شمع پر فروغ در خاک دشمن


 

نويسنده: احسان حسيني نسب




 

نگاهي به زندگي پاک و خدمتگزارانه سيد آزادگان
 

«پاک باش و خدمتگزار» شعار اصلي مرحوم سيد علي اکبر ابوترابي بود. او در همه سال هاي زندگي و در هر موقعيتي در جهت عملي کردن اين شعار کوشيد. سيد علي اکبر ابوترابي، بيشترين اسارت را در بين اسراي ايراني اردوگاه هاي عراق تحمل کرد. سيد نقطه عطفي بود در بين اسراي ايران و کليد وحدت اسرا. روحيه انقلابي به همراه ايثار و از خودگذشتگي اش که مثال زدني بود، در کنار درايت و کارداني از او چهره اي جاويدان در اردوگاه هاي عراق و همچنين در ميان آزادگان کشورمان ساخته است. مرحوم سيد علي اکبر ابوترابي، امام خميني اسرا در اردوگاه هاي عراق بود؛ به نحوي که برادرش سيد محمد حسن ابوترابي مي گويد: « آزادگان در عراق يک جمهوري اسلامي برپا کرده بودند که فقط پرچم جمهوري اسلامي ايران را نداشت.» اين جمهوري اسلامي مخفي در عراق، مديون وجود چهره سيدي مظلوم از خاک قزوين و رشد يافته قم و نجف بود.
متولد قم بود؛ سال 1318 هجري شمسي. زماني که جهان در شعله هاي آتش جنگ جهاني مي سوخت در دامان مادري علويه در قم متولد شد. ديپلم رياضي را در قم گرفت و در 19 سالگي با اجازه پدر، راهي مدرسه نواب مشهد شد. تحصيلات حوزوي را در مشهد گذراند و از محضر اديب نيشابوري و شيخ مجتبي قزويني بهره ها برد. بعد از پايان تحصيل به قم بازگشت و در مدرسه حجتيه مستقر شد.
سيد علي اکبر با شروع مبارزات امام خميني در سال 42، به جرگه مبارزان سياسي پيوست. در تظاهرات مردم قم در 15 خرداد سال 42 حضوري فعال داشت و در هجوم چماق به دست هاي شاهنشاهي به مدرسه فيضيه مورد ضرب و شتم شديد قرار گرفت، امام که به نجف تبعيد شد، همراه ايشان کوچ کرد به نجف. شاگرد منظم درس اصول و خارج فقه امام بود و در همان سال ها در نجف، درس ولايت فقيه امام را منتشر کرد. سيد علي اکبر در سال هاي حضور در نجف اشرف، حلقه ارتباطي امام(ره) بود با انقلابيون، پيام هاي امام (ره) به وسيله او در بين ايرانيان حاضر در حج در مکه منتشر مي شد و علاوه بر آن بارها اطلاعيه هاي امام (ره) را بدون هيچ گونه هراسي به داخل کشور منتقل مي کرد و خود را به نشر انديشه امام (ره) موظف مي دانست.

انقلابي تمام عيار
 

يک بار که با اعلاميه ها و پيام هاي امام (ره) به ايران برمي گشت، توسط نيروهاي امنيتي رژيم طاغوت بازداشت شد. سيد پس از بازداشت، به زندان کميته مشترک ضد خرابکاري و سپس به زندان اوين منتقل شد. حضور سيد در زندان، زمينه ساز ارتباط هرچه بيشتر با انقلابيون و مخالفان رژيم شاه مي شود؛ به طوري که پس از آزادي فعاليت هاي خود را عميق تر و ساماندهي شده تر ادامه مي دهد. از ديگر فعاليت هاي مهم سيد در زمان مبارزات انقلابي، سرکشي به خانواده هاي زندانيان سياسي بود. او اين روحيه را بعد از اسارت در اردوگاه هاي عراق نيز داشت.
سيد علي اکبر به همراه سيد علي اندرزگو مبارزات خود را از حالت صرفاً تبليغي و فرهنگي که در پخش اعلاميه و تبليغ عليه رژيم شاه بود وارد فاز مسلحانه و عملياتي کرد تا آنجا که بارها تحت تعقيب ساواک قرار گرفت. در هم تنيدگي دوستي و صميميت و همچنين مبارزات سيد علي اکبر با شهيد اندرزگو تا جايي بود که در برگه کنترل تلفن شهيد اندرزگو به اشتباه نام مرحوم ابوترابي را مي نوشتند. مرحوم ابوترابي در شب شهادت سيد علي اندرزگو همراه او بود. توانست از گزند ماموران ساواک در امان بماند.
علي اکبر پيش از انقلاب از دوستان صميمي آيت الله خامنه اي و محمد علي رجايي بود و در جلسات ماهانه شهيد بهشتي نيز شرکت مي کرد. از نقش مرحوم ابوترابي در جذب نيروي کارآمد انقلابي نمي توان گذشت. او و شهيد بهشتي در کنار يکديگر، در راستاي به ثمر نشستن انقلاب اسلامي، تعداد بسيار زيادي از نيروهاي فعال و تحصيل کرده دانشگاهي را جذب و جهت تبليغات و فعاليت هاي عملياتي سازمان دهي کردند.

