غربت امام حسين(ع) در برهوت تلويزيون


 

نويسنده: مجيد پورولي كلشتري




 
هر جامعه، براي اشاعه و نشر فرهنگ و داشته ها و خواسته هاي خود نيازمند رسانه است. اگر در تاريخ مي خوانيم كه بعد از شهادت حضرت رسول اكرم(ص)، حضرت فاطمه(س) از تاريكي شب استفاده كرده و مخفيانه بر مركبي سوار شده است و كوچه هاي بني هاشم را در جست وجوي گوشي براي شنيدن پيموده تا براي غفلت گوش ها و قلب هاي مردمان مدينه خطبه فدك و غدير بخواند. در واقع اين رفتار حضرت فاطمه زهرا(س) رسانه اي بوده است براي تبليغ واقعه غدير و نكوهش غصب فدك. يادمان نرود كه در آن روزگار، رسانه اصلي «منبرهاي مساجد» بوده كه صد البته در اختيار «حزب مقابل» قرار داشته است. تمام جامعه شناسان هم نظرند كه «رسانه» مهم ترين عامل براي نشر يك انديشه و فرهنگ است. رسانه مي تواند از شمشير برنده تر و از توپ و تانك قوي تر باشد. امروزه كشورها به جاي جنگ سربازها و جنگ تانك ها و موشك ها، به «جنگ رسانه ها» توجه دارند.
بعد از كربلاي امام حسين(ع) كربلاي مهم تري در راه بود و ‌آن جنگي بود ميان دو رسانه. يكي رسانه يزيد و ديگري رسانه بي بي زينب كبري(س) و امام سجاد(ع). يكي در اختيار دروغگويان اجير شده و مزدوري كه مسجد را جولانگاه خويش كرده بودند و از امام علي(ع) و فرزندش امام حسين(ع) به بدي ياد مي كردند و ايشان را دروغگو خطاب مي كردند و ديگري در اختيار بيان و زبان حيدري زينب كبري(س) و دانش الهي امام سجاد(ع).
واقعه كربلا با حزن و اندوه مصيبت كشته شدگان ممزوج شد و رسانه اي تازه را تحت عنوان نوحه و نوحه سرايي به وجود‌آورد. گريه و فغان براي شهداي مظلوم دشت كربلا، فرهنگي شد نماد اعتراض به حكومت فاسد و ظالم يزيد بن معاويه. به واقع اگر رسانه اي چون خطبه هاي امام سجاد(ع) نبود، «حماسه كربلا» به جنگي كوچك و معمولي بدل مي شد كه ساعاتي از روزي را به خود اختصاص داده بود و سرانجام با پيروزي يكي از طرفين خاتمه يافته بود.
***
اكنون با گذشت بيش از هزار سال از آن روزها، رسانه شكل و وسعت تازه اي به خود گرفته است. چيزي كه به آن تمدن مي گويند، باعث پيشرفت و تكامل رسانه ها شده است. مطبوعات، نشريات هفتگي و ماهانه، كتاب ها، روزنامه ها، آلبوم هاي موسيقي، تلويزيون ها، فيلم ها، نمايش ها، تريبون هاي مدارس و دانشگاه، سايت ها، وبلاگ ها و... همه و همه در اختيار جوامع بشري قرار گرفته اند تا هر گروه و حزب و جمعيتي بنا به دلخواه خود، فرهنگ مورد علاقه اش را تبليغ كنند.
جهان تقابل خير و شر است و رسانه ابزاري است براي اين دو جناح، جناح الهي و جناح ابليس تا خواسته ها و انديشه هاي خود را در جهان گسترش دهند. انسان ها از همان ابتداي صبح تا ساعتي از نيمه شب در معرض آواري شديد از اين رسانه ها هستند. هيچ كس در زندگي شهرنشيني خود راهي براي گريز از اين رسانه ها ندارد. پس ناچار رسانه، جزئي از زندگي مي شود و تلويزيون كه نماد اصلي رسانه است؛ يكي از اعضاي خانواده به حساب مي آيد.
***
بناست اين يادداشت طرح پرسشي باشد و تفكري براي رسيدن به پاسخ. سؤال اين است كه آيا «تلويزيون جمهوري اسلامي ايران» به عنوان رسانه اي در يك كشور مذهبي- كه بيش از 70 ميليون مخاطب مسلمان و شيعه دارد- توانسته است به تكليف خود در قبال «فرهنگ عاشورا» و «نهضت حسيني» عمل كند يا خير؟!
