روتوش کتاب هاشمي بدون روتوش (2)


 






 

از هاشمي زدايي تا مديحه سرايي براي هاشمي
 

شيوه و شگرد آقاي صادق زيبا کلام براي ارتباط با آقاي هاشمي و نزديک شدن به او از جنس شيوه دوم و در خور توجه است. نامبرده نخست براي جلب نظر آقاي هاشمي، مقاله اي در يک روزنامه دوم خردادي در آذر 1378، در پشتيباني از او مي نويسد و باند او نيز براي پيشبرد اين نقشه، سر و صداي ساختگي و جنگ زرگري در انتقاد از اين مقاله به راه مي اندازند! از ياد نبريم که سال 78 و مدتي پيش از آن معاندين انقلاب اسلامي گرفتار اين توهم بودند که هاشمي از رهبري نظام آزردگي خاطر دارد و اين آزردگي براي آن است که سهمي براي او در رهبري در نظر گرفته نشده است. ضد انقلاب چپ و راست در همين دوران همسو با رسانه هاي غربي به اين باور رسيده بودند که از چنين توهمي مي توانند براي تضعيف مقام رهبري و ايجاد تفرقه بهره بگيرند و روي آقاي هاشمي کار و تلاش کنند؛ از اين رو، زيبا کلام يک باره به ياد آقاي هاشمي مي افتد و وظيفه اخلاقي! خود مي بيند که بايد از او پشتيباني کند و به دفاع از او برخيزد! او در مقدمه کتاب ياد شده مي نويسد:
... با نزديک شدن انتخابات مجلس ششم در بهمن 1378 «حمله» و «زدن» هاشمي از سوي راديکال هاي دوم خرداد شتاب بيشتري به خود گرفت. تلاش هر چه بيشتر در مخدوش کردن چهره هاي هاشمي عملاً بدل به استراتژي انتخاباتي راديکال هاي دوم خرداد شده بود... محافظه کاران که بعدها بخش هايي از آنان بدل به اصولگرايان شدند نيز در آن جريانات سکوت رضايت آميزي کرده بودند و شايد در دل خيلي هم از برخاستن امواج ضد هاشمي بدشان نمي آمد. من با دوستاني که در مرکز استراتژي «زدن هاشمي» قرار داشتند دو مشکل پيدا کردم؛ نخستين اشکالم اخلاقي بود و مشکل دوم از نگاه ماکياولي به سياست بود... (1)
پرسشي که جا دارد از او داشته باشيم اين است که چطور شد در درازاي سي و اندي سال که از انقلاب مي گذرد، تنها در يک مورد از نگاه «اخلاقي»! اشکال پيدا کرده و آن گونه آشفته و سراسيمه به رويارويي با برخوردهاي غير اخلاقي برخاسته است؟! آيا تا آن دوران هيچ جريان و رويدادي ناهمگون با اخلاق، به گوش او نخورده و به چشم نيامده بود که او را «طبق وظيفه اخلاقي» از خود بي خود سازد و به دفاع از اخلاق وادارد؟! آيا اگر فردا آقاي هاشمي کاسه، کوزه همه اين جريان ها را به هم بريزد و قاطعانه و بدون پيرايه اعلام کند در صف ملت و پشت رهبري ايستاده است و با ايمان به اصل ولايت فقيه، فصل الخطاب بودن رهبري در نظام جمهوري اسلامي را محل چون و چرا نمي داند، در آن روز نيز آقاي زيباکلام مقاله اي «در انتقاد از نحوه برخورد به دوستان راديکال خود با آقاي هاشمي» مي نويسد يا او اين وظيفه اخلاقي را در مورد کساني به انجام مي رساند که به مردم پشت کنند؟! مانند رضاخان که دشمن ايران و ايرانيان بود و در آينده هم اگر زمينه اي به دست آورد از محمدرضا خان که مردم بدون رعايت «موازين اخلاقي»! او را همراه با اشراف و فرح و ديگر هرزه هاي درباري با چشم گريان از ايران بيرون راندند دفاع خواهد کرد و در پشتيباني از او مقاله خواهد نوشت؟!