سيد چشم ما بود
 

انقلاب که پيروز شد، سيد فرمانده گروهي شد که قرار بود کاخ سعدآباد را با همه اسباب و محتويات ذي قيمتش تصرف کند. سيد چشم انقلاب بود و مورد اطمينان ملت انقلابي؛ بنابراين کاخ سعدآباد را براي مدتي در اختيار گرفت و نگذاشت در شور و خروشي که کشور را گرفته بود ذره اي در اموال گرانقيمت کاخ که ديگر صاحبي هم نداشت، دخل و تصرفي صورت بگيرد.
سيد علي اکبر با اولين طليعه هاي انقلاب اسلامي، شهر آبا و اجدادي خود را سنگر حراست از انقلاب نوپاي مردم ايران قرار داد. او در قزوين حضور يافت و کميته انقلاب اسلامي را در آن شهر تشکيل داد و هدايت آن را راسا در آن دوره پرمخاطره بر عهده گرفت.

جنگ
 

کام مردم از انقلاب اسلامي که با خون شهدا ريشه گرفته بود هنوز شيرين نشده بود که شبيخون شرق و غرب، بنا داشت پايه هاي انقلاب را سست کند. در اين شرايط با توجه به نابساماني هاي به وجود آمده از حذف امراي آمريکايي ارتش، مي بايست مردم با اتحاد و همدلي، با ابتدايي ترين ابزار و ادوات نظامي در مقابل دشمن تا بن دندان مسلح ايستادگي کنند و ضمن بازپس گيري سرزمين هاي اشغال شده، دشمن را از ادعاي فتح کوتاه مدت ايران مأيوس کنند. سيد علي اکبر با همين دغدغه ها از قزوين به جبهه آمد و در کنار دکتر مصطفي چمران در ستاد جنگ هاي نامنظم به سازمان دهي نيروهاي مردمي پرداختند. سيد با روحيه بلند ايثارگري اي که در نهادش بود، شخصاً به عمليات پيچيده و خطرناک شناسايي مي رفت.
علي اکبر پيش از اسارت و در جبهه هاي جنوب توانست در 5 دي ماه 1359 در سمت فرماندهي يک گروه 100 نفره، منطقه «دب حردان» در اهواز را از چنکال دشمن غاصب خارج کند.
ابوترابي بر اساس نوشته هاي محمد قبادي در کتاب «پاسياد، پسرخاک» جزو يکي از ورزيده ترين و کارآزموده ترين رزمنده هاي دوران هشت ساله جنگ تحميلي بوده است. اين ورزيدگي در کنار روحيه ايثارگري اش، او را به سخت ترين و خطرناک ترين عمليات هاي شناسايي گسيل مي داشت. مرحوم ابوترابي در يکي از خاطرات خود مي گويد: « يکي از همان شب ها براي شناسايي نيروهاي دشمن رفتم. در لحظات آخر، به هنگام بازگشت، دشمن متوجه من شد و به تعقيبم پرداخت. هر طور بود خودم را به رودخانه يا همان کانال آب حفر شده به عرض 100 متر رساندم. آنجا بود که خود را به آب انداختم. نيروهاي عراقي تا کنار آب آمدند ولي نتوانستند شنا کنند، آنها شروع به تيراندازي کردند و من بدون توجه به دشمن عرض رودخانه را شنا کردم و از آن طرف بيرون آمدم، وقتي که از آب خارج شدم بر اثر شدت سرما، آبي که از لباس هايم مي ريخت به يخ تبديل مي شد.»
او تقريباً دو ماه بعد از آزادسازي «دب حردان» در 26 آذر 59 در تپه هاي الله اکبر در حوالي هويزه، در حالي که هفت کيلومتر از نيروهاي خودي فاصله گرفته بود و تا عمق 200 متري دشمن هم پيش رفته بود، اسير شد.
