مرزباني علمي کشور يا دستيابي به شغل
مرزباني علمي کشور يا دستيابي به شغل
مرزباني علمي کشور يا دستيابي به شغل
نويسنده:محمد مهدي شاه آبادي
دوران دانشجويي را مي توان از منظره هاي گوناگون ديد، امتداد يادگيري دوران مدرسه، فصل جديد جواني، مقدمه ورود به جامعه، زمينه يافتن شغل، تجربه هاي فعاليت دانشجويي و ...اما دانشجو اولاً «دانش»«جو»است.پس فصل مميز او دغدغه کسب دانش است، اما امروزه، اين مسئله اصلي دانشجوي ما نيست و دانشجويي بيش و پيش از آنکه دل مشغولي دانش مندي و دانش ورزي داشته باشد سکوي حرکت به سمت شغل، کسب درآمد و شان اجتماعي است.آيا اينها کاستي دانشگاه ماست يا کاستي استادان؟ يا شايد اصلاً اين و نقيصه نيست!
«دانشگاه مبدا همه تحولات است»، (1)«مقدرات اين مملکت، دست اين دانشگاهي هاست»،(2)«دانشگاه مرکز سعادت و در مقابل، شقاوت يک ملت است.از دانشگاه بايد سرنوشت يک ملت تعيين بشود.دانشگاه خوب يک ملت را سعادتمند مي کند»(3)و «دانشگاه که راس امور هست و تقديرات يک کشوري، مقدرات يک کشوري بسته به وجود آنهاست، بايد جديّت کنند که روي خودشان را از غرب و شرق برگردانند».«اگر دانشگاه را ما سست بگيريم و از دست برود، همه چيزمان از دست مان رفته است»، «دانشگاه است که امور کشور را اداره مي کند و دانشگاه است که نسل هاي آينده و حاضر را تربيت مي کند و اگر چنان چه دانشگاه در اختيار چپاولگرهاي شرق و غرب باشد، کشور در اختيار آنهاست».(4)دانشگاه شکل دهنده حال و آينده کشور و تأمين کننده مهم ترين زيرساخت توسعه کشور(نيروي انساني )است.(5)
صلاح و فساد هر کشوري به دست دانشگاه است و اگر اين گونه است، نمي توان به نگاه حداقلي «سکوي دستيابي به شغل»اکتفا کرد.دانشگاه آخرين حلقه نظام مند از تربيت نسل سازنده هر کشوري است؛ حلقه هاي به هم پيوسته اي که از خانواده آغاز مي شود، در مدرسه امتداد مي يابدو به دانشگاه ختم مي شود.آخرين دانش ها و ارزش ها در دانشگاه نهادينه مي گردد، آخرين توانمندي ها و مهارت ها در دانشگاه پايه ريزي مي شود.دانشگاه فراترازمحلي براي انباشت اصطلاحات و فرمول هاست و دانشجو «انساني»است که برهه هاي گران قدر از زندگي خود را در آن مي گذراند.پس يکايک لحظه هاي زندگي دانشجو بايد با محاسبه تقدير آينده يک انسان و بالاتر از آن، تقديرات يک کشور ساخته شود:«دانشگاه بايد مرکز درست کردن انسان باشد»،(6)«دانشگاه ها را در مرکز تربيت قرار دهيد؛ علاوه بر دانش، تربيت لازم است.اگر يک دانشمندي تربيت نداشته باشد، مضرّ است»،«دانشگاه را بايد شما رو به خدا ببريد، رو به معنويت ببريد و همه درس ها هم خوانده بشود، همه درس ها هم براي خدا خوانده بشود».
