامی که پیشوای جامعه ای عادل باشد او را در اجرای عدالت پاداش و تو را نسبت به او وظیفه سپاسگزاری است؛ و زمانی که امام جامعه اهل جور و ستم باشد گناه وبال از آن او تو را وظیفه، مقاومت است»

اوضاع فرهنگی و اجتماعی امام کاظم علیه‌السلام
 

عصر امام از دید فرهنگی زمان ظهور و بروز مکتب‌ها و انحرافات فکری و عقیدتی در جامعه و عصر برخورد اندیشه در جامعه اسلامی است. مکاتب گوناگون وفلسفه های مختلفی فرصتی برای بروز و ظهور یافتند که آثاری مثبت و منفی به همراه داشتند.
در جنبه مثبت باید گفت : علم و فکر و تحقیق توسعه یافته و بسیاری از حقایق در پرده و استتار، علنی و آشکار شدند. مسلمانان با فسلفه یونان و افکار علمای آن‌ها آشنا شده و توانستند به بررسی و مقایسه آن‌ها با خطوط فکری اسلام بپردازند و حتی در سایله مصاحبه‌ها و مناظره‌ها مبانی فکری خود را به دیگران القا کنند.
در جنبه منفی باید چنین بیان کرد که عامه مردم آگاهی و اطلاع کافی نداشته و برخی از آنان دچار سردرگمی و انحراف شدند و بد نیست متذکر شویم که شخص خلیفه از این انحراف به نفع خود بهره برداری بسیار داشت و اقل نایده اش این بود که سرمردم به همین بحث‌ها و مناظره‌ها گرم بود و دیگر اندیشه مقاومت و قیام علیه دستگاه را در سر نمی‌پروراندند. (29)
یکی از موارد فرهنگی آن زمان پیدایش چندین فرقه فعال بود که در پایان قرن اول و اوایل قرن دوم هجری شکل گرفت.
خوراج، مرجئه، مهمیه و معتزله مهم‌ترین آن‌ها بودند. هریک از اینان در زمینه ای خاص، عقایدی داشتند و به تروج آن‌ها مشغول بودند. آنچه می‌توان گفت : این که حکومت اموی با هیچ یک از این گروه‌ها توافقی نداشت و عملاً در خراسان با مهمیه و مرجئه درگیر بود، چنانکه در نواحی دور دست جنوب ایران، مشغول نبردهای سخت با خوارج بود. معتزله نیز جز در مواردی محدود قدرت چندانی نیافتند. در این میان وضعیت شیعه نیز در برابر امویان و مذهب عثمانی ساخته آن‌ها روشن بود.
مردم به پیروی از فرمانروایان خود، به دنبال آئینی بودند که افرادی هم چون ابن شهاب زهری و پیش از آن عروة بن زبیر و پیش‌تر از وی ابوهریره و عمرة بن جندب انتشار می‌دادند. آن‌ها احساس می‌کردند که باید مردم را به وسیله «حدیث» فریب دهند. (30)
یکی از اقدامات امامان شیعه این بود که در مقابل این احادیث و به مضمونی دیگر «اهل حدیث» بایستند، به طوری که در موارد لازم تحریفات و جعلیّات را پاسخ داده و همچنین نادرستی برداشتهای عامیانه وظاهرانه آنان را در تفسیر برخی از آیات متشابه و احادیث نشان دهند.
امام کاظم علیه‌السلام خود شخصاً وارد بحث می‌شد و هم اصحاب را تشویق می‌کرد، تا نظرات اهل بیت را در میان مردم منتشر کنند. هشام بن حکم از قوی‌ترین اصحاب امام صادق و امام کاظم برای انتقال دیدگاههای اهل بیت به مخالفان بود.
افزون بر این امام کاظم علیه‌السلام اصحابی را که قدرت بحث و جدل داشتند تشویق می‌کرد تا با مخالفان به بحث بپردازند و عقاید کلامی شیعه را که گاه به صورت محرّف در دست بود بیان کنند.