مرحوم ابوترابي در خصوص چگونگي اسارت خود در «پاک باش و خدمتگزار» صفحات 56-49 مي گويد: « در تاريخ 59/9/26 در تپه هاي الله اکبر به اسارت درآمدم. در تپه هاي الله اکبر مدت يک سالي بود که دشمن در مرتفع ترين قله ها سنگر گرفته بود و زمين مسطح وسيعي جلويش خالي بود... ما هم با يک گروهي که مسئوليت کلي آن را مرحوم شهيد دکتر چمران، اين بنده صالح خدا عهده دار بودند وارد عمل شديم...
... ما افتخار پيدا کرديم که با حدود 100 نفر از بين دشمن عبور کنيم و از پشت با دشمن درگير شويم تا نيروها بتوانند اين فاصله هفت کيلومتر را پيشروي کنند...، روز دوم بود که لازم بود شناسايي دقيقي براي عبور شب دوم داشته باشيم، لذا ما براي شناسايي رفتيم... به طوري که فاصله ما با آنها کمتر از 200 متر بود... شناسايي شديم.» ظن همرزمان مرحوم ابوترابي در لحظه اسارت او و حتي تا چندي پس از آن، به شهادت ايشان در منطقه شناسايي بوده است؛ حال آنکه قرائن و شواهدي مبني بر اسارت يا شهادت ايشان وجود نداشت و تنها نيروهاي ايراني اي که با دوربين مراقب اوضاع بودند پنداشتند که وي به شهادت رسيده است.
دکتر مصطفي چمران - فرمانده جنگ هاي نامنظم- پس از اعلام خبر شهادت مرحوم ابوترابي، دست نوشته خود را در خصوص رشادت هاي شهيد ابوترابي در کيهان روز سه شنبه، 9 دي 1359 منتشر کرد.

مراسم ختم يک زنده
 

پس از آنکه شهيد چمران خبر شهادت ابوترابي را منتشر کرد از طرف دولت وقت و خانواده ايشان مجلس ختم مفصلي براي او برگزار مي شود. در مراسم چهلم او نيز تعداد زيادي از شخصيت هاي سياسي و فرهنگي و همچنين علما شرکت کردند. بني صدر، رئيس جمهور وقت نيز سخنراني کرد.
حجت الاسلام موحد ابطحي در کتاب «لاله اي از ملکوت» که شرح حال عارف و وارسته شيخ جعفر مجتهدي است در خصوص ماجراي اسارت ايشان ماجراي جالبي را نقل مي کند. وي مي گويد: « چند روز بعد از اتمام مراسم چهلم شهيد ابوترابي، بنده خدمت آقاي مجتهدي بودم که پدر شهيد ابوترابي به خدمت ايشان مي رسد و با تکسر خاطر، عنوان مي کند:« فرزندم شهيد شد و براي او مجالس بزرگداشتي برپا کرديم.» آيت الله مجتهدي از شنيدن اين حرف به قهقهه مي خندند و اين کار ايشان باعث ناراحتي سيد عباس ابوترابي- پدر مرحوم ابوترابي- مي شود. پدر مرحوم ابوترابي به آيت الله مجتهدي مي فرمايند:« ما پسر از دست داده و عزادار مي باشيم؛ اما شما مي خنديد!» آيت الله مجتهدي مي فرمايند: آقا جان! اين چه فرمايشي است؟ ما هم اکنون پسر شما را در زندان بغداد مي بينيم! آقاي مجتهدي در پاسخ به به مرحوم پدر سيد علي اکبر مي گويند:« اگر باور نداريد، بدانيد که فردا صبح، راس ساعت 10 صداي ايشان در حال مصاحبه مستقيماً از راديو بغداد پخش خواهد شد و به زودي نامه اي از ايشان به شما خواهد رسيد. اين را هم بدانيد که ايشان به سلامتي از اسارت رهايي خواهند يافت و پس از آن شهرت پيدا مي کنند.»
نهايتاً خبر زنده و اسير بودن سيد علي اکبر زماني منتشر شد که شهيد چمران در دهلاويه به شهادت رسيده بود.

