بررسي رابطه ي دين داري و اضطراب مرگ در بين دانشجويان و طلاب شهر قم
بررسي رابطه ي دين داري و اضطراب مرگ در بين دانشجويان و طلاب شهر قم
چکيده
کليدواژگان؛ اضطراب مرگ، دلبستگي به خدا
مقدمه
حال با اين فرض که مرگ براي همه ي انسان ها حتمي است و پيش بيني آن نيز به صورت تجربه ي شخصي امکان ندارد؛ پس از لحاظ روان پويشي بايد ترس از مرگ را به صورت يک فرانمود در نظر گرفت که اثر و رد آن به ساير محتويات ناخودآگاه باز مي گردد. پس اين ترس نمي تواند اضطرابي روان نژندانه باشد، بلکه يک اضطراب واقعي است. (2)
اضطراب مرگ حالت افسرده واري است که فشار رواني و نگراني به دليل مرگ و ترس از آن از نشانگان مهم اين بيماري شمرده مي شوند. (3) اين شکل اضطراب که شايسته ي مطالعه و درک است، نخستين بار در عقايد سورن کي يرکگارد، فيلسوف دانمارکي توصيف شد. وي اضطرابي کلي درباره ي شرايط زندگي مطرح کرد که در زمان حاضر «اضطراب وجودي» نام گرفته است و در پرسش هايي همچون «به کجا مي روم؟»، «که هستم؟»، «مي خواهم با زندگي ام چه کنم؟»، «آيا مرگ پايان همه چيز است؟» تجلي مي يابد. دل مشغول داشتن به اين پرسش ها، در حدي معين، جزء جدايي ناپذير زندگي بشر است و روان رنجوري و نابهنجار نيست؛ اما اگر اين افکار، افراد را بيشتر مضطرب و افسرده کند و به منزله ي شاخص بيماري رواني مشاهده شود، نابهنجار است و بايد بدان توجه کرد. (4)
اضطراب مرگ يک اضطراب واقعي و يکي از مهم ترين مؤلفه ها در سلامت رواني افراد است. ديدگاه رفتار شناسي طبيعي (5) نيز در تبيين اضطراب تعميم يافته، مرگ را به منزله ي تهديد کننده ي ارگانيزم و از عوامل مؤثر بر آن مي داند. در اين راستا، نظريه پردازان هستي نگر معتقدند: هراس و اختلال هاي تعميم يافته ناشي از اضطراب هستي (6) است. آنها مي گويند: ما اضطراب هستي را تجربه مي کنيم، بدين دليل که مي دانيم زندگي ما محدود است و از مرگي که انتظار ما را مي کشد مي هراسيم. (7) مرگ همه ي ما را به وحشت مي اندازد و ما براي کساني که مي ميرند، گريه مي کنيم و از توجه به اين واقعيت که روزي هم عمر ما به پايان مي رسد، دچار دلهره مي شويم. بسياري از افراد از کنار آمدن با مرگ خودداري مي کنند و راه هايي همچون سرکوب، انکار و پرهيز را در پيش مي گيرند و از مکان هايي که ممکن است مرگ را برايشان يادآوري کند، فاصله مي گيرند. (8) و اين، همان برخورد غيرمنطقي و مضطربانه با مرگ است.
پژوهشگران معتقدند: مذهب مي تواند اين گونه اضطراب را کنترل کند؛ رابطه ي نگرش به مرگ با مذهب و باورهاي مذهبي بر هيچ پژوهشگري پوشيده نيست و همين رابطه، زمينه ي ايجاد مباحث و پژوهش هاي متعددي در اين باره شده است؛ حتي برخي از پژوهشگران باورهاي مذهبي را تا اين اندازه از منزلت خود پايين آورده اند که مرگ را سازنده ي باور مذهبي معرفي کرده اند. (9) برخي ديگر مدعي شده اند مذهب يک واکنش دفاعي فطري در برابر ضرورت مرگ است. (10) ني مِير (11) دباره (12) نيز معتقدند (13) مذهب مفهوم گسترده اي دارد که حمايت و مشارکت اجتماعي، جهان بيني، باورها و رسوم فرهنگي را دربر مي گيرد و با ارائه ي معنا براي افراد مسن، آنها را براي فقدان و جدايي و همچنين احتمال مرگ خودشان آماده تر مي کند. اين يافته با يافته هاي خود دباره (2003) که هدفش شناسايي عوامل مؤثر بر احتمال مرگ خوب در ميان کساني بود که همسرشان را از دست داده که ميزان بالايي از مشارکت هاي مذهبي را داشتند؛ سطح عصبانيت کمتري گزارش دادند؛ و نيز افراد مذهبي کمتر گزارش دادند که همسرشان در روزهاي واپسين درد مي کشيد؛ همچنين آنها مرگ را خيلي شاق و سنگين نمي دانستند. همه مطالعاتي که در اين زمينه انجام گرفته اند، رابطه ي منفي بين دينداري و اضطراب مرگ را گزارش داده اند و هيچ مطالعه اي ادعا نکرده است که افراد داراي دينداري سطح بالا، اضطراب مرگ زيادي را تجربه مي کنند. (14) تمپلر و لونتو (15) (1986) نيز نتيجه گرفتند که به طور کلي افراد مذهبي اضطراب مرگ کمتري را تجربه مي کنند. (16) آن ها گزارش کردند که مطالعات دلالت مي کند مراقبت هاي مذهبي، فعاليت هاي ديني شخصي مثل دعا، عبادت و خواندن متون مقدس، ارزش مذهب نزد افراد، ميزان روابط با دوستان و فرزندان، ميزان مشارکت در فعاليت هاي گروهي، جنسيت، سن، وضعيت تأهل، درآمد و سلامتي، بر اضطراب مرگ تأثير دارند. رابرت داف و لارنس در اين پژوهش، جامعه ي آماري متشکل از 647 مقيم جوامع بازنشسته با ميانگين سني 6/75 را انتخاب کردند تا يافته هاي پژوهش ياد شده را بسنجند. آنها دريافتند بر جوامعي که بيشتر مذهبي بودند، اضطراب مرگ کمتري حاکم است و در ميان متغيرهاي مذهبي، مواظبت کردن (17) بر عبادات، بالاترين رابطه ي منفي را با اضطراب مرگ دارد؛ اما برخلاف پژوهش پيشين، آنها رابطه ي معناداري بين سن، سلامتي و جنسيت، و فعاليت هاي اجتماعي مثل ملاقات دوستان، ملاقات فرزندان، مشارکت و فعاليت ها در گروه و ... به دست نياوردند.
