تفکرات انطباق ناپذير و رفتارهاي منفي (1)


 

نويسنده: علي حسين زاده *




 

چکيده
 

تفکر به منزله ي زيربناي رفتار انسان جايگاه ويژه اي دارد و براي تقويت، اصلاح و آسيب شناسي رفتار، لازم است تفکرات را شناسايي کرد. با توجه به اينکه تفکر، محوري سازنده، ضروري و مفيد دانسته شده است، مسئله ي مطرح در اين پژوهش اين است که آيا هر انديشه اي را مي توان مفيد و سازنده ارزيابي کرد يا تفکرات ويرانگر و زيانبار نيز وجود دارد که بايد آنها را شناسايي و مزاحمتشان را در فرآيند تفکر، مهار تفکر خرافي و تفکر و ذهنيت هاي منفي که از آنها با عنوان تفکرات انطباق ناپذير ياد مي شود، بپردازد و حد و مرز، انواع و راه هاي مقابله با آن را تبيين کند. روشي که در اين پژوهش به کار رفته است، روشي تحليلي، توصيفي و متکي به متون ديني و روان شناسي است و يافته ي اين پژوهش نشان مي دهد که تفکرات انطباق ناپذير، انسان را از حقيقتي که در عالم روي مي دهد، دور مي کند و بيراهه ها را راه نشان مي دهد و سرابي مي شود که انسان را به خطر مي اندازد. بنابراين، بايد با ظهور و بقاي چنين تفکراتي مقابله کرد. راهکارهاي مقابله با تفکر مزاحم، به نوع تفکر و مقايسه ي باورهاي معقول و نامعقول ارتباط دارد که انسان ها مي توانند با تمرکز بر نقاط قوت، به حذف يا کنترل آن اقدام کنند.
کليد واژه ها: تفکر، تفکر بسته، تفکر منفي، تفکر خرافي، انطباق ناپذيري