دانشجو دانشي که مي آموزد بايد براي خدا و خدمت به کشور باشد:دانش، چه از سنخ کيهان شناسي و فيزيک باشد چه شناخت ماده و خواص آن و چه آگاهي به جهان موجودات زنده و چه مطالعه انسان ها و اجتماع شان، بايد نگاه توحيدي داشته باشد.دانشجوي انقلاب اسلامي بايد دانشش هماهنگ با مباني اسلامي اين انقلاب باشد.نمي شود از امکانات ايران اسلامي بهره برد و دست آخر دانشش به کار ساختن کشورش نيايد؟
«آن معنايي که از علوم دانشگاه ها ما مي خواهيم و آن معنايي که از علوم مدارس قديمه ما مي خواهيم، همين معنا نيست که در سطح ظاهر هست.متفکران ما همان سطح ظاهر را دارند، در آن [کار]مي کنند و بسيار هم ارجمند است کارهايشان؛ لکن آن که اسلام مي خواهد اين نيست.آني که اسلامم مي خواهد تمام علوم، چه علوم طبيعي و چه علوم غيرطبيعي باشد، آن مقصدي که اسلام دارد، اين است که تمام اينها مهار بشود به علوم الهي و برگشت به توحيد بکند.هر علمي جنبه الوهيت در آن باشد؛ يعني انسان طبيعت را که مي بيند خدا را در آن ببيند، ماده را که مي بيند خدا را در آن ببيند، ساير موجودات را مشاهده کند، خدا را در آن ببيند.آن که اسلام براي آن آمده است، براي برگرداندن تمام موجودات طبيعي به الهيت و تمام علوم طبيعي به علوم الهي، از دانشگاه ها هم اين معنا مطلوب است».(7)
اما دانشجو به اقتضاي گذران بخشي از عمرش بايد وجود گوناگون را در زندگي دانشجويي تجربه کند.دانشجو آماده مي شود تا در عرصه هاي گوناگون زندگي اجتماعي نقش خود را انجام دهد.اين عرصه ها به طور يقين به خود علمي محدود نمي شود.او در اين آخرين حلقه نظام مند آموختن، مي آموزد ريشه هاي معرفتي و باورهاي اعتقادي اش را باور کند.مي آموزد تا با ديگران به گفت و گو بنشيند، فعاليت اجتماعي و گروهي را بياموزد.نقد از سر خيرخواهي را ياد بگيرد.شجاعت مطالبه کردن عدالت را در همه عرصه ها نهادينه کند.توشه هاي اخلاقي و ارزشي از دوران دانشجويي برگيرد و با ذهني ساخت يافته و عالم، قلبي بارور شده از ايمان و اعتقاد به ارزش هاي انقلاب و دستاني ماهر در عملي کردن خواست ها و آرمان ها و نگاهي اميدوار به آينده، به جامعه قدم گذارد.
تاريخ دانشجويي ايران نيز با همه فراز و فرودش از دو جنبه علم و آرمان خواهي خالي نبوده و از 16 آذر 1332 تا همگامي با نهفت امام (ره)در انقلاب اسلامي و حضور در عرصه هاي جهاد علمي و سازندگي دانشجوياني مؤمن، عدالت خواه، ضد استکبار، ضد اشرافيت و گفتمان ساز سهمي فعال در جنبش دانشجويي داشته اند.(8)
دانشگاهي که استادش در فکر پرورش چنين دانشجوياني باشد، دانشش در خدمت ارزش ها و نيازهاي کشور باشد، تجربه هاي دانشجويي ره توشه فعاليت هاي اجتماعي گردد، مي توانند هم انساني را به ثمر رساند و هم کشوري را به سعادت.شغل و جايگاه اجتماعي در ارتباطي تنگاتنگ با چنين نظام علمي جاي خود را خواهد يافت؛ «مهم ترين عامل در کسب خودکفايي و بازسازي، توسعه مراکز علمي و تحقيقات و تمرکز و هدايت امکانات و تشويق کامل و همه جانبه مخترعين و مکتشفين و نيروهاي متعهد و متخصصي است که شهامت مبارزه با جهل را دارند و از لاک نگرش انحصاري علم به غرب و شرق به درآمده و نشان داده اند که مي توانند کشور را روي پاي خود نگه دارند.»(9) براي بيرون شدن از لاک خود، تشکل هاي دانشجويي محملي بسيار خوب است؛ جايي براي تمرين فعاليت اجتماعي و سياسي، کارگروهي و دانشجويي و پايگاهي متفاوت با احزاب، که دانشجو را داراي هويتي ريشه دار مي سازد و از خطرهاي راهزن مصون مي گرداند.(10)
اما دانشجويي که فراتر از«خود»نينديشد و جز براي نفع خود درس نخواند و کاري نکند، در هيچ تلاش جمعي شرکت ننمايد و درک سياسي و احساس سياسي نداشته باشد،از درد دردمندان به درد نيايد، از انحراف از آرمان ها گزندي به او نرسد و درنيابد که «انقلاب ما انقلاب آرمان هاست نه تسليم به واقعيت ها»،(11)در دوران پس از دانشجويي نيز بيم آن مي رود که دانشگاه را مصداق جمله امام (ره)نمايد:«اميدوارم احساس کرده باشيد که همه دردهاي ايران از دانشگاه شروع شده است».(12)
دانشجوي امروز بايد صراط مستقيم دانشگاه را-که بر پايه علم و دين و روحيه انقلابي بنا شده است (13)-بپيمايد و با چشماني گشوده همچون سنگري در خط مقدم،از کيان دانشگاه انقلاب اسلامي مرزباني کند.
