تأملي بر مأموريت هاي يک ديکتاتور دست نشانده (5)
تأملي بر مأموريت هاي يک ديکتاتور دست نشانده (5)
4. اثرات تأسيس راه آهن در گرگان و دشت
از سوي ديگر راه آهن که مناطق شمالي (يعني گرگان را در استان گلستان) و مناطق جنوبي ايران (يعني بندر امام خميني، شاهپور سابق) را به هم متصل مي کرد، پيش از آنکه داراي ارزش تجاري و اقتصادي براي کشور ما باشد داراي ارزش نظامي براي بيگانگان بود، زيرا با ايجاد اين خط- در صورت طمع روس ها براي حمله به هندوستان- انتقال سريع نيروهاي نظامي انگلستان از مناطق تحت نفوذش در عراق و کشورهاي خليج فارس به شمال ايران از جمله استان گلستان و مرزهاي شوروي ممکن مي شد تا مانع از پيشروي روس ها به سمت جنوب ايران و از آنجا به هندوستان، که تحت حاکميت بريتانيا بود، گردد. البته پيش از اجراي اين طرح بسياري از شرکت هاي خارجي برنامه هاي بسيار مفصلي را که اجراي آن متضمن منافع و متناسب با شرايط اقتصادي کشور ما بود، به دولت ايران ارايه کرده بودند. (2) فکر اصلي در طرح هاي ارايه شده اين بود که با توجه به مسئله تمرکز جمعيت در ايران و مشخصات جغرافيايي ايران، راه آهن ايالات پرجمعيت و مناطقي که توليدات مختلف فراواني داشتند با يکديگر و بازارهاي جهاني، به صورتي که راه هاي زميني تجارتي اروپا با راه هاي تجارتي کشورهايي که در شرق ايران هستند مربوط شود و حمل کالا و مسافر از شرق به غرب کشور به وسيله راه آهن جريان يابد. اما منافع انگلستان ايجاب مي کرد که راه آهن مرزهاي جنوبي
ايران به مرزهاي شمالي ايران مربوط گردد. احداث راه آهن به دستور مستقيم رضاشاه انجام گرفت و مخارج کشيدن راه آهن به طور عمده از مالياتي که بر چاي و شکر بسته شد تأمين گرديد. با توجه به اينکه در ايران مصرف چاي از جمله مصارف عمده طبقات و قشرهاي کم درآمد و ضعيف محسوب مي شد، مي توان گفت که اين طرح توسط انگلستان و با کاربرد نظامي به خرج محرومان ايران انجام شد (3) و در جنگ جهاني دوم در خدمت اهداف نظامي متفقين قرار گرفت. حتي پس از پايان جنگ جهاني هم تا بهار سال 1324 هـ . ش که روس ها با زور و فشار بين المللي از ايران خارج شدند، راه آهن شمال تحت سيطره نظاميان روسي بود و در خدمت اهداف نظامي بيگانگان قرار داشت.