آغاز اسارت
 

ابوترابي در اولين روزهاي اسارت به سختي شکنجه شد. او را بارها جهت ارعاب براي گرفتن اعتراف، به جوخه اعدام حزب بعث سپردند و هر بار سيد علي اکبر با ايستادگي و پايمردي از دادن اطلاعات به دشمن خودداري کرد. او را به دستور تيمسار عراقي چند شب تا صبح بيدار نگاه مي دارند و نهايتاً به دستور همان تيمسار، سرش را به صورت دردناکي با ميخ سوراخ مي کنند.
اولين اردوگاهي که مرحوم ابوترابي حضور در آن را تجربه مي کند، اردوگاه عنبر است. سيد علي اکبر به دليل کاريزماي نهفته در شخصيت بسيطش، مديريت و رهبري جمع آزادگان را در هر اردوگاهي که حضور مي يافت به دست مي گرفت. او آزادگان را تشويق به وحدت مي کرد و همواره از مسائلي که مي توانست بين آنان اختلاف ايجاد کند نهي مي کرد. او با ورزش پيوندي ديرينه داشت و معمولاً، اسرا را ملزم به ورزش صبحگاهي مي کرد.
سيد علي اکبر درايت داشت و اين درايت در کنار روحيه ايثار و فداکاري اي که در سراسر زندگي اش موج مي زد، از او تکيه گاهي محکم و مطمئن براي اسرا ساخته بود.
سيد درس نهج البلاغه هم مي داد. توضيحات کلمات قصار نهج البلاغه مولا علي(ع). از آنجا که فضاي اردوگاه ها مطمئن نبود و بيم جاسوسي مي رفت، سيد درس ها را به يک نفر مي داد و او با حضور در جمع افراد منتخب از هر آسايشگاه درس هاي قصار نهج البلاغه را به آنها مي آموخت و آنها در آسايشگاه هاي خود اين دروس را تعليم مي دادند.
وجود محدوديت ها، سيد علي اکبر را از ادامه وظيفه اي که از زمان ملبس شدن به لباس روحانيت روي دوش خود مي دانست، باز نمي داشت.

يکي براي همه
 

سيد متخصص ايجاد اتحاد بود. کم نبودند کساني که قصد و نقشه فرار داشتند. سيد علي اکبر با آنکه از فرار اسراي ايراني از اردوگاه هاي دشمن بدش نمي آمد ولي مؤکداً توصيه مي کرد که بچه ها فکر فرار نکنند. مي گفت همه که نمي توانيم فرار کنيم، آنها که رفته اند آزاد مي شوند و آنها که مانده اند شکنجه. حتي دو نفر از اسراي موصل يک، يک شب با مخفي شدن در ماشين زباله از اردوگاه خارج مي شوند اما فرمايش مرحوم ابوترابي در خصوص عاقبت اسراي مانده در اردوگاه در محکمه وجدان، وادارشان مي کند تا بازگردند. آنها در حالي که از اردوگاه خارج شده بودند و ديگر خطري تهديدشان نمي کرد، از راه فاضلاب دوباره به اردوگاه باز مي گردند.
سيد علي اکبر از تعصب به دور بود. سيد علي اکبر هاشمي، آزاده اي که ده سال در اردوگاه هاي حزب بعث اسير بود و مدت ها با مرحوم ابوترابي هم بند بوده است مي گويد: « دوستان اسير ما در روزهاي اسارت سعي داشتند روحيات انقلابي و آرماني خودشان را حفظ کنند تا دشمن جري نشود و ضعف نشان نداده باشند، شام در اردوگاه، زماني توزيع مي شد که هنوز هوا روشن بود و شب فرا نرسيده بود. پيش از ورود حاجي به موصل بزرگ، ما شام را دريافت مي کرديم اما تا زمان اذان آن را نمي خورديم و براي اينکه سرد نشود آن را در پتويي مي پيچيديم. با حضور مرحوم ابوترابي ناگهان اين برنامه عوض شد. ايشان معتقد بودند ممکن است افرادي در جمع باشند که گرسنه باشند و علاقه اي به نماز خواندن پيش از خوردن غذا نداشته باشند، به همين دليل شام را بايد همان زماني که مسوولان اردوگاه توزيع مي کنند بين بچه ها توزيع کرد و اگر کسي خواست بعد از خواندن نماز آن را بخورد مي تواند صبر کند. اساساً نگاه مرحوم ابوترابي به اين حقوق بسيار ظريف بود.