این تلاش‌ها از سوی امامان شیعه و اصحاب آنان، با وجود همه محدودیت‌ها سبب شد تا عقاید اهل بیت علیه‌السلام بنیاد فکری شیعه را تشکیل داده و اسلام درست و به دور از تحریف، از طریق اهل بیت باقی بماند. (31)

یکی از مسائل فرهنگی – اجتماعی عصر امام کاظم علیه‌السلام مسأله تقیه بود که در فصل قبل به اختصار در مورد آن توضیح داده شد.
دامنه تقیه امام وسیع بود او در رابطه با حفظ مال، جان، عقیده، خط فکری و سیاسی شیعیان را به تقیه وا می‌داشت و هم او برای جلوگیری از ترویج باطل و اعانت به اثم تقیم می‌کرد و از این طریق به توسعه خدا و تثبیت موقعیت مکتب خویش می‌پرداخت.
نمونه آن را در انتخاب جانشین و حفظ آن، نمونه دیگر را در قبول هدایای هارون، دستور به علی بن یقطین در مورد وضوگرفتن به طریقه اهل سنت بود که سبب حفظ او به عنون نماینده امام و کارگزار او در دستگاه هارون بود که خود هارون از آن آگاه بود. (32)
به نظر گروهی از مردم عامه یا افرادی مثل شیعیان زیدی تندرو که باورشان این بود که امامی که قیام مسلحانه نداشته باشد امام نیست و به همین بهانه از تسلیم در برابر امام باقر علیه‌السلام امام صادق علیه‌السلام امام کاظم علیه‌السلام سرباز زدند. آنها نمی‌دانستند که امام با این تقیه به گونه ای رفتار کرد که بنی عباس را متزلزل کرد و این بزرگ‌ترین گام در جهت حفظ شعائر اسلام و فرهنگ و تمدن اسلام بود.

امام را زین المجتهدین می‌نامیدند یعنی مایه زینت عبادتکاران و تلاشگران راه خدا و او الحق در خور این نام و لقب بود. با قرآن و دعا انس داشت و مایه افتخار رهروان شب و قاریان قرآن بود. شب زنده داران به این دلخوش داشتند که هم آوا و همنوائی دارند و درست درهماندم که خود در راز و نیاز با خدای خود بودند امام آن‌ها نیز با خدا در راز و نیاز است.
امام اسوه صلابت قرآنی داشت، درس مقاومت و پایداری را از محضر قرآن فراگرفته و هم آن پایداری را در راه حفظ قرآن به کار برده است. بخشی از ترس و وحشت حضم از امام این بود که او را فردی قرآنی و تابع قرآن می‌شناختند می‌دانستند او از کسانی است که هدف را الله قرار داده و در راه آن با استقامت و صلابت به پیش می‌رود.
امام صوت و آوائی خوش در قرآن داشت. در حین قرائت در عالمی دیگر بود، چنان تلاوت قران می‌کرد که گوئی، آن ندا و آواز از سراسر وجودش و از همه سلول‌هایش بیرون می‌زد.
