بررسي اسناد و دلالات سخنان امام علي (ع)در نهج البلاغه پيرامون ويژگي هاي زنان(2)


 

نويسنده : مريم فقيه زاده




 

فصل دوم:
 

بررسي سند فراز دوم خطبه 79نهج البلاغه (نهي مشورت با زنان)
 

«فاتقوا شرار النساء و کونوا من خيارهنّ علي حذر، و لا تطيعوهن في المعروف حتي لا يطمعن في المنکر».(1)
فراز دوم اين روايت با کمي اختلاف در متن و اختلاف در سند در جلدهاي مختلف بحار الانوار آمده است. اما به صورت خطبه اي مستقل نيست بلکه در باب مواعظ و مشورت و ..آمده است و در بعضي نسخه ها اين روايت از معصوم ديگري نقل شده است.(2)

بررسي سند روايت متضمن پرهيز از شرارالنساء:
 

الف)العطار، عن ابيه، عن ابن ابي خطاب، عن محمد بن سنان، عن ابي الجارود، عن ابي جعفر عليه السلام عن ابيه، عن جده قال:قال اميرالمؤمنين عليه السلام:«واتقوا شرارالنسائ و کونوا من خيارهن علي حذر ان امرتکم بالمعروف بالمعروف فخالفوهن کيلا يطمعن منکم في المنکر.»(3)
1ـ العطار، احمد بن محمد بن يحيي العطار:مرحوم خويي و صاحب تنقيح المقال درباره او فرموده اند او شخصي مجهول است.(4)
اما شهيد ثاني در «الدرايه»نوشته است که او فرد موثقي است و نيز محقق داماد در رجال مامقاني به وثاقت او اشاره کرده اند و صاحب معجم الثقات نام ايشان را جزء ممدوحين که وثاقت آن ها تصريح نشده است، آورده اند.(5)
2ـ ابيه ، محمد بن يحيي العطار(ابوجعفر القمي):نجاشي درباره او نوشته است که او فردي موثق است و عين(نورچشم)ماست و کثرالرواية مي باشد.(6)
3ـ محمد بن حسين ابي خطاب(الزيات الکوفي)نجاشي و شيخ معتقدند:«محمد بن حسين بن ابي الخطاب ثقة و جليل من اصحابنا، عظيم القدر، عني».(7)
4ـ محمد بن سنان:نجاشي درباره محمد بن سنان نوشته است:
«هو رجل ضعيف جداً لا يعول عليه و لا يلتفت الي ما تفرد به».
يعني:از نظر رجالي او فردي ضعيف است که نمي توان به سخن او تکيه کرد و به حديثي تنها از او نقل مي شود، اعتماد نمي شود».(8)
مرحوم خويي از شيخ نقل کرده است که :
«طعن عليه و ضعف جميع ما رواه الا ما کان فيهما من تخليط او غلو».(39)
و کشي درباره او نوشته است: او همان ابوجعفر زاهري است که در سال(220)فوت کرده و از غلوکنندگان بوده است.(10)
و در جايي ديگر از حمدويه نقل کرده است که احاديث محمد بن سنان از ايوب بن نوح به ما ديکته شد و گفت:
«لا استحل ان اروي احاديث محمد بن سنان»(11)
اما در تفسير علي ابن ابراهيم نام او جزو ثات است و معتقد است که تمامي رواتي که در کتاب تفسير او نام برده شده اند از ثقات هستند.(12)
و مرحوم خويي توثيقات همگاني را مانند توثيقات علي ابن ابراهيم را حجت مي دانند.(13)
5ـ ابوجارود:مرحوم خويي قدس سره ايشان را نه تأييد کرده و نه رد کرده و هيچ نقلي درباره وثاقت ايشان بيان نکرده اند.(14)و باز مضمون همين حديث به اضافه عباراتي ديگر با همان سندي که در جلد(103)آمده بود در جلد(75)بحار الانوار در باب «مشورت و قبولها»چنين آمده است:
العطار عن ابيه:«شاور في حديثک الذين يخافون الله واجب الاخوان علي التقوي واتقوا شرار النساء و کونوا من خيارهن علي حذر و ان امرتکم بالمعروف فخالفوهن کيلا يطمعن منکم في المنکر.»(15)
ب)نيز در کافي جلد(5)«باب ترک طاعتهن»چنين آمده است:
«عدة من اصحابنا، عن احمد بن ابي عبدالله، عن ابيه، عمن ذکره، عن الحسين ابن المختار، عن ابي عبدالله.»قال:قال اميرالمؤمنين عليه السلام في کلام له:«اتقوا شرار النساء...کيلا يطمعن منکم في المنکر».
اين حديث دو اشکال دارد:اولاً حديث مرسله است زيرا واسطه بين ابيه و حسين بن مختار ذکر نشده است . ثانياً: احمد بن محمد و پدرش از ضعفاء حديث نقل مي نموده اند و يا به مراسيل اعتماد مي کرد ه اند لذا نمي توان به آن اعتماد نمود. خصوصاً که احمد بن ابي عبدالله را به همين دليل از قم بيرون کرده اند.(16)و نيز پدر او را يعني محمد بن خالد برقي را گرچه رجالين به وثاقت او گواهي داده اند اما نجاشي به همين دليل او را تضعيف کرده است البته مرحوم خويي اين مطلب را دليل برعدم وثاقت ايشان نمي دانند.(17)
ج)حديثي بدين مضمون از پيامبر صلي الله عليه و اله نقل شده است که عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد، عن ابين محبوب، عن عبدالله بن سنان عن ابي عبدالله عليه السلام قال:ذکر رسول الله صلي الله عليه و اله:
«النساء فقال:اعصوهن في المعروف قبل ان يأمرتکم بالمنکر و نعوذو بالله من شرارهن و کونوا من خيارهن علي حذر».(18)