مقدمه
 

آنچه بحث و گفت و گو درباره ي تفکرات انطباق ناپذير را ضروري مي سازد، اين است که گرچه رفتارها - يعني چيزي که با يکي از حواس پنجگانه قابل دريافت است - در محدوده ي توجه و نگاه انسان ها قرار مي گيرند و ايشان درباره ي آن ارزش گذاري و داوري مي کنند، اين نکته داراي اهميت است که اين رفتارها خود برخاسته از برخي تفکرات است که مبناي اين رفتارها به شمار مي آيند. بي شک، توجه به رفتار بدون در نظر گرفتن مبناي فکري آن، ما را در تحليل و داوري به اشتباه دچار مي سازد. براي بررسي و تحليل هر رفتاري، مناسب است به جاي تمرکز بر پديده ي رفتار، به عمق آن نفوذ کنيم و در لايه هاي زيرين، به فلسفه ي پديد آمدن آن و تفکري که مبناي پيدايش آن است، بيانديشيم. اين به ما کمک مي کند که ارزيابي دقيق تر و جامع تري درباره ي رفتار داشته باشيم. از آنجا که همه ي روابط انساني بر اساس تحليل و قضاوت انسان شکل مي گيرد و اين جز در سايه ي فهم درست مبناي رفتار امکان پذير نيست، شناخت مباني رفتار، اهميت ويژه اي مي يابد. براي نمونه، ناسازگاري در رفتار قطعاً برخاسته از تفکري است که منشأ آن است. براي اصلاح رفتار، ما بايد به اصلاح مبناي فکري آن رفتار بيانديشيم و تا زماني که تفکرات انسان تغيير نيابد، رفتار او تغيير نمي کند. پرسش هاي اصلي اين است که ما چند گونه تفکر داريم و چه ويژگي هايي اين تفکرات را از يکديگر متمايز مي سازد؟ هر يک از اين تفکرات، چه آثاري به همراه دارد تا شيوه ي داوري و ارزش گذاري ما با واقعيت منطبق باشد؟ پرسش هاي فرعي عبارت است از اينکه بي سوادي و کم سوادي در پديد آمدن تفکرات انطباق ناپذير چه نقشي دارد؟ منحصر کردن علم به علم تجربي، در ايجاد اين تفکرات چه نقشي دارند؟ ذهنيت هاي منفي کدام است و راه هاي مقابله با آن چيست؟
از بهترين تفکر، تفکر مثبت است که در روايات از آن به تفکر لطيف، سودمند، عميق، باطن گرا و عاقبت انديش ياد شده است. امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: «الطفوا الفکر و انتفعوا بالعبر و ...»؛ (1) فکر خود را لطيف قرار دهيد و از عبرت ها پند بگيريد. آن گاه حضرت در توضيح فکر لطيف مي فرمايند: فکري لطيف است که به باطن بيانديشد، در حالي که ديگران به ظاهر مي انديشند؛ به آخر و عاقبت کار فکر کند، در حالي که ديگران به اول آن مي انديشند. پس حلاوت آخر کار را فداي شيريني اول آن نکند؛ همان گونه که مرارت آخر کار را به دليل شيريني اول آن ناديده نگيرد. اين تفکر، مبتني بر حقايق عالم و منطبق با آن است. در برابر، مي توان از تفکرات انطباق ناپذير ياد کرد که با واقعيت هاي عالم سازگاري و انطباق ندارد. اين تفکرات زمينه ي پيدايش و بقاي رفتارهاي منفي است که نمونه هاي روشن آن را مي توان در تفکر بسته، تفکر خرافي و تفکر منفي جست و جو کرد. در تفکر بسته، انسان براي تصميم گيري با گزينه هاي فراواني روبه رو نيست و نمي تواند بهترين راه را برگزيند. در تفکر خرافي، انسان احساس مي کند اصلاً توان تصميم گيري ندارد و نمي تواند حوادث را کنترل کند، مگر اينکه از علوم غريبه آگاه باشد. تصويرهاي ذهني در اين تفکر، پشتوانه ي منطقي ندارد و براي ديگران نيز تحليل پذير نيست. در تفکر منفي، بدبيني بر خوش بيني غالب و حاکم است و نخستين تصويرهاي ذهني فرد تصويرهاي سياه است.
در اين زمينه، پژوهش هايي انجام شده است که به بخشي از آنها اشاره مي کنيم:
رويارويي با چالش هاي زندگي از کريس کلينک که در بخشي از آن به سبک هاي تفکر انطباق ناپذير اشاره شده است. تفکر زايد از محمدجعفر مصفا که به بخشي از تفکرات انطباق ناپذير پرداخته است. تفکر فلسفي غرب از منظر مرتضي مطهري، تفکر مذهبي از محمدباقر نجفي و مهارت در انديشيدن از ادوارد بونو. آنچه در اين پژوهش کاري نو به شمار مي آيد، عبارت است از بررسي و تطبيق تفکرات انطباق ناپذير بر نمونه ها و مصاديقي که در متون ديني بحث شده اند؛ همچنين، بررسي شاخص هايي که تفکرات ما را از انواع تفکرهاي انطباق ناپذير متمايز مي سازد.
ما در اين پژوهش برآنيم تا ويژگي هاي انواع تفکرات انطباق ناپذير و کارکردهاي آن را بررسي کرده، بر پايه ي آيات و روايات، نمونه هاي آنها را شناسايي کنيم. آن گاه با استفاده از راه کارهايي روان شناسانه، به رويارويي با اين تفکرات و کنترل آنها بپردازيم. بر اساس اين پژوهش، ما مي توانيم تفکرات را از يکديگر متمايز ساخته، و کارکردها و آثار هر يک را با هم مقايسه کنيم.

تفکرهاي انطباق ناپذير
 

در ميان انواع تفکر، سه سبک تفکر انطباق ناپذير و ناسازگارانه وجود دارند که عبارت اند از: تفکر بسته، تفکر خرافي و تفکر منفي (2) که اين سبک هاي تفکر عموماً مشکل سازند و پيامدهاي منفي فراواني دارند.