اسارت با عطر زندگي
 

حضور مرحوم ابوترابي در اردوگاه هاي سرد و بي روح عراق، محيط خشک و نظامي و خشن توأم با سختي را براي اسرا سرشار از عطر زندگي کرده بود. آزاده محمد علي قورچي، از آزادگان هشت سال اسيري است که جزو نيروهاي داوطلب بسيجي بوده، و در والفجر مقدماتي اسير شد. او در «اردوگاه تکريت 17» با مرحوم سيد علي اکبر اسير بوده است. قورچي تکريت 17 را چنين توصيف مي کند:« تکريت17 اردوگاهي بود براي اسرايي که در ديگر اردوگاه ها کارهاي فرهنگي مي کردند و حضورشان براي وحدت و انسجام بچه هاي اسير مفيد بود. عراقي ها اين کار را از آن رو مي کردند تا اردوگاه از افراد فرهنگي و معنوي تهي شوند. اين اردوگاه تازه تأسيس ضوابط بسيار سختي داشت تا مجال هرگونه فعاليت فرهنگي از بچه ها سلب شود. در اين اردوگاه شکنجه هاي جسمي و روحي بسياري را بر بچه ها اعمال مي کردند، بچه ها را تهديد مي کردند که شما را زنده به گور مي کنيم، زمان استفاده از سرويس هاي بهداشتي را به شدت کم کرده بودند و روزانه بچه ها را کتک مي زدند.
تکريت 17 در آغاز جهنمي بود براي بچه هاي آزاده؛ اما پس از گذشت چند ماه که مرحوم ابوترابي به آنجا منتقل شد، فضاي اردوگاه رو به آرامش رفت. حاج آقا با مسوولان اردوگاه صحبت کرده بود تا بچه ها را کتک نزنند و محدوديت ها را کمتر کنند.
مرحوم حاجي صبح به صبح بچه ها را در محوطه اردوگاه تکريت17 به خط مي کرد و دسته جمعي مي دويدند، خود حاجي پا به پاي بقيه مي دويد و حتي در استقامت از ديگر اسراي قوي هيکل نيز بيشتر مي توانست بدود. حاجي توانست با رايزني با مسوولان عراقي اردوگاه، براي بچه ها در همان اردوگاه تکريت 17 سبزي بکارد. حاج آقا همچنين با عراقي ها صحبت کرده بود و توانسته بود مجابشان کند در محوطه اردوگاه يک حوضچه با عمق دو متر و عرض دو متر در دو متر بسازد، اين حوضچه محل آبتني بچه ها بود. نهايتاً اينکه اردوگاهي که قرار بود براي فعالان فرهنگي و مذهبي اردوگاه هاي ديگر جهنمي شود، تبديل شده بود به اردوگاه راحتي با امکانات بهتري نسبت به ديگر اردوگاه ها. اين همه، مديون وجود مرحوم حاج آقا ابوترابي بود.

