رابطه زهد با توسعه اقتصادی
رابطه زهد با توسعه اقتصادی
رابطه زهد با توسعه اقتصادی
اشاره: آیا اگر زهد را به معنای مصرف کمتر بگیریم، نتیجه آن، تولید کمتر و رکود نیست؟
زهد پیش از این که یک مفهوم اقتصادی باشد، مفهومی عرفانی است. زهد به معنای بی رغبتی به مال دنیا و به تعبیر دقیقتر، به معنای اسیر مال نشدن و دل نبستن به مال و سایر مظاهر دنیاست. این غیر از زهد به معنای کم مصرف کردن است؛ چون ممکن است شخصی دارای سرمایه و ثروت انباشتهای باشد، اما دل به آن نبندد. به این معنا او زاهد است؛ البته چنین زهدی در شرایط خاصی خود را نشان میدهد؛ مثلاً اگر لازم شد کسی به جهاد برود این جا مشخص میشود که آیا تعلق خاطر به مال و زندگی، مانع رفتن او به جهاد میشود یا نه؛ یا در جایی بخواهد حرف حقی بزند که به موجب آن بخشی از ثروت یا مقام خود را از دست میدهد، این جا اگر حرف حق را زد انسان زاهد و آزادهای خواهد بود.
این زهد به معنای دست یافتن به درجات بالای کمال است و طبعاً انسان برای رسیدن به این مقام باید خود را تمرین دهد و برای تمرین دادن نباید به هر مقدار که میتواند خود را به نعمتهای دنیوی متنعم کند، بلکه باید نفس خود را مهار کند. وقتی از حضرت علی(ع) سؤال شد که شما با این مقام و جلال و مال، چرا چنین پیراهنی پوشیدهاید؟ حضرت فرمودند: «هذه نفسی اُرَوِّضُها بالتقوی»؛ این نفس من است که من آن را به تقوی تمرین میدهم، یعنی با این کار، خودم را تربیت میکنم.
انسان نیاز به تربیت خود دارد و دست یافتن به مقام زاهدان، نیازمند به چنین تمرینی است. این تمرین، مستلزم این است که انسان داوطلبانه پارهای از محرومیتها را بپذیرد. طبعاً چنین مسألهای بهعنوان یک مسأله عرفانی و اخلاقی مورد توجه است. مکلّف به این تکلیف، انسان کمال خواهی است که باید خودش را در چارچوب شرع ریاضت دهد، تا به زهد عملی برسد؛ علاوه بر این، این زهد عملی، در شرایط دیگری نیز لازم است؛ مثلاً در جامعهای که اکثر افراد آن فقیرند، مؤمن ثروتمند نمیتواند بدون دغدغه خاطر، به تنعّم ناشی از ثروت خود مشغول شود و چشم از وضع مردم فقیر فرو بندد و لذا یک مسأله اخلاقی او را وادار میکند تا بخشی از نعمت خود را بین دیگران توزیع و تا حدی خودش را محروم کند.
همچنین وقتی انسان در یک مقام حکومتی و اداره عمومی قرار گیرد، لازم است که خودش را از پارهای نعمتها و لذتها محروم کند؛ چون مورد توجه عامه مردم، به خصوص فقرا و محرومین قرار دارد؛ و اگر او در نعمت به سر برد، دیگران در حسرت به سر خواهند برد.
امیرالمؤمنین علی(ع) وقتی از جانب علاء بن زیاد حارثی دعوت شدند که خانه او را با قدوم خودشان متبرک کنند و سر سفره او نشستند، او پرسید نظرتان نسبت به این خانه چیست؟ حضرت فرمودند: تو در آخرت به این خانه بیشتر احتیاج داری؛ مگر این که در این خانه از فقرا دست گیری و اطعام کنی. او که لطفی از علی(ع) مشاهده کرد، عرض کرد: برادرم عاصم بن زیاد، خانه را ترک و زندگی را رها کرده، سر به بیابان گذاشته، لباس پشمینه پوشیده و از خورد و خوراک به اندکی بسنده کرده است. حضرت فرمود: خبر کنید بیاید.