تفکر بسته
 

اين تفکر، مرزبندي هاي شديدي دارد؛ انعطاف در آن بسيار ضعيف است؛ دايره ي احتمالات بسيار محدود است؛ و انسان در انتخاب و تصميم گيري، با گزينه هاي فراواني روبه رو نيست. افرادي که داراي اين تفکرند، معتقدند:
* مردم يا با ما هستند يا بر ما، و قسم سومي وجود ندارد.
* همسرم يا عاشق من است يا از من متنفر است.
* دوستان من يا با من صددرصد موافق اند يا صددرصد مخالف.
* من يا تصميم نمي گيرم يا اگر تصميم بگيرم به هيچ روي از تصميم خود برنمي گردم.
* اگر همسرم با من بد رفتاري کند، من نيز همان گونه رفتار مي کنم و راه ديگري وجود ندارد.
روشن است که در اين سبک تفکر، انسان ها در زندگي از سازگاري بسيار کمي برخوردارند.
از آنجا که در تفکر بسته هر فردي به طور طبيعي منافع خود را محور قرار مي دهد، خودپسند و خودرأي مي شود و با خودرأيي، عوامل هلاکت خود را فراهم مي آورد. (3) به همين دليل، خودرأيي سرسلسله ي ناداني و حماقت قلمداد شده است. (4) در زندگي افراد، چنين تفکري فاصله ي ميان انسان ها را در يک جامعه را زياد مي کند و در حالي که انتظار آنها نزديکي و انس بيشتر است، زمينه ي وحشت در آنان زياد مي شود (5) و تنش، عصبانيت و تنفر در ميان آنان افزايش مي يابد. (6) احساس رضايتمندي؛ از زندگي چنين کساني محو مي شود؛ زيرا آن گونه که خودشان درباره ي تفکراتشان قضاوت مي کند، ديگران قضاوت نمي کنند. اينان خود را بزرگ مي بينند و از ديگران انتظاراتي دارند که با فکرشان همخوان نيست. اين افراد تنها مي مانند و از رسيدن به خواسته هاي خويش ناتوان مي شوند (7) و برخلاف انتظار، از فزوني و کمال باز مي مانند. (8) به همين دليل، اگر انسان اشتباه کند، اما متوجه شده، از کرده ي خويش ناراحت شود، بهتر است از اينکه فکر خوبي داشته باشد، اما خودرأي و مغرور شود. (9)
کساني به عزت و بلندمرتبگي مي رسند که خود را بزرگ نبينند. (10) اينان ديگر با هيچ امر ناپسندي از جانب ديگران روبه رو نمي شوند. (11)
حال براي اينکه از اين تفکر نامناسب دور بمانيم، ضروري است که راهکاري بيانديشيم و بهترين راهکار اين است که هر گاه چنين تفکراتي به سراغ ما آمد و خود را بزرگ ديديم و به خودرأيي روي آورديم، خود را با خداوند متعال مقايسه کنيم و به ناچيزي خود توجه کرده، ابهت و بزرگي خدا را در نظر بگيريم. (12) از اين راه مي توانيم بزرگي خود را در سايه ي عظمت حقيقي حضرت حق ببينيم و از پندارهاي دروغين خودبزرگ بيني مصون بمانيم. چنين نگاهي ما را از تفکرات نادرستي که زمينه ي ناسازگاري را فراهم مي آورد، دور مي سازد و سازگاري بيشتري ايجاد مي کند.