چنین قرائتی بود که دیگران را تحت جنبه و تأثیر خود قرار می‌داد، آنچنان که در مواردی بسیار مستمعان قرآن او از حرکت باز می‌ماندند و بی اختیار بر در سرای او، یا در گوشه مسجد (فاصله ای اندک با او نشسته و یا ایستاده و به آوای تلاوت او گوش ندا می‌دادند)

او در زندان هارون روزه دار و درحالت عبادت و تهجدّ بود و این مسأله ای بود که زندانبان‌های او و حتی خود هارون نیز آن را دیده و پنهانی به تماشای عبادت او ایستاده بودند. دیدار مکرر این وضع، فضل بن ربیع را وجداناً متأثرکرد تا حدّی که به تعظیم او پرداخت و برای او وسعتی ایجاد کرد و به هنگامی که هارون خبر آن را شنید دستور قتل امام را صادر کرد. فضل از آن سرپیچی کرده و حتی به خاطر آن تازیانه خورد. او را به زندان سندی بن شاهک منتقل کردند و اما در آن جا نیز اثر معنوی خود را گذاشت و خاندان سندی تحت تأثیر او قرارگرفته و بعدها از تشیع سردرآوردند. (33)
یکی از القاب معروف امام کاظم است و تاریخ او را در کظم غیظ فردی بی نظیر معرفی می‌کند و می‌گوید : او را به دلیل حلم و بردباری در برابر دشمنان و فروخوردن خشم و غیظ لقب کاظم داده‌اند. (34)
در مورد خانواده امام موسی کاظم علیه‌السلام باید بیان کنیم که امام را عائله ای سنگین بود. در بین امامان ما تنها اوست که فرزندانی متعدد و بسیار داشت که برخی عده آن را تا 37 نفر نوشته‌اند؛ و طبیعی است که اداره این عائله سنگین با چه دشوارهائی همراه است. اما اسناد اسلامی ما حکایت از آن دارند که او برای خانواده و فرزندان وقت گذاری می‌کرد، به تربیت صحیح آن‌ها عنایت داشت. نسبت به همسر و فرزندان مهربان بود.
فرزندان خودرا دور خود جمع می‌کرد. با آن‌ها سخن می‌گفت، بازی می‌کرد و موجبات رشد و نشاط آن‌ها را فراهم می‌آورد.
امامان ما زندگی ایده آل و متعادلی را می‌گذراندند و نشان می‌دادند که در موارد پیروزی یا شکست و در خوشبختی و بدبختی چه باید کرد و چگونه باید موضع گرفت و یا در وصول به اهداف زندگی چگونه باید به پیش رفت و به چه صورتی باید اقدام کرد.
آری، زندگی آن‌ها ملاک و میزان بود و سرو وضع آن‌ها وجه مقایسه خوبی بود برای شناخت حق و باطل، راه و رسم درست و نادرست. مردم از دیدن راه و روش آنها می‌توانستند دریابند مجری برنامه حق کیست و زمامدار باطل چه فردی است. (35)
هگزیده ای از معارف حضرت در زمینه تربیت و هدایت :
این‌ها معارف تربیتی اصول کلی رفتار و اخلاق و عبادت و تفکر است که از پیشوای مسلمانان و راهنمای انسان‌ها و جهانیان امام زندانی و شهید موسی بن جعفر علیه‌السلام برمی گیریم. (36)
«لَیسَ حُسن الجَوار کفَّ الاذَی و لکنَ حُسنَ الجَوار الصَّبر عَلَی الاَذی»
«همسایه خوب بودن اذیت نکردن نیست بلکه تحمل اذیت همسایه می‌باشد»
«لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِبُ نَفسَه فی کُلِّ یَوم – فَاِن عَمِلَ حَسَناً اِستَزادَ مِنهُ و ان عَمِلَ یَسّئاً استَغفَر اللهَ مِنهُ و تابَ»
«از ما نیست کسی که حساب هر روز خود را نکشد، اگر کار خوبی انجام داده بر مقدار و دامنه‌اش بیفزاید؛ و اگر کار بد و ناروائی مرتکب شده از خدای آمرزش خواهد و به درگاهش توبه کند»


با همه محدودیت هائی که برای امام بود، او موفق به تربیت صدها شاگرد زبده و آگاه و متخصص در علوم اسلامی شد. شیخ طوسی عده شاگردان او را تا چهار هزار نفر هم نوشته است.
شاگردان امام هم مانند شاگردان پدرش در رشته هائی خاص تخصص داشتند اگرچه همه آن‌ها در فقه و حدیث اطلاعات کافی داشتند. اغلب آن‌ها دریائی از دانش و معارف بودند و خودسرپرستی گروههائی از دیگر شاگردان را برعهده داشتند.
