تأملي بر مأموريت هاي يک ديکتاتور دست نشانده (3)


 






 

ج. مخالفان کشف حجاب در گرگان و دشت
 

با اعلام کشف حجاب به رغم شدت عمل حاکمان وقت منطقه، به ويژه سرهنگ حکيمي حاکم گرگان و دشت و ياور آزادراد رئيس شهرباني گرگان و ساير مقامات دولتي اين خطه، مردم مسلمان به رهبري روحانيت متعهد، حاضر به تسليم در برابر اين اقدام ضدديني رضاخان نبودند لذا به طرق مختلف با آن مخالفت و يا نسبت به آن بي اعتنايي مي کردند. چنان که فرياد اعتراض حاکم گرگان و دشت بلند شد و او طي نامه اي خطاب به اداره شهرباني گرگان در تاريخ 12 بهمن سال 1314، از خونسردي مردم نسبت به کشف حجاب انتقاد و آنها را جبون و ناسالم معرفي کرد:
اشعار مي دارد هنوز اهالي اين شهر به امرار وقت و خونسردي، اين نهضت عظيم را تلقي نموده و مجادلات ديرينه خود [را] ادامه داده [و] مي دهند و نبايد به صرف اظهار اطاعت آنها قانع شد، بايد اينها را با تدابير جدي سريع تحت عمل کشيد. مثلاً بعضي اشخاص که نسبتاً منورالفکر هستند تحريص و ترغيب به دعوت طبقاتي زن و مرد نمود و ضمناً شهرباني مدعوين را قبلاً به وسايل خارجي بفهماند که اگر در فلان روز به دعوت فلان شخص دعوت شده حاضر نشود و طفره برود مورد تعقيب و مجازات شهرباني واقع خواهد شد. چون مردمان اين شهر جبون و داراي فکر سليم نيستند.
يکي از طرق مخالفت مردم با کشف حجاب رضاخاني عدم شرکت آنها در مجالس و جشن هاي کذايي بود. چنان که در يکي از گزارش هاي رئيس شهرباني گرگان خطاب به حاکم اين منطقه چنين آمده است:
مهدي فرهنگ از ساعت 2عصر16 ماه جاري [بهمن 1314] از 34 تجار و کسبه با خانم هاي خودشان به منزل خود دعوت کرده بود. با اينکه از طرف شهرباني نيز به مدعوين تذکر داده شده بود که بايد در مجلس مزبور حاضر شوند. معذلک 23 نفر آنها غايب بوده اند... (1)
حتي برخي از کارمندان متعهد ادارات منطقه به علت مخالفت با کشف حجاب و عدم شرکت در اين گونه جلسات در معرض اخراج از اداره خود و متعاقب آن گرفتاري هاي مالي و معيشتي و حتي زندان قرار گرفتند؛ از جمله اين افراد عده اي از کارکنان شريف اداره ثبت اسناد و املاک گرگان و دشت بودند. دو نامه زير حاکي از اين موضوع است:
*[حکومت گرگان و دشت گرگان به اداره ثبت اسناد و املاک گرگان، 12بهمن 1314]
وزارت داخله، حکومت گرگان و دشت گرگان، نمره 10063، تاريخ 1314/11/12، محرمانه اداره ثبت اسناد و املاک گرگان- در جواب نمره 110095 به طوري که طي نمره 10059 اشعار گرديد، به قرار اطلاع واصله يک عده از اعضاي آن اداره حاضر نشده اند. در صورت صحت به خدمت آنها خاتمه و به مرکز نيز راپورت و از اشخاصي انتخاب کنيد. که نظريه عموم ملت ايران را عملي و نيات مقدسه شاهنشاهي را انجام بدهند. سرهنگ حکيمي.
*[رئيس اداره ثبت گرگان به حکومت گرگان و دشت، 13 بهمن 1314]
وزارت عدليه، ثبت کل اسناد و املاک، نمره 10222، به تاريخ 1314/11/13، محرمانه ايالت معظم گرگان و دشت- عطف به مرقومه نمره 10059 به طوري که شفاهاً استدعا کردم تمني دارد اجازه فرمايند براي آخرين مرتبه به آقايان متمردين ابلاغ گردد که اگر در اجراي منويات دولت و ملت خودداري و فوراً مجالس جشن در منازل خود تهيه نکردند، مراتب براي اقدام مقتضي عرض و فوراً به خدمتشان خاتمه داده خواهد شد. رئيس اداره ثبت گرگان و دشت جعفر واعظ زاده [امضا]: جعفر واعظ زاده