تفکر خرافي
 

در اين سبک تفکر، فرد حس مي کند که وامانده است؛ توان تصميم گيري براي ساختن سرنوشت خود را ندارد؛ و نمي تواند حوادث را کنترل کند، مگر اينکه از علوم غريبه برخوردار باشد و به طور غيرطبيعي و با سحر و جادو در برابر حوادث بايستد. چنين افرادي به باورهايي روي مي آورند که با هيچ منطقي قابل دفاع نيست. اينها اعتقادات ويژه اي دارند؛ از جمله اينکه:
* همه چيز به شانس ما مربوط است.
* براي اينکه بدانيم امروز روز خوبي خواهد بود يا نه، بايد فال بگيريم.
* امروز براي من روز نحسي است؛ چون وقتي از خانه بيرون آمدم، جنازه ي يکي از همسايه ها را تشييع مي کردند.
* سفر خوبي نخواهيم داشت؛ چون مجموع روزهاي سفر ما سيزده روز است.
* با احمد دوست نمي شوم؛ زيرا چشمانش آبي است.
اين تفکر، فرد را بسيار محدود مي سازد؛ آن هم محدوديتي که بر اساس عواملي غيراختياري و بي مبناست و هيچ منطق درستي آن را تأييد نمي کند. چنين فردي هيچ راهي براي تغيير مسير ندارد و با اين تفکر، کمتر مي توان راهي براي زندگي سازگارانه در جامعه برگزيد.
پس از بررسي تفکراتي همچون شانس، نحس بودن روز، شخص يا حادثه، فال بد، سحر و جادو از نگاه ديني، به اين نتيجه مي رسيم که بخشي از اين امور اصلاً واقعيت ندارد و اعتقاد به وجود آنها کاملاً خرافي است. بخشي از آنها نيز بيانگر اموري است که به طور طبيعي وجود دارند و به رفتارهاي اختياري انسان مربوط است. اين بخش، گرچه مي تواند آثار شومي را در پي داشته باشد، نه غيرطبيعي و نه غيراختياري است. بخش سومي از پديده هاي شوم نيز هستند که ممکن است در حدوث و پيدايش، خارج از اختيار انسان باشند؛ اما براي کنترل و دفع آن، راه هايي براي انسان وجود دارد.
حال به بررسي اين سه بخش مي پردازيم. حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايد: چشم زخم، فال نيک، قرعه و سحر حقيقت و واقعيت دارد؛ اما شوم دانستن برخي از حوادث يا روزها که در اختيار انسان نيست و به طور معمول و عادي رخ مي دهد، حقيقت ندارد. (13)
از بخش پاياني اين روايت مي توان فهميد که نسبت دادن وصف شومي به برخي از حيوانات يا روزهاي سال و نمونه هايي مانند اينها، درست نيست.
در کتاب شريف تفسير قمي، ذيل آيه ي شريفه ي «قالُوا اطَّيَّرنا بِکَ وَ بِمَن مَعَکَ» (نمل: 47) آمده است که کساني در برابر پيامبر اکرم (صل الله عليه و آله) فال بد مي زدند و مي گفتند: وجود پيامبر شوم است و ما به خاطر شومي او و کساني که با او هستند، به گرسنگي شديد و قحطي گرفتار شده ايم. قرآن در پاسخ ايشان، مي فرمايد: خير، شر و فال نيک و بد شما از سوي خداست و خدا به هر کس بخواهد خير يا شر مي رساند و به علت کارهايشان، پاداش يا عذاب مي دهد. (14)
گاهي ممکن است برخي از روزها به دليل حوادثي که در آن روزها با انگيزه هاي نادرست روي داده يا آثار ناخوشايندي به همراه داشته اند، ناميمون و شوم شوند؛ همان گونه که برخي روزها به دليل حوادث و وقايعي که در آن روي داده، مبارک قلمداد شده اند و گاهي مثل اعياد مذهبي با عنوان ايام الله از آنها ياد شده است.
براي نمونه، وقتي از حضرت علي (عليه السلام) درباره ي روز چهارشنبه و فال بد زدن درباره آن پرسيده شد، حضرت در پاسخ فرمودند: در اين روز قابيل برادر خود هابيل را کشت؛ ابراهيم (عليه السلام) با منجنيق در آتش افکنده شد؛ عذاب الهي قوم لوط را فرا گرفت و آنها را زير و رو کرد؛ خداوند باد را به صورت عذاب بر قوم عاد فرستاد؛ فرعون دستور کشتن پسران را صادر کرد و به دنبال موسي (عليه السلام) روانه شد تا او را بکشد؛ حضرت يحيي (عليه السلام) کشته شد و ... (15) حوادثي که در اين روز رخ داده است، بيانگر شومي هايي است که بايد براي رهايي از آن چاره اي انديشيد. در روايت ديگري، اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي فرمايد: خداوند در روز چهارشنبه دوزخ را آفريد؛ پس بر روزه ي اين روز تأکيد کرد تا بندگان از عذاب آن در امان بمانند.(16) البته روز چهارشنبه به خودي خود نحوستي ندارد. به همين دليل، وقتي برخي از اهالي بغداد به امام (عليه السلام) نوشتند: آيا آن گونه که اهل طيره (کساني که فال بد مي زنند) مي گويند، مسافرت در روز چهارشنبه شومي دارد؟ حضرت برخلاف آنان فرمودند: هر کس در روز چهارشنبه به سفر رود، مصون مي ماند و به خواسته ي خويش مي رسد. (17)
