در دامن بيگانه(8)
در دامن بيگانه(8)
تلاش هاي مشترک حزب بعث و حزب توده
قاسملو در سال 1960/1339 کتابي به انگليسي تأليف و در لندن چاپ کرد که مسئله کرد و کردستان را از نقطه نظر تجزيه طلبانه خود بيان مي کند. موافق اين نقطه نظر تمام بخش غربي ايران تا حد خاک بختياري يعني کردستان، باختران، گيلان غرب، لرستان و قسمتي از آذربايجان شرقي جزء کشور «کردستان» ايران است. بر اساس اين نقشه [بعدها] بين قاسملو و صدام حسين مواضعه شد و پشتيباني ابر قدرت شوروي نيز به اجراي اين نقشه جلب گرديد. قاسملو بارها در نطق هاي خود پشتيباني شوروي از عمل خود را تصريح مي کرد. (1 )
صدام براي رادمنش آپارتماني در بهترين هتل بغداد اختصاص داد و وي را در سان ناوگان عراق در شط العرب شرکت داد. سفرهاي رادمنش به بغداد سري بود. او در گفت و گو با ما تمام اسرار را از لابه لاي نقل هاي خود لو مي داد... با سفرهاي منظم رادمنش به بغداد، وي جذب محيط بغرنج و فاسدي شد که در بغداد برقرار بود. (2)
ساواک در گزارش سري به تاريخ 1346/12/6 از سفر قاسملو و چند عضو حزب توده به بغداد خبر داده است. ( 3) علاوه بر رادمنش، دکتر نورالدين کيانوري و ايرج اسکندري از اعضاي کميته مرکزي حزب توده نيز در دهه پنجاه به عراق عزيمت و با اعضاي شوراي انقلاب عراق از جمله صدام ديدار و مذاکره مي کردند. (4) مي دانيم که دکتر فريدون کشاورز از ديگر اعضاي کميته مرکزي حزب توده نيز در زمان زمامداري ژنرال عبدالکريم قاسم در بغداد به سر مي برد. و به نوشته خودش هفته اي سه شب از راديوي بغداد براي مردم ايران سخنراني مي کرد. (5)
غني بلوريان به عنوان نفر دوم حزب دموکرات کردستان راجع به رفتن اعضاي حزب به بغداد، تعامل با حکومت بعث و سوء استفاده هاي قاسملو به نفع شخصي موارد حساسي را افشا مي کند. با توجه به اينکه نوشته هاي او در واقع بخش مهمي از اسناد درون گروهي حزب دموکرات کردستان محسوب مي شود، نکته هاي اصلي خاطرات وي بازگو مي گردد:
گروه چهل نفري همراه دکتر قاسملو به نام حزب دموکرات کردستان به رژيم عراق پناهنده شدند و قاسملو رهبري آنها را بر عهده داشت. در آغاز انقلاب سال 1357 رفقاي حزب دموکرات گروه قاسملو کم کم به کردستان ايران و شهر مهاباد بازگشتند. رفقاي قاسملو مي گفتند او انساني خود رأي است و توجهي به تصميم هاي کميته مرکزي و دفتر سياسي و مصوبه هاي حزب نمي کند و هر کاري که خودش دوست داشته باشد بدون نظر و اطلاع اعضاي کميته مرکزي و دفتر سياسي انجام مي دهد. آنها از نظر مسائل مالي نيز از قاسملو انتقاد مي کردند و مي گفتند: پول هايي را که به عنوان کمک از رژيم عراق گرفته بدون اطلاع ما به خواست و ميل خود در عراق و اروپا خرج مي کند و کسي نمي داند چه بر سر اين پول ها مي آورد. (6)
ارتباط حزب دموکرات و تيمور بختيار با امام خميني(ره)
در دوران تبعيد امام خميني(ره) در عراق که روابط دو رژيم عراق و ايران خصمانه بود، صدام حسين بسيار کوشيد تا مخالفان اصلي رژيم پهلوي را متحد کند و با دادن امکاناتي، آنها را به انجام فعاليت عليه ايران بگمارد. او توانست تيمور بختيار اولين رئيس قدرتمند ساواک را که بعد از عزل به دشمن سرسخت محمدرضا پهلوي تبديل شده بود و حزب توده و حزب دموکرات کردستان و نيز کنفدراسيون دانشجويان ناراضي ايراني مستقر در خارج کشور را به سوي خود جذب کند. صدام کوشيد تا با فرستادن برخي از اعضاي اصلي حزب توده به نزد امام خميني(ره)، ايشان را هم جلب و جذب کند و به همکاري بکشاند. اما امام و به تبع ايشان روحانيان طرفدارشان به حزب توده و صدام جواب مثبت ندادند. حجت الاسلام سيد محمود دعايي که در نجف از نزديکان به امام و از روحانيان فعال و انقلابي بود در خاطرات خويش چنين مي گويد:
