بخت و اقبال


 





 

بيرون ز جهان و جان يکي دايه ماست
دانستن او نه در خور پايه ماست

در معرفتش همينقدر مي دانم
ما سايه اوئيم و جهان سايه ماست

اين دايه ازلي و ابدي از همه نگهداري مي کند بي آنکه در بسياري از مواقع ما خود متوجه باشيم.
اما اندکي تأمل در وقايع روزمره زندگي اين نکته را به اثبات مي رساند، مواقعي که در اوج نااميدي هستيم، زماني که تمام درها را به روي خود بسته مي بينم ناگهان در رحمتي به رويمان گشوده مي شود که در تصور هيچ عقلي در نمي آيد. اين دايه به اندازه اي مهربان است که به گفته مولوي حتي اجازه نمي دهد دهانمان تلخ شود شايد از خود بپرسيم اين دايه کجا مهربان است؟ چراخواسته مرا بر آورده نمي کند؟ اينجا دو مسأله متفاوت مطرح مي شود نياز و خواسته شايد بارها شنيده ايم که اگر مطلوبي را حتي بانذر و نياز هم به دست نمي آوري شايد خير تو در آن نيست. اينجاست که آن دايه در مورد برتري نياز بر خواسته آني دل حکم مي کند. وقتي وجود دايه ازلي و ابدي را آگاهانه حس کنيم جهان هستي را فضايي ايمن مي بينيم به قول حافظ شيرين سخن:
سينا پور عظيما

بيدلي در همه احوال خدا با او بود
او نمي ديدش و از دور خدايا مي کرد

* تقدير ارباب مردان ترسو و پرده مردان شجاع است.
«بزرگمهر»
 

بخت و اقبال
 

ريچارد وايزمن، روانشناس دانشگاه هارتفورد شاير مي نويسد:
مطالعه براي بررسي چيزي که مردم آن را "شانس" مي خوانند، ده سال قبل شروع شد.
مي خواستم بدانم چرا بخت و اقبال هميشه درِ خانه بعضي ها را مي زند، اما سايرين از آن محروم مي مانند. به عبارت ديگر چرا بعضي از مردم "خوش شانس" و عده ديگر "بد شانس" هستند؟
آگهي هايي در روزنامه هاي سراسري چاپ کردم و از افرادي که احساس مي کردند خوش شانس يا بد شانس هستند، خواستم با من تماس بگيرند.
صدها نفر براي شرکت در مطالعه من داوطلب شدند و در طول سال هاي گذشته با آنها مصاحبه کردم. زندگي شان را زير نظر گرفتم و از آنها خواستم در آزمايش هاي من شرکت کنند.
نتايج نشان داد که هر چند اين افراد به کلي از اين موضوع غافلند، کليد خوش شانسي يا بد شانسي آنها در افکار و کردارشان نهفته است. براي مثال، فرصت هاي ظاهراً خوب در زندگي را در نظر بگيريد. افراد خوش شانس مرتباً با چنين فرصت هايي برخورد مي کنند، در حالي که افراد بد شانس نه.
با ترتيب دادن يک آزمايش ساده سعي کردم بفهم آيا اين مساله ناشي از توانايي آنها در شناسايي چنين فرصت هايي است يا نه؟ براي اين منظور، به هر دو گروه افراد "خوش شانس" و "بدشانس" روزنامه اي دادم و از آنها خواستم آن را ورق بزنند و بگويند چند عکس در آن هست.
به طور مخفيانه يک آگهي بزرگ را وسط روزنامه قرار دادم که مي گفت: "اگر به سرپرست اين مطالعه بگوييد که اين آگهي را ديده ايد 250 پوند پاداش خواهيد گرفت."
اين آگهي نيمي از صفحه را پر کرده بود و به حروف بسيار درشت چاپ شده بود.
با اين که اين آگهي کاملاً خيره کننده بود، افرادي که احساس بد شانسي مي کردند عمدتاً آن را نديدند، در حالي که اغلب افراد خوش شانس متوجه آن شدند. مطالعه من نشان داد که افراد بد شانس عموماً عصبي تر از افراد خوش شانس هستند و اين فشار عصبي توانايي آنها را در توجه به فرصت هاي غير منتظره مختل مي کند. در نتيجه، آنها فرصت هاي غير منتظره را به خاطر تمرکز بيش از حد بر ساير امور از دست مي دهند. افراد خوش شانس آدم هاي راحت تر و بازتري هستند، در نتيجه آنچه را در اطرافشان وجود دارد و نه فقط آنچه را در جستجوي آنها هستند مي بينند.
تحقيقات من در مجموع نشان داد که آدم هاي خوش اقبال بر اساس چهار اصل، براي خود فرصت ايجاد مي کنند:
* اولاً آنها در ايجاد و يافتن فرصت هاي مناسب مهارت دارند.
* ثانياً به قوه شهود گوش مي سپارند و بر اساس آن تصميم هاي مثبت مي گيرند.
* ثالثاً به خاطر توقعات مثبت، هر اتفاق نيکي براي آنها رضايت بخش است.
* رابعاً نگرش انعطاف پذير آنها، بد بياري را به خوش اقبالي بدل مي کند.
در مراحل نهايي مطالعه، از خود پرسيدم آيا مي توان از اين اصول براي خوش شانس کردن مردم استفاده کرد؟
از گروهي از داوطلبان خواستم يک ماه وقت خود را صرف انجام تمرين هايي کنند که براي ايجاد روحيه و رفتار يک آدم خوش شانس در آنها طراحي شده بود. نتايج خيره کننده اين تمرين ها به آنها کمک کرد فرصت هاي مناسب را دريابند، به قوه شهود تکيه کنند، انتظار داشته باشند بخت به آنها رو کند و در مقابل بد بياري انعطاف نشان دهند.
يک ماه بعد، داوطلبان بازگشته و تجارب خود را تشريح کردند. نتايج حيرت انگير بود: 80 درصد آنها گفتند آدم هاي شادتري شده اند، از زندگي رضايت بيشتر دارند و شايد مهم تر از هر چيز خوش شانش تر هستند و بالاخره اين که من "عامل شانس" را کشف کردم.

