موفقيت، پيروزي، شکست
موفقيت، پيروزي، شکست
گريه چرا! فتح را آرزو کنيد.
موفقيت، پيروزي، شکست
«دنيس ويتلي»
گلچيني از باغ معرفت
«اديسون»
* همه خوشبختي ها و موفقيت هايي که به من روي آورده از درهايي وارد شده اند که آنها را به دقت بسته بودم.
«لرد بايرون»
* هيچ کس را بي تکاپوي و سعي بليغ، آفتاب مرادش از مشرق اميد طالع نشده است.
«کليله و دمنه»
* آفتاب زير سقف نمي تابد، پس بر سر خود سقفي از نوميدي ايجاد مکن تا بتواني از انوار آفتاب لذت ببري.
* شکست خوردگان دو گروهند، آنها که انديشيدند اما عمل نکردند! آنها که عمل کردند اما پيشاپيش فکر نکردند!
* از يپروزي تا سقوط فقط يک گام فاصله است.
«ناپلئون»
* شکست خوردگان ديروز، فاتحان امروز را به وجود آورده اند.
«ريلبرسيرون»
* شکستهايي هست که خيلي بيش از فتح، ظفر بخش است.
«مونتن»
* فتح و ظفر به کساني تعلق دارد که بيش از ديگران استقامت دارند.
«ناپلئون»
* مردان کامياب غالباً از شکست، ميوه پيروزي مي چينند.
«گوته»
* مرد توانا با هر شکست به يکي از اسرار کاميابي پي مي برد.
«ديل کارنگي»
آنقدر شکست مي خورم تا راه شکست دادن را بياموزم.
«شکسپير»
* همه مي خواهند موفق شوند ولي همه يقين ندارند که موفق مي شوند، اما آنان که به توفيق و کاميابي خود ايمان دارند پيروز هستند.
«ديل کارنگي»
* شکست در هيچ جا وجود ندارد مگر اينکه در درون خود شکست خورده باشيم.
«هانري»
* براي پيروزي در زندگي، زندگي کن.
* پس از پيروزي هرگز به شکست فکر نکن و پس از شکست هرگز فکر پيروزي را از سر بيرون مکن.
«فرزان انگار»
* به خاطر داشته باشيد موفقيت در واقع ثمره قضاوت صحيح است و قضاوت صحيح ناشي از تجربه و تجربه غالباً ثمره قضاوت غلط است.
«آنتوني رابينز»
* ما اشتباه نمي کنيم، صرفاً مي آموزيم.
«آن ويلسون شف»
* سايرين مي توانند مرا موقتاً متوقف سازند اما من تنها کسي هستم که مي توانم خودم را براي هميشه متوقف کنم.
«زيگ زيگلار»
* آنچه شما را باز مي دارد، فقط و فقط خودتان هستيد و اين باور که نمي توانيد موفق شويد.
«دنيس ويتلي»
* برنده هيچ گاه تسليم نمي شود و تسليم شونده هيچ گاه برنده نمي شود.
«فلورانس کدويک»
* ترس و شکست برادرند.
«دنيس ويتلي»
* ساموئل بکت ضمن تمرين بازيگران در تئاتر رويال کورت به بازيگري که با آه و ناله گفته بود: موفق نشدم، گفت: بسيار خوب، ادامه بده. باز هم شکست بخور. فقط سعي کن دفعه بعد بهتر شکست بخوري.
* موفقيت گناهي نابخشودني است که در حق همتايان مرتکب مي شويم.
«آمبروس بيرس»
* پادشاه اپيروس بعد از پيروزي بر روميان به بهاي از دست دادن اکثر سربازانش گفت: با يک پيروزي ديگر از اين دست، کار ما ساخته است!
* پيروزي بسان افعي مادر، مرا در آغوش گرفت.
«نوئل کاوارد»
* براي شکست خوردن هميشه فرصت باقي است.
«جان مورتيمر»
* براي موفقيت نمي توانم به شما دستورالعملي بدهم. اما اگر مي خواهيد، دستورالعمل شکست اين است: بکوشيد که همه از شما راضي باشند.
«بايار داسوپ»
* انسان براي پيروزي خلق شده است، او را نمي توان نابود کرد، و نمي توان شکستش داد.