او را به محضر امیرالمؤمنین علی(ع) آوردند. حضرت با عتاب به او گفت: «یا عُدَی نفسه» (عُدَی تصغیر عَدوّ است)؛ای دشمن حقیر خود! آیا تو تصوّر میکنی خداوند این نعمتها را آفریده و نخواسته تو از آنها بهره بگیری؟ «أمَا رَحِمتَ أَهلَکَ وَ وُلدَکَ» آیا به خانواده و فرزندانت رحم نمیکنی؟ چرا زندگی ات را رها کردهای؟ او عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! شما مرا نهی میکنی؛ در حالی که «أَنتَ فِی خُشُونةِ مَلبَسِکَ وَ جُشُوبَةِ مَأکَلِکَ»؛ خودت با لباس خشن و آن غذای ناگوار به سر میبری! حضرت فرمودند: «وَیحَکَ اِنِّی لَستُ کَأَنتَ»؛ وای بر تو! من مثل تو نیستم. «اِنَّ اللهَ تَعَالَی فَرَضَ عَلَی أَئِمَّةِ الحَقِّ العَدلِ أَن یقَدِّرُوا أَنفُسَهُم بِضَعَفَةِ النّاسِ کَیلا یتَبَیغَ بالفَقیرِ فَقرُهُ» (1)؛ من امیرالمؤمنین هستم. خداوند از ائمه حق و عدل عهد گرفته است که بر خود سخت گیرند و همچون فقرا و طبقه ضعیف مردم باشند؛ یعنی این زهد مال تو نیست، بلکه مخصوص رهبران است؛ البته برای رسیدن به مقامات والای انسانی و عرفانی، این زهد لازم است، ولی نه همیشه و همه جا.
در اسلام اصل بر استفاده از نعمتها و لذتهاست و در این مورد آیات فراوانی داریم.
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیباتِ ما أَحَلَّ اللّهُ لَکُمْ»؛(2)
«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِی لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یوْمَ الْقِیامَةِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْم یعْلَمُونَ»؛ (3)
چنین آیاتی، نشاندهنده این است که خداوند مؤمنین را به بهرهگیری از نعمتها تشویق میکند؛ همچنین در روایات است که امام صادق(ع) گندم مورد نیاز سالانه خانواده را، هنگام به دست آمدن محصول میخریدند و انبار میکردند و میفرمودند:
«النّفسُ اِذا اَحرَزَت قُوتَها اِسْتَقَرَّتْ»؛ وقتی که انسان قُوت و معاش خود را به دست میآورد، دلش آرامش پیدا میکند.
در سالی که قحطی شد، آن حضرت به غلام خود فرمودند: چه مقدار طعام (گندم) داریم؟ عرض کرد: ما شاء الله، این قدر داریم که تا آخر سال بخوریم، و حال آن که در شهر قحطی شده بود. حضرت فرمود: همه آن را در بازار بفروش. آن غلام بسیار تعجب کرد. عرض کرد: چنین گندمی در بازار یافت نمیشود؛ گندم از نوع مرغوب است. حضرت فرمودند: همین که گفتم؛ ببر در بازار بفروش و با مردم، روزانه خرید کن، خوراک ما را نصفی گندم و نصفی جو قرار بده و اینها را با هم مخلوط کن.
«فإنّا نکرَهُ أن نأکل جیداً ویأکُلَ النّاسُ رَدِیاً»؛ (4) ما دوست نمیداریم که ما گندم خوب و مردم گندم پست بخورند.
و در جایی دیگر فرمودند:
«انّی لَمِن أکثَرِ أهلِ المدینةِ مَالاً....»؛ (5) من یکی از ثروتمندترین اهل شهر هستم...
