آري، پدر اين گونه بود...
آري، پدر اين گونه بود...
آري، پدر اين گونه بود...
سيد حسن خميني، فرزند برومند يادگارحضرت امام(س)، از اين بوستان است. او به منظور گراميداشت ياد و خاطره پدر بزرگوارش، سر و چهره در نقاب خاک کشيده اين گلزار و ماه پنهان آسمان جماران، از دوست سخن ميگويد؛ از شخصيت و ويژگيها و آرزوها و اهداف او و...
*درباره ارتباط مرحوم حاج احمد آقا با حضرت امام(س) صحبتهاي زيادي شده که از ميان آنها ميتوان به مسائل نظام و تصميمگيريهاي مربوط به آن، و نحوه مشاوره حضرت امام با ايشان اشاره کرد، بسيار مايليم ديدگاه حضرت عالي را در اين زمينه بدانيم، شما اين ارتباط را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
دوران مبارزه، دوران بسيارحساسي بود و امام در اين دوران در نجف به سر ميبردند و درقم به كسي احتياج داشتند؛ فردي که امين باشد و خيلي خوب بتواند ارتباطات را بشناسد. هوش و آمادگيي که مرحوم حاج احمد آقا داشتند، باعث ميشد که ايشان بسيار خوب بفهمند و بشناسند که چه گروههايي فعال هستند، چه گروههايي در خط امام حرکت ميکنند، چه گروههايي ميکوشند مبارزه را به انحراف بکشانند و چه کساني با آرمان امام موافقند و چه کساني قصد تحريف و به انحراف کشاندن اين آرمان را دارند. خود آن مرحوم در مصاحبهاي به اين مسائل اشاره کردند: من همه اينها را ميشناختم، من خارج از ايران نبودم که ندانم کي چکار کرده؟ کي کجا رفته؟ و اينها مسائلي نبود که از ديد ما پنهان باشد.
من بيان اين مطالب را به عهدة كساني ميگذارم که در آن ايام و دوران، بيشتر با ايشان در تماس بودند. ايشان شبکههاي مبارزاتي داشتند؛ ضمن اين که همه اين کارها را در زماني انجام ميدادند که شخص خودشان فردي شناخته شده بودند، نه فردي مخفي و مجهول. ايشان همه اين فعاليتها و مبارزات را درکمال دقت و ظرافت انجام ميدادند. در مقطع انقلاب و در دوران بعد از پيروزي انقلاب، همدوشي ايشان با امام، امري ملموس و محسوس نزد همه مردم است. ميزان درايت ايشان و ميزان اعتقادشان به امام، و نيزمسائل حول وحوش امام هم امري است که همه کساني که نسبت به ايشان شناخت دارند، به اين مساله واقفند و اذعان دارند كه اموري و مسائلي در انقلاب فقط به دست ايشان انجام شده كه از جمله اينها مساله سفر امام به ايران است. شايد کمتر کسي بداند که سفرامام به ايران با پيشنهاد حاج احمدآقا صورت گرفت. ايشان به امام گفتند: «بايد به ايران برويم و الان وقت ماندن در پاريس نيست.» به درستي نگاه کنيد؛ در موقعيتي ايشان اين تصميم را ميگيرد که همه دوستان انقلاب از اين مسأله ميترسند، و حق هم دارند. سخن از مردي است که شايد ثمرة خون شهدا در چندين سدة انقلاب و مبارزه به او بستگي دارد؛ يعني واقعاً بود ونبود او، بود و نبود يک حرکت اسلامي است. اما تشخيص وقايع و اين که آيا اين پرواز سالم به زمين مينشيند و بعد هم تصميم گيري امام و اين که اين سفر چقدر ضروري است، از يک دقت و شعور بالايي حکايت ميکند که بر هيچ کس پوشيده نيست؛ مخصوصاً کساني که تاريخ معاصر ايران را ورق ميزنند، همواره اين برهه از انقلاب را -که سفر امام از پاريس به تهران باشد- به عنوان الگو و نقطه عطف بسيار ارزشمندي در تاريخ ما ميدانند.