نتيجه و جمع بندي کل روايات پرهيز از شرار النساء:
 

علماء در مورد اخبار غيرمتواتر(و غيرقطعي که موثق باشند)مي فرمايند:در مورد احکام شرعي فرعي حجت است اما در امور تاريخي و مسائل اعتقادي حجيت بردار نيست زيرا آن اثر شرعي نيست و معنا ندارد شارع غير علم را علم دانسته و مردم را به آن متعبد سازد.(19)
عده اي ديگر قائلند ظن مطلق خبرواحد معتبر در مورد اخبار تاريخي و تکويني حجت نيست.(20)
عده اي ديگر معيار حجيت خبر واحد نزد عقلاء را وثوق ناشي از مقدمات عقلي مي دانند و مي فرمايند يکي از مقدمات وثوق، موافقت روحي است بدين معنا که مضمون خبرموافق با اصول اسلامي و قواعد عقلي و شرعي باشد و منظور ائمه عليهما السلام در احاديث چون وافق کتاب الله فخذوه همين است.(21)
عده اي ديگر قائلند که هر حديثي که بر خلاف محکمات قرآن يا احاديث قطعي الدلالة يا برخلاف عقل فطري سليم باشد بايد رد و تکذيب شود.
اگر حديثي نه چنين مخالفتي داشت که موجب طرح و تکذيب آن شود و نه حديث معلوم الصدور و معلوم الدلالة بود که موجب اخذ و التزام به مفاد آن بشود بايد آن را در بوته اجمال و احتمال گذاشت و به تعبير ديگر در مورد آن بايد توقف نمو د و آن را به اهلش واگذار نمود.(22)

گفتار دوم:
 

بررسي دلالت خطبه (79)
 

فصل اول:
بررسي متن روايات(مطابق با فراز نخست خطبه(79)يا(80)
امام علي عليه السلام در فراز نخست خطبه (79)مي فرمايند:
«معاشر الناس، ان النساء نواقص الايمان ، نواقص الحظوظ، نواقص العقول،2-فاما نقصان ايمانهن فقعودهن عن الصلوة و الصيام في ايام حيضهن،3-و اما نقصان عقولهن فشهادة أمرأتين کشهادة الرجل الواحد4-و اما نقصان حظوظهن فمواريثهن علي الانصاف من مواريث الرجال.
پس از بررسي روايات وارده به اين مضمون(مضمون خطبه (80)نهج البلاغه)، به حديثي که از نظر سندي محکم بوده و هيچ اشکالي نداشته باشد برنخوريم اما شايد من حيث المجموع بتوان پي برد به اينکه بعضي از قسمتهاي آن روايات از معصوم صادر شده که مخالف آيات و عقل نيستند.منتهي منظور از عبارتها بايد بطور وضوح بررسي شود و ضمناً آن مقدار از روايات که به طور مشترک در ساير روايتها ديده مي شود مدنظر قرار مي دهيم .مثل عبارتهاي نقص يا ضعف در عقل يا دين يا خط، زيرا دليل هايي که به دنبال اين عبارتها آمده است. با منطق و عقل سازگار نيست.
بايد دقت کرد که محل ايراد خطبه در چه وقتي بوده است؟ و خطاب به چه کساني؟بايد به بررسي دلايل ذکر شده براي هر قسمت دقت کرد. آيا اين دلايل مطابق حقيقت و واقعيت است يا نه؟آقاي جوادي آملي مي فرمايند:«اين حديث از پايه و اساس زير سؤال است».از نظر سند، روايات عام و خاص دارد و اگر حديثي را نفهميديم بايد علم آن را به اهلش واگذار کنيم و گرنه آن حديث را با احاديث طبق قاعده تعادل و تراجيح بسنجيم.
قضاياي تاريخي در يک مقطع حساس زمينه ستايش يا نکوهش را فراهم مي کند و سپس با گذشت آن مقطع زمينه مدح و ذم نيز منتفي مي شود. بخشي از نکوهش هاي نهج البلاغه راجع به زن، ظاهراً به جريان جنگ جمل برمي گردد؛ همانگونه که از مردم بصره و کوفه در اين زمينه نکوهش شده است اما نمي توان به اين دليل آن دو شهر براي هميشه و ذاتاً بد و سزاوار نکوهش مي باشند. بنابراين نبايد يان نکوهش ها و ستايش ها به حساب گوهر شيء گذارده شود . با توجه به آيه:
«و قرن في بيوتکنّ و لا تبرجن تبرج الجاهلية الاولي».(23)
که نشانه يک حادثه تلخ تاريخي است که خداوند عالم از آينده خبرداده و زنان پيامبر را از ثمرات تلخ آن قيام بيجا برحذر داشته است.