پژوهش هاي مربوط به مرگ در عرصه ي روان شناسي دين، نتايج آشفته اي داشته اند. فيفل ادعا کرد: ترس شديد برخي افراد از مرگ ممکن است از نظريه هاي مذهبي آنها سرچشمه بگيرد. به همين منظور با مطالعه اي تجربي به تأييد ادعاي خود پرداخت. (18) در مقابل، سون سون (19 و 20) در پژوهش خود با رسيدن به يک نتيجه ي متناقض گفت: کساني که فعاليت مذهبي بالا و عقايد مذهبي محکم دارند، ترس از مرگ کمتري تجربه مي کنند. لمينگ (1975 نقل از همان منبع) مطالعات روان شناختي و جامعه شناختي درباره ي مرگ را بررسي کرد و (21) پژوهشي تجربي را يافت که رابطه ي بين دينداري، و ترس و اضطراب مرگ را بررسي کرده، به نتايج متناقضي دست يافته بود. بنابراين مي توان گفت: ظاهر يافته هاي پيشين نشان مي دهد که مذهب و دينداري در شرايط متفاوت، هم کاهش دهنده و هم محرک اضطراب مرگ اند.
آشفتگي و تناقض در يافته ها، پژوهشگران را بر آن داشت که به دينداري و اضطراب مرگ به منزله ي مفاهيمي چندبُعدي نگاه کنند و همين امر موجب شد که جهت و محدوده ي مطالعات کوچک تر شود و هر پژوهشي تنها به يک بعد دينداري و نگرش هاي متفاوت به مرگ بپردازند؛ از اين رو پژوهشگران به دنبال مطالعات جزئي تر در اين زمينه افتادند و ابعاد مختلف ترس از مرگ و رابطه ي آن با ابعاد متفاوت دينداري را بررسي کردند. از زماني که ارتباط اضطراب مرگ و دينداري به منزله ي مفاهيم چندبُعدي در نظر گرفته شد و فقط به رابطه ي يک بُعد دينداري با اضطراب مرگ توجه شد، يافته هاي پژوهشي به اين نتيجه رسيدند که ابعاد متفاوت دينداري به طور متفاوت با نگرش هاي مربوط به مرگ تداعي مي شوند. (22) بدين دليل که ابعاد متفاوت دينداري، هم بستگي دروني زيادي دارند، اگر اين ابعاد با هم در يک مطالعه تحليل شوند، آثار متفاوتي خواهند داشت؛ چرا که تظاهرات ناهمخوان، نگرش ها، رفتارها، فعاليت هاي مذهبي و باورهاي ديني بر روي اضطراب مرگ آثار متفاوتي مي گذارند. نلسون و کانترل (1980) در پژوهشي در يک جامعه ي نمونه، متشکل از 1279 مرد آتلانتيک مياني، درباره ي رابطه ي ابعاد متفاوت دينداري با اضطراب نتيجه گرفتند که با بالا رفتن سطح دينداري تا يک نقطه اي، اضطراب مرگ زياد و از آن نقطه به بعد، کم مي شود. آنها همچنين دريافتند در حالي که دينداري نوع بالا اضطراب مرگ را کاهش مي دهد، تأثير دينداري معتدل نشان مي دهد که فعاليت ها و باورهاي مذهبي در صورتي که به طور استثنايي سخت نباشد، اضطراب مرگ را کم مي کنند. افرادي نيز که دينداري متوسط به نمايش مي گذارند، يعني از نظر مذهبي دوسوگرا و دمدمي مزاج اند، سطح اضطراب مرگشان نسبت به کساني که اصلاً مذهبي نيستند يا سطح دينداري بالايي دارند، بالاتر بود.