[مهر]: اداره ثبت اسناد و املاک گرگان و دشت
[حاشيه]: اخطار شود
1. بايد خانمشان به اداره ثبت حاضر شده و به شما معرفي شوند.
2. بايد از اعضاي اداره با خانم هايشان به منزل خود دعوت نموده پذيرايي چاي بکنند.
در صورتي که اجرا نشد بايد به خدمت آنها خاتمه دهيد تا درباره آنها اقدامات لازمه[بشود].
اين مخالفت ها محدود به گرگان نبود، بلکه در سرتاسر استان گلستان از جمله راميان ديده مي شد که گزارش زير در همين رابطه مي باشد:
[راپورت حکومت راميان به حکومت گرگان، 5 اسفند 1314]
وزارت داخله، حکومت گرگان و دشت گرگان، نمره 10908، تاريخ 1314/12/5، محرمانه سروان امير پاشايي رئيس ناحيه 3حکومت راميان طي نمره 1716 راپورت مي دهد که در دعوت نهضت زنان به استناد راپورت کدخداي محل، حبيبيان و هاشم رضايي و علي اکبر صفايي نسبت به اشخاصي که خانمشان چادر سياه را برداشته، تمسخر و استهزا نموده، شب ها دور خود جمع و برخلاف مقررات مشغول تهيج و وسوسه اهالي هستند. لازم است کاملاً در اين موضوع رسيدگي کرده و اشخاص [و] مرتکبين را تنبيه و با نايب الحکومه محل در پيشرفت مقررات دولتي نهايت مساعدت را به عمل آوريد. (2)
گرچه در منطقه گرگان و دشت هم مثل بسياري ا زمناطق کشور- از شدت خفقان رضاخاني- قيام در خور توجهي از سوي روحانيت و مردم عليه برنامه کشف حجاب صورت نگرفت (جز همان قيام خونين مردم مشهد)، اما در نقاط مختلف استان گلستان تحرکات و افشاگري هايي به صورت پراکنده توسط علماي اهل تسنن و تشيع انجام شد. از جمله در ترکمن صحرا مرحوم عبدالقادر آخوند، عبدالرحمان آخوند مدرسي، آنه قليچ آخوند، حاج قربان آخوند و قره آخوند به مخالفت با کشف حجاب پرداختند اما ظاهراً بيش از همه در ميان علماي تسنن ترکمن صحرا، عبدالقادر آخوند بر خود تکليف دانست که مبارزه خود را گسترش دهد؛ لذا از تمام حوزه هاي منطقه ترکمن صحرا بازديد کرد و با سخنراني هاي آتشين خود در مساجد، مردم را به مبارزه با کشف حجاب دعوت نمود. (3)
در اين ميان، برخي از روحانيان هم که شرايط را براي قيام فراهم نمي ديدند حاضر به قبول رنج انزوا شدند اما حاضر به خلع لباس و پذيرش ذلت نوکري رضاخان نشدند. مرحوم آيت الله سيد حبيب الله طاهري گرگاني مي گويد:
خانواده هاي طاهري هرگز با کشف حجاب رضاخان کمترين موافقتي نشان ندادند بلکه درست برعکس، مخالف آن هم بودند، بد نيست در اينجا سخني را که از مرحوم آيت الله حاج آقا سيد سجاد علوي به ياد دارم براي شما نقل کنم؛ ايشان مي گفت وقتي که پهلوي عمامه ها را برداشت، ما در نجف اشراف بوديم. شخصيت هايي که احتمال نمي داديم دست از عمامه بردارند و شغل رسمي بگيرند، رفتند و شغل رسمي گرفتند ولي آقا ميرزا هادي طاهري که غالب اعيان و مسئولين آن زمان، نسبت به ايشان ارادت نشان مي دادند، رفت در خانه نشست، عامه را حفظ کرد ولي حاضر نشد آن را کنار بگذارد و به شغل ديگري بپردازد. (4)