لباسی که حضرت(ع) میپوشیدند، مثل لباس عامه مردم نبود. وقتی که سفیان ثوری حضرت را در حال طواف مشاهده کرد، چنین توصیف نمود: «کان علیه ثیاباً رقاقاً، بیاضاً»؛ جامهای بر تن حضرت بود، نازک و سفید. من اعتراض کردم که یابن رسول الله! جد شما چنین لباسی نمیپوشید. حضرت فرمود: عصر پیامبر(ص) از نظر فقر و فاقه عمومی، با عصر ما از نظر ثروت عمومی قابل تطبیق نیست. آن عصر، عصر فقر بود، ولی این عصر، عصر رفاه است. من مطابق با وضع زمان و مطابق با انتظارات مردم لباس پوشیدم. سپس حضرت لباس زیرشان را نشان دادند که برای ریاضت خشن، و لباس رو برای چشم مردم نرم بود؛ در حالی که لباس روی سفیان زاهدنما، جهت فریب مردم، خشن، ولی لباس زیرش نرم و مناسب با بدن بود.
پس ائمه(علیهم السلام) بهعنوان زهد، از تنعّم چشم نپوشیدهاند. گرچه امیرالمؤمنین(ع) مظهر زهد به معنای معنوی و عرفانی و عملی بود، آن هم در شرایطی که یا اکثر مردم در فقر میزیستهاند و یا خواص از بیتالمال مسلمین سوء استفاده میکردند ولی بنابر مقتضیاتِ زمان و وضع زندگی هر عصری ائمه از نعمتها استفاده مینمودند؛ چنان که حضرت صادق(ع) میفرماید:
«فأمّا اِذا أقبَلَتِ الدّنیا فَأَحَقُّ أَهلِهَا بِهَا أبرارُها لا فُجّارُها و مؤمنُوها لا مُنافقُوها و مُسلموها لا کفّارُها»؛ (6) اگر دنیا اقبال کرد، کسانی که سزاوارترند، مؤمنین و خوبان و مسلمیناند، نه کفار و فاسقین و منافقین.
همچنین قرآن کریم میفرماید:
«کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً»؛(7) هر یک از این دو گروه (مؤمنان و کافران) از عطای خداوند کمک و بهره میدهیم، و عطای پروردگارت، هرگز از کسی منع نشده است.
به نظر ما، همیشه زهد به معنای کمتر مصرف کردن نیست. شهید مطهری(ره) درباره زهد میفرماید:
«زهد برداشت کم، همراه با کار بیشتر برای نفع مردم است؛ یعنی در واقع زهد به معنای کم کاری نیست، بلکه به معنای کمتر بودن مؤونه و هزینه و در عین حال، فراوانتر بودن معونه و کمک انسان به جامعه است. آن چه که با توسعه ناسازگاری دارد، کم کار کردن است».(8)
ماکس وبر در مورد توسعه سرمایهداری میگوید:
آن خصیصهای که باعث انباشته شدن سرمایه و توسعه اقتصادی در آن عصر شد، روحیه زهد بود؛ یعنی کارفرمایان و سرمایهداران بسیار کار میکردند و بخش کوچکی از محصول کارشان را مصرف، و بقیه را پسانداز و سرمایهگذاری میکردند. سرمایهدار زندگی مرفّه و اشرافی ندارد. اصلاً روحیه اشراف فئودالی با روحیه بورژوای سرمایهدار، در دو نقطه مقابل قرار دارد؛ چون اشراف فئودال، کمکار و تجملاتیاند ولی سرمایهداران صنعتی پرکارند و زندگی ساده دارند. امروز در ژاپن زندگی صاحبان بزرگترین کارخانجات، ساده، ولی ثروت آنها بسیار بزرگ است؛ بنابراین، زهد با توسعه ناسازگاری ندارد، بلکه پیش نیاز توسعه است. پس برای رسیدن به توسعه باید کمتر مصرف و بیشتر پسانداز کرد تا سرمایهگذاری صورت گیرد؛ زیرا سرمایهگذاری موتور توسعه است.
اسلام متناسب با شرایط، هم تشویق به مصرف آن جایی که وضعیت اقتصاد عمومی خوب است و هم تشویق به زهد عملی (مصرف کم تر) میکند آن جایی که وضعیت اقتصادی عمومی نابهنجار است چنین زهدی لازمه توسعه است، نه مخالف آن؛ بلی، اگر زهد به معنای کم کار کردن و یا کار نکردن باشد، با توسعه سازگار نیست.
