شفاعت به اذن خداست
شفاعت به اذن خداست
شفاعت به اذن خداست
نويسنده:حجت الاسلام و المسلمين ناصر فيه
يكي از سؤالات مطرح شده در رابطه با شفاعت، اين بود كه شفاعت با توحيد سازگاري نداشته و لازمه شفاعت اين است كه حمت شفيع بر رحمت خداوند غلبه داشته باشد . در پاسخ مي گوييم : اگر ما شفاعت كننده را در شفاعت مستقل بدانيم ، در اين صورت اشكال وارد است. در حالي كه طبق اعتقادات قرآني و حياني مسلمين ي، هيچگاه شفاعت كننده به طور مستقل نمي تواند كسي را شفاعت كند ، بلكه به اذن خداوند متعال ، شفاعت كننده را بر مي انگيزد تا شفاعت براي گنه كاران گردد. چنانچه در مقدمات بحث نيز گذشت كه خداوند براي مغفرت واسطه قرار مي دهد ، همان طور كه براي رحمت هاي ديگر خويش ، واسطه قرار داده است . پس خداست كه راضي به شفاعت ، شده و شافع را براي شفاعت بر مي انگيزد و هيچ گاه شفاعت كننده ، مستقل در شفاعت نيست؛ چنانچه خداي متعال نيز مي فرمايد : «من اذا الذي يشفع عنده الا باذنه» كيست كه در نزد او شفاعت كند ، مگر با اجازه او.
«ما من شفيع الا من بعد اذنه» ؛ هيچ كس شفيع نيست ، مگر به اذن او.
و لا تنفع الشفاعة عنده الا لمن اذن له » ؛ هيچ شفاعتي نزد او فايده اي ندارد ، مگر كسي كه خدا به اواجازه دهد.
«يومئذ لا تنفع الشفاعة الا من اذن له الرحمن و رضي له قولا» ؛ در آن روز ، شفاعت هيچ كس سود نبخشد ، جز آن كس كه خداي رحمان به او رخصت دهد.
از آيات فوق چنين بر مي آي كه شفاعت كننده ، مستقل در شفاعت نبوده و مستقل به اذن خداوند سبحان مي تواند شفاعت كند. استاد مطهري (ره) نيز در اين رابطه مي فرمايد: در شفاعت هاي باطل شفيع تحت تاثير گناه كار قرار مي گيرد و مشفوع عنده (صاحب قدرت) تحت تأثير شفاعت كننده قرار مي گيرد، ولي در شفاعت صحيح ، بر عكس مي باشد. يعني صاحب قدرت (خداوند) علت مؤثر در شفيع است ، و شفيع تحت تأثير اوست. سلسله جنبان رحمت درشفاعت باطل (اگر رحمتي فرض شود) گناه كار است ، ولي در شفاعت صحيح ، خداوند است . اين كه قرآن كريم مي فرمايد : «قل لله الشافعة جميعاً» و آياتي كه شفاعت را در انحصار خداي متعال مي داند ، بدين معناست كه شفاعت كنندگان ، همه تحت تأثير خداي متعال شفاعت مي كنند و مستقل نيستند ، چنان چه در فلسفه الهي نيز ثابت شده است كه واجب الوجود بالذات ، واجب من جميع الجهات و الحيثيات است . يعني همان طور كه واجب الوجود در ذات خود معلول غير نيست ، در صفات و افعال خود نيز امكان ندارد كه تحت تأثير علتي قرار گيرد . او مؤثر محض است و از هيچ جيز انفعال و تأثير پيدا نمي كند.
بنابراين پاسخ سؤال مورد بحث به خوبي روشن مي گردد كه شفاعت شفاعت كنندگان تحت تأثير خود خداوند بوده و رحمت و مغفرت فوق رحمت هاي ديگر و غالب بر آنها مي باشد و شافعين فقط واسطه هايي بين رحمت الهي و گناهكاران مي باشند.
