کودکان و بازي


 






 
بازي براي کودک يک نياز طبيعي است که بدون آن کودک رشد سالم نخواهد داشت. کودکي که به بازي علاقه اي نداشته باشد تقريباً بيمار محسوب مي شود. همه انسان ها اعم از بزرگ و کوچک، حتي انبيا و اوليا در دوران کودکي تمايل به بازي داشته و کم و بيش به بازي مي پرداخته اند و اين حاکي از اين است که بازي از نيازهاي طبيعي انسان است. مهم اين است که والدين و سرپرستان کودکان با وجود علم و آگاهي به اين نياز کودکان، شايد توجه کافي به رفع اين نياز و آثار تربيتي فراواني که بر رفع آن مترتب است، نشان نمي دهند و از آثار زيانباري که بر بي توجهي به اين نياز کودک و رفع نکردن آن مترتب است، غافل اند. پيشوايان ديني ما در زندگي خود به اين نياز طبيعي کودکان توجه کافي داشته اند. آنان علاوه بر اينکه کودکان را در بازي کردن در دوران کودکي آزاد مي گذاشتند، خود نيز در بازي آنها شرکت جسته از اين طريق هم به بازي آنها رونق مي دادند و هم به شغل و کار کودکان و در واقع به زندگي و شخصيت آنها احترام مي گذاشتند.
انس بن مالک نقل مي کند:
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) براي اداي نماز به مسجد آمد، در حالي که حسن (عليه السلام) را در بغل داشت و او را در کنار خود نشاند. وقتي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به سجده رفت، سجده طول کشيد. من سر از سجده برداشتم، مشاهده کردم که حسن (عليه السلام) بر دوش پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) سوار شده است. وقتي نماز تمام شد، مردم از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) پرسدند: اين سجده را به قدري طول داديد که هيچ گاه چنين نکرده بوديد. آيا وحي نازل شده است؟ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: وحي نازل نشده، ولي فرزندم بر دوشم سوار شده بود؛ نخواستم عجله کنم تا اينکه خودش از دوشم پايين آيد (مجلسي، 1403، ج 42، ص 294).
در همين روايت به سند عبدالله بن شبيه آمده است: «نخواستم عجله کنم تا اينکه نياز فرزندم برطرف شود» (همان جا).
علاوه بر اين، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) گاهي بين کودکان خود، مسابقه دو و کشتي برگزار مي کرد. ابن ابي الحديد مي گويد:
حسن (عليه السلام) بزرگ ترين فرزند علي (عليه السلام) و مردي بزرگوار، سخي و حليم بود و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) او را دوست مي داشت. روزي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بين او و حسين (عليه السلام) مسابقه دو گذاشت. حسن (عليه السلام) از حسين (عليه السلام) پيشي گرفت. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) او را بر زانوي راست خويش و حسين (عليه السلام) را بر زانوي چپ خويش نهاد (ابن ابي الحديد، 1385، ج 16، ص 27).