5. اثرات ديوان سالاري استبدادي و اقتصاد بيمار در گرگان و دشت
يکي ديگر از مأموريت هاي حکومت بيست ساله پهلوي اول گسترش ديوان سالاري استبدادي و اقتصاد بيمار بود. رضاخان از يک سو چنين مي پنداشت که موفقيت کودتا و دوام و قوام سلطنت مستبدانه اش مستلزم متمرکز کردن قدرت، براي سرکوب سريع کليه مخالفان اعم از روستانشينان و شهرنشينان است. از سوي ديگر ارايه بسياري از خدمات ضروري براي بهره برداري از مالکيت هاي جديد کشاورزي و توليدي- صنعتي که بدون دخالت مستقيم دولت امکان نداشت، ايجاد يک نظام گسترده اداري را اجتناب ناپذير مي ساخت (که اگر اين نظام اداري به درستي در خدمت جامعه قرار مي گرفت کمک شاياني به رفاه و آسايش مردم مي نمود اما متأسفانه چنين نشد). انجام برخي فعاليت هاي توليدي و خدماتي (تجاري، گمرکي و...) توسط دولت به سودجويي شاه و ديگر مالکان و سرمايه داران بزرگ دامن مي زد. به همين دليل کارخانه هاي بسياري که توسط دولت داير شده بود به محض رسيدن به مرحله سوددهي به مالکيت شاه و ديگران در مي آمد. انحصار تجارت خارجي و داخلي، کنترل ارز و نظارت برسپرده هاي بانکي، انتشار اسکناس و هدايت جريان پول نيز از ديگر راه هاي تمرکز امتيازات و اختيارات، ميان گروهي انگشت شمار بود. مجموعه اين عوامل، موجب قدرتمندي دستگاه اداري و افزايش کارمندان دولت به حدود 110هزار نفر شد. هزينه سالانه ارتش 150 هزار نفري ايران که با توجه به جمعيت 15ميليون نفري آن زمان بسيار گسترده بود، حدود 33/5 درصد درآمد بودجه را در فاصله سال هاي 1300تا 1320 به خود اختصاص مي داد و در شرايطي که نياز حياتي کشور به سرمايه گذاري هاي توليدي در زمينه مسکن، بهداشت، سواد آموزي و فقرزدايي اکثريت مردم کاملاً مشهود بود، منبع اصلي هزينه هاي نظامي را ماليات- آن هم ماليات غير مستقيم- تشکيل مي داد. (4) درست است که در شهرهاي مختلف کشور از جمله در استان گلستان ادارات متعدد به ظاهر براي رتق و فتق امور مردم راه اندازي شده بود اما اين مراکز دولتي چنان با مردم رفتار مي کردند که گويي همه آنها افرادي بيگانه و از قوم مغول و متجاوز هستند. به طور مثال به گفته آقاي رحيم زاده صفوي- يکي از کارگزاران حکومت رضاخان- اين ديوان سالاري دولتي خود به بزرگترين دشمن طبقه روستايي مبدل شده بود؛ به طوري که در حقيقت ستمکاري ظالم ترين مالکان را از ياد روستايي مي برد و موجب مي شد که در مقابل تجاوز مأموران دولت، رعاياي مظلوم همواره به دامان مالک بچسبند و خود را در پناه وي قرار دهند. زيرا يک بار که مأموران امنيه به بهانه ابلاغ يک احضاريه قانوني يا فلان مأموريت مالياتي در خانه يک فرد روستايي وارد مي شدند به مصداق ضرب المثل ايراني «در خانه مور شبنمي طوفان است» کافي بود تا آذوقه سال روستايي نابود شود. حتي اگر يک بار که روستايي سر و کارش به حکم تشکيلات و مقررات غلط، به دواير دولتي مي افتاد و ناچار مي شد از قريه خود تا مرکز ادارات سفر کند و روزهايي در درگاه اين اداره و آن اداره سرگرداني بکشد کافي بود تا رشته هاي معيشت وي از هم گسيخته گردد. (5)
ديوان سالاري رضاخاني اقتضا مي کرد که در طول بيست سال حاکميت رضاخان ادارات متعددي در سراسر کشور و از جمله در شهرهاي مختلف استان گلستان تأسيس شود. اصل و اساس تأسيس مراکز دولتي اگر براي خدمت رساني به مردم بود بسيار ارزشمند است. اما بررسي پرونده هاي اداري آن دوران که تعداد زيادي از آنها نيز در اختيار مؤلف مي باشد، حاکي از اين منظور نيست و بيش از آنکه در خدمت رفاه و آسايش جامعه و محرومان و مظلومان باشد در خدمت شخص شاه و تأمين منافع مالي و ثروت اندوزي او قرار داشت.