پاسخ شبهه دوم ؛ در قسمت «و» از مقدمات به پاسخ اين شبهه اشاره گرديد. علاوه اين كه اگر شفاعت ، جرأت بر گناهان را مي افزايد ، پس توبه و مغفرت خداوند نيز بايد چنين باشند و جرأت بر گناهان را زياد كنند و عامل منفي در راه رسيدن به كمالات باشند و حال آن كه خداوند متعال در قرآن كريم ، از اين دو عنصر (توبه و مغفرت) به عنوان دو عامل مثبت و اميد دهنده استفاده نموده است .
شفاعت كننده مستقل در شفاعت نيست و به اذن خداوند متعال مي تواند شفاعت كند ، روشن مي گردد كه درخواست كننده شفاعت ، اگر به شفيع به ديده استقلال نگاه كند، مشرك گرديده است ، ولي اگر شفيع را به مظهر رحمت حق بداند و توجه داشته باشد كه شفيع به اذن خداوند متعال شفاعت مي كند ، در اين صورت ، به هيچ وجه مشرك نبوده ، بلكه تعاليم ديني و قرآني نيز به ما همين را مي آموزد كه براي هر كاري و عملي ، خدا را مستقل بدانيم ، ولي از واسطه ها نيز كمك بگيريم . البته نكته مهم اين است كه وهابيون كه مطرح كنندگان اين شبهه مي باشند ، براي اعتقاد خويش ، تمسك به قرآن كريم جسته و آيه زيرا را دليل بر سخن خويش مي گيرند: «و يعبدون من دولن اله ما لا يضرهم و لا ينفعهم و يقولون هؤلاء شفاؤنا عندالله» ؛ بت هايي را به غير خدا مي پرستند كه به آنها هيچ سود و زياني نمي رساند و مي گويند كه اين بتان شفيعان ما نزد خدا مي باشند.
بنابراين آيه ، هر نوع شفاعت خواهي از غير خدا، شرك و پرستش شفيع خواهد بود. در پاسخ به دو نكته اشاره مي گردد: اولا، اگر قرآن كريم آنان را مشرك مي نامد ، نه از اين نظر است كه آنها از بت ها شفاعت خواهي مي كردند ، بلكه علت مشرك بودن آنها اين است كه آنها بت ها را مي پرستيدند تا در نهايت ، آنها را شفاعت كنند. لذا اگر شفاعت خواهي از بت ها ، پرستش بت ها محسوب گردد ، ديگر نيازي نيست كه «يعبدون» را هم اضافه كند. اين كه اين دو جمله به يكديگر عطف شده اند، دليل است بر اين كه پرستش بت ها غير از مسأله شفاعت خواهي از آنان بوده است . ثانيا بر فرص كه علت شرك بت پرستان، شفاعت خواهي آنان بوده باشد ، ولي ميان اين انوع شفاعت خواهي و شفاعت خواهي مسلمانان ، فاصله زيادي است . آنان بتان را مستقل در شفاعت و مالك شفاعت مي دانستد ، ولي مسلمانان شفيعان را كارگزاران خدا دانسته و معتقدند كه بدون اذن الهي ، هيچ كس و هيچ چيز نمي تواند شفيع انسان واقع گردد.
در پايان ، به يك مسأله مهم ديگر در باب شفاعت اشاره مي گردد و آن اين است كه : مخالفان شفاعت، براي ادعاي خويش ،به آياتي از قرآن كريم استناد جسته و گفته اند: قرآنِ كريم نيز شفاعت را مردود شمرده است ، مثلا از 254 سوره مباركه بقره مي فرمايد :
«يا ايها الذين آمنوا انفقوا مما رزقناكم من قبل ان ياتي يوم بيع فيه و لاخلة و لاشفاعة»
اي اهل ايمان! از آن چه روزي شما كرديم ، انفاق كنيد . پيش از آن كه روزي بيايد كه نه كسي براي آسايش خويش چيزي مي تواند خريد و نه دوستي و شفاعتي به كار آيد .
همچنين آيات 48 و 123 سوره بقره ، 53 سوره اعراف ، 101-98 سوره شعرا، 18 مؤمن و آيات 48-46 سوره مباركه مدثر نيز بر همين مطلب دلالت دارند.