از اين رفتار پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) استباط مي شود که آنچه در بازي ها و مسابقات ملاک است، صرف ايجاد رقابت است که موجب مي شود افراد شرکت کننده کوشش خود را به کار گيرند تا موفق شوند. يعني در واقع، موفقيت و پيش گرفتن مشوق خواهد بود و لزومي ندارد که تشويقي افزون بر اين کار صورت گيرد و جوايزي براي برنده در نظر گرفته شود. علاوه بر اين، به فرد مغلوب و کسي که نتوانسته برنده مسابقه شود نيز، نبايد کم توجهي شود؛ بلکه بايد به دو طرف مسابقه احترام گذاشت. گرچه ممکن است همين که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) برنده را بر زانوي راست خويش نهاد، نوعي تشويق اضافي محسوب شود؛ زيرا در اسلام، طرف راست همواره از اهميت بيشتري برخوردار بوده و مقدم است. مثلاً قرآن کريم نيکوکاران را اصحاب يمين (راست) و بدکاران را اصحاب شِمال (چپ) مي خواند (واقعه، 27 - 47). يا مأموم در نماز جماعت، در صورتي که يک نفر باشد، مستحب است در طرف راست امام بايستد. بنابراين مي توان گفت اينکه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) برنده مسابقه، امام حسن (عليه السلام)، را بر زانوي راست خويش نهاد، نوعي احترام بيشتر و تشويق اوست. در عين حال اين تشويق آن قدر شديد نيست که آثار منفي در بازنده مسابقه بر جاي گذارد. (1) پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) علاوه بر تشويق فرزندان خويش به بازي، خود نيز در بازي آنها شرکت مي کرد و با آنها به بازي مي پرداخت. يعلي عامري مي گويد:
روزي به همراه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، براي شرکت در يک ميهماني که به آن دعوت شده بوديم از منزل خارج شديم. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) پيشاپيش جمعيت در حرکت بود و حسين (عليه السلام) با کودکان بازي مي کرد. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) خواست او را بگيرد، ولي کودک به اين طرف و آن طرف مي دويد و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز دنبال او مي دويد و خنده مي کرد تا اينکه او گرفت؛ سپس يک دست به زير چانه او و دست ديگر را به پشت سر او گذاشت و لب هايش را بر لب هاي او گذاشت و او را بوسيد و فرمود: حسين از من است و من از حسينم. خداوند دوست مي دارد کسي که حسين را دوست بدارد (اربلي، 1405، ج 2، ص 272).
توجه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به کودکان تنها اختصاص به حسن و حسين (عليهماالسلام) نداشت، گرچه برخي از سيره ها اين ايهام را دارد، ولي سيره ها ديگري نيز هست که حکايت دارد که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با کودکان (ديگران نيز) به بازي مي پرداخت. براي نمونه، سيره اي را در اينجا ذکر مي کنيم:
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) براي اقامه نماز عازم مسجد بود. در راه مسجد به کودکاني برخورد که به بازي مشغول بودند. کودکان همين که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را ديدند به سوي او دويدند و بر گرد او حلقه زدند و هر يک از آنها مي گفت: کن جملي [شتر ما باش تا بر دوشت سوار شويم]. کودکان که اين گونه رفتار پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با حسن و حسين (عليهماالسلام) را ديده بودند، انتظار داشتند که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به آنها پاسخ مثبت دهد و چنين هم شد و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به آنها پاسخ مثبت داد. اصحاب که براي اقامه نماز در مسجد، در انتظار پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بودند بلال را به دنبال پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرستادند. همين که بلال در راه با اين جريان مواجه شد، زبان به اعتراض گشود. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: براي من تنگ شدن وقت نماز بهتر از دلتنگ شدن اين کودکان است. به منزل من برو و اگر چيزي هست براي کودکان بياور. بلال به منزل پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) رفت و همه منزل را جستجو کرد و هشت دانه گردو يافت. آنها را نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آورد. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) گردوها را در دست گرفت و خطاب به کودکان فرمود: «أتبيعون جملکم بهذه الجوزات؟؛ آيا شتر خود را به اين گردوها مي فروشيد؟» کودکان به اين معامله رضايت دادند و با خوشحالي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را رها کردند. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز عازم مسجد شد و فرمود: «خدا برادرم يوسف را رحمت کند، او را به چند درهم فروختند و مرا نيز به هشت گردو» (عوفي، [بي تا]، جزء اول از قسم دوم، باب دوم، ص 30).
از اين سيره به چند نکته درباره تربيت کودکان پي مي بريم:
1. بايد به کودکان احترام گذاشت و به خواست آنها در حد امکان پاسخ مثبت داد و آنها را از اين طريق شاد و خوشحال نگه داشت.
2. کساني که به کار تربيت کودکان مشغول اند، بايد با کودکان انس و الفت داشته باشند و با شيوه هايي که کودکان مي پسندند، با آنها برخورد کنند و شأن و منزلت و موقعيت خود را ناديده انگارند تا کودکان نيز با آنها راحت باشند و احساس دوستي کنند و در نتيجه پذيراي تربيت و آموزش هاي لازمي که ممکن است به آنها داده شود، باشند.
