جواز تعدد زوجات، چرا؟(2)


 

نويسنده: محمد ييحي روحاني




 
در مقالات گذشته به مسأله چند همسري از نگاه اسلام پرداختيم و حکمت هاي چنين قانوني را در ساختار روابط بشري اسلامي به طور گذرا مورد اشاره قرار داديم.
در اين مقاله به اين نکات و ابهامات مي پردازيم.

عدالت شرطي مهم
 

نکته بسيار مهم و دقيق در مسأله چند همسري يا همان تعداد زوجات، رعايت اصل مهم عدالت در بين همسران است که مجوز ازدواج مجدد به حساب مي آيد. در واقع تنها آيه قرآن که مجوز چند همسري در آن مورد اشاره قرار گرفته به روشني جواز ازدواج مجدد را منوط به اطمينان از خود در قبال رعايت عدالت در بين همسران مطرح نموده است و تأکيد مي کند که اگر بيم عدم توانايي در رعايت عدالت را داريد، تنها به يک همسر اکتفا نماييد.
در اين سوره آمده است : «... با زنان پاک ازدواج نمائيد، دو يا سه يا چهار همسر و اگر مي ترسيد عدالت را ( درباره همسران متعدد) رعايت نکنيد، تنها يک همسر بگيريد... اين کار از ظلم و ستم جلوگيري مي کند» .(1)
از اين آيه به روشني پيداست که خداوند حتي در فرض احتمال جدي در عدم رعايت عدالت، اجازه تعدد همسر را به مردان نمي دهد و اين امر را منوط به اطمينان از خود در رعايت عدالت مي کند. در نتيجه ازدواج هاي مکرر و از سر هوس و شهوت راني و بدون رعايت اصول تشکيل و حمايت درست از خانواده و حفظ حرمت همسران، مورد تأييد اسلام نيست.
البته توجه به اين نکته دقيق هم ضروري است که منظور از رعايت عدالت، در مورد ارتباطات و وظايف متقابل زوجين و نفقه و حمايت هاي مالي است، نه محبت هاي دروني و قلبي؛ زيرا طبيعي است که علاقه و محبت قلبي چيزي نيست که در اختيار انسان بوده و فرد بتواند در اين زمينه تعادل و تساوي برقرار کند. در نتيجه رعايت عدالت امري شدني و ممکن، اما در عين حال مسئوليت بردار و مهم محسوب مي شود و تنها مرداني که صلاحيت فردي و روحي و مالي مناسب داشته و مي توانند مسئوليت يک خانواده ديگر را به طور کامل بر دوش بگيرند صلاحيت ورود در اين عرصه را دارند.