در پاسخ به اين مسأله ، ابتدا بايد اين نكته را متذكر شد كه آيات قرآن مفسر يكديگرند و بادي در كنار يكديگر تفسير كردند و آن گاه نتيجه گرفت ، تا ديدگاه كامل قرآن كريم به دست آيد . چنان چه در آيات ديگر شفاعت مي بينيم كه خداوند شفاعت مي بينيم كه خداوند شفاعت را مختص خود مي داند: نظير انعام/51 و 70 ، سجده/4، زمر /44 و در آيات ديگري ، شفاعت ديگران را نيز اثبات مي نمايد ، منتهي به اذن خداوند متعال . بنابراين اگر آيات شريفه را در اين رابطه در كنار يكديگر قرار دهيم ، اين نتيجه به دست مي آيد كه شفاعت را انكار مي نمايند؟ براي پاسخ روشن ، به بررسي تك تك آيات مي پردازيم:
به گواهي آيات قبل و بعد آنها ، مربوط به نفي شفاعتي است كه يهود درباره خويش قائل بودند ، و «اتقوا» نيز خطاب به آنان مي باشد . آيه ما قبل هر دو ، اين است : «يا بني اسرائيل اذكروا نعمتي التي انعمت عليكم و...» اين دو آيه نار به شفاعتي است كه بني اسرائيل درباره خويش معتقدند بودند و مي گفتند : ما فرزندان پيامبران هستيم و هر اندازه بار گناه ما سنگين باشد ، پدران ما در حق ما شفاعت خواهند كرد. اين نوع شفاعت بي قيد و شرط كه دست فرزندان پيامبران را باز بگذارد و انتساب آنان به خاندان رسالت براي شفاعت آنان كافي باشد، شديدا مورد انكار اسلام قرار گرفته است ؛ زيرا آيين اسلام ملاك نجات را ايمان و عمل صالح مي دادند ، نه نسب و خويشاوندي . لذا قرآن كريم شفاعت مورد نظر بني اسرائيل را نفي كرده و مي فرمايد : «و اتقوا يوما لا تجزي نفس عن نفس...»
آيه 53 سوره اعراف (كه از نحوه گفتار كفار و همچنين از جمله «قد خسروا» فهميده مي شود كه آنان شافعاني ندارند و الا اگر شفيع داشتند ، در خسران نمي افتادند) ، و آيات 101-98 سوره شعرا و آيات 48-46 سوره مدثر و همچنين آيه 18 سوره مؤمن ، همگي به صراحت ، عدم شفاعت را به كفار نسبت داده اند و البته آنها نيز به دليل آن كه خود ، راه مستقيم را نپذيرفته و در تاريكي ها فرو رفته اند ، تا اين كه بر دل آنها مهر و ختم فرو رفته اند ، تا اين كه بر دل آنها مهر و ختم نهاده شده است ، ديگر هيچ زمينه اي براي شفاعت شافعان باقي نگذارده اند و الا رحمت خدا فرا گير مي باشد.
منابع و ماخذ:
1 ـ نساء/ 48 و 116.
2 ـ قاموس قرآن ، ، ج4 ، ص 48.
3 ـامام خميني ، عدل الهي ، ص 203.
4 ـ آيت الله سبحاني ، آئين وهابيت ، ص 254.
5 ـ همان ، منشور جاويد ، ج8 ، ص 60 و 59.
6 ـاسراء /71.
7 ـ قصص /41
8 ـاستاد مطهري ، عدل الهي ، ص 228 ـ226.
9 ـ امام خميني ، چهل حديث ، ص 150.
10 ـ براي مطالعه بيشتر در اين رابطه ر.ك : تفسير تسنيم ، ج4 ، ص 242.
11 ـ استاد مطهري ، همان ، ص 232.
12 ـ همان، ص 233.
13 ـعلامه شعراني ي، شرح تجريد ، ص 584 و 583.
14 ـ استاد مطهري ، همان ، ص 235.