ارسال توسط کاربر محترم سایت : sukhteh
زهد پیش از این که یک مفهوم اقتصادی باشد، مفهومی عرفانی است. زهد به معنای بی رغبتی به مال دنیا و به تعبیر دقیقتر، به معنای اسیر مال نشدن و دل نبستن به مال و سایر مظاهر دنیاست. این غیر از زهد به معنای کم مصرف کردن است؛ چون ممکن است شخصی دارای سرمایه و ثروت انباشتهای باشد، اما دل به آن نبندد. به این معنا او زاهد است؛ البته چنین زهدی در شرایط خاصی خود را نشان میدهد؛ مثلاً اگر لازم شد کسی به جهاد برود این جا مشخص میشود که آیا تعلق خاطر به مال و زندگی، مانع رفتن او به جهاد میشود یا نه؛ یا در جایی بخواهد حرف حقی بزند که به موجب آن بخشی از ثروت یا مقام خود را از دست میدهد، این جا اگر حرف حق را زد انسان زاهد و آزادهای خواهد بود.
این زهد به معنای دست یافتن به درجات بالای کمال است و طبعاً انسان برای رسیدن به این مقام باید خود را تمرین دهد و برای تمرین دادن نباید به هر مقدار که میتواند خود را به نعمتهای دنیوی متنعم کند، بلکه باید نفس خود را مهار کند. وقتی از حضرت علی(ع) سؤال شد که شما با این مقام و جلال و مال، چرا چنین پیراهنی پوشیدهاید؟ حضرت فرمودند: «هذه نفسی اُرَوِّضُها بالتقوی»؛ این نفس من است که من آن را به تقوی تمرین میدهم، یعنی با این کار، خودم را تربیت میکنم.
انسان نیاز به تربیت خود دارد و دست یافتن به مقام زاهدان، نیازمند به چنین تمرینی است. این تمرین، مستلزم این است که انسان داوطلبانه پارهای از محرومیتها را بپذیرد. طبعاً چنین مسألهای بهعنوان یک مسأله عرفانی و اخلاقی مورد توجه است. مکلّف به این تکلیف، انسان کمال خواهی است که باید خودش را در چارچوب شرع ریاضت دهد، تا به زهد عملی برسد؛ علاوه بر این، این زهد عملی، در شرایط دیگری نیز لازم است؛ مثلاً در جامعهای که اکثر افراد آن فقیرند، مؤمن ثروتمند نمیتواند بدون دغدغه خاطر، به تنعّم ناشی از ثروت خود مشغول شود و چشم از وضع مردم فقیر فرو بندد و لذا یک مسأله اخلاقی او را وادار میکند تا بخشی از نعمت خود را بین دیگران توزیع و تا حدی خودش را محروم کند.
همچنین وقتی انسان در یک مقام حکومتی و اداره عمومی قرار گیرد، لازم است که خودش را از پارهای نعمتها و لذتها محروم کند؛ چون مورد توجه عامه مردم، به خصوص فقرا و محرومین قرار دارد؛ و اگر او در نعمت به سر برد، دیگران در حسرت به سر خواهند برد.
امیرالمؤمنین علی(ع) وقتی از جانب علاء بن زیاد حارثی دعوت شدند که خانه او را با قدوم خودشان متبرک کنند و سر سفره او نشستند، او پرسید نظرتان نسبت به این خانه چیست؟ حضرت فرمودند: تو در آخرت به این خانه بیشتر احتیاج داری؛ مگر این که در این خانه از فقرا دست گیری و اطعام کنی. او که لطفی از علی(ع) مشاهده کرد، عرض کرد: برادرم عاصم بن زیاد، خانه را ترک و زندگی را رها کرده، سر به بیابان گذاشته، لباس پشمینه پوشیده و از خورد و خوراک به اندکی بسنده کرده است. حضرت فرمود: خبر کنید بیاید.