الف) هشام بن حکم :
از شاگردان امام هشام بن حکم است که در جوانی شاگرد امام صادق علیه‌السلام و بعد هم در محضر امام کاظم علیه‌السلام بود و در آن جوّ و فشار سیلی خدمات ارزنده ای به اسلام کرد.
هشام در سال 113 ه. ق در کوفه متولد شد. او از متکلمین و مفسرین قرن دوم هجری به شمار می‌آید. علمای علم رجال او را به عنوان موالی معرفی کرده و می‌گویند از نژاد عرب نبوده است. (37)
ابن ندیم نیز می‌گوید «هشام، غلام آزاد شده بنی شیبان است» (38)
شیخ طوسی در فهرست خود می‌گوید : «هشام بن حکم از خواص سید و مولای ما، امام کاظم (علیه السلام) بوده است و در اصول دین با مخالفان بسیار به بحث و گفتگو نشسته است.»(39)
ب) علی بن یقطین :
از دیگر شاگردان امام، علی بن یقطین است، علی در سال 124 ه. ق در کوفه دیده به جهان گشود. او از خاندان‌های اصیل ایرانی است که پدرش یقطین از اهواز به کوفه مهاجرت کرد. علی در کوفه رشد و نمو پیدا کرده و به ابزار فروشی مشغول شد. (40)
امام کاظم علیه‌السلام همواره مراقب علی بن یقطین بود داد او را ارشاد و پشتیبانی می‌کرد و بلاها و خطرات را از وی دفع می‌نمود.
وی از شیعیان خالص امام کاظم بوده و برای آن حضرت بسیار محترم بود. امام حتی در خلوت او را دعا می‌کردند به گونه ای که امام فرمودند : «در موقف» در روی کوه صفا جز علی بن یقطین کسی دیگری در ذهن و نظرم نبود و از فکرم خارج نمی‌شد تا از آنجا کوچ کردم. (41)
امام شاگردان زیادی داشتند از جمله یونس بن عبدالرحمن، ابوالصلت، اسمعیل بن مهران، علی بن مهزیار و غیره بودند.
شاگردان، درس و بحث و سخن امام را از منبع وحی و الهام می‌دانستند و گرسنگی درونی را با غذای علم و حلم او رفع می‌کردند. بعضی از اینان با همه علم و فضل با دستگاه طاغوت به ستیزه برمی خاستند و تا مرز جان و پیش رفته و از اسلام دفاع می‌کردند و یا جان خود را کف دست گرفته و در دستگاه حکومت با تقیه به فعالیت می‌پرداختند.
شاگردان امام بزرگ‌ترین عامل در پیشرفت تمدن و فرهنگ اسلامی بودند. آن‌ها با تربیت گرفتن از محضر بزرگ استاد و امام خود امام کاظم (علیه السلام) توانستند جرقه های بزرگ فرهنگی را در جامعه ای که دچار خفتان شدیدی بود روشن کنند که تا سالهای بعد این آثار باقی ماند و زمینه تحول و پیدایش تمدن و فرهنگ اسلامی اگرچه در دوران امام کاظم ضعیف ولی در دوره های ائمه دیگر فراهم شد.