هينتون نيز با مطالعه ي افراد مريض در حال مرگ در انگليس دريافت افراد غيرمذهبي کمتر از افرادي که از سطح پايين مذهب برخوردارند، و بيشتر از افرادي که اعتقاد مذهبي راسخ داشتند از مرگ مي ترسند. (23) برخي پژوهش ها نيز به بحث درباره ي مفاهيم دينداري دروني (24) و دينداري بيروني (25) پرداخته اند. کاهُو (26) و دان (27) در پژوهشي مشابه دريافتند دينداري دروني با ترس از مرگ رابطه ي منفي دارد، اما دينداري ظاهري رابطه اي ندارد. مطالعه ي جان پاتريک (1979) نيز بر اساس همين مبنا بود. نکته ي ديگري که از بررسي اين مطالعات به دست مي آيد، اين است که ممکن است اديان بزرگ در فرض هاي خود مبني بر سبک هاي دينداري و نگرش به مرگ، تفاوت داشته باشند و همين احساس، نياز به چنين پژوهش هايي را در فرهنگ و جامعه ي اسلامي چندين برابر مي کند. اما با توجه به نتايج متناقض پژوهش هاي پيشين، هميشه بايد تنها يک بعد دينداري را مطالعه کرد. بنابراين در پژوهش پيش رو، دلبستگي به خدا که يکي از ره آوردهاي جديد روان شناسي است، به منزله ي شاخصه اي براي سنجش يک بعد از دينداري بررسي شد.
نظريه ي دل بستگي را نخستين بار بالبي به منظور توصيف پيوند عاطفي کودک با مراقبش مطرح کرد و سپس اينثورث (1978) (28) با ابداع روش مشاهده اي موقعيت ناآشنا (29) تفاوت هاي کودکان را از لحاظ واکنش آنها در غيبت مراقب و نيز واکنش آنها درباره ي مادرانشان پس از جدايي کوتاه مدت، در سه الگوي ايمن، (30) ناايمن اجتنابي، (31) ناايمن دوسوگرا (32) توصيف کرد.
اصلي ترين کاربرد اين نظريه در مذهب، مشاهده و بررسي ارتباط فرد با خداست و اين موضوع از آن رو بر پژوهشگران عرصه ي دين و روان شناسي اهميت دارد که بيشتر متدينان و افراد مذهبي، اعتقاد مذهبي را ارتباط با خدا تفسير مي کنند و روان شناسان (33) معتقدند بيشتر ويژگي هاي نظام دلبستگي، در ارتباط فرد با خداوند که با عنوان دلبستگي به خدا متمايز شده است، به روشني ديده مي شوند که در ذيل به آنها اشاره مي کنيم:
1. جست و جو و حفظ مجاورت با خدا: بچه هاي بزرگ تر بر اثر رشد شناختي و تفکر انتزاعي، در صورت غيبت چهره ي دلبستگي نيز از طريق تعاملات ديداري يا کلامي، احساس راحتي و ايمني مي کنند و نوجوانان و بزرگ سالان با ادراک و آگاهي صرف از اينکه چهره ي دلبستگي در صورت نياز در دسترس است، احساس ايمني مي کنند. (34) بنابراين، تا هنگامي که يک خداپرست خداوند را پاسخ گو و به آساني قابل دسترسي مي داند، مي توان واژه ي دل بستگي را به کار برد؛ چنان که ما در متون مذهبي خود نيز داريم که خداوند هميشه نزديک شما، (ق: 16) شاهد شما (احزاب: 9) و در مشکلات دستگير شماست. (طلاق: 3) فراتر از زمان و مکان معرفي شدن خداوند در اسلام نيز بدين معناست که به طور کلي براي خدا جا داشتن معنا ندارد و خداوند محدود و نيازمند به هيچ يک از اين موانع نيست؛ بلکه همه جا و هر زمان در دسترس بندگان است. (35) کرک پاتريک اين قابليت دسترسي را مجاورت روان شناختي (36) نام گذاشته است.
2. خداوند به منزله ي پناهگاه مطمئن: بالبي (37) حوادث تنش زا و دردناک زندگي، از دست دادن عزيزان و مشکل جسمي يا رواني را براي فعال شدن نظام دلبستگي لازم مي داند که موجب رفتن کودک به سمت چهره ي دل بستگي مي شوند. توجه به خدا نيز در چنين شرايطي تشديد مي شود؛ چنان که خداوند مي فرمايد: «هنگامي که به کشتي سوار مي شوند، خدا را به اخلاص در دين مي خوانند و آن گاه که خداوند نجاتشان داد و به خشکي آورد، به ناگاه همان ها شرک مي ورزند». (عنکبوت: 65) همين دلالت مي کند خداوند يک چهره ي دلبستگي است که همانند ديگر چهره هاي دلبستگي، در شرايط سخت بيشتر مورد توجه قرار مي گيرد.