تبعيد يک روحاني به دليل مخالفت با کشف حجاب
 

برجسته ترين روحاني و شخصيت مذهبي که با برنامه فرنگي مآبي رضاخان در استان گلستان مخالفت کرد و به اقدامات حکومت در زمينه قانون متحدالشکل نمودن لباس و کشف حجاب علناً اعتراض نمود، ظاهراً مرحوم حجت الاسلام سيد مصطفي رئيس الذاکرين بود. او به علت اعتراض به امر خلع لباس توسط حکومت نظامي گرگان به ساري و سپس به شاهرود تبعيد شد. (5) زماني که قيام مسجد گوهرشاد براي مبارزه با بي حجابي انجام گرفت و مرحوم آيت الله حاج آقا حسين قمي به عراق تبعيد گرديد، مرحوم رئيس الذاکرين هم در گرگان به مخالفت با اين گونه برنامه هاي رضاشاه پرداخت. چنان که مرحوم حاج سيدرضا موسوي نقل مي کرد مرحوم رئيس الذاکرين در ايام محرم در محله دوشنبه اي گرگان در منزل مرحوم حاج شيخ علي علايي منبر مي رفت که ناگهان عنان سخن را به موضوع بي حجابي کشاند. آن گاه رضاشاه را مورد خطاب قرار داد و گفت که اين گونه برنامه ها در مملکت اسلامي جايي ندارد؛ بانوان مسلمه به بي حجابي تن در نخواهند داد، ممکن است براي هميشه خانه نشين گردند ولي تسليم بي حجابي نخواهند شد. آن گاه خطاب به رضاشاه چنين گفت:
اي مرد!