دوران امام موسی کاظم (علیه السلام) به دلیل اینکه همزمان با دوران خلافت بنی عباس بود در خفقان شدیدی به سر می‌برد. حضرت در راه تداوم خط خلافت و امامت رسول الهی مکتب ویژه ای داشت، مکتبی که در آن مقاومت است، مبارزه منفی است، سکوت برتر از فریاد است، خاموشی فریاد آفرین است، و ایستادن در برابر ظلم است، سینه سپر کردن برای خداست، (قد نَصَبَ نَفسَهُ لِللّه)، حضرت در واقع در یک جمله قهرمان مبارزه با ظلم و ستم بنی عباس است، و در برابر حکومتهای جور آنان چون کوهی استوار کظم غیظ می‌کند و با مقاومتهای خود دلِ هارون را لرزاند. امام با خط فکری و عملکردهای سیاسی و فرهنگی – اجتماعی خود و تربیت شاگردان وارسته توانست آن علوم باقری و صادقی (علیهم السلام) را در راه تکامل و حفظ ارزشهای اسلام بکار ببندد و تعالیم اسلامی را هر چند محدود در راه فرهنگ و تمدن اسلامی اگرچه گاهی رو به افول و گاهی رو به صعود بود جهت بخشیدند.
* کارشناس ارشد رشته تاریخ اسلام، مؤسسه آموزش عالی مجتهد امین اصفهان.

پی نوشت ها :
 

1. مسعودی، علی بن حسین (1344)، مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالقاسم پاینده.
2. 1-عسگری، سید مرتضی، معالم المدرستین، مدرسه الاعلمی، للمطبوعات، بیروت، ج 2، ص 44.
3. امین، حسن، (1422 ه. ق)، اعیان الشیعه، جلد 2، ص 220.
4. شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبداکریم، الملل و النحل، افضل الدین صدر ترکه اصفهانی، جلد 1، ص 172.
5. 2-طوسی، ابی جعفر محمد بن حسن بن علی (1341)، اختیار معرفة الرجال، حسن المصطفوی، ص 290.
6. مطهری، مرتضی، سیری در سیره‌ی ائمه اطهار، انتشارات صدرا، ص 157.
7. نام او «موسی»، لقبش «کاظم» مادرش بانویی با فضیلت به نام «حمیده» و پدرش پیشوای ششم، امام صادق علیه‌السلام است. حضرت کاظم علیه‌السلام در سال 128 هجری در سرزمین «اَبواء» یکی از روستاهای اطراف مدینه چشم به جهان گشود. از سال 148 هجری که امام صادق علیه‌السلام به شهادت رسید، دوران امامت او آغاز گردید و در سال 183 یا (186) هجری به شهادت رسید.
8. «پیشوائی، مهدی، سیمای پیشوایان در آینه تاریخ، دارالعلم، قم، ص 113».
9. شیخ مفید، الارشاد، ص 231، ج 2.
10. یعقوبی، ج 2، ص 420.
11. قائمی، علی، در مکتب اسوه‌ی صلابت حضرت امام موسی بن جعفر، چاپ سپهر قم، 78، صفحه 76.
12. قائمی، علی، همان، ص 79.
13. پیشوایی، مهدی، سیمای پیشوایان درآینه تاریخ، درالعلم قم، ص 113 و 114.
14. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیه‌السلام، ص 385-384.
15. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 5، ص 72.
16. قائمی، علی، همان، خلاصه صفحات 87-82.
17. ابن واضح، یعقوبی، ج 2، ص 407.
18. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیه‌السلام – ص 385.
19. ابی حسین بن علی بن حسن بن حسن بن ابیطالب است و چون در سرزمینی به نام «فخ» در 6 میلی مکه در جنگ با سپاهیان خلیفه عباسی به قتل رسید به صاحب فخ یا شهید فخ مشهور گردید.
20. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، ج 6، ص 93.
21. مجلسی، بحارالانوار، تهران، المکتبه الاسلامیه، 1385 ه. ق، ج 4، ص 165.
22. پیشوایی، مهدی، سیمای پیشوایان در آینه تاریخ، صفحه 122-120.
23. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیه‌السلام، ص 385.
24. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر عیاشی، ج 2، ص 29(سوره ابراهیم، حدیث 26)
25. جعفریان، رسول، همان، ص 398-390.
26. جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ج 2، ص 243.
27. دکتر قائمی، علی، در مکتب اسوه‌ی صلابت امام موسی کاظم علیه‌السلام، ص 111-105.