3. خدا به منزله ي پايه و اساس ايمني: (38) ياد خدا بدون اختصاص به حالت گرفتاري، در همه حال آرام بخش است. (39) بر اين اساس، بالبي (40) معتقد است که دسترسي به پايه ي ايمني، پادزهر (41) ترس و اضطراب است؛ بنابراين همان گونه که کودک مادر را پايه و اساس ايمني مي داند و در محيط کاوش مي کند، فرد نيز با اعتماد به اينکه خداوند اساس ايمني است، احساس قدرت کرده، در لحظات اضطراب و ترس اعتماد به نفس بالايي از خود نشان مي دهد. از نقطه نظر تعاليم و متون ديني نيز همين شاخصه که انسان در همه ي حالات زندگيش خدا را پايه و اساس ايمني و تکيه گاه رواني خود بداند، بيشتر ارزش دارد؛ حضرت علي (عليه السلام) در نهج البلاغه مي فرمايند: «انساني که در غرقاب بلاها گرفتار آمده است، نيازمندتر به دعا از آدم رها از گرفتاري ها نيست (بلکه انسان در هر صورت، نيازمند به ارتباط با خداست)؛ ولي انسان غافل فقط هنگامي که دچار بلاها و آسيب ها مي شود، دست به دعا بلند مي کند و به فرموده ي قرآن: آن گاه که سوار کشتي شدند، دست دعا به سوي خدا برمي دارند؛ ولي هنگامي که از دريا به سلامت گذر کردند، از خدا روي برمي تابند». (42)
4. جدايي و فقدان: (43) جدايي از خدا باعث اضطراب، و فقدان او باعث غم و اندوه مي شود؛ اما با توجه به اينکه خداوند فراگير است، همه جا وجود دارد و هميشه در دسترس است؛ پس معناي فقدان و جدايي چنين چهره ي دل بستگي با چهره هاي دلبستگي انساني متفاوت است؛ بدين معنا که در زندگي شرايطي به ويژه در زماني مشاهده مي شود که افراد به خداوند بيشتر احساس نياز مي کنند و انتظارات خاصي از او دارند و احساس مي کنند که به انتظارات آنها پاسخ مناسب داده نمي شود. در چنين شرايطي است که آنها در عقايد خود به خدا و ويژگي هاي او به منزله ي چهره ي دلبستگي، دچار تزلزل مي شوند. (44)
حال با توجه به اينکه دل بستگي به خدا يکي از مؤلفه ها و ابعاد دينداري است و نيز با توجه به ارتباط نتايج پژوهش ها در اين زمينه با سلامت رواني افراد، آيا مي توان آن را در کنار ديگر مؤلفه هاي معنوي، يکي از عوامل کنترل کننده ي بيماري هاي رواني به شمار آورد؟ و با توجه به اينکه مذهب مي تواند تهديد کننده هاي سلامت روان را کنترل کند، آيا اضطراب مرگ را هم مي توان با مذهب و نمودهاي روان شناختي آن - که دلبستگي به خدا يکي از آنهاست - کنترل کرد؟ پژوهش حاضر که درصدد بررسي تأثير دين داري بر اضطراب مرگ است، به بررسي اين موضوع پرداخته است.
روش پژوهش
ابزار گردآوري داده ها: براي بررسي سبک دل بستگي و خرده مقياس هاي آن، از مقياس روات و کرک پاتريک (2002) استفاده شد. اين مقياس از نه ماده تشکيل شده است که هر يک از مواد آن توصيف کوتاهي از چگونگي رابطه ي دل بستگي فرد به خدا ارائه مي کند.
همچنين براي بررسي اضطراب مرگ، از پرسش نامه ي اضطراب مرگ تمپلر (45) استفاده شد. اين مقياس که از پانزده ماده تشکيل شده است، نگرش افراد را به موضوعات مربوط به مرگ اندازه مي گيرد و در مقايسه با مقياس هاي مشابه، طيف وسيعي از تجارب مربوط به مرگ را دربر مي گيرد.
روش اجرا: هر دو پرسش نامه هم زمان به آزمودني ها داده شدند و از آنها خواسته شد با دقت به تمام پرسش ها پاسخ دهند. اين مقياس ها را مي توان به صورت فردي و گروهي اجرا کرد و محدوديت زماني هم ندارد. پس از جمع آوري داده ها، تجزيه و تحليل داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS و آزمون هاي آماري، شامل آمار توصيفي، آزمون تي - تست (T-test) و هم بستگي پيرسون استفاده شد.
يافته هاي پژوهش
جدول 1: ميانگين و آزمون تي - تست براي مقايسه ي خرده مقياس هاي دل بستگي به خدا، بر اساس جنسيت و وضعيت تأهل
وضعیت تأهل |
جنسیت |
|
||||
t آزمون |
میانگین |
|
tآزمون |
میانگین |
|
|
-0/662 ns |
2.16 |
متأهل |
-0/41 ns |
2.19 |
مذکر |
اجتنابی |
2.24 |
مجرد |
2.24 |
مؤنث |
|||
-3/8 ** |
2.42 |
متأهل |
-0/949 ns |
2.75 |
مذکر |
دوسوگرا |
3.07 |
مجرد |
2.91 |
مؤنث |
|||
-0/819 ns |
5.66 |
متأهل |
-0/425 ns |
5.7 |
مذکر |
ایمن |
5.76 |
مجرد |
5.75 |
مؤنث |
** معني داري در سطح احتمال 01/0 ns غير معني دار
همان گونه که جدول يک نشان مي دهد، در زنان و مردان بين خرده مقياس هاي دل بستگي به خدا تفاوت معناداري ديده نمي شود؛ يعني زنان و مردان از نظر خرده مقياس هاي دل بستگي به خدا مشابه اند. در بررسي افراد مجرد و متأهل ديده مي شود، بين خرده مقياس هاي اجتنابي و ايمن، اختلافي بين مجردان و متأهلان وجود ندارد؛ ولي در خرده مقياس دوسوگرا، ميانگين افراد مجرد به طور معناداري بيشتر از متأهلان است.
