مصلاي فرشتگان يا خانه فريب؟


 

نويسنده: حجت الاسلام فاطمي نيا




 
در حديت است، که حضرت سيدالساجدين امام زين العابدين (ع) در شب بيست و هفتم ماه مبارک رمضان، از اول شب تا آخر آن اين دعا را مي خواند.
‏«اللهم ارزُقنَا التجافي عَنِ دارِ الغُرُور وَ الانِابَةَ اِلي دارالخُلُود و الاستِعداد لِلمَوتِ قَبلَ حُلُول الفَوت »(اقبال ص228 )
‏«خداوندا روزي ما فرما دل کندن و پهلو تهي کردن از خانه فريب و رغبت کردن به خانه جاودانگي و آماده شدن براي مرگ قبل از تمام شدن مهلت و گذشتن وقت».
معناي تجافي از خانه غرور و فريب و پهلو تهي کردن و دل کندن از دنيا، اين نيست که سر کار نروم و شغلي نداشته باشم و عمرم را به بطالت بگذرانم و فقط مشغول عبادت باشم.
حديث داريم که رسول خدا (ص) جواب سلام جوان بيکار را نداد. از بيکاري و کَلَّ بر ديگران بودن بسيار مذمت شده است. حضرت موسي بن جعفر (ع) فرمودند.«اِنّ الله تعالي لَيُبغِضُ العَبدَ النَّوام، اِنَّ اهلم تعالي لَيُبغضُ العبدَ الفارغ ‏(ميزان الحکمه ص 4604 ج10 )«خداي متعال از بنده پر خواب نفرت دارد، خداي متعال از بنده بيکار نفرت دارد».
‏در زمان امام صادق (ع) قافله اي از سفر حج برگشته و يکي از آنان، سرنوشت مسافرت خود را براي امام شرح مي داد: مخصوصاً از يکي از هم سفرانش تعريف و تمجيد مي نمود که مرد صالح و عابدي بود و مرتب و در هر جايي به عبادت مشغول مي شد.
‏حضرت فرمودند: کارهاي او را چه کسي انجام مي داد. به حيوانش که مي رسيد. گفت: همه ما با افتخار کارهاي او را انجام مي داديم. حضرت فرمودند: همه شما از او برتر بوده ايد.
‏اسلام دين آسمان و عقل است. دين ملکوت است، هيح کس حق ندارد مزاحم ديگران شود. پرهيز از دنياي مذموم، منافات با کار و کسب و تلاش در زندگي ندارد. اللهم ارزُقنَا التجافي عَن دارِ الغُرُور. دارالغرور يعني خانه فريب خوردن، همان طور که از جهتي مسجد دوستان خدا و مصلاي فرشتگان است. خانه فريب خوردن هم مي باشد، شيطان هم بيکار نيست. اگر از انبياء و ائمه فاصله بگيري، شيطان جنِ و انس فريبت مي دهد.
يک مسائلي وجود دارد که فقط ساخته اوهام ما مي باشد، هيچ اساس و ملاکي ندارد. يک مثال ساده ولي عميق وجود دارد که به نحوي دارالغرور بودن و ‏بي ملاک بودنِ خوش آمدن و بد آمدن هاي انسان ها را بيان مي کند:
‏فرض کنيد، در منزلي يک فرش وجود دارد که مدتي بر آن گذشته و کهنه شده و مقداري از رنگ و رو رفته است. خانم خانه از شوهرش خواهش مي کند و اصرار مي نمايد: اين فرش را که کهنه شده، بفروش و فرش جديدي بخر.
‏بالاخره شوهر آن فرش را مي برد و در مغازه فرش فروشي، مقداري هم پول مي دهد و يک فرش نو خريده و به منزل مي آورد. در همين زمان در يک منزل ديگري يک گليمي وجود دارد که بسيار کهنه و پوسيده شده، نخ هاي آن از هم پاشيده و ريش،ريش شده، خانم اين خانه هم به شوهرش خواهش و التماس مي کند که اين گليم، از بين رفته و خيلي کهنه شده است، براي ما يک فرش رنگ و رو رفته اي بخر تا به جاي اين در اتاق بيندازيم.
‏اين آقا مي رود و از آن مغازه فرش فروشي، همان فرش کهنه و رنگ و رو رفته اي که آن شخص فروخته بود و موجب ناراحتي خانواده اش بود، مي خرد و با کمال خوشحالي به منزل مي آورد و در جاي آن گليم پوسيده مي اندازد. خانم او هم از ديدن آن خيلي خوشحال مي شود و از او تشکر مي کند.
‏خوب به اين مثال توجه کنيد. يک فرش باعث اذيت و آزار خانواده اي مي شود و همين فرش، خانواده ديگري را خوشحال مي کند. آيا اين غصه و اين شادي اساس و ملاک دارد؟ خداوند مي فرمايد:«قُل بِفَضلِ الله وَ بِرَحمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَليَفرَحُوا هُوَ خَيرٌ مِّمِّا يَجمَعُونَ» بگو به فضل و رحمت خداست که [مؤمنان] بايد شاد شوند و اين از هر چه (از مال و مقام دنيا) جمع مي کنند بهتر است. سوره يونس آيه58
‏شادي واقعي اين است که انسان، به الطاف و عنايات حق و رحمت او خوشحال شود، ملاک بندگي خداست. ميزان شادي اين است که انسان مقرب نزد خدا شود. اينجا خيلي جاي تأمل و تفکر است.
منبع:
کتاب نکته ها از گفته ها
نشريه نسيم وحي، شماره 25.