اين يک نمونه بود، ولي آيا کسي تا به حال اين مطلب را بيان کرده بود؟ به نظر من مشکل از اينجا حادث ميشود که مسئولان ما فکر ميکنند اگر نقش ايشــان را رونق بدهند، نقش امام گم و کمرنگ ميشود، و اگر بخواهند نقش امام را پر رنگ جلوه بدهند، آن وقت براي حاج احمد آقا جايي نميماند. خوب، اين يکي از خيانتهاي تاريخ نگاري است؛ زيرا بالاخره تاريخ بايد بشناسد خادمين و خيانتکارانش را، چه خدمتي بالاتر از اين که بسياري از تصميم گيريهاي مهم انقلاب که بعداً واقعاً حسن و صلاح و ثواب آنها به اثبات رسيد، و امروز ما ميتوانيم آنها را به روشني ببينيم، از جانب مرحوم حاج احمد آقا بوده است.
من چندي پيش با يکي از دوستانم صحبت ميکردم، او ميگفت: معمولا مسئولان نظام ما بين اين دو محظوريت گير افتادهاند و نميدانند اين را بايد بيان کنند يا آن را، دچار ترديد ميشوند و دائما اين طرف و آن طرف ميروند. او ميگفت که من اين مسائل را بيان ميكنم و حال آنکه خود او از کساني است که من تا به حال نديده ام که جايي اين مطلب را بيان بکند. البته حق هم دارد؛ زيرا اين مهم کار مشکلي است. از طرفي امام حقيقتي بودند و ديگران در كنار ايشان اين کارها را انجام ميدادند.
مسئولان ديگري که در کنار امام بودند، اين مشکل را نداشتند؛ چرا که آنها ميگويند ما رفتيم به امام گفتيم و امام اين کار را کردند، اما چون حاج احمد آقا در مقطعي از تاريخ انقلاب ما، نفس امام بود؛ يعني تمام احوال و احکامي که از حضرت امام به بيرون صادر ميشد، از ناحيه ايشان بود و ايشان به هيچ عنوان نظري از خودشان ابراز نميکردند. کمتر جايي بود كه ايشان نظري ابراز کنند که مخالف نظر امام باشد. حتي در بيان يک واقعه ميگفتند «نظر امام اين است» و ديگر هيچ صحبتي نميکردند؛ يعني اصلا سخن امام را بالا يا پايين نميکردند و گويي نظر، نظر خود ايشان است. به حق همه کساني که با ايشان ارتباط داشتند، ميدانند ايشان آدم بسيار دقيقي بودند، مسائل را به خوبي ميشناختند و زواياي پنهان مسائل را در ميآوردند و درباره برخي مسائل از خود عقيدهاي داشتند، ولي به هيچ عنوان آن را ابراز نميکردند و جز ايشان و امام هيچ کس ديگري مطلع نبود که کدام عقيده مال ايشان و کدام عقيده مال امام است. اما تاريخ نگاران ميتوانند بگويند کدام نظر مال امام بوده و کدام عقيده از ناحيه حاج احمد آقا مطرح شده وامام پذيرفته است و کدام مساله را حاج احمد آقا گفته و امام نپذيرفته و انديشه خودشان را عنوان کرده اند. لذا امام و حاج احمد آقا در کنار هم داراي دو نقش موازي اند. و برخي فكر ميكنند صحبت كردن در اين باره باعث کمرنگ شدن نظر و نقش امام ميشود، در حالي كه اين گونه نيست.
اين مسئلهاي را که بيان كرديم دردوران بعد از پيروزي انقلاب بيشتر مشاهده ميشود و واقعا يکي از محسنات ايشان اين بود که اجازه ندادند اين نقشها از هم تفکيک بشود. و به نظر بنده اين نکته بسيار ظريف و لطيفي در زندگي مرحوم حاج احمد آقاست که ايشان حتي نخواست هيچ حسني براي خودش مطرح باشد، و همه را به امام نسبت ميداد؛ يعني موارد و نظراتي بسيار خوبي بود که از ايشان صادر شده بود، اما هيچ کس نميدانست كه اين نظر از ذهن صائب و روشن ايشان سرچشمه گرفته است. در اين گونه موارد، ايشان نظرشان را به امام ميگفتند و چون امام ايشان را به عنوان مشاوري امين و ثقه و باهوش ميشناختند، اين انديشه ونظر را پذيرفته، دنبال کرده و به نتايج خوبي رسيده بودند. البته اين مسائل، به هيچ عنوان نقش تربيتي و مديريتي امام را کمرنگ نميکند.