«دانشگاه مبدا همه تحولات است»، (1)«مقدرات اين مملکت، دست اين دانشگاهي هاست»،(2)«دانشگاه مرکز سعادت و در مقابل، شقاوت يک ملت است.از دانشگاه بايد سرنوشت يک ملت تعيين بشود.دانشگاه خوب يک ملت را سعادتمند مي کند»(3)و «دانشگاه که راس امور هست و تقديرات يک کشوري، مقدرات يک کشوري بسته به وجود آنهاست، بايد جديّت کنند که روي خودشان را از غرب و شرق برگردانند».«اگر دانشگاه را ما سست بگيريم و از دست برود، همه چيزمان از دست مان رفته است»، «دانشگاه است که امور کشور را اداره مي کند و دانشگاه است که نسل هاي آينده و حاضر را تربيت مي کند و اگر چنان چه دانشگاه در اختيار چپاولگرهاي شرق و غرب باشد، کشور در اختيار آنهاست».(4)دانشگاه شکل دهنده حال و آينده کشور و تأمين کننده مهم ترين زيرساخت توسعه کشور(نيروي انساني )است.(5)
صلاح و فساد هر کشوري به دست دانشگاه است و اگر اين گونه است، نمي توان به نگاه حداقلي «سکوي دستيابي به شغل»اکتفا کرد.دانشگاه آخرين حلقه نظام مند از تربيت نسل سازنده هر کشوري است؛ حلقه هاي به هم پيوسته اي که از خانواده آغاز مي شود، در مدرسه امتداد مي يابدو به دانشگاه ختم مي شود.آخرين دانش ها و ارزش ها در دانشگاه نهادينه مي گردد، آخرين توانمندي ها و مهارت ها در دانشگاه پايه ريزي مي شود.دانشگاه فراترازمحلي براي انباشت اصطلاحات و فرمول هاست و دانشجو «انساني»است که برهه هاي گران قدر از زندگي خود را در آن مي گذراند.پس يکايک لحظه هاي زندگي دانشجو بايد با محاسبه تقدير آينده يک انسان و بالاتر از آن، تقديرات يک کشور ساخته شود:«دانشگاه بايد مرکز درست کردن انسان باشد»،(6)«دانشگاه ها را در مرکز تربيت قرار دهيد؛ علاوه بر دانش، تربيت لازم است.اگر يک دانشمندي تربيت نداشته باشد، مضرّ است»،«دانشگاه را بايد شما رو به خدا ببريد، رو به معنويت ببريد و همه درس ها هم خوانده بشود، همه درس ها هم براي خدا خوانده بشود».
دانشجو دانشي که مي آموزد بايد براي خدا و خدمت به کشور باشد:دانش، چه از سنخ کيهان شناسي و فيزيک باشد چه شناخت ماده و خواص آن و چه آگاهي به جهان موجودات زنده و چه مطالعه انسان ها و اجتماع شان، بايد نگاه توحيدي داشته باشد.دانشجوي انقلاب اسلامي بايد دانشش هماهنگ با مباني اسلامي اين انقلاب باشد.نمي شود از امکانات ايران اسلامي بهره برد و دست آخر دانشش به کار ساختن کشورش نيايد؟
«آن معنايي که از علوم دانشگاه ها ما مي خواهيم و آن معنايي که از علوم مدارس قديمه ما مي خواهيم، همين معنا نيست که در سطح ظاهر هست.متفکران ما همان سطح ظاهر را دارند، در آن [کار]مي کنند و بسيار هم ارجمند است کارهايشان؛ لکن آن که اسلام مي خواهد اين نيست.آني که اسلامم مي خواهد تمام علوم، چه علوم طبيعي و چه علوم غيرطبيعي باشد، آن مقصدي که اسلام دارد، اين است که تمام اينها مهار بشود به علوم الهي و برگشت به توحيد بکند.هر علمي جنبه الوهيت در آن باشد؛ يعني انسان طبيعت را که مي بيند خدا را در آن ببيند، ماده را که مي بيند خدا را در آن ببيند، ساير موجودات را مشاهده کند، خدا را در آن ببيند.آن که اسلام براي آن آمده است، براي برگرداندن تمام موجودات طبيعي به الهيت و تمام علوم طبيعي به علوم الهي، از دانشگاه ها هم اين معنا مطلوب است».(7)
اما دانشجو به اقتضاي گذران بخشي از عمرش بايد وجود گوناگون را در زندگي دانشجويي تجربه کند.دانشجو آماده مي شود تا در عرصه هاي گوناگون زندگي اجتماعي نقش خود را انجام دهد.اين عرصه ها به طور يقين به خود علمي محدود نمي شود.او در اين آخرين حلقه نظام مند آموختن، مي آموزد ريشه هاي معرفتي و باورهاي اعتقادي اش را باور کند.مي آموزد تا با ديگران به گفت و گو بنشيند، فعاليت اجتماعي و گروهي را بياموزد.نقد از سر خيرخواهي را ياد بگيرد.شجاعت مطالبه کردن عدالت را در همه عرصه ها نهادينه کند.توشه هاي اخلاقي و ارزشي از دوران دانشجويي برگيرد و با ذهني ساخت يافته و عالم، قلبي بارور شده از ايمان و اعتقاد به ارزش هاي انقلاب و دستاني ماهر در عملي کردن خواست ها و آرمان ها و نگاهي اميدوار به آينده، به جامعه قدم گذارد.