جدول 2: ميانگين و آزمون تي - تست براي مقايسه ي خرده مقياس هاي دل بستگي به خدا، بر اساس تحصيلات حوزوي و دانشگاهي
t آزمون |
ميانگين |
نوع تحصيلات |
نوع دلبستگي |
-2.37 ** |
2.06 |
طلبه |
اجتنابی |
2.33 |
دانشجو |
||
-6.67 ** |
2.22 |
طلبه |
دوسوگرا |
3.28 |
دانشجو |
||
-0.53 ns |
5.68 |
طلبه |
ایمن |
5.74 |
دانشجو |
**معناداري در سطح احتمال 01/0ns غير معنادار
مطابق با جدول دو، در بررسي دل بستگي به خدا در طلاب و دانشجويان مشاهده مي شود در خرده مقياس هاي اجتنابي و دوسوگرا، دانشجويان به طور معناداري ميانگين بيشتري از طلاب کسب کرده اند، ولي در خرده مقياس ايمن، اختلاف معناداري بين طلاب و دانشجويان نيست.
جدول 3: ميانگين و آزمون تي - تست براي مقايسه ي اضطراب مرگ بر اساس جنسيت، وضعيت تأهل و نوع تحصيلات
t آزمون |
میانگین |
|
|
-3.95 ** |
7.76 |
مذکر |
جنسیت |
9.01 |
مؤنث |
||
0.2640 ns |
8.32 |
طلبه |
نوع تحصیلات |
8.32 |
دانشجو |
||
-0.1150 ns |
8.25 |
متأهل |
وضعیت تأهل |
8.28 |
مجرد |
** معناداري در سطح احتمال 01/0 ns غير معنادار
نتايج بررسي هاي اضطراب مرگ نشان داد که ميزان اضطراب مرگ در زنان به طور معناداري بيشتر از مردان است. ولي ميزان اضطراب مرگ بر اساس تحصيلات (طلاب و دانشجويان) و وضعيت تأهل (مجرد و متأهل) مشابه است.
جدول 4: ماتريس هم بستگي بين خرده مقياس هاي دل بستگي به خدا و اضطراب مرگ
اضطراب از مرگ |
دل بستگي به خدا |
||
تعداد |
سطح معني داري |
ضريب پيرسون |
|
342 |
0.035 |
0.25 * |
اجتنابی |
342 |
0.04 |
0.39 * |
دوسوگرا |
342 |
0.02 |
-0.57 ** |
ایمن |
**معناداري در سطح احتمال 01/0 * معناداري در سطح احتمال 05/0
ضرايب هم بستگي نشان مي دهد که بين هر سه خرده مقياس دل بستگي به خدا (اجتنابي، دوسوگرا و ايمن) و اضطراب مرگ رابطه ي معناداري وجود دارد. به گونه اي که مشاهده مي شود در خرده مقياس هاي اجتنابي و دوسوگرا، اين رابطه مستقيم است، يعني با افزايش دو نوع دل بستگي به خدا، اضطراب مرگ نيز افزايش مي يابد؛ ولي اين رابطه با خرده مقياس ايمن معکوس است و با افزايش دل بستگي ايمن، اضطراب مرگ کاهش مي يابد.
نتيجه گيري
بنابراين، چنين به نظر مي آيد که افراد متأهل از ثبات اعتقادي بيشتري برخوردارند. اين نتيجه از آن رو قابل توجه است که پژوهش هاي پيشين (46) افراد مجرد را ايمن تر از افراد متأهل دانسته اند؛ در تبيين اين مطلب به نظر مي آيد اين مخالفت به دليل تفاوت هاي زياد فرهنگي ايران و غرب، ذهنيت منفي مسيحيت و غرب به ازدواج، و تفاوت ماهوي ازدواج و تأهل در انديشه ي اسلامي و غيراسلامي باشد. براي تبيين اين تفاوت مي توان به سخن شهيد مطهري اشاره کرد که معتقد است: «ازدواج در سيستم فرنگي، يعني آزاد را محدود کردن و از آزادي به محدوديت در آمدن است؛ ولي در سيستم اسلامي از محدوديت به آزادي در آمدن». (47) همچنين مي توان چنين تبيين کرد که در متون اسلامي بسيار به مسئله ي ازدواج پرداخته و ترغيب شده است؛ تا جايي که خداوند با صراحت وعده ي تأمين معيشت و بي نياز شدن افراد متأهل را داده است (نور: 32) و آشنايي مردم با چنين مفاهيمي از دين، در کيفيت دل بستگي افراد متأهل به خدا تأثير گذاشته، جامعه ي ما را از غرب متمايز مي کند.