«ارنست همينگوي»
* پيروز شدن شما کافي نيست، شکست ديگران هم لازم است.
«گور ويدال»
* در مسابقه اسب دواني، اسبي پيش افتاده، مردي از شادي بانگ برداشت و به خودستايي پرداخت. کسي که در کنارش بود گفتش: مگر اين اسب از آن توست؟ گفت: نه، وليکن افسارش از من است.
«عبيد زاکاني»
* موفقيت و پيروزي آن نيست که نفر اول شويم، بلکه بکار بردن حداکثر توان و تلاش (فکري و جسمي) در مسير هدفمان است.
* افراد موفق کارهاي متفاوت انجام نمي دهند، بلکه کارها را بگونه اي متفاوت انجام مي دهند.
به ياد داشته باش که:
* خوبي يا بدي تنها زاييده تفکر ماست.
* هدفي که به درستي تعيين شده باشد، نيمي از آن تحقق يافته است.
* اساس و زير بناي موفقيت شش چيز است:
درستي، صداقت، منش، ايمان، عشق، وفاداري
* هرگز از نيروي کلمات غافل مشو، آنچه مي گويي همان است که خواهي گرفت.
* بدون کار و تلاش، زيباترين فلسفه هاي جهان نيز کمکي به شما نخواهند کرد.
* قابليت ها و توانايي هاي ما، ممکن است ما را به قله برسانند، اما اين منش است که مي تواند ما را آنجا نگه دارد.
* انسان هاي شاخص و نامدار همگي در يک چيز مشترکند: حس مسئوليت پذيري بالا.
*کليد موفقيت تلاش است اما هدف و صداقت در درجه اول اهميت قرار دارند.
* موفقيت آن است که از آنچه که سهم توست نهايت استفاده را بکني.
* موفقيت آن است که پس از آنکه ديگران وادادند، تو تسليم نشوي.
* در زندگي به هر آنچه که بخواهي ميرسي، به شرط آنکه ديگران را نيز در تحقق رويا هايشان ياري دهي.
* مي خواهي کدورتي را از دل کسي بزدايي؟ لبخندي بر لبان او بنشان.
* آنچه که به چنگ مي آوري، هرگز به اندازه آنچه که از خود مي سازي اهميت ندارد.
* بازنده ترين افراد کساني هستند که هرگز دست به هيچ کاري نمي زنند.
«زيگ زيگلر»
آشنايي با فرهنگ ملل
«مثل فارسي»
* موفقيت براي اشخاص کم ظرفيت، مقدمه گستاخي است.
«مث ايتاليايي»
* ضرر کم را بوسيده و به چشم بگذاريم.
«مثل فارسي»
* طناب در ضعيف ترين نقطه پاره مي شود.
«مثل آفريقايي»
* اگر شيشه نشکند و پارچه پاره نشود، تجارت به راه نمي افتد.
«مثل اسکاتلندي»
* پيروزي فضيلت، موجب انحطاط رذيلت مي گردد.
«مثل هندي»
*شکست، اساس کاميابي است و وسيله اي براي نيل به کاميابي.
«کتب مقدس»
* شکست بيش از کاميابي، به تو چيز مي آموزد.
«مثل روسي»
* شکستها ستونهاي موفقيتند.
«مثل ولزي»
* موفقيت، ارباب نادان است.
«مثل اسپانيولي»
* موفقيت نصيب افراد خواب آلود نمي گردد.
«مثل آلماني»
***
بسا شکست کزو کارها درست شود
کليد رزق گدا، پاي لنگ و دست شَل است
«صائب تبريزي»
***
پافشاري و استقامت ميخ
سزد ار عبرت بشر گردد
بر سرش هر چه بيشتر کوبي
پافشاريش بيشتر گردد
«بهار»
***
خيلي خوب است که موفقيتهايمان را جشن بگيريم ولي مهمتر اين است که از شکستهايمان درس گرفته باشيم.
It's fine celebrate success but it's more important to need the lesson of failures. "Bill Gates"
کسي که مي خواهد روزي پرواز کردن را ياد بگيرد بايستي در ابتدا ايستادن، راه رفتن، دويدن، بالا رفتن و رقص را ياد بگيرد. کسي نمي تواند هنگام پرواز کردن، تمرين پرواز کند.