نظم در اسارت
 

براي ديدار با او وقت مي گرفتند. قرار مي گذاشت و وقت تنظيم مي کرد براي ديدار با اسيري که دلش گرفته بود يا مي خواست درد دل کند يا مشکلي داشت. بيشتر قرارهايش در محوطه اردوگاه بود، مدام در حال قدم زدن و رفع مشکلات اسراي ديگر بود. هميشه آخرين نفر در صف دستشويي بود، حاج سيد علي اکبر بارها براي همين خارج از وقت توي صف دستشويي ايستادن، ضربات کابل عراقي ها را روي تنش احساس کرد اما خم به ابرو نياورد.
سيد هرجا که مي رفت خنده به لب اسراي آنجا مي آمد. انگار نفس قدسي داشت و هرجا نفس مي کشيد همان جا مملو مي شد از آرامش.

ابوترابي و رحلت امام (ره)
 

آنچه بسياري از اسرا را در زمان اسارت اميدوار نگه مي داشت، ديدار با امام (ره) بود. قطعنامه 598 پذيرفته شده بود و جنگ خاتمه يافته تلقي مي شد. همه کم و بيش منتظر بودند برنامه تبادل اسرا پيش بيايد و به ميهن بازگردند. خبر بيماري امام (ره) که آمد همه شوکه شدند.
غصه همه را گرفته بود، همه بي پناه شده بودند انگار، مرحوم ابوترابي در خصوص رحلت امام (ره) مي گويد: « با اعلام خبر بيماري حضرت امام، غم و اندوه همه اردوگاه را فرا گرفت و در آسايشگاه ما برنامه دعاي توسل برگزار شد. دعا که تمام شد يکي از برادران 14 ساله ما به نام علي، اهل شوش با گريه پيش من آمد و گفت: ابوترابي! چرا ما يتيم شديم؟ به ما نمي گويي؟
من حرف او را انکار کردم و گفتم اين چه حرفي است مي زني؟ دوباره اصرار کرد و من انکار کردم.»
پس از آنکه همه اردوگاه از خبر رحلت امام مطمئن مي شد، ابوترابي براي اسرا سخنراني کرده و 40 روز را عزاي عمومي اعلام مي کند.

فرهنگ و اقتصاد، دغدغه هاي سيد
 

حاج آقا ابوترابي، دو دغدغه مهم پس از پايان دوران اسارت داشت؛ اول آنکه معيشت آزادگان تأمين شود و ديگر آنکه پايگاه فرهنگي صرفاً در اختيار آزادگان قرار گيرد تا روحيه آزادگي در سطح جامعه مانا و پايدار باشد. او پيش از هر چيز معتقد به حفظ شأن آزادگان بود.
نمي خواست عزت نفس آنها از بين برود. مي خواست فعاليت هاي اين دو نهاد اقتصادي فرهنگي استقلال خود را حفظ کند تا بتواند تنها هدفش را که خدمت به جامعه آزادگان در درجه اول و در درجه دوم، کل جامعه بود عملي کند.
رهبري به سيد مبلغ 2ميليارد تومان تحت عنوان «هديه به آزادگان داده بود، مرحوم ابوترابي با ذهن باز و دغدغه هاي متعالي شده اين مبلغ را به عنوان سرمايه گذاري براي آزادگان حفظ کرد و در يکي از مجموعه هاي توليد بيسکوييت و مواد غذايي سرمايه گذاري کرد و سهام آن را به آزادگان اختصاص داد؛ البته عمده اين فعاليت ها پس از وفات ايشان اتفاق افتاد، اما کليد آن را ايشان زد. اين موسسه اقتصادي امروز با کيفيت به کار خود ادامه مي دهد و سهام آن نيز متعلق به آزادگان است. مرحوم ابوترابي در زماني که اين مبلغ توسط رهبري به آزادگان اهدا شد مي توانست سهم هر آزاده را به عنوان هديه و به صورت مبلغ به آنها واگذار کند؛ اما با دور انديشي اين مبلغ را به عنوان سرمايه اي کلان براي آزادگان حفظ کرد و به اصل نيز افزود.