به عنوان نمونه ادارات بخش بندرگز (بندر جز سابق) استان گلستان عبارتند از:
1. ساختمان گمرک (قديمي ترين ساختمان بندرگز) تأسيس سال 1281 شمسي و در دوره رضاخان هم ادامه داشت؛
2. نظميه (شهرباني) که در سال 1290 شمسي تأسيس شد ولي ساختمان دو طبقه جديد آن در سال 1313 شمسي احداث گرديد؛
3. معارف (اداره آموزش و پرورش) تأسيس سال 1293 شمسي و در دوره رضاخان در خدمت توسعه کشف حجاب و متحدالشکل کردن البسه قرار گرفت؛
4. کارخانه برق حرارتي بندرگز تأسيس سال 1296 شمسي و در دوره رضاخان هم ادامه داشت؛
5. حکومت بندرگز (اداره بخشداري) تأسيس سال 1304 شمسي؛
6. بلديه (اداره شهرداري) تأسيس سال 1305 شمسي؛
7. ايستگاه راه آهن تأسيس سال 1306 شمسي؛
8. ماليه بندرگز (اداره امور اقتصادي و دارايي) تأسيس سال 1306 شمسي؛
9. جمعيت شير و خورشيد سرخ (جمعيت هلال احمر) تأسيس سال 1206 شمسي؛
10. سجل احوال (اداره ثبت احوال و آمار) تأسيس سال 1307 شمسي؛
11. اداره پست و تلگراف و تلفن مغناطيسي تأسيس سال 1307 شمسي؛
12. اداره جنگلداري تأسيس سال 1308 شمسي؛
13. بانک ملي شعبه بندر گز تأسيس سال 1308 شمسي؛
14. فلاحت بندرگز (اداره کشاورزي) تأسيس سال 1310 شمسي؛
15. اداره بهداري تأسيس سال 1310 شمسي؛
16. اداره ثبت اسناد و املاک رسمي تأسيس سال 1311 شمسي؛
17. ساختمان قصر پهلوي اول تأسيس سال 1315 شمسي؛
18. امنيه (گروهان ژاندارمري) تأسيس سال 1916 شمسي؛ (6)
اساساً پيدايش رژيم رضاشاهي با يک رشته تغييرات و دگرگوني هاي سياسي و سازماندهي در دستگاه دولت و در نتيجه ترکيب گروه ها و طبقات اجتماعي همراه بوده است. اين دگرگوني از اين جهت قابل توجه است که قشر جديد به قدرت رسيده، تجربه اي در حاکميت نداشت. اين قشر تازه براي تحکيم موقعيت خويش از يک سو، با استفاده از نيروي نظامي دست به سرکوب و قلع و قمع مخالفان مي زد و از سوي ديگر، يک رشته «اصلاحات» را به نام تجددطلبي (مدرنيزاسيون) که سابقه فکري در انقلاب مشروطيت داشت، مدنظر قرار مي داد. اصلاحات رضاشاه قبل از هر چيز در ارتباط با ارتش و قواي انتظامي بود که خود او در رأسش قرار داشت و تجربه کافي در پس و پيش کردن مهره ها را دارا بود. ايجاد نظم نوين در ارتش، منحل کردن نيروي قزاق، تأمين نيروي نظام وظيفه اجباري و سبک نو و رسيدگي به تغذيه و مهمات ارتش، لباس و وسايل جنگي از جمله اصلاحات بود. فرماندهان لشکري وکشوري به ويژه براي استان هاي آذربايجان، گيلان و خراسان از ميان ارتشيان برجسته انتصاب مي شدند. در واقع هر کدام از اين افراد نظير سرلشکر آيرم و سرلشکر طهماسبي در موقعيت خود از امکانات نامحدود ديکتاتوري برخوردار بودند. طرز کار و روش اداره استبدادي کشور به وسيله رضاشاه سرمشقي براي اين فرماندهان به شمار مي آمد. (7)