3. اگر بخواهيم کودکان را از کاري، به ويژه از بازي هاي مورد علاقه آنها، بازداريم بايد به شيوه اي عمل کنيم که آنها با رضايت خاطر به اين کار تن در دهند، نه با کراهت و اجبار و احياناً خشونت. چنان که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) براي اينکه خود را با رضايت خاطر و خوشحالي کودکان از دست آنها رها سازد، متوسل به چيزي شد که مورد علاقه کودکان بود و آنها را به اين وسيله قانع کرد.
تا اينجا بيان شد که معصومان (عليهم السلام) به بازي کودکان اهميت بسياري مي دادند، اگرچه سيره هايي که تا به حال آورديم همه مربوط به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود و از ائمه (عليهم السلام) کمتر سيره اي در زمينه بازي با کودکان يافته ايم، ولي روايات آنها حاکي از اهميت بازي کودکان به ويژه در دوران اوليه زندگي، يعني هفت سال نخست زندگي است. امام صادق (عليه السلام) در اهميت بازي کودکان مي فرمايد:
دع أبنک يلعب سبع سنين و يؤدب سبع سنين (حر عاملي، 1367، ج 15، ص 194)؛ بگذار فرزندت تا هفت سال بازي کند و [پس از آن] هفت سال او را تعليم و تربيت کن.
نيز در روايتي ديگر مي فرمايد:
الغلام يلعب سبع سنين و يتعلم الکتاب سبع سنين و يتعلم الحلال و الحرام سبع سنين (همان، ش 1)؛ پسر (فرزند) بايد در هفت سال اول [کودکي] به بازي بگذراند و در هفت سال [دوم] آموزش قرآن ببيند و در هقت سال [سوم] احکام حلال و حرام را بياموزد.
اگرچه «ال» در الکتاب، الف و لام تعريف است و مراد از آن آموزش قرآن است، ولي آموزش قرآن متضمن آموزش خواندن و نوشتن نيز هست. حال يا آموزش سواد، مقدم بر آموزش قرآن است يا ضمن همديگر صورت مي گيرد.
همچنين روايات درباره هفت سال دوم و سوم، مختلف است. برخي روايات تنها به دو دوره هفت ساله اوله و هفت ساله دوم تصريح کرده اند و هفت سال دوم را زمان آموزش قرآن و احکام و تربيت دانسته اند و برخي روايات دوره اول را که به بازي اختصاص دارد شش سال آورده اند (همان، ص 193). ولي در اينکه دوره اول (شش يا هفت سال) دوره اي است که کودک بايد آزاد باشد و به بازي بپردازد، متفق اند. البته اين امر وجود برخي آموزش ها در اين دوره را نفي نمي کند، بلکه بر اهميت بازي در اين دوره تأکيد دارد.
بنابراين، سيره و اقوال معصومان (عليهم السلام) حاکي از اهميت بازي براي کودک در دوره نخست کودکي و به ويژه شرکت بزرگسالان در بازي آنهاست. اما اينکه چرا معصومان (عليهم السلام) تا اين حد به بازي کودکان اهميت مي داده اند، سؤالي است که در اينجا به پاسخ آن مي پردازيم.

اهميت و نقش بازي در تربيت کودک
 

پرسش اين است که مگر بازي کودک چه اهميتي دارد که معصومان (عليهم السلام)، به ويژه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، بر آن تأکيد کرده اند و خود را تا حد مرکبِ سواري کودکان تنزل داده اند؟ پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
من کان عنده صبي فليتصاب له (همان، ص 203، ش 2)؛ کسي که کودکي نزد اوست بايد با او کودکي کند.
اميرمؤمنان (عليه السلام) نيز فرمود:
من کان له ولد صبا (همان، ش 1)؛ کسي که فرزندي دارد بايد با او کودکي کند.