اما اين که حاج احمد آقا راه را به امام ارائه بدهد وامام هم نظر مشورتي ايشان را قبول کند، خود مسالهاي است که تقريبا براي کساني که با امام و يادگار ايشان آشنايي دارند، پوشيده نيست. مثلاً ملاحظه ميکنيد كه درباره نقش ايشان در تثبيت رهبري مقام معظم رهبري، بسيار صحبت شده است. همه اين مسئله را به عنوان نقطه عطفي در تاريخ زندگي مرحوم حاج احمد آقا در نظر ميگيرند و بيان ميكنند كه حاج احمد آقا از امام خوب نگهداري کردند و در تثبيت مقام معظم رهبري و ولايت ايشان نقش بسياري داشتند.
*آن بزرگوار از خصوصيات اخلاقي والايي برخوردار بودند، شما کدام يک از آنها را بارزتر و مهمتر ارزيابي ميکنيد؟
ــ صداقت ايشان را، ايشان آدم بسيار صادقي بود، ايشان حتي با کساني که اختلاف عقيده داشت، بسيار صادقانه برخورد ميکرد. دوستان ايشان هيچ گاه صفا و صميميت و صداقت ايشان را فراموش نميکنند. و همين صداقت بود که رابطه ايشان با امام را بيشتر متجلي و روشن ميکرد. ايشان پيغام آوري بسيار صادق و ثقه بود و اين مسئله در پذيرفتن و انتقال اقوال بسيار مهم بود و طبيعي است که اگر وجود ايشان نبود، اين امور به گونهاي ديگري انجام ميشد.
*حضرت امام با تمام امکاناتي که در اختيارشان بود، هر لحظه ميتوانستند با مسئولان درجه اول مملکت ارتباط برقرار کنند، ولي ايشان ترجيح ميدادند که اين ارتباطها از طريق حاج احمد آقا برقرارشود و ايشان را امين بين خود و مسئولان قرار ميدادند. شما اين مسئله را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
ــ اين هم بر ميگردد به همان مطلبي که در سوال قبل خدمتتان گفتم؛ يعني برمي گردد به صداقت ايشان. در ابتدا به نکتهاي اشاره كنم و آن اينکه امام قابل کاتاليزه شدن نبودند؛ يعني شما به هيچ عنوان نميتوانستيد حتي در محدودترين شرايط، فقط از طريق يک کانال، ايشان را از اوضاع بيرون و خارج مطلع کنيد. امام اطرافياني داشتند و از آنها سوالاتي جزئي ميکردند و مطالب را در ميآوردند. به عنوان مثال يک روز از من ميپرسيدند هوا چطور است؟ من ميگفتم: هوا برفي است، برف بسيار شديدي ميبارد.
ده دقيقه بعد، شخص ديگري ميآمد و از ايشان همين سوال را ميپرسيدند و ايشان مثلاً پاسخ ميداد: خوب است آقا، الان هيچ خبري نيست و برف قطع شده است. به همين روش، ايشان از افراد مختلف درباره مسالهاي ساده سوال ميکردند و من خود شاهد اين مسئله بودم. سپس اگر ايشان شب بلند ميشدند و بيرون را نگاه ميکردند و ميديدند که مقداري برف آمده است، متوجه ميشدند کسي که گفته چه برفي ميآيد، با دقت و آن کس که پاسخ دوم را داده، بي دقت است و بدين ترتيب واقعيت هر مسئله را از اين مخبران به دست ميآوردند، اين يک نمونه بود و امام راهها و روشهاي ديگري هم داشتند که ما متوجه نشديم.
درسايرمسائل خبري هم همين طور بودند؛ يعني اگرامام مسائل خبري را از كسي ميشنيدند، متوجه ميشدند که اين فرد چه مقدار دربيان واقعيات صادق است. آيا اساساً مسائل را خوب نفهميده است يا اين كه فهميده، اما در راستاي انديشهاي که دلش ميخواسته، بيان کرده است.
امام از پاسداري که رفت و آمد ميكرد، بي واسطه سؤال ميکردند و از مسائل مختلف خبر ميگرفتند. همچنين مثلا از کارگري که عبور ميکرد، يک سري کليات را ميپرسيدند، ايشان از هر کس، به نحوي که خود آن شخص هم متوجه نميشد، کسب خبر ميکردند. اين موضوع جداي از آن واديي است که بعضي از افرادي که با امام ارتباط دروني دارند و ارتباط و اعتقاد صحيحي به امام دارند و معتقدند که امام با کانون گرمتري از اين حجاب ماده هم ارتباط داشته است كه من اصلاً وارد اين حيطه نميشوم.