چادر از سر، معجر از رخ وا مکن
آفتاب و ماه را رسوا مکن

پس از اينکه از منبر پايين آمد به منزل رفت و چون شنيد که مورد تعقيب قرار گرفته، مدتي از خانه بيرون نيامد و چون در آن زمان پاسبان ها دنبالش بودند، او هر روز در خانه يکي از بستگانش پنهان مي شد، تا به چنگ مأموران شهرباني نيفتد. (6) حجت الاسلام سيد محمد رئيسي- نوه پسري مرحوم رئيس الذاکرين- در اين خصوص مي گويد:
در اين ميان رئيس شهرباني گرگان عوض شد و رئيس نظميه جديد منصوب گرديد.مرحوم آيت الله حاج آقا بزرگ بني هاشمي براي ديدن رئيس جديد نظميه از کردکوي به گرگان آمد و به ديدار وي رفت. پس از آنکه قدري نشست، رئيس نظميه به او گفت جناب آقاي بني هاشمي، دوست صميمي و نزديک شما آقاي رئيس الذاکرين کجاست؟ من شنيده ام که شما هر کجا مي رفتيد با هم بوديد. چگونه است که الان تنها به ملاقات من آمده ايد؟
مرحوم بني هاشمي در جواب ايشان گفت لابد ايشان کسالت دارند يا اينکه در مسافرت هستند و از وجود جنابعالي اطلاع ندارند. من حتماً ايشان را مطلع کرده و به اتفاق، دوباره به ديدنتان خواهيم آمد. مرحوم بني هاشمي به ديدار مرحوم رئيس الذاکرين آمد و آن گاه قضيه را براي وي تشريح کرد. مرحوم بني هاشمي به او گفت حالا که اين موقعيت پيش آمده و رئيس نظميه خواستار ديدار با شما شده، فرصت خوبي است که به اتفاق هم به ديدارش برويم شايد اين موضوع سبب شود که جنابعالي رفع توقيف گردد.
مرحوم رئيس الذاکرين گفت احتمال مي دهم اين مسئله نقشه اي براي دستگيري من باشد. ولي مرحوم بني هاشمي تأکيد داشت که رئيس نظميه سوء نيتي ندارد. لذا با تشويق حاج آقا بزرگ هر دوي آنها با هم به ديدار رئيس جديد نظميه گرگان شتافتند.
مرحوم رئيس الذاکرين گفت هنگامي که وارد حجره رئيس شهرباني شديم او به گرمي از ما استقبال کرد و ما را مورد پذيرايي و احترام قرار داد بدون اينکه از حوادث رخ داده در مدت اخير پرس و جويي کند و با کمال متانت و وقار با ما سخن گفت. پس از آنکه مدت کوتاهي نشستيم چنين برداشت کرديم که لابد دستگاه حکومتي بنا را بر فراموش کردن موضوع گذاشته و ديگر تمايلي ندارد که در مورد آن بحث کند، لذا ما هم سخن از موضوع تعقيب به ميان نياورديم. هنگامي که از اتاق رئيس شهرباني بيرون آمديم، او تا دم در اتاقش ما را بدرقه کرد و به محض اينکه به در خروجي ساختمان شهرباني رسيديم به حاج آقا بزرگ اجازه خروج داد ولي جلوي خروج مرا گرفت. مرحوم حاج آقا بزرگ به اين مسئله شديداً اعتراض کرد و به مرحوم رئيس الذاکرين اصرار نمود که با من حرکت کن، ولي شماري از پاسبان ها وي را محاصره کرده و مانع خروج رئيس الذاکرين شدند. تعداد پاسبان ها لحظه به لحظه افزوده مي شد به طوري که در نهايت ميان حاج آقا بزرگ و مرحوم رئيس الذاکرين فاصله افتاد و آنها را در حلقه محاصره خود قرار دادند و مرحوم رئيس الذاکرين را به همراه خود به بازداشتگاه بردند.
مرحوم حاج آقا بزرگ کردکويي تصميم گرفت که مجدداً به شهرباني باز گردد و با رئيس آن ديدار کند ولي پاسبانان مانع وي شدند. بالاخره او با کمال عصبانيت و خشم از شهرباني بيرون آمد و به کردکوي رفت. در آنجا تعدادي از مردم را به آشوب و قيام فرا خواند و چون خود او نيز افراد مسلحي در اختيار داشت که هميشه در اجراي اوامر او حاضر و آماده به فرمان بودند آنان را به همراهي خود آورد و تصميم گرفت که در ميان شهر گرگان تظاهراتي به راه اندازد و با انبوهي جمعيت به طرف شهرباني حرکت کند؛ با اين هدف که به درون زندان شهرباني رفته و مرحوم رئيس الذاکرين را آزاد کنند و يا اينکه تحصني در آن مکان به راه اندازد. به هر صورت نقشه و برنامه اش معلوم نبود. تا اينکه رئيس شهرباني به داخل زندان آمد و... گفت حاج آقا بزرگ کردکويي با جمعي از فضلا به طرف گرگان حرکت کرده و قصد آشوب و اغتشاش و بلوا دارند و من به شما اخطار مي کنم، هرگونه آشوب و بلوايي به شما- که در زندان به سر مي بريد- لطمه خواهد زد و شما با رفتار خشن و تندي مواجه خواهيد شد. پس بهتر است که خودتان به آقاي کردکويي اعلام کنيد از هر گونه اقدام آشوبگرانه خودداري کند و براي اينکه بتوانيد به او پيغام دهيد اجازه داريد تا ضمن ملاقات با فرزندتان پيام خود را به توسط ايشان براي حاج آقا بزرگ ارسال نماييد.