آيا «تلويزيون جمهوري اسلامي ايران» توانسته است آبرومندانه همچون يك «رسانه شيعي» آن بيرقي را كه بانوي بزرگ اسلام حضرت زينب كبري(س) و حضرت امام سجاد(ع) در كوفه و شام برافراشتند را همچنان برافراشته نگه دارد؟!
بي گمان اين رسانه از لحاظ مالي در تنگا نيست و شواهد نشان دهنده ثروت هنگفتي است كه از تبليغات عايد «تلويزيون» مي شود. پس بحث بر سر مسائل و كمبودهاي مالي نيست. محور اصلي اين يادداشت ديدگاه ها و دغدغه هاي مديران و برنامه سازان تلويزيون است. به ياد دارم در دوران دانشگاه وقتي صحبت از تلويزيون مي شد، يكي از دوستان طلبه براي داوري عملكرد تلويبيون، استدلال زيبايي را به كار مي برد. اين دوست طلبه، مي گفت: «مگر ما بر اين باور نيستيم كه حضرت مهدي(عج) شاهد و ناظر بر تمام اعمال ماست؟ پس بايد اعتراف كنيم كه ايشان هر روز شاهد عملكرد تمام رسانه هاي دنيا و همين طور رسانه كشور ما هستند. ما اعتقاد داريم كه تمام اسلام و تمام دين در نظرات و ديدگاه هاي ايشان خلاصه مي شود.»
پس بايد ديد ايشان چه نمره اي به «تلويزيون جمهوري اسلامي ايران» خواهند داد؟ چه تعداد از برنامه هاي آن را مفيد و چه تعداد برنامه هاي آن را غير دين و يا ضددين معرفي خواهند كرد؟ سؤال خوبي بود كه آن روز همه را به فكر فرو برد. همه به هم نگاه مي كرديم و منتظر پاسخي بوديم. اين دوست طلبه لبخندي زد و ادامه داد: «آيا واقعاً حدس اين نكته كه حضرت چه آرمان ها و ارزش هايي را در تلويزيون جست و جو خواهند كرد؛ دشوار است؟ آيا واقعاً ما نمي دانيم ميزان و ملاك ايشان براي داوري چيست؟
***
عده اي بر اين باورند كه برنامه سازان و تهيه كنندگان و مديران تلويزيون چاره اي جز توليد اين نوع برنامه ها(برنامه هاي موجود) ندارند. 70 ميليون آدم با 70 ميليون سليقه نگاه شان را داده اند به يك تلويزيون. تلويزيوني كه چند شبكه بيشتر ندارد. (كه البته ابتداي انقلاب تنها دو شبكه داشته. شبكه اولو دوم كه برنامه هاي آن دو شبكه نيز از عصر شروع مي شده و شب خاتمه مي يافت).
بعضي بر اين باورند كه مديران و برنامه سازان موظف هستند برحسب نياز مردم جامعه برنامه بسازند. آنها بايد بيشتر مردم را راضي نگه دارند. آنها مي گويند تلويزيون ابزاري براي تفريح و سرگرمي مردم است. تلويزيون سوپاپ اطميناني است براي كنترل مردم. وقتي خسته اند، بايد آنها را خنداند و وقتي ناراحتند، بايد برايشان موسيقي غمناك پخش كرد. تلويزيون براي مردم است. در خدمت مردم.
مهم ترين وظيفه براي يك تلويزيون راضي نگه داشتن مردم است و بس. اينكه اين سؤال مطرح مي شود كه حد و مرز نياز مردم يك جامعه كجاست؟ اگر يك روزي نياز مردم يك جامعه رقص، آواز و برهنگي باشد، رسانه چه وظيفه اي در قبال اين نياز عمومي خواهد داشت؟ سؤال مهم تر و ريشه اي تر آنكه چه كسي در يك جامعه بايد اين حد و مرزها را تعريف كند؟ كدام نهاد مسوول «سليقه سازي» براي خواسته هاي مردم جامعه است؟ آيا نمي توان ادعا كرد كه برنامه هاي تلويزيون خود سليقه ساز هستند؟ آيا نبايد باور داشت كه برنامه هاي سطحي و بي كيفيت سليقه مردم را تنزل خواهد داد؟ سؤال مهم تر آنكه در مكتب شيعه رسانه با توجه به «نياز روز جامعه» برنامه سازي مي كند؟ يا برنامه هاي رسانه شيعه براساس «مكتب و شريعت» ساخته مي شوند و جامعه را بايد به طرف «اصول مكتب شيعه» سوق داد؟
***
در سال 57 با وحدت ميان مردم و رهبري، حكومتي تحت عنوان «جمهوري اسلامي» شكل گرفت. آنچه كه باعث سرور و شادي مردم بود، «اسلامي» بودن اين «جمهوري» بود. قرار بر آن بود تا آئين هاي فراموش شده و سنت هاي به خاموشي گراييده اسلام در دوره معدوم پهلوي با ظهور يك «جمهوري اسلامي» از نو احياء شده و جاني تازه بگيرد.