برنامه ريزي هاي فرهنگي بعد
 

سيدعلي اکبر خانه اي را که از طرف رهبري به آزادگان اهدا شده بود به عنوان هيأت آزادگان قرار داد؛ هياتي که چهارشنبه شب ها برگزار مي شد و سيد نيز در آن حضور داشت؛ چه آن زمان که نماينده مجلس بود و چه بعد از آن، گاهي مي شد جلسات افراد که بعد از هيات مشکلاتشان را با سيد در ميان مي گذاشتند تا اذان صبح به طول مي انجاميد. سيد علي اکبر با لبخند به مسائل همه گوش مي داد و در جهت رفع مشکلاتشان مي کوشيد.
حاجي ابوترابي از مبلغي پول شخصي که به دستشان رسيده بود مزرعه اي را در اراک خريد. او عوايد اين زمين را براي ايجاد موسسه اي که در محل همان هيأت برگزار مي شد اختصاص داد و موسسه فرهنگي- اجتماعي آزادگان را به راه انداخت.
اين موسسه دو دوره فعاليت کرد؛ يک دوره فعاليت در زمان حيات مرحوم ابوترابي و دوره بعد، پس از وفات ايشان.
فعاليت هاي اين موسسه، پيش از رحلت شهادت گونه سيد علي اکبر، عمدتاً برگزاري هيئات مذهبي بود، ضمناً برنامه هاي تجمعي براي آزادگان طلبه و دانشجو به مناسبت سالگرد شهادت مفتح و سالگرد حوزه و دانشگاه در سال هاي 75 و74 برگزار شد، فعاليت هاي راهپيمايي حرم تا حرم که يکي از بزرگ ترين تجلي هاي حرکت جمعي آزادگان بود توسط همين مجموعه ساماندهي مي شد. دعاي عرفه هم توسط مرحوم ابوترابي در محل مرز خسروي که نزديک ترين محل به کربلاي معلي است خوانده مي شد که اين سنت حسنه و باقيات صالحات هنوز هم وجود دارد و هر سال تعداد زيادي از آزادگان در اين محل دعاي عرفه را مي خوانند.

دنيا
 

هيچ گاه مال دنيا نتوانست چشم سيد را بگيرد؛ آن قدر بي اعتنا بود به مال دنيا که انگار هيچ ارزشي ندارد. شب هاي چهارشنبه در هيات آزادگان به نيازمندان آزاده از همان حقوق خودش کمک مي کرد، دست که مي کرد توي جيبش ديگر نمي شمرد، هرچه درمي آورد مي داد به نيازمندي که روبه رويش بود، گاهي اوقات که جيبش در مقابل اين همه ايثار کم مي آورد، از کنار دستي ها و به اصطلاح خودي ها پول دستي مي گرفت تا کار آزاده نيازمندي که در شب چهارشنبه به اميد کمکي به سمت او آمده راه بيفتد. دنيا هيچ وقت در چشم سيد نبود.

ادامه اين راه...
 

فريبرز خوب نژاد، معاون فرهنگي-هنري مؤسسه اي که سيد علي اکبر سال ها پيش آن را تأسيس کرد امروز مي گويد: « ميراث فرهنگي بزرگ مرحوم ابوترابي، شجره طيبه اي است که با زحمات آن فقيد سعيد به دست ما رسيده و ما خود را موظف به حراست از آن مي دانيم.»
فقط در يک سال گذشته به جهت زحمتي که مرحوم ابوترابي در ايجاد اين مؤسسه کشيد، 10 هزار نفر از آزاده هاي ايراني که در اردوگاه هاي عراق اسير بودند همديگر را در همايش هاي بزرگ اين مؤسسه ديده اند و ديدارها تازه شده است. مؤسسه فرهنگي- اجتماعي آزادگان که هم اکنون به نام مؤسسه فرهنگي پيام آزادگان شناخته مي شود، داراي انتشاراتي است که صرفاً در خصوص آزادگان و فرهنگ آزادي به نشر کتاب مي پردازد.
مؤسسه پيام آزادگان در زمينه هاي ساخت فيلم، سريال، نماهنگ و ديگر فعاليت هاي هنري نيز فعال است. اين مؤسسه همچنان بر سر انديشه مراد خود، سيد علي اکبر ابوترابي باقي مانده و سرکشي به خانواده هاي آزادگان را در اولويت هاي خود قرار داده است. نهايتاً اينکه سيد علي اکبر با روح بلند و همت عالي، چه در زمان حيات طيبه اش مفيد بود و چه پس از رحلت جانسوزش بر سينه همه آزادگان داغ نهاد.
منبع: نشريه همشهري قرآن (آيه) شماره2