سپس مرحوم رئيس الذاکرين هم به همين ترغيب عمل کرد و اخطار رئيس شهرباني را از طريق فرزند بزرگش سيد احمد... براي حاج آقا بزرگ فرستاد. سيداحمد رئيسي نيز فوراً به دروازه مازندران گرگان يعني همان جايي که ماشين هاي کردکوي دارند براي اجراي برنامه خود آماده مي شوند. خلاصه او پيغام پدرش را رساند و حاج آقا بزرگ نيز با شنيدن اين پيام، براي آنکه جان مرحوم رئيس الذاکرين به خطر نيفتد، از تصميم خود منصرف گرديد و به کردکوي برگشت. اما حاج آقا بزرگ بيکار ننشست و لذا بعد از مدت کوتاهي به شهر گرگان آمد و به ديدار علما، تجار و معتمدين شهر رفت و با ارسال تلگراف هايي به تهران و ساري اعتراض خود را به اين بازداشت ناجوانمردانه اعلام نمود. علي رغم تلاش بي وقفه و فعاليت هاي حاج آقا بزرگ براي آزادي مرحوم رئيس الذاکرين، آن مرحوم را از زندان شهرباني گرگان به شهر ساري تبعيد کردند. رئيس الذاکرين در شهر ساري به منزل آيت الله امامي، پدر حاج شيخ مرتضي امامي [متوفي سال 79شمسي، پدر شهيد و از مجتهدين بزرگ ساري] رفت. با فرا رسيدن ايام محرم و برپايي مجالس روضه و عزا در ساري، مرحوم رئيس الذاکرين به اتفاق آيت الله امامي در مجالس عزا به عنوان مستمع شرکت مي کرد. ولي مرحوم آقاي امامي همواره اصرار داشت که نامبرده به منبر برود و هرکجا مي رفت از منبر ايشان تعريف و تمجيد مي کرد و از مردم مي خواست تا از وي بخواهند که سخنراني کند. مرحوم رئيس الذاکرين نيز در مقابل اين تقاضاها اظهار فروتني کرده و از اجابت درخواست ها خودداري مي نمود، زيرا معتقد بود که رفتنش به منبر ممکن است منجر به تشديد حساسيت زمامداران و تبعيد مجدد وي بشود. تا اينکه به خاطر اصرار زياد علما يک بار به منبر رفت و به طور مختصر سخنراني کرد. همين امر باعث شد تا مأموران دولت ايشان را فوراً جلب و به شهرستان شاهرود تبعيد و در زندان شهرباني آنجا حبس نمايند. مرحوم رئيس الذاکرين مي فرمود که روز هفتم محرم وارد شاهرود شدم. رئيس شهرباني شاهرود با خانواده اش در طبقه بالا زندگي مي کرد و طبقه پايين محل اداره شهرباني بود. من هم در يکي از حجرات طبقه پايين اسکان يافتم. چون عاشورا فرا رسيد رئيس شهرباني مقابل در زندان آمد، دست مرا گرفت و به طبقه بالا برد و به من گفت مادري دارم که بسيار مؤمن و متدين است. او از من خواسته تا امشب تو را به منزلم دعوت کنم تا با صداي آرام براي ما روضه بخواني که او هم با صدايي آرام شروع به روضه خواندن کرد. آن صداي خوش و آواي روحاني مرحوم رئيس با دل شکسته و حال حزين او توأم شد و مجلس به يک روضه بسيار تکان دهنده وحزن برانگيزي مبدل گشت. وي آن شب را در منزل رئيس شهرباني به صبح رساند و هنگام طلوع آفتاب دوباره به زندان بازگشت تا مأموران و جاسوسان از اين موضوع بويي نبرند. شب دوم نيز اين عمل تکرار شد و رئيس شهرباني غالب شب هايي که مطمئن بود برايش مشکلي پيش نمي آيد مرحوم رئيس الذاکرين را به طبقه بالا و منزل مسکوني خود مي برد. خلاصه مرحوم رئيس الذاکرين نزديک به يک سال از عمر شريفش را در تبعيد به سر برد، تا اينکه هنگام ورود متفقين به ايران و به ضعف گراييدن حکومت رضاخان، به گرگان بازگشت. او به همراه همسرش با اسب و از راه گرمابدشت به طرف گرگان آمد.(7)
 