به رغم ظاهرسازي و فريب کاري آقاي زيبا کلام و نماياندن اينکه در پشتيباني از آقاي هاشمي رفسنجاني تنها بوده و روي اصول اخلاقي به نگارش آن مقاله پرداخته است و اينکه نوشتن آن يادداشت «سر و صداي زيادي به راه انداخت و... يادداشت هاي ديگري نيز عليه موضع گيري وي در مطبوعات دوم خردادي درج گرديد و...»، دم خروس ادعاهاي خود را در ميان قسم هاي حضرت عباسي اين گونه نمايان مي سازد:
... در آن تب و تاب هاي تند سال 1378 برخي از چهره ها و نويسندگان ديگر دوم خردادي نيز جانب مرا گرفتند. ماشاءالله (محمود) شمس الواعظين که مديريت روزنامه هاي اصلي دوم خردادي (جامعه، طوس، نشاط، عصر آزادگان) را بر عهده داشت، محمد قوچاني که در بخش سياسي روزنامه مي نوشت، دکتر مرتضي مردي ها، مسعود بهنود و برخي ديگر در مقام نقد موضع گيري هاي راديکال دوستان دوم خردادي پيرامون آقاي هاشمي برآمدند. در آن پاييز و زمستان پرتب و تاب سال 78 بارها تا پاسي از نيمه شب با دوستان در دفتر مدير روزنامه (شمس الواعظين) پيرامون موضوع آقاي هاشمي بحث و جدل مي کرديم.... (2)
حتماً اين «بحث و جدل» بر سر اين بود که «زدن هاشمي»، «غير اخلاقي»، «غير منصفانه» و دور از انسانيت است! خدا را خوش نمي آيد يک نفر مسلمان با خدا را اين گونه بکوبيد! فردا در روز قيامت در دادگاه عدل الهي بايد پاسخگو باشيد! شما گروه اصلاح طلب که هميشه براي خدا قلم مي زنيد! و هيچ گاه برخلاف موازين اخلاقي و اصول اسلامي کلمه اي نمي نويسيد و بر زبان نمي آوريد! در اين مورد نيز از خدا بترسيد! مبادا درباره آقاي هاشمي کلمه اي از قلم يا زبانتان تراوش کند که عرش خدا بلرزد! و شما گناهکار شويد! و...
يا در واقع «بحث و جدل» بر سر اين بود که آيا «اصلاح طلبان»! با پشتيباني از هاشمي مي توانند او را از رهبري، ملت و انقلاب جدا کنند؟ از رهبري انتقام بگيرند؟ ملت را به چالش بکشند؟ آتش اختلاف در ميان مردم را شعله ور سازند؟ و از ديگر سو «بحث و جدل» بر سر اين بود که «زدن هاشمي» به سود کيست؟ اگر «اصلاح طلبان» جوسازي و سمپاشي بر ضد هاشمي را دنبال کنند بهره آن را چه طيفي مي برد؟ سود آن به حساب کدام جريان واريز مي شود؟ آيا کوبيدن او موجب آن نيست که مقام معظم رهبري بي دغدغه، با استواري بيشتر در صحنه سياسي درون مرزي و برون مرزي قدرت نمايي کند و آرمان هاي انقلاب را پيش ببرد؟ آيا کوبيدن هاشمي از سوي «اصلاح طلبان» او را به رهبري نزديک نمي کند و به تقويت رهبري وانمي دارد؟ او اين پرسش ها و دغدغه هاي باند تسليم طلب را چنين واگو کرده است:
... استدلال من به دوستان راديکال آن بود که فرض بگيريم هاشمي رفسنجاني هماني است که شما در مطبوعات و سخنراني هايتان داريد به تصوير مي کشيد؛ حتي در اين صورت، بي اعتبار ساختن وي و در نتيجه ساقط کردن وجهه سياسي او، چه نفعي براي ما دوم خردادي ها يا اصلاح طلبان در پي خواهد داشت؟ [ ملاحظه فرماييد: نمي گويند ساقط کردن او چه سودي براي ملت و مملکت دارد مي گويند چه نفعي براي دوم خردادي ها و ... دارد!]
بي اعتبار ساختن هاشمي رفسنجاني نه تنها هيچ عايدي و خاصيتي براي ما نداشت بلکه اتفاقاً سود اين کار به جيب محافظه کاران ريخته مي شد. هاشمي رفسنجاني بيش از آنکه مانعي براي اصلاح طلبي باشد ديوار بلندي براي جريان راست و محافظه کاران بود...