28. همان، ص 127-124.
29. همان، ص 172.
30. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیه‌السلام، ص 412.
31. همان، ص 421-413.
32. قائمی، علی، همان، ص 148-146.
33. همان، ص 259-254.
34. شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 233.
35. قائمی، علی، همان، ص 246-245.
36. خندان، محسن، سرچشمه های نور امام موسی کاظم علیه‌السلام، ص 91.
37. عقیقی بخشایشی، طبقات مفسرین شیعه، ج 1، ص 435.
38. ابن ندیم، الفهرست، ص 327.
39. طوسی، الفهرست، ص 329.
40. نجاشی، بی تا، 209 – کشی الجزالخامس 1348، ص 430.
41. محمد علی عالمی دامغانی، شاعران مکتب، ج 3، ص 59.

فهرست منابع
1. امین، حسن، (1422 ه. ق) اعیان الشیعه، دارالتعاریف للمطبوعات لبنان.
2. الطوسی، ابی جعفر محمد بن الحسن، الفهرست، منشورات : الشریف الرضی – قم، صححه : سید محمدصادق آل بحرالعلوم، نشریات المکتبه المرتضویه، مطبعتها فی النجف – العراق.
3. ابن اثیر (عزالدین ابوالحسن علی بن ابی الکرم)، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارحادر- دار بیروت، 1385/1965.
4. الندیم، محمدبن اسحاق، الفهرست، ترجمه : رضا تجدد، چاپ دوم، چاپخانه بانک بازرگانی ایران 1346.
5. پیشوائی، مهدی، سیمای پیشوایان در آینه تاریخ، انتشارات دارالعلم، چاپ شرکت قدس.
6. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، انتشارات الفاریان، چاپخانه صدر – قم، چاپ سوم، زمستان 79.
7. جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، جلد 2، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1373، چاپ هشتم.
8. خندان، محسن، سرچشمه های نور امام موسی کاظم علیه‌السلام، ناشر، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول زمستان 69، چاپخانه علامه طباطبائی.
9. رجال نجاشی، بی تا.
10. شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم (1335)، الملل و النحل، افضل الدین صدرترکه اصفهانی، چاپ دوم، چاپخان تابان.
11. طوسی، ابی جعفر محمد بن حسن بن علی (1341)، اختیار معرفة الرجال، حسن المصطفوی، چاپخانه دانشگاه مشهد.
12. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، انتشارات الاسلامیه، چاپخانه علمیه تهران، 1380 ه. ق.
13. عسکری، سید مرتضی، معالم المدرستین، مدرسه الاعلمی المطبوعات بیروت.
14. عقیقی بخشایشی، طبقات مفسران شیعه، جلد اول، نشر نوید اسلام (قم)، چاپ اول : 1371، چاپخانه : امیرا لمومنین.
15. عالمی دامغانی، محمدعلی، شاگردان مکتب، چاپ اول مهر 1368، چاپ انقلاب سمنان، جلد 3.
16. قائمی، علی، در مکتب اسوه صلابت و مقاومت امام موسی بن جعفر علیه‌السلام، انتشارات امیری، چاپ سپهر- قم، چاپ اول بهار 78.
17. کلینی، اصول کافی، تهران، مکتبه الصادق، جلد 1، ص 1381 ه. ق.
18. مسعودی، علی بن حسین (1344)، مروج الذهب و معادن الجواهر، ابوالقاسم پایند، بنگاه ناشر کتاب طهران.
19. مطهری، مرتضی (1374)، سیری در سیره‌ی ائمه اطهار، انتشارات صدرا، چاپ یازدهم.
20. مفید، الارشاد فی معرفة و حج الله علی العباد، کنزه شیخ مفید، تاریخ وفات 413 ه. ق
21. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، المکتبة السلامیه، جلد 4، 1385 ه. ق.
22. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن واضح، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم، 1371 ش.