He who would learn to fiy one day, must first learn to stand, and walk and run and cilmb and dance. One can not fly in fly in flying. "F. Nietzsche".
***
موفقيت کليد خوشبختي نيست. خوشبختي کليد موفقيت است. اگر عاشق کاري که انجام مي دهيد، باشيد، موفق خواهيد بود.
Success is not the key to happiness. Happiness is the key to success. lf you love what you are doing, you will be successful. "A. Schweitzer"
***
موفقيت قطعي نيست و شکست مرگبار نيست. آنچه به حساب مي آيد، داشتن شهامت براي ادامه راه است.
success is not final failure is not fatal" it is the continue that counts. "W. Churchill"
***
خيلي از انسانها تنها به خاطر اين که پس از تلاشهاي بسيار شکست خورده اند به موفقيت رسيده اند. اگر آنها هيچ وقت با شکست رو به رو نمي شدند، هيچ وقت به پيروزي دست نمي يافتند.
May a man has finally succeededonly because he has failed after repeated efforts. lf he never met defeat, he would never have known any great victory "O. S. Marden"
***
تسليم شدن، بدترين شکست نيست. تلاش نکردن، بدترين شکست است.
Defeat is not the worst of failures. Not to have tried is the true failure. "G. E. Woodbery"
***
پيروزي و شکست را با خط کش ثروت نسنج، بلکه احساس و باور قلبي است که ارزش و اعتبار آن را رقم مي زند. اجازه نده لحظه هاي ناخوشايند بر تو غلبه کنند. صبور و آرام باش. آنها در گذرند.
Don't measure success or failure by material wealth but by how you feel our feelings determine the richnees of our lives. Don't let bed moments over come you, be patient and they will pass.
جاودانه ها
در زير بخشي از دادگاه پر ماجراي دکتر مصدق را مي خوانيد:
دکتر در جواب قاضي که از او خواست خود را معرفي کند گفت: من دکتر محمد مصدق، نخست وزير قانوني ايران هستم.
قسمتي از سخنانش براي نسل جوان کشور چنين بود: به من گناهان زيادي نسبت داده اند اما تنها گناه من اين بود که تسليم خارجيان نشدم و دست آنها را از منابع ملي ايران کوتاه کردم. تنها يک هدف از زمامداري داشتم و آن اين بود که ملت ايران بر مقدرات خود مسلط شود.
قابل ذکر است که تقريباً تمامي اعضاي کابينه دکتر مصدق در آن زمان جزء استادان برجسته دانشگاه ها و افرادي دلسوز و صديق بودند.
جالب است بدانيد، اين دکتر به قدرتي رسيد که شاه را چندين ماه از کشور فراري داد و اخراج نمود. اما زماني قدرت دکتر شکست که سياستمداران غرب و شرق نيز دست دکتر را از دست آيه الله کاشاني بيرون کشيدند.
با هم بينديشيم
سرباز از آنجا رفت و پس از سالها يکي از بزرگترين سرداران آن کشور شد.
«فرزان انگار»
روزي مرد کوري روي پله هاي ساختماني نشسته و کلاه و تابلويي را در کنار پايش قرار داده بود. روي تابلو خوانده مي شد: "من کور هستم لطفاً کمک کنيد."
روزنامه نگار خلاقي از کنار او مي گذشت، نگاهي به او انداخت، فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اينکه از مرد کور اجازه بگيرد تابلوي او را برداشت، آن را برگرداند و اعلان ديگري روي آن نوشت و تابلو را کنار پاي او گذاشت و آنجا را ترک کرد.
عصر آن روز روزنامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صداي قدمهاي او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسي است که آن تابلو را نوشته بگويد که بر روي آن چه نوشته است؟ روزنامه نگار جواب داد: چيز خاص و مهمي نبود، من فقط نوشته شما را به شکل ديگري نوشتم و لبخندي زد و به راه خود ادامه داد.
بر روي تابلو او خوانده مي شد:
امروز بهار است، ولي من نمي توانم آن را ببينم!!!!!
***
منبع:کتاب گنجينه ما و شما
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}