د. پيامدهاي شوم کشف حجاب
 

اعمال قانون کشف حجاب رضاخاني، هزاران جنايت در پي داشت که بررسي و شمارش تک تک آنها از حوصله اين تحقيق خارج است. اما اجمالاً مي توان گفت از آن پس انواع البسه غربي مردانه و زنانه، کلاه فرنگي، کراوات، ميني ژوپ، ميني ناف، سارافون، پليورهاي يقه باز، لباس هاي دکلته، جوراب هاي پا نما، کيف ها و کفش هاي غربي، لوازم آرايش اروپايي همراه با انواع سيگارهاي خارجي و تابلوهاي پر از اصطلاحات غربي و کلمات فرنگي، عکس هاي برهنه زنان و مردان، مجالس رقص و آواز، مطبوعات ضد اخلاقي، محروم کردن زنان محجبه از حقوق شخصي و اجتماعي، اخراج زنان محجبه از مراکز کار، بي حرمتي به زنان مسلمان و مرداني که داراي همسر يا دختر باحجاب بودند، کالاهاي مزين به تصاوير زنانه نيمه عريان، آداب و رسوم غربي در معاشرت هاي خصوصي و اجتماعي، کافه هاي رقص و شراب،صفحه هاي موسيقي مبتذل و... هر روز بيش از پيش فزوني يافت و در هر کوچه و بازار علني و فراواني شد. مأموران، هر روز علاوه بر استفاده از اين طريق، از قدرت سر نيزه هم بهره جستند تا پايه هاي معنويت و ديانت زنان و مردان مسلمان را سست نمايند.
يکي ديگر از پيامدهاي شوم کشف حجاب اين بود که بعد از اعلام رسمي آن و ملزم شدن مردم به خريد لباس هايي از قبيل کلاه، کفش، دستکش و لباس زنانه، عده اي از کسبه سودجو اقدام به گرانفروشي در قيمت اجناس فوق نمودند. رژيم که اوج گرفتن قيمت ها را مانع بزرگي بر سر راه توسعه کشف حجاب و غربي کردن کشور مي دانست، دست به اقدامات شديدي زد که از جمله در تاريخ 1314/11/1، اداره کل شهرباني کشور طي گزارشي خطاب به رئيس الوزرا (نخست وزير) نوشت:
در اين موقع که عموم اهالي براي رفع حجاب به خريداري پارچه و کفش و کلاه احتياج دارند، طبق راپورت هاي واصله فروشندگان اجناس از موقع استفاده نموده و در فروش پارچه به قيمت عادله قناعت نمي کنند و از اين طريق يک تحميل فوق العاده به مردم مي شود. مستدعي است براي جلوگيري از اين گونه اجحافات و تسهيل رفع حجاب نسبت به قيمت پارچه و اشياي مورد احتياج عمومي امر به اقدام فرمايند. (8)
لذا به دنبال اعتراضات مردم استان گلستان همگام با سراسر ايران، حاکمان اين منطقه نيز اقدام به صدور اخطارها و اطلاعيه هايي نمودند که از جمله اعلان نمره 2340 مورخ 1314/11/14 بلديه (شهرداري) گرگان مي باشد:
براي رفاه حال اهالي و جلوگيري از اجحافات صنف بزازي ها و خرازي ها و فروشندگان امتعه و اشياي مورد احتياج عامه، بلديه گرگان موارد ذيل را به اطلاع عموم مي رساند: کليه فروشندگان پارچه فاستوني، کفش، کلاه، دستکش زنانه و انواع پوست و غيره موظف اند که براي تمام اجناس و اشياي فوق که به مصرف فروش مي رسانند طبق قيمتي که با حضور نماينده شهرباني و طبقات فروشندگان اجناس در اداره بلديه تعيين و امضا نموده اند اتيکت (ورقه مشخص) روي آنها الصادق نمايند. شهرباني و بلديه گرگان در اجراي مقررات فوق از تاريخ نشر اين اعلان نظارت کامل به عمل آورده و متخلفين را مورد تعقيب قرار خواهد داد. به علاوه اضافه قيمتي که دريافت داشته اند، مأخوذ و به صاحبانش مسترد خواهد شد. از طرف کفيل بلديه گرگان (نوايي).
اما اين نکته شايان ذکر است که موفقيت نسبي رضاخان در کشف حجاب زنان، برايش ارزان تمام نشد، بلکه در طول سال هاي حاکميت منحوسش با مخالفت ها و مقاومت هاي منفي و خيزش مردمي زيادي- با هدايت و رهبري روحانيت آگاه و انقلابي- رو به رو گرديد و حتي عده زيادي از زنان مسلمان با به جان خريدن همه خطرات، تحقيرها، تهديدها، محروميت ها و مشقات تا پايان حکومت رضاخان و حتي پس از آن حاضر به ترک حجاب اسلامي شان نشدند، بلکه ايستادند و مقاومت کردند و افتخار نسل هاي آينده شدند.

پي نوشت ها :
 

1- غلامرضا خارکوهي، همان.
2- همان.
3- هادي خرمالي، مهاجران داغستان، گرگان، ايل آرمان، 1382، ص70-69.
4- غلامرضا خارکوهي (بي اعتمام)، خاطرات مرحوم آيت الله سيد حبيب الله طاهري گرگاني، تهران، حوزه هنري، ص41.
5- در نامه محرمانه و مستقيم سرپاس مختاري، رئيس اداره کل شهرباني کشور به رياست وزرا در تاريخ 30 مهرماه سال 1315 هـ . ش به اين موضوع اشاره شده است.
6- از خاطرات مکتوب حجت الاسلام سيد محمد رئيسي که نزد نويسنده موجود مي باشد.
7- همان.
8- تغيير لباس و کشف حجاب به روايت اسناد، همان، ص 217.
 

منبع:کتاب 15 خرداد 24 - 25