ابابصير مي گويد: از امام صادق (عليه السلام) درباره ي حجامت در روز چهارشنبه پرسيدم. حضرت فرمودند: چنان که اين کار را براي مقابله با کساني که فال بد مي زنند انجام دهند. سبب سلامتي از بيماري مي شود. (18)
همچنين پيامبر اکرم (صل الله عليه و آله) فرمودند: کاري که در روز چهارشنبه شروع شود، نيمه تمام نمي ماند. (19) اکنون نيز اين سنت نبوي در حوزه هاي علميه مورد توجه است و اساتيد محترم حوزه مي کوشند درس ها را از روز چهارشنبه آغاز کنند. اين نشان مي دهد، روز چهارشنبه شومي ندارد.
در جاي ديگر، حضرت فرمودند: هر مؤمني که روز چهارشنبه بميرد، خداوند او را از ناپسندي روز قيامت نگاه مي دارد؛ او را در جوار خود سعادتمند در بهشت ابدي جاي مي دهد و هيچ سختي و واماندگي به او نمي رسد. (20) البته مؤمنان براي مصونيت از حوادثي که در روز چهارشنبه براي افرادي پيش آمد و آنها نتوانستند سربلند از پس آن بيرون آيند، و نيز براي مصونيت از دوزخي که در اين روز آفريده شد، از پناهنده هايي بهره مي گيرند. در اين زمينه، دعاي مأثوري نقل شده است که انسان را در پناه خداوند منان قرار مي دهد. (21)
بنابراين، از تکيه کردن بر هر گونه تفکري که پشتوانه ي عقلي يا نقلي ندارد، بايد پرهيز کرد و ادبياتي را که نشانه ي خرافي بودن تفکر است، بايد کنار گذاشت.
يکي از تفکرات خرافي اين است که انسان در زندگي همه چيز را به گونه اي در قلمرو قضا و قدر ببيند که خودش هيچ سهم و نقشي در پيدايش آن نداشته باشد. چنين آدمي، همه چيز را به شانس و قسمت مربوط مي داند و در کار خود هيچ مسئوليتي حس نمي کند؛ براي نمونه، وقتي از چنين فردي سؤال مي شود: چرا در زندگي با مشکلاتي روبه رو شده اي، چرا چشم بسته و بدون تحقيق فردي را انتخاب کرده اي، چگونه شد که کار شما به اينجا کشيد و چرا براي پيدا شدن راه حلي مناسب تلاش نمي کني؟ در پاسخ مي گويد: قسمت ما چنين بود و از تقدير و قسمت الهي نمي توان گريخت! اين نوع پاسخ ها گاهي از روي ناآگاهي و گاهي براي فرار از مسئوليت است. از نگاه ديني، چنين برداشتي خطاست. فکر و تلاش ما خود سهمي در تقدير دارد و در پيدايش آن تأثير مي گذارد.
روزي، هنگام بازگشت سپاه اميرالمؤمنين (عليه السلام) از صفين، پيرمردي از آن حضرت پرسيد: آيا رفتن ما به جنگ شاميان بر اساس قضا و قدر الهي بود؟ حضرت فرمودند: سوگند به خدايي که انسان را آفريد، ما هيچ مسير پسند و بلندي را جز با قضا و قدر الهي نپيموديم. پيرمرد پيش خود پنداشت اگر همه ي کارهاي ما به قضا و قدر الهي بوده است، پس ما کاره اي نبوده ايم و اجري نداريم؛ از اين رو به حضرت گفت: پس ما بايد رنجي را که در اين راه کشيده ايم، به حساب خدا بگذاريم؛ چون کار او بوده است و ما بهره اي نداريم! حضرت فرمودند: (چنين نيست که گمان مي کني) خداوند در هر بلندي که فراز آمديد و هر شيبي که فرود آمديد، اجر بزرگي براي شما قرارداده است؛ چون در هيچ حرکتي مجبور نبوديد؛ خودتان رفتيد، خودتان بازگشتيد و در هيچ يک از اين کارها مکره و مضطر نبوديد. پيرمرد پرسيد: چگونه مکره و مضطر نبوديم، در حالي که قضا و قدر ما را پيش مي برد؟ حضرت فرمود: گويا تو قضا و قدر را به گونه اي مي بيني که از انسان سلب اختيار مي کند! اگر چنين بود، نويد و بيم، پاداش و کيفر بي معنا بود و خدا گنهکار را سرزنش و نيکوکار را ستايش نمي کرد ... چنين سخني، سخن ما نيست؛ بلکه سخن بت پرستان و قدريه است. خداوند به کارهاي خوب فرمان داده است و انسان با اختيار آن را انجام مي دهد و از کارهاي بد نهي فرموده است و انسان با اختيار خود از آن دوري مي کند. نه نافرماني و نه اطاعت، هيچ يک به اجبار صورت نمي گيرد. خداوند پيامبران را بيهوده نفرستاده و قرآن را نيز عبث نازل نکرده است ... . (22)