فرماندهان ارتش در استان هاي مهم کشور، ديکتاتوري هاي کوچکي را شکل دادند و جاي حکومت هاي خانخاني گذشته را گرفتند. ارتش، بيش از هر نيروي اجتماعي فعال بود و وزارتخانه ها و امور دولتي فعال شدند و کوشش مي شد به سبک نوين اداره بشود. هرج و مرج تا حدودي جايش را به ثبات نسبي داده بود. اما فضاي ديکتاتوري حاکم بر دولت و جامعه و فعال بودن نيروي خارجي امکان خلاقيت را از گروه هاي روشنفکر داخلي مي گرفت. (8)
البته به طور قطع رضاشاه در ارايه اصلاحات ايران تنها عمل نمي کرد بلکه دستياران و حاميان روشنفکر تحصيلکرده اي بودند که وي را در اين امر ياري مي دادند و اينها عموماً تحصيلکرده غرب و از اعضاي برجسته روشنفکران زمان خود بودند؛ مثل تيمورتاش، داور، تقي زاده و فروغي. (9)
در دوره رضاشاه به منظور صنعتي کردن کشور، دولت اقدام به تأسيس کارخانجات قند، سيمان، نساجي، شيميايي، کنسرو، صنايع خشکبار، کشت تنباکو، چاي، کشف معادن و... کرد. اما تا شهريور سال 1320 يعني هم زمان با آغاز جنگ جهاني دوم در ايران تنها تعداد 295 واحد صنعتي (دولتي و خصوصي) در 22 رشته صنعت به وجود آمد. در اين دوره دولت بخش بزرگي از صنايع را به استثناي صنايع نفت که وابسته به سرمايه خارجي بود تحت نظارت داشت. دولت تجديد سازمان صنعتي را خود به عهده گرفت و کارخانه هاي جديد با سرمايه دولت به وجود آمدند. (10) در اين دوره بيست ساله بخش قابل توجهي از کارخانجات که با بودجه دولتي احداث مي شد متعلق به رضاخان بود؛ به عبارت ديگر، در اين دوره دستگاه ديوان سالاري رژيم به جاي آنکه در خدمت مردم باشد، نقش پيمانکار خصوصي رضاخان را ايفا مي کرد؛ به طور مثال بيست تراکتور به اداره فلاحت (کشاورزي) گرگان داد تا به جاي آنکه در خدمت کشاورزان منطقه قرار گيرد آنها را در اراضي سلطنتي رضاخان به کار اندازد. (11) انحصار دولت بر بازرگاني خارجي (سال 1310 هـ . ش) و در ساير بخش هاي اقتصادي، به اين دستگاه امکان داد تا با استفاده از اهرم هاي اقتصادي و قدرت مالي تسلط خود را در زمينه سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي گسترش دهد. با وجود اين، موج صنعتي کردن از بالا تحت عنوان مدرنيزه کردن صنايع به وسيله دولت، باعث دگرگوني در ساخت کشور و تبديل آن به کشوري واقعاً صنعتي نشد. حتي پايه اي براي رشد و توسعه انسجام يافته صنايع بعدي هم نشد. بخش بزرگ کشاورزي نتوانست از طريق صنعتي کردن موجود به بهره وري و بازدهي بيشتري دست يابد. صنايع کارگاهي گسترده که داراي تاريخ پرباري از گذشته بود و در ناتواني به سر مي بردند و نمي توانستند نيروي کار ماهري براي بخش صنعت ماشيني آماده نمايند. با اينکه در آخر دهه 1310، 20 درصد کل بودجه کشور صرف ايجاد و توسعه صنايع مي شد اما تسلط بوروکراسي، سوء مديريت، کارکنان زايد، استفاده نادرست از ماشين آلات،آشنا نبودن با تکنيک جديد، هزينه بالاي مواد خام، بالا بودن نرخ حمل و نقل و به ويژه رقابت کالاهاي خارجي موجب شده بود صنايع دولتي سالانه حدود 70-50 ميليون ريال زيان بدهد. (12)
