امام زمان(ع)؛ همه كارة عالم


 






 
در دعاي افتتاح كه براي ماه مبارك رمضان است، راجع به [وصف] پيامبر خدا(ص) و يازده امام معصوم تنها يازده سطر بيان شده ولي براي امام عصر(ع) بيست و يك سطر آمده است. البته به طور مسلّم، پيغمبر(ص) و علي(ع) از نظر فضيلت بر حضرت مهدي(ع) مقدّم‌اند، با اين وجود، دربارة همة اين معصومين(ع) يازده سطر و تقريباً دو برابر آن براي امام عصر(ع) بيان شده است.
در دعاي ندبه نيز، كه هر جمعه مي‌خوانيم، چهل و نه و نيم سطر به تمام انبيا، اوصيا، پيغمبر اكرم(ص) و آل پيامبر(ع) اختصاص دارد، كه بيست سطر آن ويژة اميرالمؤمنين(ع) است، امّا دربارة امام عصر(ع) شصت و دو و نيم سطر نقل شده است. يعني اينكه امروز همه كارة عالم امام زمان(ع) است؛ آنها عزيزاند، بعضي‌شان بر آن حضرت مقدّم‌اند ولي امروز، كار به دست آن حضرت(ع) باشد، موقعي كه كار دست امام حسن(ع) است، امام حسين(ع) اظهارنظر نمي‌كند؛ [امام حسين(ع) مي‌فرمايد:] من تابع تو هستم، وليّ دوران تويي، اگر صلح بكني صلح مي‌كنيم، بجنگي، مي‌جنگيم. موقعي كه يك ولي روي كار است، وليّ ديگر تابع او است و امروز نوبت وليّ عصر(ع) است؛ اگر به پيامبر(ص) و ساير معصومان(ع) توسل بجوييد آن را به وليّ عصر(ع) ارجاع مي‌دهند. پس اين مطلب [ذكر شده در تشرّف مذكور] را به ما ياد داده بودند، امّا غافل شده بوديم. اين [ويژگي] از نظر ماده و الفاظ بود.
به لحاظ معنايي و محتوايي نيز، اگر دقّت كنيم، مشاهده مي‌كنيم كه در پايان ادعية مذكور مي‌فرمايد: «اللّهمّ المم به شعثنا و اشعب به صدعنا و ارتق به فتقنا؛ بار خدايا به واسطة او پراكندگي‌مان را بر طرف كن و به واسطة او گسيختگي‌مان را دور كن و پريشاني‌مان را بدو پيوست كن» در پايان دعاي افتتاح همة امورمان را «به واسطة او» يعني به وسيلة وليّ عصر(ع) از خدا طلب مي‌كنيم. پس اين نكته را در هنگامي كه دعا مي‌خوانيم در نظر داشته باشيم:
«بار خدايا، ... كمي ما را بدو زياد كن و خواري ما را بدو عزّت بخش و نداري ما را بدو توانگري ده، بدهي ما را به وسيلة او بپرداز و فقر ما را بدو جبران كن و شكاف و تفرقة ما را بدو برطرف كن و سختي ما را بدو آسان كن و چهره‌هاي ما را بدو سفيد گردان و گرفتاران ما را بدو رها كن و خواسته‌هاي ما را بدو روا كن و وعده‌هاي ما را بدو تحقّق بخش و دعاي ما را بدو مستجاب كن و خواهش‌هاي ما را به وسيلة او عطا كن و به وسيلة او ما را به آروزهاي دنيا و آخرت برسان و به وسيلة او، بيش از آنچه ما خواهانيم به ما بده، اي بهترين درخواست شدگان و گشاده دست‌ترين عطا كنندگان، سينه‌هاي ما را با ظهورش شفا بخش و به وسيلة او عقدة دل‌هاي ما را بر طرف كن و ما را بدو، بدان حقّي كه مورد اختلاف است، به اذن خود، راهنمايي كن كه به راستي، تو هر كه را بخواهي به راه راست هدايت مي‌فرمايي و به دست او ما را بر دشمنانت و دشمنانمان نصرت ده، اي معبود بر حق؛ آمين».