اين سخن حضرت نشان مي دهد که معناي قضا و قدر الهي حاکميت جبر بر رفتارهاي انسان نيست. البته بي شک، انسان بدون قضا و قدر الهي نمي تواند کاري را انجام دهد؛ ولي معناي سخن اين نيست که انسان هيچ نقشي در انتخاب خود ندارد. ترکيبي از مقدمات خارج از اختيار انسان به همراه انتخاب خود او، آفريننده ي کار است.
مردي از امام سجاد (عليه السلام) پرسيد: آيا آنچه به ما مي رسد، ناشي از تقدير خداوندي است و انتخاب ما نقشي در آن ندارد يا از عمل خودمان پديد آمده است؟ حضرت فرمودند: تقدير خداوند و عمل ما به منزله ي جان و پيکر است. جان بدون پيکر چيزي حس نمي کند و پيکر بي جان مجسمه اي بي حرکت است؛ اما هر گاه اين دو با هم به ميدان آيند، قوي و کارآمد مي شوند. اگر تقدير به عمل تعلق نمي گرفت، آفريدگار از آفريده بازشناخته نمي شد و تقدير امر نامحسوسي بود، و اگر عمل با موافقت تقدير پديد نمي آمد، هرگز صورت نمي پذيرفت و به سرانجام نمي رسيد. اينها با اتحاد هم قدرت مي يابند و در اين ميان، خداوند بندگان شايسته ي خود را ياري مي رساند. (23)
بنابراين، اعتقاد به «قسمت» و مجبور دانستن فرد در حوادث تلخ و شيريني که در انتخاب همسر برايش پيش مي آيد، تفکري خرافي است. برخي از تفکرهاي خرافي در زمينه ي ازدواج را در نمونه هاي زير مي توان ديد:
- وقتي مي خواستم با همسرم ازدواج کنم، هوا طوفاني بود. اين نشان مي دهد که ما زندگي آرامي نخواهيم داشت.
- پس از بررسي زمان عقد، من و همسرم متوجه شديم که عقد روز سيزدهم ماه خوانده شده و اين، دليل ناسازگاري ما در زندگي است.
- وقتي عقد ما خوانده مي شد، برخي از کساني که در جلسه ي عقد حاضر بودند، دستان خود را به هم گره کرده بودند. اين باعث شومي زندگي است.
- به هنگام ورود ما به اتاق مخصوص عروس و داماد، شمعدان افتاد و شکست. اين زمينه ي خاموشي زودرس زندگي ماست.
- وقتي براي صرف شام به رستوران مي رفتيم، هم زمان با ما عده اي براي صرف شام آمده بودند که به تازگي فردي از آنها درگذشته بود، اين نشانه ي شومي ازدواج ماست.
- عقد پسرخاله و دخترخاله را در آسمان ها خوانده اند. بنابراين، چاره اي ندارم جز اينکه با دخترخاله ام ازدواج کنم، وگرنه نابود مي شوم.
- از ازل قسمت من اين بوده است که با فائقه خانم ازدواج کنم و با قسمت هم نمي توان مبارزه کرد.
- وقتي مي خواستيم وارد خانه ي بخت شويم، همسرم بي اختيار پاي خود را روي پاي من گذاشت. اين نشان مي دهد من هميشه در اين زندگي زن ذليل خواهم بود.
- وقتي عاقد مي خواست خطبه ي عقد ما را بخواند، يکي از خانم ها عطسه کرد. اين کار، زندگي ما را تيره خواهد کرد.
- در ميان کساني که پاتختي آمدند، يکي از افراد چشمان آبي داشت. اين، زندگي ما را به مخاطره انداخته است.
- نخستين بچه ي ما دختر است، در حالي که من و همسرم پسر مي خواستيم. اين، مبارزه ي قسمت با خواسته هاي ماست.
- در جشن عروسي ما کفش هاي پدرم گم شد. اين نشان مي دهد ما در اين زندگي هويت خود را از دست خواهيم داد.
- من پس از ازدواج، ديگر آن شور و هيجان پيش از آن را ندارم. به نظرم يکي ما را طلسم کرده است.
- هنگامي که عروس خانم به زندگي مشترک وارد مي شد و در آستانه ي در خانه قرار گرفته بود، کلاغي بر بام خانه نشست و غارغار کرد. اين نشانه ي شومي زندگي است.
هيچ دليلي براي تأييد چنين تفکري وجود ندارد و اعتقاد به آن، قطعاً خرافي است.