گاه امام يک مسئله بسيار دقيق خانوادگي را از همين راهها متوجه ميشدند و همه متحير ميشدند که امام از کجا اين مطلب را فهميده است. ضمن اينکه اين طور نبود که مسئولان با امام ارتباط نداشته باشند. يکي از آقايان نقل ميکرد كه حاج احمد آقا هر از چند گاهي ميآمد پيش من و ميگفت: بيا برو پيش امام. اما من اصلاً طالب ملاقات نبودم، اما حاج احمد آقا دست مرا ميگرفت و ميبرد پيش امام و ميگفت: خودت حرفهايت را به امام بزن. و وقتي امام ميديدند صحبتهاي حاج احمد آقا و من يكي است، اين اطمينان برايشان حاصل ميشد که حاج احمد آقا چيزي خارج از واقعيت به اطلاع ايشان نميرساند.
*آيا شما تصميم داريد در برنامههاي بلند مدت مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام (س) به اين مواردي که به بعضي از آنها هم اشاره کرديد، بپردازيد، مثل نقش ايشان در تثبيت و تصميم گيريهاي کلي مسائل نظام و انقلاب اسلامي، و نکات مخفي تاريخ انقلاب را با اين ديدگاه روشن کنيد؟
ــ جواب اين سؤال هم دقيقاً از همان سؤال اول برمي خيزد؛ يعني چون ايشان نقشي مستقل براي خود نخواستند و معتقد بودند که زندگي كردن در سايه سار بوستان سرسبز امام، بهتر از يک زندگي مستقل و جداي از امام است، بنا براين هر چه ايشان ميگفتند، اساساً تبيان امام بود؛ يعني در بسياري از موارد، تفسير انديشه امام را بايد از لابلاي گفتار حاج احمد آقا در آوريم. اصلاً امكان ندارد شما به يک واقعه تاريخي وارد شويد، بدون اينکه حاج احمد آقا زواياي پنهان آن مسئله را روشن نکرده باشد، اين مساله رابشناسيد و بشکافيد. به همين دليل توجه کردن به نقش ايشان و مشخص و واضح کردن انديشه و بيانشان، جداي از اينکه ايشان فردي هستند که انقلاب ما به آن خيلي مديون است، خود روشن کننده و بيان کننده انديشه امام است، بيان کننده تفکرات امام است و بيانگر شأن نزول بسياري از مسائلي است که حضرت امام بيان کرده است، اين يك واقعيت است.
در اينجا نمونهاي را براي شما عرض ميکنم. اگر وجود ايشان نبود و اگر ايشان بيان نميكردند سخناني را که بين ايشان وامام، درمورد رهبري مقام معظم رهبري گذشته بود؛ مبني بر اينکه آيت الله خامنهاي براي رهبري لياقت دارند، چه کسي از اين مسئله باخبر ميشد و چه کسي ميتوانست اين مطلب را بگويد. و از همه مهمتر صداقت و صفايي است که مردم در وجود ايشان مشاهده ميکردند؛ يعني مردم ميدانستند که آنچه را ايشان از امام نقل ميکنند، بيراه نيست، و آنچه از جانب امام به آنها منتقل ميكنند، دروغ نيست و براي منافع شخصي بيان نميكنند. شايد يکي از دلايلي که ايشان بعد از امام، از مسئوليتهاي اجرايي کنار کشيدند، بيشتر به خاطر اين بود که اين سخن اشتباه در جامعه رايج نشود که ايشان براي بقاي بيشتر در بدنه نظام، سخن و حرفي را به امام تحميل ميکنند، البته اصلاً اين گونه نبود و اگر ايشان وارد هر پست و مسئوليت اجرايي هم كه ميشدند، مردم نسبت به ايشان واکنش منفي نشان نميدادند و از حضور ايشان در مسئوليتها استقبال ميکردند؛ کما اين که بعد از فوت ايشان اين مسئله بيشتر مشهود و محبوبيت ايشان در بين مردم بيشتر مشخص شد.
در هر صورت اين گفتار ايشان، دقيقا مثل کتابهاي علمي مرحوم حاج آقا مصطفي است که به چاپ رسيد. حقيقتا خواندن کتابهاي علمي مرحوم حاج آقا مصطفي کليد فهم مباني فقهي حضرت امام و کليد فهم دروس علمي امام است، و خواندن کتابها و بررسي متوني که ايشان نوشته و بيان کرده اند، در حقيقت شناخت زواياي پنهان انديشه امام است. من در جايي گفتم که ايشان بزرگترين لطفي بودند که خداوند متعال به امام اعطا كردند، و خداوند نميخواست حضرت امام (س) را در سالهاي پيري از وجود چنين نفس مطمئنه و مشاور امين و سرباز فداکار و در يک کلام از وجود چنين فرزند لايقي که هميشه عطر امام را ميشد از ايشان استشمام کرد، محروم سازد.