طبق اين ذهنيت، تصور و توقع عموم جامعه اين بود كه مطبوعات، كتاب، سينما، تلويزيون، راديو و موسيقي پا به پاي حوزه و دانشگاه و مدرسه، خدمتگزار نهضت حسيني باشند و هر كدام قسمتي از اين بيرق را بلند كرده و‌آن را افراشته دارند.
اما با گذشت 30 سال از آن انقلاب اسلامي، وقتي به داوري تلويزيون مي نشينيم- با كمال تأسف- رسانه اي را مي بينيم كه نتوانسته خيلي خوب عمل كند.
***
با گذشت 30 سال از انقلاب اسلامي، حماسه كربلا كه از محوريت خاصي در مكتب شيعه برخوردار است، در قالب سينمايي تنها به قدر انگشت شمار- كمتر از انگشت هاي يك دست- ظهور يافته است. انگار برنامه سازان ما (نه همه شان، آن عده كه داعيه مذهب و دين و انقلاب و اسلام دارند و ما آنان را در طيف سينماگران و برنامه سازان متعهد به اصول و ارزش ها مي شناسيم) دغدغه هايي بسيار مهم تر از عاشورا داشته اند.
بي گمان مظلوميت شيعه از همين نكته ريز پيداست كه سينماگر شيعي دغدغه اي در فيلمسازي عاشورايي ندارد! تلخ و ناراحت كننده اينجاست كه انقلاب اسلامي ما الهام گرفته از اين واقعه و قيام امام حسين(ع) در برابر ظلم و ستم بوده است. نه تنها انقلاب، بلكه مبناي دفاع مقدس ما و فرهنگ حاكم بر خاكريزهاي ما نيز بر چنين واقعه اي استوار بوده است.
فقط كافي است خيلي كوتاه و مختصر نگاهي به وصيت نامه هاي باقيمانده از شهداي اين هشت سال بيندازيم تا جايگاه امام حسين(ع) و نهضت عاشورا در جبهه ها ببينيم. سربازها همه شيفته و عاشق امام حسين(ع) بودند؛ اين را به سادگي مي توان از فيلم هاي مستندي كه از آن روزها باقي مانده است؛ فهميد. حالا تصورش را كنيد كه فيلمسازان و هنرمندان ما اين خمير مايه اصلي را فراموش كرده اند و در جست و جوي گمشده اي ديگر هستند. بايد پرسيد علت اين فراموشي چيست؟ آيا واقعاً اين سهل انگاري و اهمال سهوي است؟ يا تعمدي برنامه ريزي شده براي اين فراموشي وجود دارد؟ يعني بايد بپذيريم كه تمام برنامه سازان مذهبي ما همه با هم به صورت اشتراكي و البته سهوي عظمت واقعه كربلا را فراموش كرده اند؟
***
فيلم هاي «سفير» و «روز واقعه» از جمله فيلم هايي بودند كه در شكل و قطع سينمايي به اين نهضت پرداختند. شايد كمتر كسي بداند كه فيلم سفير با همت و تلاش «شهيد كلاهدوز» در سال 59 توليد شد. او با وجود آنكه نيروي رسمي ارتش بود و يك نظامي به حساب مي آمد، اما به خاطر علاقه اي كه به كارهاي هنري داشت، وارد اين عرصه شد. علاقه شهيد كلاهدوز به سينما و تعهدش به مكتب عاشورا، سفير را به وجود آورد. تهيه كننده اين فيلم «سپاه پاسداران» و تلويزيون بودند. در آن روزها اين فيلم تأثير بسيار زيادي بر جامعه داشت. مردم آن را ديدند و پسنديدند. كارشناسان سينما نيز سفير را دوست داشتند و طبق امكانات آن روزگار، آن را فيلمي بسيار خوب شمردند. تجربه اي كه هرگز ديگر تكرار نشد. شايد اگر شهيد كلاهدوز زنده بود و يا ما در نيروهاي سپاه دلسوزهاي هنرمند بيشتري داشتيم، امروز توليد و پخش سفيرهاي ديگري را