اين ترجيع بند معروف من در بحث هاي آن روزها و شب ها با دوستان مخالف هاشمي بود که دوم خرداد ضعيف تر از آن است که بودن يا نبودن شخصيت سياسي مثل هاشمي در کنارش خيلي برايش بي تفاوت باشد. استدلال اساسي بنده در مخالفت با جريان ضد هاشمي آن بود که اگر طيف کلي سياسي جامعه ايران را در آن مقطع ميان محافظه کاران از يک سو و اصلاح طلبان از سويي ديگر در نظر مي گرفتيم، جايگاه هاشمي قطعاً جايي در ميانه اين طيف بود؛ چرا با زدنش او را هل بدهيم به سمت محافظه کاران؟ [بخوانيد از سمت رهبر]... (3)
از باند تسليم طلبان، زيبا کلام نخستين گام را براي نفوذ در هاشمي و ارتباط با او از راه نوشتن يادداشت ها و مقاله هاي گوناگون در پشتيباني از او برداشت و شماري از اعضاي اين باند نيز براي جلب نظر او و جبران مافات، به منظور با اهميت نماياندن آن ياداشت ها و مقاله ها به جار و جنجال و جنگ زرگري دست زدند و به اصطلاح پشتيباني از او را مورد نقد و خرده گيري قرار دادند. راه ديگر تسليم طلبان براي نفوذ در آقاي هاشمي، آقازاده ها و نورچشمان بودند. آقاي زيبا کلام ناخواسته به اين شگرد چنين اشاره مي کند:
... من تا به آن روز برخلاف تصورات و... نه تنها هيچ آشنايي با آقاي هاشمي نداشتم که اساساً هيچ مراوده و ارتباطي نيز ميانمان نبود... نه خودشان، نه هيچ يک از اطرافيان، نزديکان يا همکاران ايشان نيز حقير را مطلقاً نمي شناختند؛ به استثناي دخترشان سرکار خانم فاطمه هاشمي رفسنجاني که در سال 1374 دانشجوي بنده... بودند... (4)
نامبرده با آن يادداشت ها و مقاله هاي فريبنده و از راه آشنايي با دختر آقاي هاشمي رفسنجاني توانست «در دل او به هر حيله رهي» يابد و به او نزديک شود و زمينه يک گفت و گوي دراز مدت را فراهم سازد. انگيزه و انديشه اصلي او را از اين مصاحبه و گفت و گو که بعداً آن را زير عنوان هاشمي بدون رتوش انتشار داد مي توان اين گونه برشمرد:
1. رسميت بخشيدن به پاره اي از تحريفات، متشابهات و مشهورات به ظاهر تاريخي از زبان هاشمي؛
2. رسميت بخشيدن به توهمات شبهه تاريخي خود که قبلاً آنها را در کتاب هاي مقدمه اي بر انقلاب اسلامي، ما چگونه ما شديم و... آورده بود ولي دليل و سندي براي اثبات آنها نداشت؛
3. به زير سؤال بردن جريان مبارزات ملت ايران در يکصد سال گذشته به رهبري روحانيت؛
4. تطهير عملکرد استبداد و استعمار و شبه روشنفکران وابسته به آنها در تاريخ معاصر؛
5. عادي سازي جنبش هاي سياسي ايران در يکصد سال گذشته.
يادداشت ها و مقاله هاي فريب کارانه زيبا کلام در به اصطلاح پشتيباني از هاشمي پيش از ديدار و گفت و گو با او تا پايه اي وي را به اين اهداف نزديک کرد؛ به گونه اي که آقاي هاشمي رفسنجاني (بنابر ادعاي او) در نخستين ديدار با او اظهار کرد: «... من همه نوشته هاي شما را خوانده ام و شما را يک محقق منصف و شجاع مي دانم...» (5)
با وجود اينکه اغلب محققين مي دانند که نوشته هاي زيبا کلام در تاريخ ارزش تحقيقي نداشته و توهماتي است که مبتني بر مشهورات و متشابهات و مسموعات است نه مجربات، معقولات و محسوسات، اما اين ادعا و سکوت آقاي هاشمي در نفي آن، نشان دهنده آن است که تسليم طلبان در نقشه خود براي جلب نظر آقاي هاشمي به سوي خود تا پايه اي کامياب بودند و توانستند خود را از نزديکان، دلسوزان و علاقه مندان را بنمايانند و به عنوان «محرم راز»! با او به گفت و گو بنشينند و به گفته او:
... چنين بود يا چنين شد که کار ما در نيمه سال 1379 و آخرين آن که در اين مجموعه آمده در بهمن 1383 صورت گرفته... در طي اين هفت سال هر چه بيشتر با مشاراليه آشنا شده و کار کرديم علاقه و اعتقاد و بالاتر از همه احترام مان به ايشان اضافه شد... (6)
ما نمي دانيم آيا رفت و آمد و نشست و برخاست نامبرده با آقاي هاشمي در درازاي اين هفت سال تنها به آنچه زير عنوان گفت و گو و مصاحبه در کتاب ياد شده آمده، محدود بود يا او و همدستان او در اين مدت روي آقاي هاشمي کار کرده اند و با بهره گيري از برخي علقه هاي شخصي که عموماً براي شخصيت هاي مبارز (اگر روي خودکار اخلاقي عميق نکرده باشند) در طول تاريخ مسئله ساز بوده است، راه دور کردن او از رهبري و آرمان هاي مردمي را هموار نموده اند؟! اينکه امام خميني از دوران سياه رضاخاني، شاگردان خود و ديگران را به خودسازي، تهذيب نفس و دوري گزيني از آمال و آرزوهاي نفساني و دنيايي فرا مي خواندند و روي آن تأکيد داشتند براي اين بود که عناصر روحاني، آن روز که وارد اجتماع مي شوند سازمان هاي جاسوسي، باندهاي شيطاني و گروهک هاي مرموز ضدمردمي نتوانند آنان را آلت دست قرار دهند و نقشه ها و نيرنگ هاي تبهکارانه خود را به دست آنان اجرا کنند. دشمنان خدا و خلق با بهره گيري از خودخواهي ها، جاه طلبي ها، غرور و نخوت و کيش شخصيت، انگيزه هاي مادي، قدرت طلبي و حب خانواده و فاميل و اعضاي باند مي توانند در اين گونه افراد نفوذ کنند و آنان را آلت دست خود قرار دهند.