15 ـ غافر /7.
16ـ استاد مطهري ، همان ، ص 236.
17 ـ آيت الله جوادي آملي ، تفسير تسنيم ، ج4 ، ص 273ـ270.
18 ـ بقره /255.
19 ـيونس /3.
20 ـ سباء/23.
21 ـ طه /109.
22 ـ زمر /44.
23 ـ استاد مطهري ، عدل الهي ، ص 239 -237 (با اندكي تغيير).
24 ـ يونس/18.
25 ـ آيت الله سبحاني ، آئين وهابيت ، ص 262-261.
26 ـ بقره /122 و 47.
27 ـ آيت الله سبحاني ، منشور جاويد ، ج8 ، ص 23.
شاهد جوان ش 56
«ما من شفيع الا من بعد اذنه» ؛ هيچ كس شفيع نيست ، مگر به اذن او.
و لا تنفع الشفاعة عنده الا لمن اذن له » ؛ هيچ شفاعتي نزد او فايده اي ندارد ، مگر كسي كه خدا به اواجازه دهد.
«يومئذ لا تنفع الشفاعة الا من اذن له الرحمن و رضي له قولا» ؛ در آن روز ، شفاعت هيچ كس سود نبخشد ، جز آن كس كه خداي رحمان به او رخصت دهد.
از آيات فوق چنين بر مي آي كه شفاعت كننده ، مستقل در شفاعت نبوده و مستقل به اذن خداوند سبحان مي تواند شفاعت كند. استاد مطهري (ره) نيز در اين رابطه مي فرمايد: در شفاعت هاي باطل شفيع تحت تاثير گناه كار قرار مي گيرد و مشفوع عنده (صاحب قدرت) تحت تأثير شفاعت كننده قرار مي گيرد، ولي در شفاعت صحيح ، بر عكس مي باشد. يعني صاحب قدرت (خداوند) علت مؤثر در شفيع است ، و شفيع تحت تأثير اوست. سلسله جنبان رحمت درشفاعت باطل (اگر رحمتي فرض شود) گناه كار است ، ولي در شفاعت صحيح ، خداوند است . اين كه قرآن كريم مي فرمايد : «قل لله الشافعة جميعاً» و آياتي كه شفاعت را در انحصار خداي متعال مي داند ، بدين معناست كه شفاعت كنندگان ، همه تحت تأثير خداي متعال شفاعت مي كنند و مستقل نيستند ، چنان چه در فلسفه الهي نيز ثابت شده است كه واجب الوجود بالذات ، واجب من جميع الجهات و الحيثيات است . يعني همان طور كه واجب الوجود در ذات خود معلول غير نيست ، در صفات و افعال خود نيز امكان ندارد كه تحت تأثير علتي قرار گيرد . او مؤثر محض است و از هيچ جيز انفعال و تأثير پيدا نمي كند.
بنابراين پاسخ سؤال مورد بحث به خوبي روشن مي گردد كه شفاعت شفاعت كنندگان تحت تأثير خود خداوند بوده و رحمت و مغفرت فوق رحمت هاي ديگر و غالب بر آنها مي باشد و شافعين فقط واسطه هايي بين رحمت الهي و گناهكاران مي باشند.
پاسخ شبهه دوم ؛ در قسمت «و» از مقدمات به پاسخ اين شبهه اشاره گرديد. علاوه اين كه اگر شفاعت ، جرأت بر گناهان را مي افزايد ، پس توبه و مغفرت خداوند نيز بايد چنين باشند و جرأت بر گناهان را زياد كنند و عامل منفي در راه رسيدن به كمالات باشند و حال آن كه خداوند متعال در قرآن كريم ، از اين دو عنصر (توبه و مغفرت) به عنوان دو عامل مثبت و اميد دهنده استفاده نموده است .