[پرسش اين است] ما كه نام همة معصومان(ع) را برده بوديم، چرا فقط برآمدن حاجاتمان را از آن حضرت مي‌خواهيم؟ [به همان دليل كه گفته شد] [نكتة سوم اينكه] دعاي ندبه را كه مي‌خوانيم، اوّل مي‌گوييم: «أين... أين...؛ كجاست... كجاست...» بعد مي‌گوييم: «بأبي أنت؛ جانم به فدايت» در دعاي افتتاح رنج‌هاي دروني جامعة خودمان را بيان مي‌كنيم، امّا دعاي ندبه، بيان رنج‌هاي بروني (جهاني) است. «كجاست آن كسي كه براي ريشه كن كردن ستمگران آماده شده است و كجاست آن ماية اميد براي از بين بردن ستم و تجاوز، كجاست آنكه ذخيره شده براي نو كردن فريضه‌ها و سنّت‌ها و... كجاست آن در هم شكنندة شوكت زورگويان، كجاست ويران‌كنندة بناهاي شرك و دورويي،... كجاست نابود كنندة سركشان و متمرّدان». آن امام عدل(ع) است كه ريشة ظلم و بيداد را محو مي‌كند. در اين فراز از دعا، بيست و نه نوبت مي‌گوييم: «كجاست؟» و بيست و يك نوبت مي‌گوييم: «بأبي أنت و امّي؛ پدر و مادرم به فدايت باد» بعد از آن مي‌گوييم: «بنفسي أنت؛ جانم به قربانت» تو آن غايبي هستي كه در ميان ما زندگي مي‌كني.

امام زمان(ع) هدايت‌كنندة قلب‌ها
 

بارها در سخنان امام خميني(ره) آمده است كه «به بركت امام زمان(ع) اين كار صورت گرفت»، آن حضرت(ع) پشتيبان مردم است، قلب‌ها را ارشاد مي‌كند، متوجّه مي‌كند و به دل مي‌اندازد كه اين كار را انجام بدهيد. او به لب‌ها مي‌اندازد و عده‌اي را گرد مي‌آورد و آنان را محكم و تزلزل ناپذير مي‌سازد. من در اينجا مي‌خواهم دو نمونه از اين محكم كردن [قلب]ها را ذكر كنم: شاه مي‌خواست به ديدن آيت‌الله بروجردي(ره) برود. آقاي بروجردي گفته بودند، اينكه او بيايد و من در مقابل او برخيزم درست نيست؛ او مردي شرابخوار و مزدور اجنبي است. من در اندرون خانه مي‌ايستم و بعد از آنكه آمد، بر او وارد مي‌شوم. شاه وارد شد و علمايي كه در آن مجلس بودند، طبق دأبي (روشي) كه داشتند، برمي‌خاستند، امّا ديدند يك سيّد نشسته است؛ همه برخاسته بودند ولي آن يك سيّد نشسته بود. بعداً كه امام خميني(ره) به مرجعيّت رسيدند، شاه پرسيده بود، اين سيّد كيست؟ در جوابش گفته بودند: اين همان است كه آن روز برنخاست.
و نمونة ديگر اينكه، امام(ره) به شاه فرمان دادند كه مراعات دين را بكن، شاه پاسخ داده بود: از خدا مي‌خواهم شما ارشاد عوام بكنيد، امام خميني فوراً به او نوشتند: «چون گفته‌اي ارشاد عوام بكنيد، به تو و دولتت مي‌گويم....» يعني تو و دولتت عامي‌تر از همه هستيد. اين قوّت رشد چشم‌گير در اين انسان بزرگ از كجا سرچشمه مي‌گيرد؟
ايشان در پاريس مصاحبه‌اي داشتند، فرمودند: فردا جمعه است يك ساعت مصاحبه را به تأخير بيندازيد. جمعه براي غسل جمعه و ناخن گرفتن و خواندن دعاي ندبه است. مي‌گوييم: هل إليك يا بن احمد سبيلٌ فتلقي، هل يتّصل يومنا منك بغده فنحظي».