... بعد از آنکه رژيم بعث عراق تصميمم گرفت با ايران وارد درگيري بشود، کانون هايي به وجود آورد که از مبارزين ايراني نيز دعوت به فعاليت کردند. نمايندگان عراق سراغ خيلي ها رفتند... علي نقي منزوي پسر مرحوم حاج آقا بزرگ تهراني صاحب کتاب معروف الذريعه [الي تصانيف الشيعه]، نماينده حزب توده در آلمان شرقي که از طرف ايرج اسکندري [دبير اول حزب توده] به عراق آمده بود و اين ها اصرار داشتند که از امام هم دعوت کنند که امام نپذيرفت. علي نقي منزوي در تشکيلات تيمور بختيار در عراق کار مي کرد. يک روز مأموران عراقي، مرحوم حاج آقا مصطفي [خميني] را دستگير کردند و به بغداد به جلسه اي با حضور تيمور بختيار بردند تا ايشان را وادار به همکاري نمايند. ايشان گفته بود ما مشي [فعاليت] ديگري داريم، اولاً به فعاليت هاي مسلحانه اعتقادي نداريم به علاوه ارتباط با مردم داريم و مبارزات ما در حد روشن کردن عامه مردم است... بختيار قصد داشت به منزل امام برود که امام ايشان را راه نداده بود. اما در سفر ديگري به طور ناشناس به حضور امام رسيد. امام در اين مورد به من فرمودند بختياري سري قبل آمد مرا ببيند راهش ندادم و رفت و گله کرد و نامه اي نوشت که در منزل علما و مراجع به روي کفار يهودي و مسيحي باز است چرا به روي من مسلمان بسته است؟ پيغام دادم شما به خاطر مسائل سياسي به ديدن من مي آييد و من مصلحت نمي بينم شما را ببينم. در سفر دوم با شبيب مالکي استاندار کربلا و همراهانش آمد. هنگام معرفي گفتند ايشان تيمور بختيار است. من هم چيزي نگفتم. (10)
در اسناد به جا مانده از ساواک چگونگي ملاقات تيمور بختيار با امام خميني(ره)، گفت و گوها و برخورد هوشمندانه و تند امام با تيمور بختيار در چند سند گزارش شده است. در سند مورخ 1349/2/30 مي خوانيم:
موضوع: ملاقات آيت الله خميني با تيمور بختيار
اخيراً تيمور بختيار مرتباً به شهر مقدس نجف مسافرت مي نمايد و در طول يک ماه متجاوز از چهار بار به نجف رفته و با کليه علما و روحانيون به ويژه آيات الله خويي و شاهرودي ملاقات نموده است. حدود يک ماه قبل با آيت الله خميني در منزل مسکوني وي ملاقات و ضمن پيشنهاد همکاري به آيت الله خميني مي گويد که من در نظر دارم اعلاميه اي عليه دولت ايران تهيه و چاپ و وسيله عوامل خودم به آن سوي مرز ارسال که در خاک کشور شاهنشاهي توزيع نمايند و شما چون از قهرمانان مبارزه عليه دولت ايران مي باشيد بسيار بجا است که با من تشريک مساعي کنيد تا اين اعلاميه را مشترکاً منتشر کنيم، ولي آيت الله خميني قبول نکرده و تيمور بختيار را مؤدبانه از منزل خود مي راند. تيمور بختيار از شدت ناراحتي اظهار مي کند: آيت الله! شما را در عراق به خاطر من پناه داده اند و اين من هستم که از شما حمايت مي کنم. در اينجا آيت الله خميني گذرنامه خود را به طرز زننده اي مقابل بختيار مي اندازد ومي گويد: من اقامت در عراق را که تو عاملش باشي نمي خواهم؛ به هر جا که بروم بهتر از اينجا خواهد بود و در پايان آيت الله مزبور تيمور بختيار را از منزل رانده و به او مي گويد که هرگز مايل نيستم که به اينجا بيايي. تيمور بختيار در جواب اظهار مي دارد چرا و به چه علت از انتشار اعلاميه مشترک خودداري مي نماييد که آيت الله خميني مي گويد من صلاح نمي دانم و به شما مربوط نيست که به همين مناسبت بختيار از آن تاريخ به منزل خميني نمي رود. (11)
در سند مورخ 1349/5/17 نيز چنين آمده است:
