مطالب جالب و خواندني


 

نويسنده: لادن بهبودي




 

جمجمه هاي پر رمز و راز
 

ميليون ها سال از زندگي انسان روي کره زمين مي گذرد. آنچه هر چند وقت يک بار خبرش تعجب برانگيز مي شود کشف اسکلت يا جمجمهه انسان است که اندازه و شکل آن با آنچه دانش بشري از شکل انسان نشان مي دهد، متفاوت است. در ادامه چند مورد از اين موارد عجيب را مي خوانيد:

شياطين شاخدار
 

در عمليات حفاري باستاني در پنسيلوانيا در قرن نوزدهم اسکلتي به طول حدود2/2متر پيدا شد. آنچه عجيب بود نه طول غيرعادي اين اسکلت بلکه برآمدگي شاخ مانندي روي پيشاني اين اسکلت بود. دانشمندان تخمين زدند که اين اسکلت بايد حدود1200بعد از ميلاد دفن شده باشد. اين اسکلت به موزه آمريکا براي تحقيقات فرستاده شد و پس از آن ناپديد شد.

جمجمه هايي با دو رديف دندان
 

در سال1888در مينه سوتا هفت اسکلت در حالت نشسته کشف شد. نکته عجيب در اين اسکلت ها قرار داشتن دو رديف دندان در آرواره هاي بالايي و پاييني آنها بود.

جمجمه مخلوطي
 

رابرت کانلي، محقق در سال1995 جمجمه عجيبي را کشف کرد. اين جمجمه در آمريکاي جنوبي پيدا شد و برآورد شد که صدها هزار سال قدمت دارد. مشاهدات اوليه نشان مي داد که اين جمجمه متعلق به موجودي بوده که هم ويژگي انسان ها را داشته است. البته چنين ويژگي اي غيرممکن به نظر مي رسيد. ضمن اينکه نئاندرتال ها در آمريکاي جنوبي زندگي نمي کردند. برخي اين نظريه را مطرح کردند که احتمالا اين ويژگي عجيب جمجمه در طول حيات اين فرد به دليل زندگي خاصي که داشته شکل گرفته است.

آدم کوتوله ها
 

در سال1837در اوهايوچندين تابوت کوچک با اسکلت هاي انساني که تنها سه تا چهار فوت قد داشتند پيدا شد. آيا آنها آدم کوتوله ها بودند؟ در سال2004نيز دانشمندان در جزاير دورافتاده اندونزي اسکلت عجيبي را پيدا کردند که بسيار کوچک بودند. قد آنها اندازه يک پسربچه سه ساله بود و اندازه سرشان بزرگ تر از يک گريپ فروت نبود. دانشمندان تخمين زدند که اين اسکلت مربوط به 13000سال پيش است. البته در سال هاي اخير در بعضي جزاير دورافتاده و جنگل هاي اندونزي موجوداتي با اين مشخصات ديده شده اند.

غول هاي قرمز
 

در سال1911معدنچيان در هنگام عمليات حفاري در نزديکي نواد اجساد موميايي به طول حدود دو متر کشف کردند که موي سرشان قرمز بود. طبق افسانه هاي قديمي سرخ پوستان، موجودات غول پير با موهاي قرمز که cahs-te-Siناميده مي شدند در منطقه زندگي مي کردند که دشمن قبايل سرخ پوست در منطقه بودند.

اسکلت آدم فضايي!
 

محققان فضايي ادعا مي کنند که جمجمه يک انسان فضايي را در يکي از تصاوير ارسالي ناسا از فضا روي خاک مريخ ديده اند. اين شيء در نظر اول شبيه يک تکه سنگ به نظر مي رسد ولي همين تصوير ساده موجب بحث و جدل هاي علمي و غيرعلمي بسياري در ميان فضادوستان شده است. اين سنگ فضاي عجيب و غريب دو حفره به جاي چشم ها و يک حفره به جاي بيني دارد و همين موضوع سبب شده که برخي پژوهشگران ادعا کنند اين شيء در حقيقت جمجمه يک انسان فضايي است. اين جمجمه 15سانتي متر است و فاصله بين دو حفره چشمي آن پنج سانتي متر و حجم ان نيز1400سي سي است. ظاهرا يک دهان باريک و کوچک هم روي اين جمجمه وجود دارد بنابراين به احتمال زياد اين موجود گوشتخوار بوده است. منطقه بيني وسيع و کم عمق است. پيش از اين، تصاويري از مريخ در مورد يک جمجمه در سال2006مخابره شده بود.