حقيقت اين است که بازي از چند جهت نقش مؤثر و اهميت فوق العاده اي در تربيت کودک دارد که به بخش هايي از آن اشاره مي کنيم:
1. بازي نياز طبيعي و يکي از نيازهاي اساسي کودک است و بي توجهي به اين نياز کودک، خسارت روحي - رواني بسياري به بار خواهد آورد. چنان که پيشتر نيز گفته شد، وقتي علت طولاني شدن سجده پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را پرسيدند، فرمود: «فرزندم حسن بر دوشم سوار بود، نخواستم عجله کنم تا نيازش برطرف شود» (مجلسي، 1403، ج 43، ص 294).
بايد گفت اولاً کودک بر اثر تغذيه داراي انرژي فراواني است و اين انرژي بايد به گونه اي مصرف شود. مصرف اين انرژي در کودک جز از راه بازي ميسر نيست. اگر اين انرژي به مصرف نرسد کودک دچار بيماري هاي روحي - رواني و جسمي خواهد شد. در اين زمينه امام کاظم (عليه السلام) مي فرمايد:
بهتر است که فرزند در کودکي به بازي و جَست و خيز بپردازد تا در بزرگسالي حليم و بردبار شود.
و سپس فرمود:
جز اين کار، سزاوار نيست (همان، ج 60، ص 361).
يعني در واقع، انسان در کودکي بايد روحيه ستيزه جويي و جنگجويي و ترس ها و ترديدهاي خود را با بازي ارضا کند تا در بزرگسالي حليم باشد. همچنين کودکان همواره در زندگي بر اثر ناکامي ها به عقده هاي دروني مبتلا مي شوند که تخليه اين عقده ها در بازي ميسر است؛ زيرا بر اثر موفقيت هايي که در بازي به دست مي آورند، ناکامي هاي زندگي را فراموش خواهند کرد، يا به شيوه هاي گوناگون، مثل داد و فرياد زدن يا به گونه اي منطقي در بازي با هم بازي ها يا اسباب بازي هاي خود، عقده هاي خود را خالي مي کنند و همين امر موجب تعادل و آرامش دروني آنها خواهد شد. در روان شناسي، در مورد بازي، نظريه هاي متفاوتي ارائه شده است؛ از جمله نظريه دفع انرژي زائد، که اسپنسر آن را ارئه کرده است. اين نظريه معتقد است که بدن مقداري انرژي دارد که آن را به صورت فعاليت هاي هدف دار، مانند کار و نيز فعاليت هاي بدون هدف مانند بازي مصرف مي کند (مهجور، 1367، ص 14). يعني در واقع، اين انرژي در بزرگسالان به مصرف کار مي رسد و در کودکان که کار و فعاليت بدني خاصي غير از بازي ندارند، از طريق بازي مصرف مي شود. البته اين نظريه توجيه کننده کل کارکرد بازي نيست و نظريه هاي ديگري نيز در زمينه بازي وجود دارد که مي توان آنها را نيز تکميل کننده کارکردهاي بازي دانست؛ از جمله، نظريه رفع خستگي لازاروس (همان، ص 15)، نظريه تنش زدايي پاتريک (همان، ص 16)، نظريه پيش تمرين يا تمرين زندگي مک دوگال (همان، ص 18) که در اين زمينه ارائه شده اند.
بنابراين، اگر به بازي کودکان اهميت داده شود، علاوه بر اينکه به نياز طبيعي کودک پاسخ داده شده، بسياري از مشکلات رواني - عاطفي کودک نيز حل خواهد شد. اگر به اين نياز توجه نشود، علاوه بر اينکه مشکلات رواني - عاطفي حل نخواهد شد، خود نيز به عقده و مشکل رواني ديگري تبديل خواهد شد. از اين روست که امروزه روان شناسان و درمان گران، شيوه هاي بازي درماني متعددي را براي معالجه بيماري هاي رواني - عاطفي کودکان ابداع کرده اند و از طريق بازي به مشکلات آنها پي برده، از اين راه آنها را معالجه مي کنند.