او را به محضر امیرالمؤمنین علی(ع) آوردند. حضرت با عتاب به او گفت: «یا عُدَی نفسه» (عُدَی تصغیر عَدوّ است)؛ای دشمن حقیر خود! آیا تو تصوّر میکنی خداوند این نعمتها را آفریده و نخواسته تو از آنها بهره بگیری؟ «أمَا رَحِمتَ أَهلَکَ وَ وُلدَکَ» آیا به خانواده و فرزندانت رحم نمیکنی؟ چرا زندگی ات را رها کردهای؟ او عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! شما مرا نهی میکنی؛ در حالی که «أَنتَ فِی خُشُونةِ مَلبَسِکَ وَ جُشُوبَةِ مَأکَلِکَ»؛ خودت با لباس خشن و آن غذای ناگوار به سر میبری! حضرت فرمودند: «وَیحَکَ اِنِّی لَستُ کَأَنتَ»؛ وای بر تو! من مثل تو نیستم. «اِنَّ اللهَ تَعَالَی فَرَضَ عَلَی أَئِمَّةِ الحَقِّ العَدلِ أَن یقَدِّرُوا أَنفُسَهُم بِضَعَفَةِ النّاسِ کَیلا یتَبَیغَ بالفَقیرِ فَقرُهُ» (1)؛ من امیرالمؤمنین هستم. خداوند از ائمه حق و عدل عهد گرفته است که بر خود سخت گیرند و همچون فقرا و طبقه ضعیف مردم باشند؛ یعنی این زهد مال تو نیست، بلکه مخصوص رهبران است؛ البته برای رسیدن به مقامات والای انسانی و عرفانی، این زهد لازم است، ولی نه همیشه و همه جا.
در اسلام اصل بر استفاده از نعمتها و لذتهاست و در این مورد آیات فراوانی داریم.
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیباتِ ما أَحَلَّ اللّهُ لَکُمْ»؛(2)
«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِی لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یوْمَ الْقِیامَةِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْم یعْلَمُونَ»؛ (3)
چنین آیاتی، نشاندهنده این است که خداوند مؤمنین را به بهرهگیری از نعمتها تشویق میکند؛ همچنین در روایات است که امام صادق(ع) گندم مورد نیاز سالانه خانواده را، هنگام به دست آمدن محصول میخریدند و انبار میکردند و میفرمودند:
«النّفسُ اِذا اَحرَزَت قُوتَها اِسْتَقَرَّتْ»؛ وقتی که انسان قُوت و معاش خود را به دست میآورد، دلش آرامش پیدا میکند.
در سالی که قحطی شد، آن حضرت به غلام خود فرمودند: چه مقدار طعام (گندم) داریم؟ عرض کرد: ما شاء الله، این قدر داریم که تا آخر سال بخوریم، و حال آن که در شهر قحطی شده بود. حضرت فرمود: همه آن را در بازار بفروش. آن غلام بسیار تعجب کرد. عرض کرد: چنین گندمی در بازار یافت نمیشود؛ گندم از نوع مرغوب است. حضرت فرمودند: همین که گفتم؛ ببر در بازار بفروش و با مردم، روزانه خرید کن، خوراک ما را نصفی گندم و نصفی جو قرار بده و اینها را با هم مخلوط کن.
«فإنّا نکرَهُ أن نأکل جیداً ویأکُلَ النّاسُ رَدِیاً»؛ (4) ما دوست نمیداریم که ما گندم خوب و مردم گندم پست بخورند.
و در جایی دیگر فرمودند:
«انّی لَمِن أکثَرِ أهلِ المدینةِ مَالاً....»؛ (5) من یکی از ثروتمندترین اهل شهر هستم...
لباسی که حضرت(ع) میپوشیدند، مثل لباس عامه مردم نبود. وقتی که سفیان ثوری حضرت را در حال طواف مشاهده کرد، چنین توصیف نمود: «کان علیه ثیاباً رقاقاً، بیاضاً»؛ جامهای بر تن حضرت بود، نازک و سفید. من اعتراض کردم که یابن رسول الله! جد شما چنین لباسی نمیپوشید. حضرت فرمود: عصر پیامبر(ص) از نظر فقر و فاقه عمومی، با عصر ما از نظر ثروت عمومی قابل تطبیق نیست. آن عصر، عصر فقر بود، ولی این عصر، عصر رفاه است. من مطابق با وضع زمان و مطابق با انتظارات مردم لباس پوشیدم. سپس حضرت لباس زیرشان را نشان دادند که برای ریاضت خشن، و لباس رو برای چشم مردم نرم بود؛ در حالی که لباس روی سفیان زاهدنما، جهت فریب مردم، خشن، ولی لباس زیرش نرم و مناسب با بدن بود.