سايه مرگ در آسانسور
 

فردريک بلک وود-سياستمدار انگلسي -داستان عجيبي را در زندگي اش نقل مي کند. داستان از زماني آغاز مي شود که شبي را در خانه دوستش در ايرلند سپري مي کند و ناگهان طبق توصيف وجود موجودي مهيب و غير قابل توصيف را در خانه حس مي کند. او صداي ناله اي را مي شنود، با ترس از خانه بيرون مي آيد و مردي را مي بيند که تلوتلوخوران در زير نور مهتاب تابتوتي را با خود حمل مي کند. دافرين وقتي از نزديک چهره مرد را مي بيند جا مي خورد. آن قيافه به قدري زشت و شيطاني بود که وي هرگز آن را فراموش نکرد. وقتي چند گام به مرد نزديک شد ناگهان او و تابوت ناپديد شدند. او اين حادثه را در دفتر خاطراتش ثبت کرد. سال ها گذشت در سال1981او سفير انگلستان در فرانسه شد که در هتلي در پاريس مجددا اين موجود را ديد. در هتل منتظر آسانسور بود زماني که داخل آسانسور شد با ديدن چهره متصدي آن جا خورد. دوباره آن چهره شيطاني و زشت را پيش روي خود ديد. لرد دافرين از سوار شدن به آسانسور خودداري کرد وقتي به طبقه همکف رسيد صداي مهيبي شنيده شد، آسانسور سقوط کرده و تمامي مسافران آن کشته شدند. به درخواست دافرين پليس امنيتي جست و جوي گسترده اي را براي پيدا کردن هويت آسانسورچي آغاز کرد؛ اما هرگز موفق نشد بفهمد که اين مرد از کجا آمده و هويت اصلي او چه بوده است!

درياچه ارواح
 

کوه هاي آديرونداک در حومه نيويورک مکاني مناسب و شناخته شده براي مردم و گردشگران است. اما اين طبيعت زيبا و به خصوص درياچه بيگ موس ليک سال هاست که خاستگاه داستان هاي عجيب در مورد روح زني است که گفته شده بارها در اين درياچه ديده شده است. شاهدان زيادي طي سال ها ادعا کرده اند که روح زني را در اين درياچه ديده اند که سرگردان مدام از اين سو به آن سو مي رود. مردم اين منطقه معتقدند که روحي که سال هاست در اين درياچه زندگي مي کند متعلق به زني جوان به نام گريس براون است. در سال1906مرگ وي مردم را در آن زمان بهت زده کرد. اين ماجرا به حدي شناخته شده بود که هاليوود فيلمي را براساس زندگي او با نام«مکاني زير آفتاب» ساخت. گريس براون دختري 19ساله بود که در کارخانه ژيلت در کورتلند در نيويورک کارمي کرد. در سال1905وي با برادر زاده صاحب کارخانه چستر ژيلت آشنا شد. کرگ براندان نويسنده اي که در مورد قتل گريس براون تحقيقات بسياري انجام داده است، در اين مورد مي نويسد: «چستر ژيلت مردي شناخته شده بود و ظاهرا بسياري از دختران در شهر دوست داشتند که با او رابطه داشته باشند. گريس با چستر آشنا و با هم دوست مي شوند؛ اما چستر مايل نبود تا اين رابطه علني شود و بايد اين رابطه مخفي مي ماند. اما گريس اصرار به علني شدن رابطه و ازدواج با او داشت. سرانجام درجولاي 1906چستر ژيلت گريس را به آديرونداک برد. آنها قايقي را از شخصي به نام رابرت موريسون اجاره کردند و به درياچه رفتند. اما اين سفر بي بازگشت بود. صبح روز بعد قايق بي سرنشين و در فاصله اندکي جسد گريس در درياچه پيدا شد. دو روز بعد نيز پليس چستر ژيلت را در هتلي دستگير کرد. او ابتدا رابطه با گريس را انکار کرد ولي بعد مدعي شد که او خودش را در درياچه غرق کرده است. چستر ژيلت در30مارس 1908باصندلي الکتريکي اعدام شد. از آن زمان تاکنون سال ها مي گذرد و طي اين سال ها افراد زيادي ادعا کرده اند که روح گريس را که بي رحمانه توسط ژيلت به قتل رسيد، در درياچه ديده اند. آيا اين داستان واقعيت دارد يا تنها توهمات مردم است؟

زندگي مرغي بدون سر!
 

مايک نام مرغي است که توانست 18ماه بدون سر زندگي کند. اين مرغ در سال هاي1945تا1947با اين ويژگي عجيب خبرساز شده بود. قضيه از اين قرار است که مايک ابتدا قرار بوده کشته و خورده شود؛ اما فرداي روزي که سرش را قطع مي کنند، او را زنده پيدا مي کنند! به همين دليل صاحب اش تصميم مي گيرد آن را نکشد!مايک بدون سرزندگي جديد خود را شروع مي کند و مشهور مي شود. صاحب بي رحم اين حيوان هم براي آب و غذا دادن به او از قطره چکان استفاده مي کند. دليل علمي اش هم اين بود که قسمتي از مغز او هنوز سرجايش قرار داشت ؛ به همين دليل مي توانست اعمال حياتي را انجام دهد.
خونريزي مايک به خاطر اينکه رگ اصلي گردنش قطع نشده و به دليل خشک شدن محل قطع شدگي، متوقف شده است. اين مرغ با اين ويژگي عجيبش خيلي زود مشهور شد. صاحباش تورهايي را براي نمايش اين مرغ ترتيب داد. مردم بايد براي ديدن اين مرغ25سنت در آن زمان مي پرداختند. اين مرغ در اوج شهرت خود ماهي4500دلار درآمد داشت و 10000دلار مي ارزيد. بسياري سعي کردند کار صاحب اين مرغ رد بريدن سر مرغ ها تقليد کنند؛ اما هيچ کدام از اين مرغ ها بيشتر از دوماه دوام نياوردند. سرانجام نيز يک شب اين مرغ براثر خفگي مي ميرد. البته صاحب مرغ براي اينکه کماکان بتواند از آن استفاده کند، اعلام کرد که اين مرغ را فروخته است.