2. بازي، وسيله اي براي رشد همه جانبه و هماهنگ کودک است، زيرا بازي انواع و اقسام گوناگوني دارد و کودکان نه ملزم به انتخاب برخي از آنهايند و نه خود را چنين ملزم مي سازند؛ بلکه در هر ساعتي به يکي از انوع بازي ها و در دوران و سنين مختلف کودکي به نوعي از بازي ها روي مي آورند و هر يک از اين بازي ها، يک يا چند جنبه متفاوت از وجود و شخصيت کودک را رشد مي دهد.
در سنين اوليه کودکي، بازي در تقويت حواس پنج گانه، کنترل اعضا و هماهنگي آنها نقش اساسي ايفا مي کند. در همين سنين، کودک در بازي عواطف و احساسات خود را به عروسک يا افرادي که در بازي با او شرکت مي کنند، نشان مي دهد، ترس ها و ترديدهاي خود را بيرون مي ريزد، محبت کردن را تجربه مي کند و ياد مي گيرد که همواره نبايد مورد محبت واقع شد، بلکه گاهي بايد مورد غضب نيز واقع شد. گاهي بايد محبت و گاهي نيز بايد غضب کرد. کودک در بازي گاه مي خندد و گاه مي گريد و از اين طريق به تعادل عاطفي مي رسد. همچنين به کمک بازي رشد هوش و ذهن او نيز تسهيل و تسريع مي شود و افزايش مي يابد.
از نظر پياژه، بازي در رشد هوشي کودک نقش حياتي دارد و آثار آن در زندگي و رفتار آدمي نيز مشهود است. بازي، دست کم، از دو جهت بر رشد ذهني و شناختي کودک مؤثر است:
نخست اينکه با انواع وسائل بازي و افراد و موقعيت هاي بازي برخورد مي کند و حتي انواع ابهام ها و سؤالات در بازي ممکن است ذهن کودک را به خود جلب کند و به تأمل و تفکر در مورد آن وا دارد و از اين طريق ذهن را پرورش دهد.
جهت دوم، نقش و تأثيري است که بازي بر رشد زبان کودک دارد و رشد زبان نيز خود بر رشد شناخت و ذهن کودک تأثير بسيار دارد. بنابراين، نقش بازي در رشد ذهني و شناختي کودک مضاعف است.
همچنين اهميت و نقش بازي بر رشد اجتماعي کودک بر کسي پوشيده نيست؛ زيرا کودک در بازي، با هم بازي هاي خود ارتباط برقرار و چگونگي ارتباط را تجربه مي کند؛ رعايت مقررات در بازي هاي اجتماعي، احترام به قوانين و مقررات اجتماعي، پذيرش انتقاد و همکاري گروهي را نيز مي آموزد. در بازي هاي خيالي با بازي کردن نقش هاي متفاوت اجتماعي، از قبيل سرپرستي عروسک خود، خانه داري و جواب دادن به تلفن، زندگي را تجربه مي کند و هزاران رفتار اجتماعي ديگر را در ضمن بازي مي آموزد.
مهم اين است که اولاً بازي در سنين نخست زندگي امکان هماهنگ کردن حواس پنج گانه را براي کودکان فراهم مي آورد و ثانياً رشد هماهنگ جنبه هاي مختلف انساني را ميسر مي سازد. به طور کلي مي توان گفت بازي، شخصيت کودک را شکل مي دهد و به آن تحقق مي بخشد.