منبع:http://www.ettelaat.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb
*درباره ارتباط مرحوم حاج احمد آقا با حضرت امام(س) صحبتهاي زيادي شده که از ميان آنها ميتوان به مسائل نظام و تصميمگيريهاي مربوط به آن، و نحوه مشاوره حضرت امام با ايشان اشاره کرد، بسيار مايليم ديدگاه حضرت عالي را در اين زمينه بدانيم، شما اين ارتباط را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
دوران مبارزه، دوران بسيارحساسي بود و امام در اين دوران در نجف به سر ميبردند و درقم به كسي احتياج داشتند؛ فردي که امين باشد و خيلي خوب بتواند ارتباطات را بشناسد. هوش و آمادگيي که مرحوم حاج احمد آقا داشتند، باعث ميشد که ايشان بسيار خوب بفهمند و بشناسند که چه گروههايي فعال هستند، چه گروههايي در خط امام حرکت ميکنند، چه گروههايي ميکوشند مبارزه را به انحراف بکشانند و چه کساني با آرمان امام موافقند و چه کساني قصد تحريف و به انحراف کشاندن اين آرمان را دارند. خود آن مرحوم در مصاحبهاي به اين مسائل اشاره کردند: من همه اينها را ميشناختم، من خارج از ايران نبودم که ندانم کي چکار کرده؟ کي کجا رفته؟ و اينها مسائلي نبود که از ديد ما پنهان باشد.
من بيان اين مطالب را به عهدة كساني ميگذارم که در آن ايام و دوران، بيشتر با ايشان در تماس بودند. ايشان شبکههاي مبارزاتي داشتند؛ ضمن اين که همه اين کارها را در زماني انجام ميدادند که شخص خودشان فردي شناخته شده بودند، نه فردي مخفي و مجهول. ايشان همه اين فعاليتها و مبارزات را درکمال دقت و ظرافت انجام ميدادند. در مقطع انقلاب و در دوران بعد از پيروزي انقلاب، همدوشي ايشان با امام، امري ملموس و محسوس نزد همه مردم است. ميزان درايت ايشان و ميزان اعتقادشان به امام، و نيزمسائل حول وحوش امام هم امري است که همه کساني که نسبت به ايشان شناخت دارند، به اين مساله واقفند و اذعان دارند كه اموري و مسائلي در انقلاب فقط به دست ايشان انجام شده كه از جمله اينها مساله سفر امام به ايران است. شايد کمتر کسي بداند که سفرامام به ايران با پيشنهاد حاج احمدآقا صورت گرفت. ايشان به امام گفتند: «بايد به ايران برويم و الان وقت ماندن در پاريس نيست.» به درستي نگاه کنيد؛ در موقعيتي ايشان اين تصميم را ميگيرد که همه دوستان انقلاب از اين مسأله ميترسند، و حق هم دارند. سخن از مردي است که شايد ثمرة خون شهدا در چندين سدة انقلاب و مبارزه به او بستگي دارد؛ يعني واقعاً بود ونبود او، بود و نبود يک حرکت اسلامي است. اما تشخيص وقايع و اين که آيا اين پرواز سالم به زمين مينشيند و بعد هم تصميم گيري امام و اين که اين سفر چقدر ضروري است، از يک دقت و شعور بالايي حکايت ميکند که بر هيچ کس پوشيده نيست؛ مخصوصاً کساني که تاريخ معاصر ايران را ورق ميزنند، همواره اين برهه از انقلاب را -که سفر امام از پاريس به تهران باشد- به عنوان الگو و نقطه عطف بسيار ارزشمندي در تاريخ ما ميدانند.
اين يک نمونه بود، ولي آيا کسي تا به حال اين مطلب را بيان کرده بود؟ به نظر من مشکل از اينجا حادث ميشود که مسئولان ما فکر ميکنند اگر نقش ايشــان را رونق بدهند، نقش امام گم و کمرنگ ميشود، و اگر بخواهند نقش امام را پر رنگ جلوه بدهند، آن وقت براي حاج احمد آقا جايي نميماند. خوب، اين يکي از خيانتهاي تاريخ نگاري است؛ زيرا بالاخره تاريخ بايد بشناسد خادمين و خيانتکارانش را، چه خدمتي بالاتر از اين که بسياري از تصميم گيريهاي مهم انقلاب که بعداً واقعاً حسن و صلاح و ثواب آنها به اثبات رسيد، و امروز ما ميتوانيم آنها را به روشني ببينيم، از جانب مرحوم حاج احمد آقا بوده است.