نقص ايمان
 

در خطبه علت نقص ايمان، عدم اتيان نماز و روزه در ايام عادت ذکر شده است. اما اين دليل تام و موجه نيست زيرا دخترها حدود(6)سال (9تا15سالگي)زودتر از پسران به سن بلوغ رسيده ، نماز و روزه بجا مي آورند؛ ضمناً از (12)سالگي تا(48)سالگي که حدود(37)سال مي باشد ، به طور معمول عادت مي شوند که تعداد روزهاي آن بدين صورت مي باشد:
35سال×12ماه×7روز=2940
و مقدار آن 6سال برابراست با:
356روز ×6=2136روز
بعلاوه اينکه در تمام مدت عادتشان روزهاي قضا را بجا مي آورند و ضمناً مستحب است هنگام عادت در وقت نماز سرسجاده نشسته و مشغول به ذکر شوند. در نتيجه اگر مقدار عبادت دختران بيشتر از پسران نباشد کمتر نيست و اين دليل از نظر واقعيت قابل قبول نيست.(24)
آيت الله جوادي آملي و مؤلف کتاب شخصيت و حقوق زن در اسلام و...به طور مفصل به بررسي و نقد اين دليل پرداخته اند.

نقص حظ
 

اما در نورد ناقص الحظ، چون ارث آنان نصف مردان است.
اولاً:در بعضي موارد ارث زن و مرد مساوي است در بعضي موارد ارث مردان بيشتر و در بعضي موارد ارث زنان بيشتر از مردان است مثلاً اگر مردي پسر و دختري داشت و فرزنداني پيدا کرد و پسر و دختر او قبل از مرگ او مردند. نوه هاي پسري و دختري ماندند وقتي آن مرد بميرد، نوه هاي دختري و پسري که از او ارث مي برند اگر فرضاً نوه هاي پسري او دختر و نوه هاي دختري او پسر باشند، نوه هاي دختر او دو برابر ارث مي برند.
ثانياً:مگر کسي که مالش بيشتر باشد شرف او بيشتر است؟يا مالداري سبب شرافت اوست؟ در خطبه (160)نهج البلاغه حضرت مي فرمايند:
«از آنچه که در دنيا شما را به شگفت در مي آورد دوري کنيد به دليلي اينکه آنچه را با خود به همراه مي بريد کم است(کفن).»(25)و در خطبه (159)مي فرمايند که پيامبر که بهترين خلق خداوند بود از دنيا دوري مي کرد. از دارايي کمال است چرا خداوند به پيامبرانش مال نداد آيا به او اهانت کرده است؟(26)
ثالثاً: در مورد ارث، مرحوم علامه طباطبايي قدس سره :در هر عصر و زماني ثروت جهان به سه ثلث تقسيم مي شود که دو ثلث آن سهم مردان و يک ثلث سهم زنان است. ولي چون يک ثلث که سهم زن است، از تصرف مرد برکنار است و دو ثلث مردان ميان مرد و زن مورد مصرف قرار مي گيرد عملاً دو ثلث در تصرف زنان و يک ثلث براي مردان است به بيان ديگر دو ثلث مال از لحاظ مالکيت براي مردان است و دو ثلث از لحاظ منافع و بهره برداري براي زنان، زيرا:زنان يک ثلث را مالکند و از نصف مال مردان هم که مساوي با ثلث همه اموال است بهره مند مي گردند.
پس تدبير اکثر اموال بدست مردان داده شده چون نيروي تعقلشان از زنان قوي تر است و انتفاع و بهره بردن از اکثر اموال براي زنان قرار داده شده است.
و نيز در ذيل تفسير آيه:«للرجال مثل حظ الانثيين»فرموده است:
«با انتخاب اين تعبير سنتي را که در جاهليت ميان اعراب مبني برمنع ارث بردن زنان بوده، ابطال کرده است.»
درست مثل اين است که ابتدا ارث بردن زنها را مسلم و مقرر قرض نموده و سپس مقدار سهام مردها را دو برابر آن معرفي کرده باشد يا اينکه در تشريع قانون ارث توارث زنها را اصل، مقرر داشته تا اينکه ارث مردها از روي آن فهميده شود. و اگر اين جهات در کار نبود، حتماً مي فرمود:
«لانثي نصف حظ الذکر».
براي زنان نيمي از سهم مردان است.