3. بازي وسيله اي براي شناخت کودک از خود و شناخت ديگران از کودک است. کودک در بازي همه ضعف ها و قوت ها، ترس ها و نگراني ها، بينش ها و نگرش ها، علائق و نفرت ها و به طور کلي شخصيت خود را بروز خواهد داد و در بسياري از موارد، خود نيز به ضعف ها و قوت هاي خود پي خواهد برد و در صدد برطرف کردن ضعف ها و تقويت قوت هاي خود برخواهد آمد. همچنين والدين و مربيان مي توانند از طريق نظارت بر بازي کودکان و با شرکت در بازي آنها، به نگرش ها و علايق و نفرت هاي کودکان خود پي ببرند و راهکارهايي براي تربيت بهتر آنان فراهم آورند. حتي آنها مي توانند از اين طريق به ضعف هاي خود در تربيت فرزندان و کودکان نيز پي ببرند و درصدد جبران آنها بر آيند. بازي کودکان نمايش عملي کارکرد تربيتي والدين، مربيان و به طور کلي دست اندرکاران امور تربيت کودکان به حساب مي آيد.
4. ارزش ديگر بازي کودکان، ارزش آموزشي آن است. کودکان بر اثر بازي بسياري از چيزها را مي آموزند. دايره لغات آنها افزايش مي يابد. با رنگ ها، شکل ها و اشياي مختلفي آشنا مي شوند. همچنين با آداب و مقررات اجتماعي آشنا مي شوند. اصولاً يادگيري کودک در هفت سال نخست زندگي، يعني دوران پيش از مدرسه، از طريق عمل صورت مي گيرد و جز از اين راه، ميسر نيست و اين يادگيري عملي نيز ضمن بازي صورت مي گيرد؛ چون به طور کلي در اين دوران، کار و زندگي کودک بازي است و جز اين، کاري ندارد و از او کار ديگري ساخته نيست. بنابراين، هرگونه آموزشي در اين دوران بايد ضمن بازي صورت پذيرد. حال اگر کودک، در بازي در اين دوران به حال خود واگذاشته شود، بازي ها خود به خود و به صورت غيرآگاهانه چيزهاي بسياري را به کودکان مي آموزد. اما اگر والدين و مربيان اين بازي ها را هدايت و برنامه ريزي کنند، در اين صورت کيفيت آموزشي افزايش خواهد يافت.
در سيره معصومان (عليهم السلام) علاوه بر جنبه هاي پرورشي بازي به جنبه هاي آموزشي آن نيز توجه شده است. براي نمونه امام صادق (عليه السلام) در کودکي با کودکان مي نشست و استاد مي شد و آنها شاگرد او مي شدند. امام نام ميوه اي را مي پرسيد که مثلاً بر درخت يا زمين مي رويد، رنگ آن قرمز و طعم آن شيرين يا ترش است و در فلان منطقه مي رويد. هر کس نام آن ميوه را مي گفت، او استاد مي شد و امام نيز جزء شاگردان قرار مي گرفت. گاهي امام به علت صداقت نداشتن هم بازي هاي خود، بازي را ترک مي کرد و با خواهش بقيه دوستان به بازي برمي گشت. در بازي ديگري، امام استاد مي شد و کلمه اي مي گفت، مثل: «الشراعيه؛ شتر گردن دراز (تاج العروس، ذيل واژه شرع)» و شاگردان بايد تکرار مي کردند؛ سپس امام کلمه اي ديگر مي گفت که هم وزن آن کلمه بود، ولي شاگردان دوباره بايد همان کلمه اول را تکرار مي کردند؛ در اين ميان هر کس اشتباه مي کرد از بازي خارج مي شد. امام (عليه السلام) بدين طريق، زبان، دقت و تمرکز کودکان را تقويت مي کرد (منطقي، 1372، ص 559).

نکاتي درباره بازي کودکان
 

در اينجا لازم است به چند نکته در خصوص بازي کودکان اشاره شود:
1. به بهانه هاي مختلف کودکان را از اسباب بازي هاي طبيعي و به طور کلي بازي با طبيعت محروم نسازيم. انسان پرورش يافته در طبيعت از نظر جسمي، روحي و رواني سالم تر خواهد بود و از لحاظ تربيتي نيز امکان بيشتري براي تفکر، به ويژه تفکر در اهداف خلقت، را خواهد داشت. سهل بن سعد مي گويد:
مر رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) علي صبيان و هم يلعبون بالتراب فنهاهم بعض أصحاب النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) فقال دعهم فان التراب ربيع الصبيان (هيثمي، 1408، ج 8، ص 159)؛ پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به کودکاني برخورد که خاک بازي مي کردند؛ يکي از ياران پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آنها را از اين کار منع کرد، که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: رهايشان کن؛ زيرا خاک بُستان (2) کودکان است.