اين طرز مديريت کشور اثرات منفي و خسارت جبران ناپذيري را در مديريت آينده کشور بر جاي گذاشت که عبارتند از:
1. در ميان گروه هاي حاکم بر کشور، افرادي اصيل، خود ساخته و توانا، به ندرت رو به رشد نهادند؛
2. استبداد فردي در ارتش و فساد اداري در ديوان سالاري اداري تقويت شد؛
3. با وجود رشد اندک اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي، کيفيت رو به کاهش گذارد و روند وابستگي به صنعت و تکنولوژي بيگانه رو به رشد نهاد؛
4. ناامني در پست هاي حساس دولتي باعث شد که مسئوليت و وجدان کاري در مديريت دولتي تضعيف شود؛
5. عدم اطمينان و ناباوري از خود، دامنه گسترده اجتماعي يافت و در نتيجه اعتماد به نفس و خودباوري در ميان مردم و کارگزاران دولت خاموش شد؛
6.با اينکه ارتش در همه جا حضور داشت اما همين ارتش مجهز به ساز و برگ نوين، به علت ناباوري و شخصيت ندادن به فرماندهان و نداشتن جايگاه محکم در ميان مردم و قبول فرمان هاي کورکورانه ديکتاتوري، در شهريور 1320 با ورود قواي متفقين به ايران يک روز هم مقاومت نکرد و تسليم بلاشرط نيروهاي بيگانه شد.
در واقع اصلاحات دوره رضاشاهي، چه در زمينه ارتش و چه در زمينه هاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و اداري نتوانست پايه روند صنعتي کردن ايران را پي ريزي نمايد؛ (13)
7. مهم ترين ويژگي ديوان سالاري آن دوره اين بود که ساختار چندين سيستمي از بنيان شخصي شاه و خاندانش قرار داشت نه مردم. نتيجه اين ديوان سالاري استبدادي، تولد غول اختناق و ايجاد يک جامعه صددرصد امنيتي با اقتصاد بيمار و انبوهي از مردم فقير بود؛ براي نمونه در سال 1308 هـ . ش مزد روزانه يک کارگر دو قران بوده در حالي که قيمت يک «من» (14) نان 2 قران و نيم؛ قيمت يک «من» برنج 4 قران و 10 شاهي و قيمت يک «من» جو30 شاهي در آن سال بوده است. (15) يعني مزد يک روز يک کارگر حتي کفاف يک من نان يک خانواده را نمي داد. در صورتي که نان در آن سال هاي سياه رضاخاني قوت لايموت مردم بود که اگر هر روز هم کار مي کردند باز با اين دستمزد و گراني مواد غذايي، قادر به سير کردن شکم خانواده خود نبودند.
سخن پاياني
با به سلطنت رسيدن رضاخان و تحکيم سيطره و گسترش قدرت مطلقه دولت مرکزي، بحث هاي داغ روزنامه و مذاکرات آتشين مجلسيان به تدريج و به همراه آزادي توأم با هرج و مرج سال هاي پس از انقلاب مشروطه فروکش کرد. روزنامه ها، مانند روزنامه هاي اواسط و اواخر دوران محمدرضاشاه، مطالب خواندني و خوانندگان خود را از دست دادند... مجله هاي تخصصي تر که اين زمان، جنبه اي انتقادي نيز داشتند، در بهترين حالت، صرفاً، به ارايه مسائل تخصصي يا دقيق تر بگوييم، فني پرداختند...