در بغداد به ويژه بين ايرانيان اين شهر شايع است تيمور بختيار با در دست داشتن يک جلد گذرنامه سياسي عراقي که به نام آيت الله خميني صادر گرديده به او مراجعه و نامبرده را دعوت مي نمايد که جهت ترغيب و تشويق متواريان ايراني و انجام عمليات خرابکاري در داخل خاک شاهنشاهي با بختيار همکاري نمايد، ليکن خميني با پرخاش به بختيار مي گويد: «من ايراني هستم و هرگز تابعيت و مليت خود را به دست تو و به خاطر عقايد پوچ تو تعويض نخواهم کرد» و گذرنامه را به طرف بختيار پرتاب و او را از محل مسکوني خود بيرون نموده است. (12)
در 24 مرداد 1349 تيمور بختيار توسط افراد نفوذي ساواک در عراق مورد اصابت تير قرار گرفت و در دوم شهريور 1349 مرد. (13) ساواک بعد از موفقيت در اين عمل، بسياري از اعضاي شبکه بختيار را در ايران دستگير کرد که برخي از اعضاي بالاي حزب توده و کنفدراسيون دانشجويان ايران جزء دستگير شدگان بودند. (14) اما خبري در مورد دستگيري روحانيون و به ويژه روحانيون طرفدار امام خميني(ره) به اتهام همکاري و همراهي با شبکه تيمور بختيار منتشر نشد چون اين روحانيون به پيروي از حضرت امام هيچ همکاري و همراهي با بختيار نداشتند. تيمور بختيار به نمايندگي محرمانه از سوي شخص صدام چند بار کوشيد به حضور امام برسد و ايشان را وارد گروه فعالان عليه حکومت پهلوي نمايد. اين گروه از احزاب و اشخاصي تشکيل شده بود که خود را در دامن بيگانه انداخته بودند؛ مانند: حزب توده، حزب دموکرات کردستان، بختيار و... اما امام خميني(ره) با تيز بيني خاص خويش از مدت ها قبل ماهيت و وابستگي آنان را دريافته بودند. ايشان در شهر مقدس نجف با صدور اعلاميه اي هر گونه همکاري با گروه هاي کمونيست و مارکسيست و منحرف از مذهب تشيع را رد و انزجار خويش را از آنان ابراز فرمود. در بخشي از اين اعلاميه آمده بود:
... من صريحاً اعلام مي کنم که از اين دستجات خائن چه کمونيست و چه مارکسيست و چه منحرفين از مذهب تشيع و از مکتب مقدس اهل بيت عصمت عليهم الصلوه و السلام به هر اسم و رسمي باشند متنفر و بيزارم و آنها را خائن به مملکت و اسلام و مذهب مي دانم... (15)
بدين ترتيب مي بينيم که خبر همکاري روحانيون پيرو امام خميني با حزب دموکرات کردستان و نيز همکاري حضرت امام با تيمور بختيار شايعه اي بيش نبود که ساواک نيز بعد از تحقيقات گسترده به اين موضوع اقرار کرد.
پي نوشت ها :
1. احسان طبري، کژراهه، تهران، امير کبير، 1366، ص300.
2. همان، ص 255 و 269.
3. سند پيوست ش10.
4. نورالدين کيانوري، خاطرات نورالدين کيانوري، تهران، اطلاعات، 1372، ص488. ايرج اسکندري، خاطرات ايرج اسکندري، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، 1372، ص316.
5. فريدون کشاورز، من متهم مي کنم کميته مرکزي حزب توده را، بي جا، بي نا، 1357، ص12و 52.
6. غني بلوريان، همان، ص 344.342.
7. چپ در ايران به روايت اسناد ساواک، همان، ص 419.
8. مرکب از رؤساي اداره دوم ارتش، ساواک، شهرباني کل کشور، ژاندارمري کل کشور، دفتر ويژه اطلاعات و ستاد ارتش. براي توضيحات بيشتر رک: حسين فردوست، همان، ج1، ص 196-189.
9. همان، ص 427.
10. مطالعات تاريخي، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، سال سوم، شماره پانزدهم، زمستان 1384، ص18-19و 29.
11. سند پيوست ش11.
12. سند پيوست ش12.
13. اسدالله علم، همان، ص 258-256.
14. مارک.ج، گازيوروسکي، سياست خارجي آمريکا و شاه، ترجمه فريدون فاطمي، تهران، مرکز، 1371، ص267.
15. مبارزات امام خميني به روايت اسناد (در دوران تبعيد در نجف)، تدوين غلامعلي پاشازاده، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1378، سند شماره 101، ص 315.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}