يكي از حظوظ (لذّت‌هاي) زندگي بنده ديدن دو نفر بود؛ يكي ميرزا مهدي اصفهاني و ديگري امام خميني(ره). ميرزا مهدي اصفهاني حضرت مهدي(ع) را در مكاشفه مي‌بيند كه شال سبزي به كمر بسته و رويش نوشته است: «طلب المعارف من غير طريقنا اهل‌البيت مساوقٌ لإنكارنا»؛ اگر پاية معارفتان را از غير مكتب ما قرار دهيد ما را انكار كرده‌ايد. چنان از اين سخن تحت تأثير قرار مي‌گيرد كه همة مشهد را تكان مي‌دهد و مي‌گويد فلسفه و عرفان را بخوانيد ولي اينها پايه نيستند. پاية معارف اهل بيت(ع) از خود ايشان است.
من در طول عمرم، بزرگاني را درك كردم؛ يكي ميرزا جواد آقاي تهراني، از شاگردان ميرزا مهدي اصفهاني است. او به قدري والا بود كه من كسي را خودْ كشته‌تر از او نديدم. وصيّت كرد كه برايش مراسم روز سوم و هفتم و چهلم و سالگرد نگيرند و برايش سنگ قبر نگذارند [الآن قبرش سيماني است] به ايشان گفتند، براي شما نزديك‌ترين جاها را به قبر مطهّر حضرت رضا(ع) قرار مي‌دهيم. فرمود: «از قبر هارون به امام نزديك‌تر مي‌شود؟ من را هر جا باشد ـ ولو در بيابان ـ دفن كنيد». از اشخاص ضدّ انقلاب با ايشان تماس گرفتند و گفتند اينقدر دربارة امام خميني(ره) صحبت نكن تو را مي‌كشيم. گفته بود: من ساعت 7 صبح از كوچة مستشار به سمت مسجد حاج ملّا حيدر حركت مي‌كنم. آن موقع بياييد كه من به بهشت برسم و شما هم گرفتار نشويد، آن موقع خلوت است مي‌توانيد فرار كنيد.
فرد ديگر، مرحوم آقاي لطيفي‌نسب است كه سال گذشته فوت كرد و مدير هيئت امناي مسجد جمكران بود. در اوايل تحصيل در مدرسة حاج حسن با هم بوديم. آن موقع ما ماهي 25 تومان داشتيم كه ارزشمند بود. آقاي لطيفي30 تومان داشتند كه از تهران برايش مي‌فرستادند. يكي دو ماه نيامد و هر چه داشت فروخت و ديگر هيچ نداشت. هوا يخ بندان بود. با آب سحري مي‌خورد و با آب افطار مي‌كرد. سه روز، افطار و سحري‌اش با آب روز بود. روز سوم مي‌گويد خيلي بي‌حال شدم، خود را به سختي به اتاق رساندم تا شايد موقع نماز مغرب رمقي پيدا كنم و نماز بخوانم. ناگهان ديدم كليد برق را زدند. دو نفر وارد شدند [يك نفر ايشان حضرت صاحب‌الامر(ع) بودند] از او خواستند كه چاي درست كند. گفت: حتّي زغال هم ندارم. يكي از آن دو گفت: يك بسته زغال در پستو هست. مشتي چاي هم داد تا چاي درست كند. بعد به آن نفر همراه گفت: نان و كباب بگير و بياور. به من گفت: در گرفتاري‌ها نماز جعفر طيّار بخوان. لازم نيست 300 بار تسبيحات اربعه را در خود نماز بخواني، بگذار بعد بخوان [بعد ديديم روايت هم به اين مضمون داريم]. اين پول را زير پتو بگذار و بدان كه ديگر فقر به سراغ تو نخواهد آمد. كباب آوردند و خوردند. آقاي لطيفي مي‌گفت: خجالت مي‌كشيدم به دهان حضرت(ع) نگاه كنم امّا مي‌ديدم تناول مي‌كنند. مقداري كباب زياد آمد، فرمودند: اين را ببريد براي دوست ما ميرزا مهدي اصفهاني. (تا اين را گفت، من گفتم: منزلش كوچة حوض لقمان نبود؟ فرمودند: چرا.) بعد آقا رفتند و تا پارسال كه مرحوم لطيفي زنده بود، زندگي بسيار منظمي داشت. آن زمان در درس آيت الله ميلاني شركت مي‌كرد و گفته‌اند به درجة اجتهاد هم رسيده بود. ايشان صبح كباب را به در منزل ميرزا مهدي اصفهاني مي‌برد. ميرزا مهدي دم در مي‌آيد و مي‌پرسد: كباب كجاست؟ آقاي لطيفي مي‌گويد: كباب چي؟ گفتند: آقا خودشان اينجا بودند. مطالب خيلي روشن و تأييدات فراوان است.