بخش ديگري از آزارنده ها، مجموعه اي از واقعيت هايند که بي شک داراي شومي اند و آثار ناخواسته اي را برجاي مي گذارند؛ اما ما با اختيار خودمان در معرض شومي قرار مي گيريم و مي توانيم با تدبير و تعديل خويش خود را از آن برهانيم. اين گونه شومي ها عمدتاً حالت هاي غيرطبيعي ندارند و در زندگي روزمره هر کسي ممکن است پيش آيند. ما بايد واقعيت هاي روزمره و عادي را با انديشه و توکل بر خدا حل کنيم تا از زشتي دور بمانيم.
بخش سوم از شومي ها، واقعيت هايي اند که در اختيار ما نيستند و عمدتاً غيرطبيعي اند؛ اما براي رويارويي با آنها راهي وجود دارد. پيامبر اکرم (صل الله عليه و آله) از سحر، کهانت، جادو، نوشتن حروف و چيزهايي که آثاري را به طور غيرطبيعي بر جاي مي گذارد و ...، نهي فرمودند. (24)
اين نشان مي دهد اينها اموري هستند که خارج از اختيار ما واقع مي شوند؛ اما چنانچه فکر کنيم ما چه بخواهيم و چه نخواهيم، تحت تأثير اين امور واقع مي شويم، دچار تفکري خرافي شده ايم. در روايت است که مردي خدمت رسول خدا (صل الله عليه و آله) آمد و عرض کرد: يا رسول الله (صل الله عليه و آله)، ديشب عقربي مرا نيش زد. اين مرد مي خواست با اين سخن، شومي اين مخلوق را براي حضرت بازگو کند. حضرت فرمودند: اگر کلمات کامله اي را که در سوره ي فلق وجود دارد خوانده بودي، اين شومي براي تو پيش نمي آمد. (25)
اين سخن به ما مي آموزد، چنان که با نمونه هاي شري روبه رو شديم و خواستيم از شر آن سالم بمانيم، بايد از دعاهاي مأثور از معصومان (عليهم السلام) بهره بگيريم. (26)
گاهي اوقات ممکن است ما به صحنه اي، خانه اي، ماشيني يا شکل زيبايي نگاه کنيم و ناخواسته شگفت زده يا بهت زده شويم و اين مي تواند براي فرد مقابل مشکل ساز شود. در چنين جايي نيز حضرت علي (عليه السلام) براي مقابله با پيدايش حادثه مي فرمايد: بگو: «آمنت بالله و صلي الله علي محمد و آله»؛ (27) من به خدا ايمان دارم و خداوندا بر پيامبر و خاندان او درود فرست. با گفتن اين ذکر، ديگر به او آسيبي نمي رسد. بنابراين، بايد با تدبير و استفاده از عقل و وحي با همه ي تفکرات خرافي مبارزه کرد.
آنچه بي شک در زندگي مشترک آسيب زاست، تفکرات خرافي است. اعتقاد به اينکه اگر در فلان روز ازدواج نمي کردم يا با کسي با فلان ويژگي (چشم آبي) ازدواج نمي کردم، کار ما به جدايي نمي کشيد، از تفکرات خرافي سرچشمه مي گيرد.
وقتي ما فکر مي کنيم ديگران ما را طلسم کرده اند، هيچ راهي براي زندگي دل خواه نداريم و شومي زندگي ما را فرا گرفته است، به خرافه رو آورده ايم؛ اما اگر باور داشته باشيم که بداخلافي شومي زندگي است، درست فکر کرده ايم و بايد براي رهايي از آن و پيدا کردن اخلاق نيکو بکوشيم. اعتقاد به عواملي در زندگي به مثابه عامل بدبختي، چنان که هيچ دليل عقلي و نقلي براي آن وجود نداشته باشد، ما را به خرافه پرستي سوق مي دهد.
ممکن است کسي بگويد: برخي از عوامل هستند که گرچه ما دليلي براي تأثير آنها در زندگي نداريم، ممکن است در ايجاد کدورت ميان افراد جامعه تأثيرگذار باشند. بنابراين، نمي توانيم اعتقاد به آنها را خرافه بناميم.
در پاسخ به اين سخن بايد گفت: درست است که عواملي دور از آگاهي ما ممکن است در زندگي تأثيرگذار باشند؛ اين سخني غيرعاقلانه نيست؛ اما اعتقاد به تأثير، غير از احتمال تأثير است. اعتقاد به تأثير، آن هم تأثيري که هيچ راهي براي رويارويي با آن وجود ندارد، امري خرافي است؛ اما احتمال تأثير را با راه هايي که عقل و وحي در اختيار ما گذاشته اند، مي توانيم خنثي کنيم.
در قرآن و روايات، معوذات و پناهنده هايي وجود دارد که انسان را از شر هر جنبنده اي نگاه مي دارند. اين اعتقاد راسخ ما است که هيچ تأثيري بدون اذن الهي تحقق نمي يابد. ما با اين ذکرها، کارهايمان را به خداي بزرگ مي سپاريم و خود را از بدي ها نجات مي دهيم. « اُفَوِّضُ أمرِي إِلَي الله إِنَّ اللهَ بَصِيرٌ بِالعِبادِ فَوَفاهُ اللهُ سَيّئاتِ ما مَکَرُوا»؛ (غافر: 44 و 45).