من چندي پيش با يکي از دوستانم صحبت ميکردم، او ميگفت: معمولا مسئولان نظام ما بين اين دو محظوريت گير افتادهاند و نميدانند اين را بايد بيان کنند يا آن را، دچار ترديد ميشوند و دائما اين طرف و آن طرف ميروند. او ميگفت که من اين مسائل را بيان ميكنم و حال آنکه خود او از کساني است که من تا به حال نديده ام که جايي اين مطلب را بيان بکند. البته حق هم دارد؛ زيرا اين مهم کار مشکلي است. از طرفي امام حقيقتي بودند و ديگران در كنار ايشان اين کارها را انجام ميدادند.
مسئولان ديگري که در کنار امام بودند، اين مشکل را نداشتند؛ چرا که آنها ميگويند ما رفتيم به امام گفتيم و امام اين کار را کردند، اما چون حاج احمد آقا در مقطعي از تاريخ انقلاب ما، نفس امام بود؛ يعني تمام احوال و احکامي که از حضرت امام به بيرون صادر ميشد، از ناحيه ايشان بود و ايشان به هيچ عنوان نظري از خودشان ابراز نميکردند. کمتر جايي بود كه ايشان نظري ابراز کنند که مخالف نظر امام باشد. حتي در بيان يک واقعه ميگفتند «نظر امام اين است» و ديگر هيچ صحبتي نميکردند؛ يعني اصلا سخن امام را بالا يا پايين نميکردند و گويي نظر، نظر خود ايشان است. به حق همه کساني که با ايشان ارتباط داشتند، ميدانند ايشان آدم بسيار دقيقي بودند، مسائل را به خوبي ميشناختند و زواياي پنهان مسائل را در ميآوردند و درباره برخي مسائل از خود عقيدهاي داشتند، ولي به هيچ عنوان آن را ابراز نميکردند و جز ايشان و امام هيچ کس ديگري مطلع نبود که کدام عقيده مال ايشان و کدام عقيده مال امام است. اما تاريخ نگاران ميتوانند بگويند کدام نظر مال امام بوده و کدام عقيده از ناحيه حاج احمد آقا مطرح شده وامام پذيرفته است و کدام مساله را حاج احمد آقا گفته و امام نپذيرفته و انديشه خودشان را عنوان کرده اند. لذا امام و حاج احمد آقا در کنار هم داراي دو نقش موازي اند. و برخي فكر ميكنند صحبت كردن در اين باره باعث کمرنگ شدن نظر و نقش امام ميشود، در حالي كه اين گونه نيست.
اين مسئلهاي را که بيان كرديم دردوران بعد از پيروزي انقلاب بيشتر مشاهده ميشود و واقعا يکي از محسنات ايشان اين بود که اجازه ندادند اين نقشها از هم تفکيک بشود. و به نظر بنده اين نکته بسيار ظريف و لطيفي در زندگي مرحوم حاج احمد آقاست که ايشان حتي نخواست هيچ حسني براي خودش مطرح باشد، و همه را به امام نسبت ميداد؛ يعني موارد و نظراتي بسيار خوبي بود که از ايشان صادر شده بود، اما هيچ کس نميدانست كه اين نظر از ذهن صائب و روشن ايشان سرچشمه گرفته است. در اين گونه موارد، ايشان نظرشان را به امام ميگفتند و چون امام ايشان را به عنوان مشاوري امين و ثقه و باهوش ميشناختند، اين انديشه ونظر را پذيرفته، دنبال کرده و به نتايج خوبي رسيده بودند. البته اين مسائل، به هيچ عنوان نقش تربيتي و مديريتي امام را کمرنگ نميکند.
اما اين که حاج احمد آقا راه را به امام ارائه بدهد وامام هم نظر مشورتي ايشان را قبول کند، خود مسالهاي است که تقريبا براي کساني که با امام و يادگار ايشان آشنايي دارند، پوشيده نيست. مثلاً ملاحظه ميکنيد كه درباره نقش ايشان در تثبيت رهبري مقام معظم رهبري، بسيار صحبت شده است. همه اين مسئله را به عنوان نقطه عطفي در تاريخ زندگي مرحوم حاج احمد آقا در نظر ميگيرند و بيان ميكنند كه حاج احمد آقا از امام خوب نگهداري کردند و در تثبيت مقام معظم رهبري و ولايت ايشان نقش بسياري داشتند.