پس ائمه(علیهم السلام) بهعنوان زهد، از تنعّم چشم نپوشیدهاند. گرچه امیرالمؤمنین(ع) مظهر زهد به معنای معنوی و عرفانی و عملی بود، آن هم در شرایطی که یا اکثر مردم در فقر میزیستهاند و یا خواص از بیتالمال مسلمین سوء استفاده میکردند ولی بنابر مقتضیاتِ زمان و وضع زندگی هر عصری ائمه از نعمتها استفاده مینمودند؛ چنان که حضرت صادق(ع) میفرماید:
«فأمّا اِذا أقبَلَتِ الدّنیا فَأَحَقُّ أَهلِهَا بِهَا أبرارُها لا فُجّارُها و مؤمنُوها لا مُنافقُوها و مُسلموها لا کفّارُها»؛ (6) اگر دنیا اقبال کرد، کسانی که سزاوارترند، مؤمنین و خوبان و مسلمیناند، نه کفار و فاسقین و منافقین.
همچنین قرآن کریم میفرماید:
«کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً»؛(7) هر یک از این دو گروه (مؤمنان و کافران) از عطای خداوند کمک و بهره میدهیم، و عطای پروردگارت، هرگز از کسی منع نشده است.
به نظر ما، همیشه زهد به معنای کمتر مصرف کردن نیست. شهید مطهری(ره) درباره زهد میفرماید:
«زهد برداشت کم، همراه با کار بیشتر برای نفع مردم است؛ یعنی در واقع زهد به معنای کم کاری نیست، بلکه به معنای کمتر بودن مؤونه و هزینه و در عین حال، فراوانتر بودن معونه و کمک انسان به جامعه است. آن چه که با توسعه ناسازگاری دارد، کم کار کردن است».(8)
ماکس وبر در مورد توسعه سرمایهداری میگوید:
آن خصیصهای که باعث انباشته شدن سرمایه و توسعه اقتصادی در آن عصر شد، روحیه زهد بود؛ یعنی کارفرمایان و سرمایهداران بسیار کار میکردند و بخش کوچکی از محصول کارشان را مصرف، و بقیه را پسانداز و سرمایهگذاری میکردند. سرمایهدار زندگی مرفّه و اشرافی ندارد. اصلاً روحیه اشراف فئودالی با روحیه بورژوای سرمایهدار، در دو نقطه مقابل قرار دارد؛ چون اشراف فئودال، کمکار و تجملاتیاند ولی سرمایهداران صنعتی پرکارند و زندگی ساده دارند. امروز در ژاپن زندگی صاحبان بزرگترین کارخانجات، ساده، ولی ثروت آنها بسیار بزرگ است؛ بنابراین، زهد با توسعه ناسازگاری ندارد، بلکه پیش نیاز توسعه است. پس برای رسیدن به توسعه باید کمتر مصرف و بیشتر پسانداز کرد تا سرمایهگذاری صورت گیرد؛ زیرا سرمایهگذاری موتور توسعه است.
اسلام متناسب با شرایط، هم تشویق به مصرف آن جایی که وضعیت اقتصاد عمومی خوب است و هم تشویق به زهد عملی (مصرف کم تر) میکند آن جایی که وضعیت اقتصادی عمومی نابهنجار است چنین زهدی لازمه توسعه است، نه مخالف آن؛ بلی، اگر زهد به معنای کم کار کردن و یا کار نکردن باشد، با توسعه سازگار نیست.
پينوشتها:
1. مستدرک الوسائل، ج 3، ص 315
2. مائده، 87
3. اعراف، 32
4. اصول کافی، ج 5، ص 166
5. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 44
6. اصول الکافی، ج 5، ص 65
7. اسراء، 20
8. برای مطالعه بیش تر، ر. ک: سیری در نهج البلاغه، ص 247.
ارسال توسط کاربر محترم سایت : sukhteh
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}