2. پژوهش حاضر همچنين نشان داد که ميانگين دل بستگي نوع ايمن به خدا، در بين طلاب و دانشجويان يک سان است؛ اما ميانگين دل بستگي اجتنابي و دوسوگرا در بين دانشجويان بيشتر از طلبه هاست. دل بستگي ايمن به خدا، فرايند خاصي را پشت سر مي گذارد. که يکي از محورهاي اصلي آن شناخت درست و تصوير مثبت از خداست معرفت و شناخت خدا و داشتن تصور درست از او شرط اساسي شکل گيري دل بستگي و ايجاد رابطه ي عاطفي با خداست. ريان هم معتقد است افرادي که خداوند را موجود ترسناک، خشن، نامهربان، انتقام جو و تنبيه گر تصور مي کنند، نمي توانند با او رابطه اي عاطفي و صميمي برقرار کنند. اين افراد در سراسر زندگي شان خواهند کوشيد که خود را از خدا پنهان کنند از او بگريزند يا با اضطراب و نگراني شديد به انجام اعمال و عبادات بپردازند تا رضايت او را جلب کنند. (48) اکنون با توجه به اينکه طلاب، دروس و مطالب مربوط به خدا شناسي را بيشتر از دانشجويان تحصيل مي کنند و آشنايي کامل تري با مفاهيم ديني، از جمله خداوند و صفات او دارند، و خداوند را چنان که در متون اسلامي معرفي شده است؛ شناخته اند، طبيعي به نظر مي رسد که کيفيت دل بستگي طلاب به خدا منطقي تر از کيفيت دل بستگي دانشجويان باشد که اين پژوهش هم آن را نشان مي دهد. اما اينکه در اين پژوهش دانشجويان به خدا دلبستگي ناايمن تري نشان دادند بايد بررسي شود که آيا به خداي واقعي معرفي شده توسط دين دل بستگي ناايمن دارند يا به مفهومي نادرست از خدا که محافل غيررسمي، به طور غلط و اغلب به شکل تجربي آموزش داده اند.
نتيجه ي يادشده همچنين با ادعاي کرک پاتريک (49) که رفتارهاي مذهبي همانند دعا کردن، رفتن به اماکن مذهبي مخصوص، همچون کليسا، مسجد و زيارتگاه را حاکي از رفتار دل بستگي ايمن و نوعي مجاورت جويي با خدا مي داند، قابل توجيه است؛ چون فراواني اين رفتارها در طلاب، بيشتر از ساير اقشار جامعه، همچنين دانشجويان است.
3. موضوع ديگري که در اين پژوهش مورد بررسي قرار گرفت، ارتباط بين اضطراب مرگ و دلبستگي به خداست، دو سوم پژوهش هايي که ارتباط بين اضطراب مرگ و دينداري را سنجيده اند، از رابطه ي منفي ميان آنها حکايت کرده اند. با وجود اين، تناقض و عدم انسجام ميان پژوهش ها اقتضا مي کرد که رابطه ي ابعاد متفاوت دين داري با اضطراب مرگ، جداگانه بررسي شود؛ بنابراين، ارتباط اين بُعد مهم از دينداري با اضطراب مرگ مطالعه شد و نتيجه ي به دست آمده نشان داد که اضطراب مرگ با دل بستگي ايمن به خدا رابطه ي معکوس معنادار دارد؛ يعني هرچه ميزان دلبستگي ايمن افزايش يابد و افراد به خدا اعتماد کرده، با او رابطه ي عاطفي سالم برقرار کنند، سطح اضطراب مرگشان کاهش مي يابد و بر عکس، ميان دلبستگي نوع اجتنابي و دوسوگرا به خدا با اضطراب مرگ رابطه ي مستقيم معنادار وجود دارد. اين نتيجه توسط نتايج حاصل از پژوهش هاي سون سن (50) که دريافت افرادي که فعاليت هاي مذهبي و باورهاي ديني بنيادي دارند، نسبت به افرادي که فعاليت ها و باورهاي ديني کمتري دارند، ترس از مرگ کمتري را تجربه مي کنند - تأييد مي شود. کاليش (1963) و مارتين و ايترمن (1965) نيز به نتايج مشابهي دست پيدا کردند. جفر و همکاران (1961) و اوسارچوک و تاتز (1973) نيز دريافتند که خواندن انجيل و باور به معاد، با ترس از مرگ ارتباط منفي دارند. همچنين، هينتون (51) با مطالعه ي افراد مريض در حال مرگ در انگليس، دريافت افراد غيرمذهبي نسبت به افرادي که از سطح پايين مذهب برخوردارند، کمتر و نسبت به افرادي که اعتقاد مذهبي راسخ دارند، بيشتر از مرگ مي ترسند. در پژوهش حاضر نيز به اين نتيجه رسيديم که افراد با دلبستگي ايمن به خدا، اضطراب مرگ کمتر و افراد دلبسته ي ناايمن دوسوگرا، بالاترين اضطراب مرگ را تجربه مي کنند؛ يعني افراد مذبذب و داراي ايمان ظاهري و مصلحتي، بالاترين اضطراب مرگ را تجربه مي کنند؛ يعني افراد مذبذب و داراي ايمان ظاهري و مصلحتي، حتي بيش از افرادي که خدا را باور ندارند، از مرگ مي هراسند. اين يافته با نتايج پژوهش اسپيکا و همکاران (1977) نيز تأييد مي شود. آنها ارتباط مذهب دروني و بيروني (مصلحتي) را با نگرش به مرگ بررسي کردند و نتيجه گرفتند کساني که دين را يک تعهد دروني مي دانند، نسبت به مرگ نگاه مطلوب تري دارند. همچنين کساني که تجارب ديني دروني دارند، کمتر از ديگران نگاه ناخوشايند به مرگ دارند و در برابر، باور ديني که مبدأ خارجي دارد و بر اساس مصلحت سنجي شکل مي گيرد، با نگاه ناخوشايند به مرگ رابطه ي مثبت دارد.