*آن بزرگوار از خصوصيات اخلاقي والايي برخوردار بودند، شما کدام يک از آنها را بارزتر و مهمتر ارزيابي ميکنيد؟
ــ صداقت ايشان را، ايشان آدم بسيار صادقي بود، ايشان حتي با کساني که اختلاف عقيده داشت، بسيار صادقانه برخورد ميکرد. دوستان ايشان هيچ گاه صفا و صميميت و صداقت ايشان را فراموش نميکنند. و همين صداقت بود که رابطه ايشان با امام را بيشتر متجلي و روشن ميکرد. ايشان پيغام آوري بسيار صادق و ثقه بود و اين مسئله در پذيرفتن و انتقال اقوال بسيار مهم بود و طبيعي است که اگر وجود ايشان نبود، اين امور به گونهاي ديگري انجام ميشد.
*حضرت امام با تمام امکاناتي که در اختيارشان بود، هر لحظه ميتوانستند با مسئولان درجه اول مملکت ارتباط برقرار کنند، ولي ايشان ترجيح ميدادند که اين ارتباطها از طريق حاج احمد آقا برقرارشود و ايشان را امين بين خود و مسئولان قرار ميدادند. شما اين مسئله را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
ــ اين هم بر ميگردد به همان مطلبي که در سوال قبل خدمتتان گفتم؛ يعني برمي گردد به صداقت ايشان. در ابتدا به نکتهاي اشاره كنم و آن اينکه امام قابل کاتاليزه شدن نبودند؛ يعني شما به هيچ عنوان نميتوانستيد حتي در محدودترين شرايط، فقط از طريق يک کانال، ايشان را از اوضاع بيرون و خارج مطلع کنيد. امام اطرافياني داشتند و از آنها سوالاتي جزئي ميکردند و مطالب را در ميآوردند. به عنوان مثال يک روز از من ميپرسيدند هوا چطور است؟ من ميگفتم: هوا برفي است، برف بسيار شديدي ميبارد.
ده دقيقه بعد، شخص ديگري ميآمد و از ايشان همين سوال را ميپرسيدند و ايشان مثلاً پاسخ ميداد: خوب است آقا، الان هيچ خبري نيست و برف قطع شده است. به همين روش، ايشان از افراد مختلف درباره مسالهاي ساده سوال ميکردند و من خود شاهد اين مسئله بودم. سپس اگر ايشان شب بلند ميشدند و بيرون را نگاه ميکردند و ميديدند که مقداري برف آمده است، متوجه ميشدند کسي که گفته چه برفي ميآيد، با دقت و آن کس که پاسخ دوم را داده، بي دقت است و بدين ترتيب واقعيت هر مسئله را از اين مخبران به دست ميآوردند، اين يک نمونه بود و امام راهها و روشهاي ديگري هم داشتند که ما متوجه نشديم.
درسايرمسائل خبري هم همين طور بودند؛ يعني اگرامام مسائل خبري را از كسي ميشنيدند، متوجه ميشدند که اين فرد چه مقدار دربيان واقعيات صادق است. آيا اساساً مسائل را خوب نفهميده است يا اين كه فهميده، اما در راستاي انديشهاي که دلش ميخواسته، بيان کرده است.
امام از پاسداري که رفت و آمد ميكرد، بي واسطه سؤال ميکردند و از مسائل مختلف خبر ميگرفتند. همچنين مثلا از کارگري که عبور ميکرد، يک سري کليات را ميپرسيدند، ايشان از هر کس، به نحوي که خود آن شخص هم متوجه نميشد، کسب خبر ميکردند. اين موضوع جداي از آن واديي است که بعضي از افرادي که با امام ارتباط دروني دارند و ارتباط و اعتقاد صحيحي به امام دارند و معتقدند که امام با کانون گرمتري از اين حجاب ماده هم ارتباط داشته است كه من اصلاً وارد اين حيطه نميشوم.
گاه امام يک مسئله بسيار دقيق خانوادگي را از همين راهها متوجه ميشدند و همه متحير ميشدند که امام از کجا اين مطلب را فهميده است. ضمن اينکه اين طور نبود که مسئولان با امام ارتباط نداشته باشند. يکي از آقايان نقل ميکرد كه حاج احمد آقا هر از چند گاهي ميآمد پيش من و ميگفت: بيا برو پيش امام. اما من اصلاً طالب ملاقات نبودم، اما حاج احمد آقا دست مرا ميگرفت و ميبرد پيش امام و ميگفت: خودت حرفهايت را به امام بزن. و وقتي امام ميديدند صحبتهاي حاج احمد آقا و من يكي است، اين اطمينان برايشان حاصل ميشد که حاج احمد آقا چيزي خارج از واقعيت به اطلاع ايشان نميرساند.