رضاشاه که در وهله نخست براي برانداختن ملوک الطوايفي و مبارزه با ناامني و نابساماني هاي فزاينده اجتماعي- اقتصادي به قدرت رسيده بود، پس از رسيدن به هدف هاي مزبور بنا به سنت غالب پادشاهان مقتدر ايران، با اختناق شديد و اعمال خودکامه قدرت، موجب امحاي زمينه هاي بسيار سست موجود براي گسترش علم و انديشه اجتماعي شد. (16)
همچنين ابراهيم فيوضات در اين خصوص مي گويد:
رژيم شاهنشاهي از يک سو محتواي اصالت و خلاقيت مردم را گرفت و از سوي ديگر سبب شد آنها با فرهنگ و هنر گذشته نيم قرن «رنسانس فکري» يا تحولات فکري دوره مشروطيت فاصله بگيرند و نسل جديد را به بيگانگي از خود و از توان بالقوه خويش بکشانند... مدرنيزه کردن دستگاه اداري و ديوان سالاري در جهت از هم پاشيدن نيروهاي مخالف صورت گرفت. ايجاد فضاي تازه سياسي، با استراتژي گسست فزاينده در روند مبارزه مردم براي کسب استقلال و عدالت اجتماعي همراه بود. جنبش تنباکو، انقلاب مشروطيت و جنبش جنگل از ذهن مردم فاصله گرفت و به فراموشي سپرده شد. اين سياست، گرايشي بدان داشت که جنبش هاي اجتماعي و سياسي گذشته اش را به انزوا بکشاند و اصالت آنها را کمرنگ نشان دهد. رژيم جديد پيوند فرد را با گذشته اش قطع کرد. تجارب پربار گذشته که منبع الهام مردم ما بود به تدريج از يادها رفت و نسلي بي ريشه و بي اهميت باقي ماند که به سادگي مي توانست پذيراي هر نوع انحرافي باشد. (63)
به همين علت چنين نسلي از درون به شدت از رضاخان متنفر بودند و حتي پس از حمله متفقين به ايران به رغم مشکلات و مشقت هاي بي شماري که نصيب جامعه شد، از رفتن و برکناري رضاخان خشنود شدند و از تبعيد او رضايت داشتند. ديکتاتوري سياه بيست ساله گرچه در شهريور 1320، با ورود قواي متفقين به ايران يک روزه از هم پاشيد و مردم با وجود نيروهاي متجاوز بيگانه اندکي احساس آزادي از استبداد رضاخاني کردند، اما به تدريج محمدرضاشاه جانشين رضاخان، همچون پدرش مسير ديکتاتوري خودکامه را در پيش گرفت و 35 ساله ظالمانه بر اريکه قدرت حکمراني نمود.
پي نوشت ها :
1- سيدعليرضا ارغندي، تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي ايران، تهران، سمت 184، ص47.
2- نطق ها و مکتوبات دکتر مصدق، تهران، مصدق، 1349 (نظريات مهندس کازاکوفسکي در خصوص راه آهن ايران).
3- شاپور رواساني، همان، ص133-132.
4- ابرهيم رزاقي، اقتصاد ايران، تهران، ني، 1371، ص21.
4- رحيم زاده صفوي، اسرار سقوط احمدشاه، تهران، فردوس، 1381، ص183.
5- فرهاد صحابي فرد سنگسري، جغرافياي تاريخي شهر بندرگز و روستاهاي تابعه آن، تهران، علوم نوين، 1372، ص114-113.
6- ابراهيم فيوضات، دولت در عصر پهلوي، تهران، چاپخش، 1375، ص46-45.
7- همان، ص52.
8- علي اصغر زرگر، تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در دوره رضاشاه، ترجمه کاوه بيات، تهران، پروين/معين، 1372، ص135.
9- م.سوداگر، رشد سرمايه داري در ايران، پازند، تهران، 1359، ص188.
10- عبدالعلي لهسايي، همان، ص74.
11- ابراهيم فيوضات، همان، ص 50-49.
12- همان، ص 48-46.
13- هر من معادل 2کيلو و 800گرم مي باشد.
14- بهار، سال 13، شماره 654، يکشنبه 18 اسفند1308، ص2 (ضمناً هر قران برابر با 20 شاهي بود).
15- محمدرضا نفيسي، نگاهي به سير انديشه اقتصادي در عصر پهلوي، تهران، طرح نو، 1371، ص12.
16- ابراهيم فيوضات، همان، ص55-54.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}