در برابر اين دسته از پژوهش ها، برخي نيز به اين نتيجه رسيدند که افراد داراي جهت گيري مذهبي، بيش از ديگران از مرگ مي ترسند. فانت و فولتون (1958) و فيفل (1959) استدلال کردند که افراد با گرايش معنوي، نسبت به افرادي که گرايش معنوي ندارند ترس از مرگ بيشتري را تجربه مي کنند. (52) اين نتيجه گيري ها افزون بر اينکه سطوح دينداري را جداگانه مطالعه نکرده اند، با پژوهش حاضر نيز تأييد نمي شوند و با استناد به آيات و رواياتي که ترس از مرگ را از ويژگي هاي کفار و منافقين (اجتنابي و دوسوگرا) مي دانند، (جمعه: 6) خدشه پذيرند. افزون بر اين، همين آيات، تأييدکننده ي نتيجه ي پژوهش حاضر در اين زمينه نيز هستند.
البته بايد تأکيد شود که لازم است در اين زمينه، پژوهش هاي زيادي در کشور و فرهنگ و مذهب ايراني انجام گيرد تا به نتايج بيشتر و متقن تري دست يابيم.
پي نوشت ها :
* کارشناسي ارشد روان شناسي مؤسسه ي آموزشي و پژوهشي امام خميني (قدس سرة)
1. محمود منصور، روان شناسي ژنتيک، تحول رواني از تولد تا پيري، ص 240.
2. غلامحسين معتمدي، انسان و مرگ، ص 43.
3. فرهنگ اصطلاحات روان شناسي کورسيني، واژه ي Death anxiety
4. فرانک برونو، فرهنگ لغات روان شناسي، ص 37.
5. Ethnology
6. Existential Anxiety
7. پريرخ دادستان، روان شناسي مرضي تحولي از کودکي تا بزرگسالي، ص 112.
8. Spilka, B., et al., The psychology of Religion, 2003. P,205.
9. Spilka, B., Stout, L., Minton, B. & sizemore, D, Death and personal Faith, Journal for the Scientific study of Religion, 1977, vol. 16, No.2.
10. Ibid.
11. Neimeyer
12. De Barah
13. Deborah, C, A "good death" for whom? ,2003, p,223.
14. duff, R. W. & Lawrence, K. Hong, Age density, Religiosity and Death anxiety in Retirement communities, 1995, p23.
15. Lonetto
16. duff, R. W. & Laerence, K. Hong, Age density, Religiosity and Death anxirty in Retirement communities, 1995, p.28.
17. Attending religious services.
18. Patrick, J. W, Personal faith and he fear of Death Among Diveragent Religious Population, 1979.
19. Swenson
20. Patrick, J. W, Personal faith and he fear of Death Among Diveragent Religious Population, 1979.
21. Leming
22. Nelson, L. D & Cantrell, C. H, Religiosity and Death anxiety a multi-Dimensional analysis. Review of religious research, 1980, vol. 21, No 2.
23. Hoelter, J. W. & Epley, R. J, Religious Corrolation of Fear Of Death, 1979.
24. Intrinsic Religiosity
25. Extrinsic Religiosity
26. Kahoe
27. Hoelter, J. W. & Epley, R. J, Religious Corrolation of Fear Of Death, 1979.
28. فاطمه شهابي زاده، بررسي رابطه ي بين دل بستگي دوران کودکي و دل بستگي به خدا در بزرگسالي، ص 18.
29. Strange situation
30. Secure
31. Avoidant
32. Ambivalent
33. Kirk Patrick, L. A, Attachment, Evolution, and The Psychology of Religion, P.41.
34. Ibid, P.56
35. براي معرفي خداوند بايد توجه کنيم از محدود دانستن خدا به مکان خاصي مثل آسمان ها که در تورات، انجيل، اوپانيشادها و اوستا اتفاق افتاده است پرهيز شود بدين دليل که همين مطلب به عنوان فاصله ي بين بنده و خدا تلقي شده جلوي دلبستگي ايمن را مي گيرد (ر.ک: آيت الله شهيد بهشتي، خدا از ديدگاه قرآن، ص 174).
36. Psychological proximity
37. Kirk Patrick, L. A, Attachment, Evolution, and The Psychology of Religion, P.61.
38. God as a secure base.
39. «ألا بذکر الله تطمئن القلوب» رعد، 28.
40. Kirk Patrick, L. A, Attachment, Evolution, and The Psychology of Religion, P.65.
41. Antidote
42. نهج البلاغه، حکمت ش 294.
43. Separation and loss.
44. Kirk Patrick, L. A, Attachment, Evolution, and The Psychology of Religion,2005, P.70.
45. Templer Death Anxiety Scale.
46. Kirk Patrick, L. A, Attachment, Evolution, and The Psychology of Religion,2005, P.321.
47. مرتضي مطهري، آشنايي با قرآن، ج 4، تفسير سوره ي نور، ص 19.
48. محمدصادق شجاعي، توکل به خدا راهي به سوي حرمت خود، ص 84.
49. Kirk Patrick, L. A, Attachment, Evolution, and The Psychology of Religion, 2005, pT56.
50. Ibid.
51. Hoelter, J. W. & Epley, R. J. Religious Corrolation of Fear Of Death, Journal for the Scientifict study of Religion, V.18, N.4.
52. Kazdin, A. E, Encyclopedia of Pschology. Ox Ford university press, 2000.v, 2, p450.
بابايي، رضا، «زندگي به روايت مرگ»، نقد و نظر، ش 4 و 3 ص 162 تا 178، 1382.