گفت و گوي صادق زيبا کلام و آقاي هاشمي، اگر نگوييم از اساس و از ابتدا نمونه اي از ترفندها و توطئه هاي ريشه اي، دراز مدت و دامنه دار گروهک ها در راه ساقط کردن و بي اعتبار ساختن چهره ها و شخصيت هاي مردمي و بيرون کشيدن آنان از صف ملت است ليکن بايد اين گفت و گو را در جهت چنين اهدافي تحليل کرد و آن را نقطه آغازي دانست که در ظرف کمتر از يک دهه، نشانه هاي خود را در فتنه هاي بعد از انتخابات دهم رياست جمهوري بر ملا کرد؛ حتي اگر با خوش بيني باور کنيم که دو طرف اين گفت و گو ناخواسته وارد چنين فضايي شدند.
اگر ادعا نکنيم که اين برنامه پيرامون آقاي هاشمي، نه يک برنامه شخصي و فردي، بلکه نقشه اي باندي و جناحي است که سنجيده و حساب شده و با مطالعه اي عميق و دراز مدت به اجرا درآمده است اما نبايد از حقيقت غافل شويم که آقاي هاشمي نه تنها از عصمت مصونيت از افتادن در دام تبهکاران و دشمنان ملت برخوردار نيست بلکه تنها شخصيتي هم نيست که امکان دارد پيرامون او برنامه ريزي هاي دقيقي توسط دشمنان ملت ايران طراحي شده باشد. پيش از او کساني مانند سيد کاظم شريعتمداري، شيخ علي تهراني، شيخ حسينعلي منتظري و... در اين دام گرفتار آمدند و به کلي ساقط شدند و همچنين آخرين مقامي هم نخواهد بود که چنين نقشه شيطاني درباره او به اجرا در مي آيد. البته آقاي هاشمي به سبب تيز بيني و هوشياري که دارد، دشمن تاکنون نتوانسته است او را به طور کلي از انقلاب، رهبر و ملت جدا کند و به سقوط بکشاند و اميد است که هيچ گاه نتواند و ما باور داريم که او در راه ملت و آرمان هاي امام خواهد ماند و براي هميشه ياور انقلاب خواهد بود و پيروي از رهبري و ولايت فقيه را فصل الخطاب جمهوري اسلامي خواهد دانست و در اين راه ثابت و استوار دست رد بر سينه ي نامحرمان خواهد زد و دل ملت ايران را شاد و اميد دشمنان انقلاب اسلامي و آرمان هاي امام خميني را نااميد خواهد کرد.
ما در اين مقاله تلاش خواهيم کرد روش هاي نامتعارف و شگردهاي غير اخلاقي زيبا کلام را در القاي بعضي از متشابهات، مشهورات، متواترات و مسموعات تاريخي به آقاي هاشمي و حقيقي نشان دادن آنها را از زبان ايشان نشان دهيم.

پي نوشت ها :
 

1. صادق زيباکلام، هاشمي بدون روتوش، تهران، روزنه، 1387، ص9-8.
2. همان، ص10.
3. همان، ص 13-12.
4. همان، ص9.
5. همان، ص15.
6. همان، ص19-18.
منبع:کتاب 15 خرداد 24 - 25