بزرگان همه سرمست حضرت(ع) بودند. شيخ بهايي مي‌گويد:
مقصود من از كعبه و بتخانه تويي تو.
بابا طاهر مي‌گويد:
عزيزم كاسة چشمم سرايت
ميان هر دو چشمم جاي پايت
از آن ترسم كه ناگه پاگذاري
نشيند خار مژگانم به پايت
هر روز به يادش باشيد. دعاي عهد و صلوات (زيارت) صبح حضرت(ع) را بخوانيد. همه كارة ما ايشان است. حتماً دعاي ندبه را روزهاي جمعه بخوانيد. نمي‌گويم حتماً 54 جمعه، امّا ترك نشود. «بنفسي أنت من مغيّبٍ لم يخل منّا، در دعاي ندبه عرضه مي‌داريم: بنفسي أنت من نازحٍ ما نزح عنّا»؛ دوري ولي دور نيستي و در ميان ما هستي. مرحوم آقا سيّد حسين كرمانشاهي، دهة محرم را در خانه‌اش روضه مي‌گرفت. روزي ناشناسي در بين جمعيت بود، كه گفتند اين با غيب سر و كار دارد. پرسيد: شما با غيب سر و كار داريد؟ ناشناس اوّل انكار كرد. خيلي كه اصرار كرد، گفت: في الجمله بي‌خبر نيستيم. گفت: بگو آيا روضة ما مورد نظر حضرت وليّ عصر(ع) هست يا نه؟ فردا آمد و گفت: بله مورد نظر است و يك روز هم خود حضرت(ع) به مجلس شما تشريف فرما مي‌شوند. كدام روز، نمي‌دانم. امشب خبر مي‌گيرم. فردا خبر آورد كه روز تاسوعا دو ساعت از آفتاب گذشته، ايشان با 4 نفر مي‌آيند و تو چاي به ايشان تعارف مي‌كني، ايشان مي‌فرمايند: خودشان چايي آورده‌اند مشغول كارت باش. تاسوعا خود را آماده كرد. با لباس مرتب و نظيف صبح به مجلس آمد، دو ساعت از آفتاب گذشته، ديد 4 نفر آمدند. همان جا نشستند. گفت: چايي بياورم؟ فرمودند: چايي آوردند مشغول كارتان باشيد. با اينكه منبري‌ها در روز تاسوعا فقط از حضرت اباالفضل(ع) روضه مي‌خوانند، امّا آن روز، منبري فقط از حضرت صاحب الزّمان(ع) صحبت كرد. منبري دوم همين طور، منبري سوم نيز كه من او را مي‌شناختم و از دنيا رفته است، همين كه بر منبر نشست حمد و ثنا نخوانده گفت: اي گمگشته در بيابان‌ها.... [حضرت و همراهانشان] بعد از ساعت مقرر از جلسه خارج شدند. [آقا] به مجلس ما مي‌آيند، به كارهاي ما سر مي‌زنند، اعمال ما را مي‌بينند و برايمان دعا مي‌كنند.
منبع: ماهنامه موعود شماره 104.