تاريخ دانشجويي ايران نيز با همه فراز و فرودش از دو جنبه علم و آرمان خواهي خالي نبوده و از 16 آذر 1332 تا همگامي با نهفت امام (ره)در انقلاب اسلامي و حضور در عرصه هاي جهاد علمي و سازندگي دانشجوياني مؤمن، عدالت خواه، ضد استکبار، ضد اشرافيت و گفتمان ساز سهمي فعال در جنبش دانشجويي داشته اند.(8)
دانشگاهي که استادش در فکر پرورش چنين دانشجوياني باشد، دانشش در خدمت ارزش ها و نيازهاي کشور باشد، تجربه هاي دانشجويي ره توشه فعاليت هاي اجتماعي گردد، مي توانند هم انساني را به ثمر رساند و هم کشوري را به سعادت.شغل و جايگاه اجتماعي در ارتباطي تنگاتنگ با چنين نظام علمي جاي خود را خواهد يافت؛ «مهم ترين عامل در کسب خودکفايي و بازسازي، توسعه مراکز علمي و تحقيقات و تمرکز و هدايت امکانات و تشويق کامل و همه جانبه مخترعين و مکتشفين و نيروهاي متعهد و متخصصي است که شهامت مبارزه با جهل را دارند و از لاک نگرش انحصاري علم به غرب و شرق به درآمده و نشان داده اند که مي توانند کشور را روي پاي خود نگه دارند.»(9) براي بيرون شدن از لاک خود، تشکل هاي دانشجويي محملي بسيار خوب است؛ جايي براي تمرين فعاليت اجتماعي و سياسي، کارگروهي و دانشجويي و پايگاهي متفاوت با احزاب، که دانشجو را داراي هويتي ريشه دار مي سازد و از خطرهاي راهزن مصون مي گرداند.(10)
اما دانشجويي که فراتر از«خود»نينديشد و جز براي نفع خود درس نخواند و کاري نکند، در هيچ تلاش جمعي شرکت ننمايد و درک سياسي و احساس سياسي نداشته باشد،از درد دردمندان به درد نيايد، از انحراف از آرمان ها گزندي به او نرسد و درنيابد که «انقلاب ما انقلاب آرمان هاست نه تسليم به واقعيت ها»،(11)در دوران پس از دانشجويي نيز بيم آن مي رود که دانشگاه را مصداق جمله امام (ره)نمايد:«اميدوارم احساس کرده باشيد که همه دردهاي ايران از دانشگاه شروع شده است».(12)
دانشجوي امروز بايد صراط مستقيم دانشگاه را-که بر پايه علم و دين و روحيه انقلابي بنا شده است (13)-بپيمايد و با چشماني گشوده همچون سنگري در خط مقدم،از کيان دانشگاه انقلاب اسلامي مرزباني کند.
پينوشتها:
1.صحيفه امام، ج8، ص61؛ 2.همان، ج 3 ص 249؛ 3.همان، ج8، ص 61؛ 4.حضرت امام خميني (ره)؛ 5.مقام معظم رهبري؛ 6.همان، ج8، ص 61؛ 7.همان، ج8، ص 43؛ 8.مقام معظم رهبري؛ 9.همان، ج21، ص 158؛ 10.مقام معظم رهبري؛ 11.شهيد دکتر بهشتي ؛ 12.همان، ج19، ص 222؛ 13.مقام معظم رهبري.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}