نقص عقل
 

اما بخش ديگر روايت که دليل نقصان عقل را برابري شهادت يک مرد با دو زن مي داند. دليل آن را که شهادت دو زن برابر يک مرد است در آيه قرآن بيان شده است.(27)که اگر يکي فراموش کرد ديگري به ياد او بياورد نه اينکه فهمش کمتر است معناي ضلال نسيان است نه کمبود عقل .
ضمناً به نظر من اين دستور لطف خداوند حکيم است در حق زنان، تا در شهادات به زنان کمتر رجوع شود زيرا خود مردان نيز از شهادت دادن در دادگاه ها اکراه دارند چون در بيشتر موارد موجب کينه و دشمني مي شود و خطراتي ممکن است بدنبال داشته باشد. و لذا زنان دچار اضطراب کمتري مي شوند.

پي نوشت ها :
 

1ـ نهج البلاغه، خطبه79،ص179.
2ـ رواياتي که بدين مضمون نقل شده از جلدهاي مختلف چنين است:بحار الانوار، ج78،باب مواعظه و حکمه(علي)، همان،ص33خ113؛و بحار،ج75،باب مشورة و قبول،ص98؛ کليني، کافي، فروع ج5، باب نکاح، في ترک طاعتهن، ج5،ص517(به تحقيق علي اکبر غفاري).
3ـ مجلسي، بحار الانوار،ج103، کتاب العقود و الايقات، ص224(به نقل از امالي)؛صدوق، امالي، چاپ 5.
4ـ خويي، معجم الرجال، ج2،ص327 همان؛ ممقانيف تنقيح المقال،ج1،طبه1349 ه. ص 103، چاپ سنگي.
5ـ معجم الثقات، همان،ص237.
6ـ خويي، معجم الرجال ، همان،ج18،ص42-40و ص30و ص7؛ نجاشي، رجال نجاشي،همان ج2،ص251-250؛معجم الثقات، همان،ص119.
7ـ خويي، معجم الرجال، همان،ج15،ص291؛نجاشي، همان، ج2ص220؛معجم الثقات، همان،ص206.
8ـ نجاشي ، رجال نجاشي، همان، ج2،ص210-208.
9ـ خويي، معجم الرجال،ج16،ص151.
10ـ کشي، رجال کشي، همان،ص252از فهرست موضوعي کتاب.
11ـ کشي، رجال کشي، همان،ص389،رقم729.
12ـ تجليل معجم الثقات، همان،ص223.
13ـ فقهي زاده، در آمدي بررجال، همان،ص56.
14ـ خويي، معجم الرجال، همان،ج21،ص78.
15ـ مجلسي، بحار الانوار،ج75،ص95،همان.
16ـ فقهي زاده، در آمدي بر رجال(مقدمه رجال مرحوم خويي)فص72.
17ـ خويي، معجم الرجال،ج16،ص68،همان.
18ـ کليني، فروع کافي، همان،ص517،ج2.
19ـ طباطبائي، تفسير الميزان، ج10،ص351،ج2.
20ـ خويي، مصباح الاصول،ج2،ص239-235.
21ـ سيستاني، سيد علي، الرافد في علم الاصول، مکتب آية الله سيستاني،ج1،ص24.
22ـ تهراني، ميرزا جواد، عارف و صوفي چه مي گويند،255-254.
23ـ احزاب، 33.
24ـ جوادي آملي، زن در آيينه جلال و جمال، همان،ص383-379.
25ـ نهج البلاغه، ص516فيض الاسلام، همان،ص511.
26ـ نهج البلاغه، همان،ص511.
27-بقره282
 

منبع: سالنامه النهج شماره 10 - 9