پي نوشت ها :
 

* استاديار دانشگاه کاشان.
1. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج 70، ص 111.
2. کلينک کريس، رويارويي با چالش هاي زندگي و فن آوري، ترجمه ي علي محمد گودرزي، ص 434.
3. شيخ صدوق، محمدبن علي، امالي، ص 447.
4. عبدالواحد تميمي آمدي، غرر الحکم و درر الکلم، ص 309.
5. محمدبن يعقوب کليني، الکافي، ج 8، ص 20.
6. عبدالواحد بن محمد تميمي، غرر الحکم و درر الکلم، ص 309.
7. همان، ص 308.
8. همان.
9. همان.
10. همان.
11. همان.
12. همان.
13. نهج البلاغه، ترجمه ي محمد دشتي، ص 726؛ نهج البلاغه، حکمت 400، ص 547.
14. علي بن ابراهيم قمي، تفسير القمي، ج 2، ص 132.
15. محمدبن علي صدوق، عيون اخبارالرضا (عليه السلام)، ج 1، ص 247.
16. محمدبن علي صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 266.
17. همان، ج 2، ص 266.
18. عبدالله بن بسطام، طب الأئمه، ص 58.
19. ابراهيم بن علي کفعمي، مصباح کفعمي، ص 516.
20. محمدبن علي صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 411.
21. علي بن موسي بن طاووسي، جمال الأسبوع، ص 98.
22. احمد بن علي طبرسي، الاحتجاج، ج 1، ص 20.
23. محمدبن علي صدوق، التوحيد، ص 366.
24. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 60، ص 19.
25. همان.
26. همان، ج 73، ص 225.
27. همان، ج 60، ص 19.
 

منبع: نشريه روانشناسي و دين شماره 9