*آيا شما تصميم داريد در برنامههاي بلند مدت مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام (س) به اين مواردي که به بعضي از آنها هم اشاره کرديد، بپردازيد، مثل نقش ايشان در تثبيت و تصميم گيريهاي کلي مسائل نظام و انقلاب اسلامي، و نکات مخفي تاريخ انقلاب را با اين ديدگاه روشن کنيد؟
ــ جواب اين سؤال هم دقيقاً از همان سؤال اول برمي خيزد؛ يعني چون ايشان نقشي مستقل براي خود نخواستند و معتقد بودند که زندگي كردن در سايه سار بوستان سرسبز امام، بهتر از يک زندگي مستقل و جداي از امام است، بنا براين هر چه ايشان ميگفتند، اساساً تبيان امام بود؛ يعني در بسياري از موارد، تفسير انديشه امام را بايد از لابلاي گفتار حاج احمد آقا در آوريم. اصلاً امكان ندارد شما به يک واقعه تاريخي وارد شويد، بدون اينکه حاج احمد آقا زواياي پنهان آن مسئله را روشن نکرده باشد، اين مساله رابشناسيد و بشکافيد. به همين دليل توجه کردن به نقش ايشان و مشخص و واضح کردن انديشه و بيانشان، جداي از اينکه ايشان فردي هستند که انقلاب ما به آن خيلي مديون است، خود روشن کننده و بيان کننده انديشه امام است، بيان کننده تفکرات امام است و بيانگر شأن نزول بسياري از مسائلي است که حضرت امام بيان کرده است، اين يك واقعيت است.
در اينجا نمونهاي را براي شما عرض ميکنم. اگر وجود ايشان نبود و اگر ايشان بيان نميكردند سخناني را که بين ايشان وامام، درمورد رهبري مقام معظم رهبري گذشته بود؛ مبني بر اينکه آيت الله خامنهاي براي رهبري لياقت دارند، چه کسي از اين مسئله باخبر ميشد و چه کسي ميتوانست اين مطلب را بگويد. و از همه مهمتر صداقت و صفايي است که مردم در وجود ايشان مشاهده ميکردند؛ يعني مردم ميدانستند که آنچه را ايشان از امام نقل ميکنند، بيراه نيست، و آنچه از جانب امام به آنها منتقل ميكنند، دروغ نيست و براي منافع شخصي بيان نميكنند. شايد يکي از دلايلي که ايشان بعد از امام، از مسئوليتهاي اجرايي کنار کشيدند، بيشتر به خاطر اين بود که اين سخن اشتباه در جامعه رايج نشود که ايشان براي بقاي بيشتر در بدنه نظام، سخن و حرفي را به امام تحميل ميکنند، البته اصلاً اين گونه نبود و اگر ايشان وارد هر پست و مسئوليت اجرايي هم كه ميشدند، مردم نسبت به ايشان واکنش منفي نشان نميدادند و از حضور ايشان در مسئوليتها استقبال ميکردند؛ کما اين که بعد از فوت ايشان اين مسئله بيشتر مشهود و محبوبيت ايشان در بين مردم بيشتر مشخص شد.
در هر صورت اين گفتار ايشان، دقيقا مثل کتابهاي علمي مرحوم حاج آقا مصطفي است که به چاپ رسيد. حقيقتا خواندن کتابهاي علمي مرحوم حاج آقا مصطفي کليد فهم مباني فقهي حضرت امام و کليد فهم دروس علمي امام است، و خواندن کتابها و بررسي متوني که ايشان نوشته و بيان کرده اند، در حقيقت شناخت زواياي پنهان انديشه امام است. من در جايي گفتم که ايشان بزرگترين لطفي بودند که خداوند متعال به امام اعطا كردند، و خداوند نميخواست حضرت امام (س) را در سالهاي پيري از وجود چنين نفس مطمئنه و مشاور امين و سرباز فداکار و در يک کلام از وجود چنين فرزند لايقي که هميشه عطر امام را ميشد از ايشان استشمام کرد، محروم سازد.
منبع:http://www.ettelaat.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}