شفاعت كننده مستقل در شفاعت نيست و به اذن خداوند متعال مي تواند شفاعت كند ، روشن مي گردد كه درخواست كننده شفاعت ، اگر به شفيع به ديده استقلال نگاه كند، مشرك گرديده است ، ولي اگر شفيع را به مظهر رحمت حق بداند و توجه داشته باشد كه شفيع به اذن خداوند متعال شفاعت مي كند ، در اين صورت ، به هيچ وجه مشرك نبوده ، بلكه تعاليم ديني و قرآني نيز به ما همين را مي آموزد كه براي هر كاري و عملي ، خدا را مستقل بدانيم ، ولي از واسطه ها نيز كمك بگيريم . البته نكته مهم اين است كه وهابيون كه مطرح كنندگان اين شبهه مي باشند ، براي اعتقاد خويش ، تمسك به قرآن كريم جسته و آيه زيرا را دليل بر سخن خويش مي گيرند: «و يعبدون من دولن اله ما لا يضرهم و لا ينفعهم و يقولون هؤلاء شفاؤنا عندالله» ؛ بت هايي را به غير خدا مي پرستند كه به آنها هيچ سود و زياني نمي رساند و مي گويند كه اين بتان شفيعان ما نزد خدا مي باشند.
بنابراين آيه ، هر نوع شفاعت خواهي از غير خدا، شرك و پرستش شفيع خواهد بود. در پاسخ به دو نكته اشاره مي گردد: اولا، اگر قرآن كريم آنان را مشرك مي نامد ، نه از اين نظر است كه آنها از بت ها شفاعت خواهي مي كردند ، بلكه علت مشرك بودن آنها اين است كه آنها بت ها را مي پرستيدند تا در نهايت ، آنها را شفاعت كنند. لذا اگر شفاعت خواهي از بت ها ، پرستش بت ها محسوب گردد ، ديگر نيازي نيست كه «يعبدون» را هم اضافه كند. اين كه اين دو جمله به يكديگر عطف شده اند، دليل است بر اين كه پرستش بت ها غير از مسأله شفاعت خواهي از آنان بوده است . ثانيا بر فرص كه علت شرك بت پرستان، شفاعت خواهي آنان بوده باشد ، ولي ميان اين انوع شفاعت خواهي و شفاعت خواهي مسلمانان ، فاصله زيادي است . آنان بتان را مستقل در شفاعت و مالك شفاعت مي دانستد ، ولي مسلمانان شفيعان را كارگزاران خدا دانسته و معتقدند كه بدون اذن الهي ، هيچ كس و هيچ چيز نمي تواند شفيع انسان واقع گردد.
در پايان ، به يك مسأله مهم ديگر در باب شفاعت اشاره مي گردد و آن اين است كه : مخالفان شفاعت، براي ادعاي خويش ،به آياتي از قرآن كريم استناد جسته و گفته اند: قرآنِ كريم نيز شفاعت را مردود شمرده است ، مثلا از 254 سوره مباركه بقره مي فرمايد :
«يا ايها الذين آمنوا انفقوا مما رزقناكم من قبل ان ياتي يوم بيع فيه و لاخلة و لاشفاعة»
اي اهل ايمان! از آن چه روزي شما كرديم ، انفاق كنيد . پيش از آن كه روزي بيايد كه نه كسي براي آسايش خويش چيزي مي تواند خريد و نه دوستي و شفاعتي به كار آيد .
همچنين آيات 48 و 123 سوره بقره ، 53 سوره اعراف ، 101-98 سوره شعرا، 18 مؤمن و آيات 48-46 سوره مباركه مدثر نيز بر همين مطلب دلالت دارند.