اينکه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) خاک را به بستان سرسبز و پر علف تشبيه کرد، بيانگر اين است که همان طور که حيوانات در بستان سرسبز بهاري به رشد کامل مي رسند و چاق و فربه مي شوند و بهترين چراگاه براي رشد آنها بستان بهاري است، براي کودکان نيز، خاک و طبيعت و بازي و ارتباط با آن بهترين وسيله براي رشد و پرورش خواهد بود.
بنابراين، والدين و مربيان بايد توجه داشته باشند که نبايد به بهانه هاي مختلف، از قبيل بهداشت و نظافت و... کودکان را از بازي و ارتباط با طبيعت و اشياي طبيعي محروم سازند و آنها را با اسباب بازي هاي مصنوعي سرگرم کرده، در ساختمان هاي کوچک يا اتاقي حبس کنند. البته توجه به مسائل بهداشتي نيز از ضروريات است و بايد از خاک هاي تميز و بهداشتي در اين مورد استفاده شود، ولي اين کار نبايد مانع از کار مهم ديگري شود.
2. نکته مهم ديگري که از سيره معصومان: بر مي آيد اين است که والدين و مربيان يا به طور کلي سرپرستان کودک گاه لازم است خود نيز،‌ در بازي کودکان شرکت کنند و با آنان هم بازي شوند؛ زيرا بسياري از فوائدي که بر بازي کودکان مترتب است، از اين طريق حاصل مي شود. بزرگسالان با بازي کردن با کودکان، اولاً راه و روش بازي با اسباب بازي هاي جديد و بازي هاي جديد را به کودکان مي آموزند؛ ثانياً مي توانند بسياري از سجاياي اخلاقي را از اين راه به کودکان القا کنند، يا در رعايت مقررات و قوانين اخلاقي و اجتماعي به آنها کمک کنند؛ ثالثاً شرکت در بازي آنها نوعي احترام به کودک و شخصيت دادن به آنهاست؛ زيرا در اين صورت کودک احساس مي کند خود او و شغل او (بازي) آن اندازه اهميت دارد که والدين يا مربيان به او توجه کرده و با او همکار و هم بازي شده اند.
علاوه بر اين، والدين و مربيان با شرکت در بازي کودکان مي توانند علائق و روحيات و احياناً اضطراب و نگراني هاي آنها را بشناسند و در صدد رفع آنها يا برنامه ريزي براي هدايت آنها در جهت استعداد و علائق آنها برآيند و احياناً اگر عيب و نقص هايي هم در زمينه مديريت و تربيت آنها وجود دارد، بشناسند و برطرف کنند. اين نکته در سيره هايي که از معصومان (عليهم السلام) نقل شد، کاملاً مشهود است.
3. والدين و مربيان در بازي با کودکان بايد بکوشند خود را تا حد کودکي پايين بياورند و با کودک، کودکي کنند، نه اينکه همواره به خود چهره هدايت و رهبري بگيرند؛ زيرا در همراهي کردن با کودک است که کودکان بازي طبيعي را مشاهده مي کنند و از هدايت ها و راهنمايي هاي مربيان تأثير مي پذيرند. معصومان (عليهم السلام) در عين حال که خود چنين بوده اند و خود را تا حد مَرکب کودکان تنزل مي دادند و احياناً صداي حيوان نيز براي شادي کودکان در مي آورده اند، به ما نيز سفارش کرده اند با کودکان اين گونه باشيم. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
من کان عنده صبي فليتصاب له (نوري، 1408، ج 15، ص 203)؛ کسي که کودکي نزد اوست، بايد با او کودکي کند.