جوادي آملي، عبدالله، معاد در قرآن، قم، مرکز نشر اسراء، 1381.
دادستان، پريرخ، روان شناسي مرضي تحولي از کودکي تا بزرگسالي، تهران، سمت، 1380.
دادستان، پريرخ، روان شناسي مرضي تحولي از کودکي تا بزرگسالي، تهران، سمت، 1380.
رزم آزما، هوشيار، فرهنگ روان شناسي انگليسي – فرانسه - فارسي، تهران، علمي، 1370.
حسيني بهشتي، سيد محمدحسين، خدا از ديدگاه قرآن، تهران، انتشارات بقعه، 1380.
شجاعي، محمدصادق، توکل به خدا راهي به سوي حرمت خود، قم، مؤسسه ي آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1383.
شهابي زاده، فاطمه، بررسي رابطه ي بين دل بستگي دوران کودکي و دل بستگي به خدا در بزرگسالي، پايان نامه ي کارشناسي ارشد تهران، دانشگاه شهيد بهشتي، 1383.
عسکري سليماني اميري، «خدا و معناي زندگي»، نقد و نظر، ش 3 و 4، 1382ع ص 95-145.
محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحکمه، قم، مکتب الاعلام الاسلامي، 1372.
مصباح، محمدتقي، آموزش عقايد، قم، سازمان تبليغات اسلامي، 1370.
مطهري، مرتضي، تفسير سوره ي نور، تهران، صدرا، 1386.
معتمدي، غلامحسين، انسان و مرگ، تهران، مرکز، 1372.
منصور، محمود، روان شناسي ژنتيک، تحول رواني از تولد تا پيري، تهران، سمت، 1381.
Bruno, F, Dictionary of key word In Psychology. London, Routhedge & Kednn Paul, 1986.
Bussing, S, Ostrmann, T. & Matthiessen, P.F, Role of Religion and spiritiuality in medical patients: Confirmatory result with the Spreuk questionnaire: Health Qual life outnkomes. 2005. Feb. 10: 3(1): 10.
Corsini, R .J, The Dictionary of Psychology. Phladelphia, Brunner/Mazel, 1999.
Kazdin, A. E, Encyclopedia of Pschology. Ox Ford university press, 2000.
Deborah, C, A. "Good death" for whom? Quality of Spouses death and psychological distrss among older widowed persons. Journal of Health and Social Behavior 2003, Vol. 44 (June) 215-232.
Duff, R. W. & Lawrence, K. Hong, Age density, Religiosity and death anxiety in Retirement communications. Review of Religious Research, 1995, Vol. 37, No. 1.
Granqvist, P, Religiousness and perceive childhood attachment: on the question of compensation or correspondence. Journal for the scientific study of Religion, 1998, Vol. 37, No. 2.
Grandqvist, P, Attachment and Religion: An integrative developmental framework. Uppsala, 2002.
Hazan, C. & Shaver, P, Romantic love conceptualize as an attachment process. Journal Social Psychology, 1987, Vol. 25: 511-524.
Hazan, C. & Zeifman, D, Handbook of Attachment: Theory, research, and clinical application, 1999, New York: Guilford press.
Hoelter, J. W. & Epley, R. J. Religious Corrolation of Fear Of Death, Journal for the Scientifict study of Religion, 1979, V.18, N.4.
Kirk Patrick, L. A, Attachment, Evolution, and The Psychology of Religion. New York, London, The Guilford press, 2005.
Kirk Patrick, L. A, god as a substitute attachment figure: A longitudianal study of adult attachment style and religious chang in college student. Personality and Social Psychology Bulletin, 1998, 24; 961-973.
Kirk Patrick, L. A, & Shaver, P. R, Attachment theory and religion: childhood attachment, religious belief, and conversion. Journal for the Scientific Study of Religion, 1990, Vol. 29, No. 3.
Kirk Patrick, L. A, & Shaver, P. R, Attachment theoretical approach to romantic love and religious belief. Personality and Social Psychology Bulletin, 1992, 18: 266-275.
Nelson, L. D. & Cantrell, C. H, Religiosity and Death anxiety a multi-Dimensional analysis. Review of religious research, 1980, Vol. 21, No. 2.
Nelson, H. M, et al., Gander differences in Images of God. Journal for the scientific study of Religion, 1985, Vol. 24 No. 4.
Patrick, J. W, Personal faith and he fear of Death Among Diveragent Religious Population, journal for the Scientific study of Religion, 1979, V. 18, N.3.
Rowatt, W.C. & Kirkpatrick, L. A, Tow Dimensions of attachment to God and theire relation o affect and personality consructs, Journal for the Scientific study of Religion, V.41, 2002.
Spilka, B., et al., The psychology of Religion, London, The Guilford press, 2003.
Spilka, B., Addison, J. & Rosensohn, M, Parent - self and Gad: A test of Competing heories of Individual - Religion Relation ship, Review of Religious research, 1975, vol. 16, No. 3.
Spilka, B., Stout, L., Minton, B. & sizemore, D, Death and personal Faith: A Psychometric investigation, Journal for the Scientific study of Religion, 1977, Vol. 16, No.2.
منبع: نشريه روانشناسي و دين شماره 9
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}