گلچيني از باغ معرفت
 

* گناهکارترين مردم کسي است که خدا را مسئول کارهاي نادرست و زشت خود بداند.
«حضرت محمد(ص)»
* آنکس که از دست روزگار به خشم مي آيد هر آن چه آموخته بيهوده بوده است.
«کريستن»
* قسمت، گريزگاهي است براي ناتواني که همت آن را در خود نمي بيند تا با مشکلات مبارزه کند.
«رمز موفقيت»
* اقبال، هوادار کسي است که طرفدار کار و کوشش است.
* انسان براي فلج کردن قواي دفاعي خود وسايل مختلفي اختراع کرده است. يکي از اين وسايل ترياک، ديگري مشروب، سومي خرافات مذهبي و چهارمي همين توهمي است که تقدير نام دارد.
«رمز موفقيت»
* من هرگز به شانس و اقبال اعتقاد نداشته ام به جز اينکه خيال مي کنم اقبال، شخص را از روي خندق عبور مي دهد. به شرطي که آن شخص بتواند خوب بجهد و يک قطعه گوشت را در ظرفش مي نهد به شرطي که از باغچه و گوسفند خود خوب نگاهداري کند.
* تقدير، دوست نيکان، رهبر خردمندان، ارباب جفاکاران و دشمن زشتکاران است. «الگر»
* تقدير، مکافات عمل است.
«رمز موفقيت»
* روح کساني که در طلسم تقدير اسير شده اند افليج است.
«رمز موفقيت»
* مصيبت، نبوغ را آشکار مي سازد و اقبال، آن را پنهان مي سازد.
«هوراس»
* مردي که هميشه خوش اقبال است، ابله بار مي آيد.
«رمز موفقيت»
* تقدير، اسب سرکشي است که چون دستي نيرومند لگام او را بگيرد، رام و آرام مي شود.
«ديل کارنگي»
* هر آنچه يک بار اتفاق مي افتد ممکن است هرگز دگر بار اتفاق نيفتد. اما آنچه دو بار اتفاق بيفتد، حتماً بار سوم هم اتفاق مي افتد.
«پائولوکوئيلو»
سه تقدير با انسان به دنيا مي آيند و با انسان مي ميرند:
اول تولد از مادري است که خودت انتخابش نمي کني.
دوم گام نهادن بر سرزميني است که خودت انتخابش نمي کني.
سوم بيماري در سرزميني است که خودت انتخابش نمي کني.
«فرزان انگار»
***

آشنايي با فرهنگ ملل
 

* اگر اقبال مرا رئيس قوم سازد، از کجا معلوم که بلافاصله نابود نسازد.
«مثل مراکشي»
* کسي که شانس را راهنماي خود بداند، کور است.
«مثل ايتاليايي»
* کسي که به اميد شانس زنده باشد، سالها قبل مرده است.
«مثل فرانسوي»
* قضا و قدر و جهدمان به يک اندازه در شکل گيري سرنوشت مان سهيم هستند.
«مثل هندي»
* اگر ما آنچه بايستي کنيم، مي کرديم، به آنچه بايستي داشته باشيم، مي رسيديم.
«مثل اسکاتلندي»
* عمر شانس، با عمر يک گلوله برفي بر روي بخاري برابر است.
«مثل سوئدي»
* هر چه کني به خود کني، گر همه نيک و بد کني.
«مثل فارسي»
***
قومي به جد و جهد گرفتند زلف يار
قوم دگر حواله به تقدير مي کنند

 

«حافظ»
***
هيچ وقت به ذهن نادانها نمي رسد که معرفت و بخت خوب با هم ارتباط تنگاتنگي دارند.
It never occurs to fools that merit and good fortune are closely united.
بهترين نعمتي که مي توان به انسان داد، آن است که نقاط ضعفش را اصلاح نمايد و کاستي هايش را جبران کند.
The best fortune that can fall to a man is that which corrects his defects and makes up for his failings.
***
يک ذهن برتر و عالي، تبديل به يک بخت عالي مي شود.
A great mind becomes a gre at fortund. "Seneca
 

با هم بينديشيم
 

ستاره شناسي را به دار زدند: از او پرسيدند که آيا اين صورت را در طالع خود ديده بودي؟ گفت: جايي مرتفع و با شکوه مي ديدم اما نمي دانستم که آن جاي مرتفع اينجا خواهد بود.
«گنجينه لطايف»

 

منبع:کتاب گنجينه ما و شما