زن شاخدار
 

رشد شاخي روي سر يک زن چيني که 101سن دارد موجب تعجب خانواده و ساکنان دهکده در اين کشور شده است. رشد اين شاخ روي سراين زن حدود يک سال پيش آغاز دش و پس از ان متوقف شد. جاي رشد شاخ ديگري در طرف ديگر سراين پيرزن نيز ديده مي شود که به ظنر مي رسد او قرار است يک جفت شاخ در آورد. پزشکان اين گونه شاخ ها را اصطلاحا شاخ هاي کاتانئوس مي نامند که ظاهرا عامل آن يک نوع سرطان پوستي است يا حتي مي تواند يک زگيل باشد. مي توان اين شاخ را با يک عمل جراحي جدا کرد اما تضميني براي جلوگيري از رشد مجدد آن نيست.
اين نخستين باري نيست که چين شاهد مواردي از اين دست است. در سال هاي اخير موارد زيادي از رشد شاخ روي سر يا پيشاني مردان و زنان سالمند چيني گزارش شده است. در سال2007رشد شاخ بر روي سر يک مرد93ساله چيني به طول 10سانتي متر و همزمان رشد شاخ روي پيشاني زني95ساله به طول16.5سانتي متر مورد تعجب همگان شد. جديدترين مورد رشد شاخ نيز مربوط به اوايل سال2011بر پشت سر مرد84ساله چيني است که طول آن به 7.5سانتي متر مي رسد. البته در ساير کشورها نيز چنين مواردي ديده شده است. در فوريه 2007رسانه ها از رشد شاخ برپيشاني مردي 102ساله اهل يمن گزارش دادند که از 78سالگي آغاز شده بود. ظاهرا اين شاخ زماني که به طول حدود50سانتي متر مي رسيد توسط پزشکان جراحي مي شود اما چند روز بعد مجددار شد آن آغاز مي شود. در اکثر موارد جنس تمام اين شاخ ها از جنس کراتين-ماده اي که در ناخن ها نيز وجود دارد-است و معمولا اين شاخ ها بي ضرر هستند. معمولا مردان و زنان کهنسال که در دهه هاي 60يا70سالگي خود هستند دچار اين عارضه مي شوند.

راز درياچه اسکلت
 

در سال1942نيروهاي گارد انگلستان در روپکاند در هندوستان در يک دره کوچک با يک درياچه پرازاسکلت برخورد کردند. با آغاز فصل تابستان و آب شدن يخ هاي درياچه، تعداد بيشتري از اسکلت ها نمايان شد. با توجه به آنکه زمان جنگبود نخستين حدس اين بود که اين اسکلت ها متعلق به نيروهاي ژاپني است که قصد حمله به هند را داشته اند دولت انگلستان تيمي را براي تحقيق در اين مورد به محل فرستاد. تحقيقات نشانداد که اين جمجمه ها قدمت بيشتري دارد و نمي تواند متعلق به ژاپني ها باشد. هيچ کس ايده اي نداشت و نمي دانست چگونه حدود200نفر در اين دره کوچک مرده اند. نظريه هاي متعددي مطرح شد؛ بيماري اپيدمي، خودکشي دسته جمعي يا مرگ براثر حادثه اي طبيعي. اما هيچ کدام ثابت نشد و اين راز در دهه هاي بعد سربه مهر باقي ماند.در سال2004با انجام آزمايشات DNAمشخص شد که اين اسکلت ها متعلق به افرادي است که حدود850سال بعد از ميلاد زندگي مي کردند. آنها دو گروه بودند؛ عده اي از اعضاي يک خانواده يا قبيله بودند و تعداد کمتري از آنها محلي هايي بودند که براي هدايت گروه و بردن بارها به کار گرفته شده بودند. همه يه يک شيوه مرده بودند؛ ترک هايي روي سرمگر آنها را براثر ضربه نشان مي داد اما چه عاملي اين مهاجران و راهنماهاي آنها را با هم کشته است؟ در هيماليا ترانه اي در ميان محلي ها وجود دارد که اشعار آن با اين مضمون است «که خداي نگهدارنده کوه ها براي حفاظت از آن باران سنگ مي فرستد» محققان به اين نتيجه رسيدند که بارش سنگ موجب مرگ گروهي اين 200نفر شده است. آنها در دره گير افتاده و راه فراري نداشتند. بارش سنگ هايي به قطر حدود 23سانتي متر موجب مرگ اين عده شده که پس از 1200سال بقاياي اجساد آنها کشف شده است. اما آيا بارش باران سنگ فرضيه اي علمي و درست است؟
منبع: دانستنيها شماره 30