اميرمؤمنان علي (عليه السلام) نيز فرمود:
من کان له ولد صبا (همان جا)؛ کسي که فرزندي دارد، با او کودکي کند.

چون که با کودک سر و کارت فتاد
هم زبان کودکي بايد گشاد

4. نبايد کودکان را با زور و تحميل از بازي مورد علاقه آنان باز داشت. در صورت ضرورت بايد آنان را طوري از بازي بازداشت که خود با اختيار و ميل و علاقه بازي را ترک کنند. همين طور درباره تغيير بازي آنها از يک نوع به نوعي ديگر، بايد به گونه اي عمل کرد که آنها با رضايت خود بازي را تغيير دهند. نمونه اي از رفتار پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در اين زمينه چنين است:
در سيره اي که پيشتر بيان شد، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در راه مسجد به خواهش کودکان مبني بر سواري دادن به آنها تن در داد، اما وقتي بلال با دير شدن وقت نماز به دنبال پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) همين طور کودکان را رها و آنها را از بازي منصرف نکرد، بلکه بلال را فرستاد تا گردويي آورد و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با نشان دادن گردو که مورد علاقه کودکان نيز هست، خود را آزاد و کودکان را با اين شيوه جالب از بازي منصرف کرد (عوفي، [بي تا]، جزء اول از قسم دوم، باب دوم، ص 30).
همچنين نبايد بازي خاصي را بر کودکان يا فرد خاصي را در بازي آنها تحميل کرد. در اين مورد به اين رفتار پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) توجه کنيد: «پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از کوچه اي مي گذشت؛ کودکان گرم بازي بودند، در حالي که کودکي گرفته و مغموم گوشه اي نشسته بود. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) جلو رفت، سلام کرد و پرسيد: چرا بازي نمي کني؟ کودک پاسخ داد: چون لباس من کهنه است و پدر ندارم، از اين رو کودکان مرا به بازي نمي گيرند. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اين کودک را به آغوش کشيد و به خانه فاطمه (عليهاالسلام) برد و به دختر گرامي خود فرمود: آيا مي خواهي برايت برادري آورده باشم؟ سپس فرمود: دخترم مقداري آب آماده کن و يک دست از لباس هاي کودکانت را بياور. فاطمه (عليهاالسلام) چنين کرد و به کمک پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) کودک را شستشو دادند و لباسي تميز بر او پوشاندند و موهايش را شانه زدند. سپس پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) او را به کوچه آورد و در برابر ساير کودکان با او مشغول بازي شد تا اينکه کودکان ديگر با سراغ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمدند و گفتند: چرا با ما بازي نمي کني؟ حضرت فرمود: به شرطي با شما بازي مي کنم که با اين کودک نيز بازي کنيد. سپس پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آن کودک را به ميان بچه هاي ديگر فرستاد و همگي با هم مشغول بازي شدند» (کريمي نيا، 1372، ص 158).
 

پي نوشت ها :
 

1. قابل توجه اينکه امامان شيعه و يا به طور کلي فرزندان امامان ما در سنين کودکي شناختي بيش از ساير کودکان دارند و حتي در سنين کودکي هم ممکن است اهميت راست در برابر چپ براي آنها روشن باشد. چنان که خود آنها فرموده اند ما فرزندانمان را در سنين پنج سالگي به نماز امر مي کنيم و شما در سنين هفت سالگي آنان را به نماز امر کنيد. بنابراين در اين سيره دست کم ممکن است امام حسن (عليه السلام) که فرزند بزرگ تر بود اهميت سمت راست را درک کند و براي او تشويق محسوب شود.
2. ربيع به معناي سبزه اي که حيوانات از آن تغذيه مي کنند و به معناي گياه فراوان نيز آمده است (ابن منظور، ذيل ماده ربيع).
 

منبع: کتاب سيره تربيتي پيامبر و اهل بيت (ع)