در پاسخ به اين مسأله ، ابتدا بايد اين نكته را متذكر شد كه آيات قرآن مفسر يكديگرند و بادي در كنار يكديگر تفسير كردند و آن گاه نتيجه گرفت ، تا ديدگاه كامل قرآن كريم به دست آيد . چنان چه در آيات ديگر شفاعت مي بينيم كه خداوند شفاعت مي بينيم كه خداوند شفاعت را مختص خود مي داند: نظير انعام/51 و 70 ، سجده/4، زمر /44 و در آيات ديگري ، شفاعت ديگران را نيز اثبات مي نمايد ، منتهي به اذن خداوند متعال . بنابراين اگر آيات شريفه را در اين رابطه در كنار يكديگر قرار دهيم ، اين نتيجه به دست مي آيد كه شفاعت را انكار مي نمايند؟ براي پاسخ روشن ، به بررسي تك تك آيات مي پردازيم:
به گواهي آيات قبل و بعد آنها ، مربوط به نفي شفاعتي است كه يهود درباره خويش قائل بودند ، و «اتقوا» نيز خطاب به آنان مي باشد . آيه ما قبل هر دو ، اين است : «يا بني اسرائيل اذكروا نعمتي التي انعمت عليكم و...» اين دو آيه نار به شفاعتي است كه بني اسرائيل درباره خويش معتقدند بودند و مي گفتند : ما فرزندان پيامبران هستيم و هر اندازه بار گناه ما سنگين باشد ، پدران ما در حق ما شفاعت خواهند كرد. اين نوع شفاعت بي قيد و شرط كه دست فرزندان پيامبران را باز بگذارد و انتساب آنان به خاندان رسالت براي شفاعت آنان كافي باشد، شديدا مورد انكار اسلام قرار گرفته است ؛ زيرا آيين اسلام ملاك نجات را ايمان و عمل صالح مي دادند ، نه نسب و خويشاوندي . لذا قرآن كريم شفاعت مورد نظر بني اسرائيل را نفي كرده و مي فرمايد : «و اتقوا يوما لا تجزي نفس عن نفس...»
آيه 53 سوره اعراف (كه از نحوه گفتار كفار و همچنين از جمله «قد خسروا» فهميده مي شود كه آنان شافعاني ندارند و الا اگر شفيع داشتند ، در خسران نمي افتادند) ، و آيات 101-98 سوره شعرا و آيات 48-46 سوره مدثر و همچنين آيه 18 سوره مؤمن ، همگي به صراحت ، عدم شفاعت را به كفار نسبت داده اند و البته آنها نيز به دليل آن كه خود ، راه مستقيم را نپذيرفته و در تاريكي ها فرو رفته اند ، تا اين كه بر دل آنها مهر و ختم فرو رفته اند ، تا اين كه بر دل آنها مهر و ختم نهاده شده است ، ديگر هيچ زمينه اي براي شفاعت شافعان باقي نگذارده اند و الا رحمت خدا فرا گير مي باشد.
منابع و ماخذ:
1 ـ نساء/ 48 و 116.
2 ـ قاموس قرآن ، ، ج4 ، ص 48.
3 ـامام خميني ، عدل الهي ، ص 203.
4 ـ آيت الله سبحاني ، آئين وهابيت ، ص 254.
5 ـ همان ، منشور جاويد ، ج8 ، ص 60 و 59.
6 ـاسراء /71.
7 ـ قصص /41
8 ـاستاد مطهري ، عدل الهي ، ص 228 ـ226.
9 ـ امام خميني ، چهل حديث ، ص 150.
10 ـ براي مطالعه بيشتر در اين رابطه ر.ك : تفسير تسنيم ، ج4 ، ص 242.
11 ـ استاد مطهري ، همان ، ص 232.
12 ـ همان، ص 233.
13 ـعلامه شعراني ي، شرح تجريد ، ص 584 و 583.
14 ـ استاد مطهري ، همان ، ص 235.
15 ـ غافر /7.
16ـ استاد مطهري ، همان ، ص 236.
17 ـ آيت الله جوادي آملي ، تفسير تسنيم ، ج4 ، ص 273ـ270.
18 ـ بقره /255.
19 ـيونس /3.
20 ـ سباء/23.
21 ـ طه /109.
22 ـ زمر /44.
23 ـ استاد مطهري ، عدل الهي ، ص 239 -237 (با اندكي تغيير).
24 ـ يونس/18.
25 ـ آيت الله سبحاني ، آئين وهابيت ، ص 262-261.
26 ـ بقره /122 و 47.
27 ـ آيت الله سبحاني ، منشور جاويد ، ج8 ، ص 23.
شاهد جوان ش 56
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}