احساسات زنانه
 

نکته بسيار مهم ديگري که در حاشيه مسأله ازدواج مجدد مطرح است، اين است که چرا در خصوص تدوين و پذيرش اين قانون به احساسات دروني زنانه و فشارهاي سختي که بواسطه آن بر همسر اول وارد مي شود توجهي نشده است و آيا پذيرش مشروعيت چند همسري با اين احساس دروني فطري ( عدم پذيرش و تحمل هوو) در زنان همخواني دارد؟
پاسخ کامل به اين سئوال نيازمند دقت و بررسي در حقيقت و ماهيت اين روحيه زنانه است که ادعا مي شود امري دروني و فطري است و در وجود همه زنان قرار دارد.
اولاً حقيقت آن است که نمي توان اين احساس زنانه را نوعي ويژگي فطري و مطلق براي زنان دانست. آن هم در حدي که تصور همسر دوم براي آنان به منزله پايان زندگي و انتهاي همه آمال و آرزوها و مصداق نهايت خيانت و بي وفايي شوهر باشد.
تاريخ گذشته بشر نشان مي دهد که مسأله تعدد همسران امري شايع و رايج بوده و اگر اين مسأله با فطرت دروني همه زنان همخواني نداشت، عملاً چند همسري چنين وسعت و فراگيري را نبايد پيدا مي کرد. حتي در زمان کنوني در بسياري از کشورهاي عربي و آفريقايي، تعدد همسر امري بسيار متداول و پذيرفته شده است و ازدواج مجدد شوهر به عنوان امري طبيعي و عادي تلقي مي شود و زنان در اين کشور به هيچ وجه تنفر و احساس منفي شديد - آن گونه که در ايران ابراز مي شود - را در قبال « هوو» ندارند.
حتي در ايران نيز تا حدود 100 سال گذشته با مقوله تعدد همسر بسيار طبيعي و عادي تر برخورد مي شد و اين مسأله براي زنان هم امري کاملاً پذيرفته شده بود. با اين تفاوت که چون اکثريت مردان تمکن اختيار کردن همسران متعدد را نداشتند، غالباً داراي يک همسر بودند. دقت و تحليل جدي در مورد همين احساسات شديد زنان، در کشورهايي مثل ايران نشان مي دهد که ماهيت اين احساس منفي بيش از آن که امري فطري و دروني باشد، حقيقتي فرهنگي و اجتماعي است و براي زنان هر چند ارتباط همسرشان با زن ديگري سخت و غير قابل است، اما آن چه غير قابل تحمل است آگاهي آشنايان و بستگان از ازدواج مجدد همسر است. تا آن جا که متأسفانه ديده مي شود، برخي از زنان حاضر به تحمل نامشروع و پنهاني شوهران خود با زنان ديگر هستند، اما به هيچ وجه حاضر به پذيرش علني همسري ديگر براي وي و آشکار شدن آن براي اطرافيان نيستند که اين امر کابوس وحشتناک بسياري از زنان در کشور ماست.
جالب آن که حتي در کشورهاي غربي هم اين مسأله به روشني ديده مي شود که زنان به آساني تن به روابط متعدد نامشروع شوهران خود با زنان ديگر مي دهند، اما ازدواج ديگري براي شوهرانشان امري غير قابل تصور و عين بي وفايي است.
ثانياً بر فرض وجود چنين احساسات و روحيات دروني زنان بايد توجه داشت که اسلام، اساس قوانين و دستورات خود را در امور مختلف به ويژه در روابط اجتماعي بر حيات عقلاني و مصالح کلان عمومي گذارده است، نه بر حيات احساسي و مصالح جزيي و فردي، و اين امر نه در اسلام، بلکه در تمام جوامع بشري و قوانين مترقي جريان دارد. در نتيجه نبايد پذيرفت که امور احساسي و عاطفي بر عقلانيت و ضرورت هاي اجتماعي چيره شود.
البته اين فشارهاي قانوني تنها محدود به همين مورد و تنها براي زنان نيست، بلکه در هر قانون و ضابطه اجتماعي برخي از افراد به نوعي در محدوديت و فشار قرار گرفته و متحمل زحمت هايي در پذيرش قوانين مي شوند. حتي در موضوعات مرتبط با همين مسائل، محدوديت هاي بسياري براي مردان جعل شده که احساسات و عواطف و تمايلات فردي آنان حتي در نهايت قدرت و شدت نمي تواند مانع اين قوانين گردد.
مثلاً اگر مردي به خواهر همسر خود علاقمند شود و به شدت خواهان همسري با وي گردد، از نظر قوانين اسلام به دليل برخي مشکلات اجتماعي و ... به هيچ وجه مجوز اين ازدواج به او داده نمي شود و اين تمايل همانند بسياري از تمايلات ديگر در همين راستا مورد تأييد قرار نگرفته است.

نکته اي مهم
 

حقيقت مهمي که نبايد از آن چشم پوشيد، اين است که اصولاً نبايد تنها و تنها از زاويه نگاه همسر اول به اين مسأله نگاه کرد. زيرا در ازدواج مجدد همواره توجه و احترام به احساسات و عواطف يک زن ديگر هم مطرح است. به عبارت روشن تر همسر اول که ممکن است احساسات منفي نسبت به همسر دوم شوهر خود داشته باشد، به طور کاملاً طبيعي ممکن است در موقعيتي شبيه همان زن دوم قرار بگيرد و مثلاً در سن جواني يا ميان سالي شوهر خود را از دست بدهد و به طور متعارف امکان همسري با مردي مجرد را نيابد. در اين وضعيت، منطقي و منصفانه و البته معقول نيست که تحمل تجرد و آسيب هاي متعدد روحي و رواني و جسمي بر اين قبيل زنان را ناديده گرفته و تنها به احساسات خاص زناني که دچار اين مشکلات و بحران ها نيستند توجه کنيم. بماند که بسياري از اين احساسات در برخي موارد ماهيتي ناپسند داشته و ناشي از زياده خواهي يا حسادت هاي برخي زنان است نه احساسي پاک و بي آلايش و فطري. در نتيجه پذيرش چند همسري را نبايد مساوي با ناديده گرفتن احساسات دروني زنان و لگدمال کردن روحيات ظريف زنانه تلقي کرد. بلکه در اين قانون به احساسات و نيازهاي معقول و منطقي بخش قابل توجهي از زنان هم توجه شده که در عين حال ضامن امنيت رواني و جلوگيري از بسياري مفاسد و آسيب هاي اجتماعي براي جامعه مردان و زنان بي سرپرست و فرزندان آنان نيز مي باشد.
منبع: نشريه ديدار آشنا - شماره 126