نيز شاهد بوديم. روز واقعه نيز بر مبناي فيلمنامه بهرام بيضايي شكل گرفته بود. مردي كه با تمام حواشي موجود در زندگي شخصي و هنري اش، حداقل با نگارش اين فيلمنامه تا حدودي سهم خودش را نسبت به عاشورا ادا نمود. روز واقعه را شهرام اسدي كارگرداني كرد و در جشنواره آن سال نمره قابلي قبولي گرفت. او توانست از فيلم نامه فيلمي خوب دربياورد. فيلمي كه هنوز مردم تماشاي آن را به ديگران توصيه مي كنند و كارشناسان سينما نيز آن را دوست دارند. اشاره به اين نكته جالب است كه وقتي بهرام بيضايي را در كنار كارگردان هايي چون ابراهيم حاتمي كيا، رسول ملاقلي پور، جمال شورجه، جواد شمقدري، سلحشور، مجيد مجيدي و رضا ميركريمي قرار مي دهيم؛ بيشتر متوجه كوتاهي فيلم سازهاي مذهبي مان مي شويم.
***
شايد در پاسخ به اين سؤال مهم كه چرا هنرمندان متعهد و انقلابي ما بعد از انقلاب اسلامي درباره توليد يك اثر سينمايي با محوريت عاشورا كوتاهي كرده اند، بايد به اين نكته كليدي و حساس اشاره كرد كه اين جماعت با توليد چنين فيلم هايي مخالف بودند. اينها در خيالشان عاشورا و نهضت حسيني و كارزا بي بديل كربلا چنان حماسه عظيم و غيرقابل وصفي بود كه امكان به تصوير كشيدن و فيلم ساختن درباره آن وجود نداشت. آنها مي گفتند ما با ساخت فيلمي درباره عاشورا، فقط عاشورا را خراب مي كنيم. عاشورا تصويري بزرگتر از ابزار بيان هنري ماست. ابزار و سواد سينمايي ما قدرت آن را ندارد كه شخصيت هاي بزرگ تاريخ اسلام و قهرمان هاي كربلا و معصومين(ع) را آن گونه كه بودند و‌آن گونه كه حق مطلب است بر پرده ظاهر كنيم. پس نتيجه آن شد كه سكوت و فيلم نساختن را بهتر از خرابي عاشورا دانستند. البته وقتي ابزار سينمايي آن روزها را نگاه مي كنيم تا حدودي حق را به اين فيلمسازان خواهيم داد. اما فراموش نكنيم كه فيلم «سفير» نيز در چنين روزهايي و با همان امكانات اندك ساخته شد. به راستي اگر شور و عطش توليد چنين فيلمي باشد، ديگر هراسي براي شروع نيست. گويا براي فيلمسازي در زمينه «عاشورا» نياز به نهضتي بود كه هنوز اين نهضت ياران خود را پيدا نكرده بود و سينماي عاشورايي فرياد مي زد: «هل من ناصرا ينصرني...»
***
فيلم «سفير» راه را براي توليد سريال هاي مذهبي باز كرد. توليد اين فيلم باعث شد تا برنامه سازان تلويزيوني و تهيه كنندگان چشم هايشان را بشويند و جور ديگري ببينند و به اهميت سينما و تصوير در پرداخت به مضامين اعتقادي پي ببردند. اما همه اين اتفاق ها در تلويزيون رخ داد و نه در سينما. در همان روزها عده اي اين پرسش را مطرح كردند كه اگر فيلم سفير در سينما به نمايش درمي آمد، مي توانست چنين مخاطبي داشته باشد يا خير؟ چرا كه سفير، پخش تلويزيوني شده بود و طبيعي بود كه تلويزيون در حالت عادي و روزانه اش مخاطب ميليوني داشته باشد.
در آن روزها شرايط سينما شرايط خيلي خاصي بود. صندلي هاي سينما معمولاً خالي از تماشاگر بود و نگاه ها معطوف به جنگ و فرزندان اين ملت بود كه داشتند زير بارش گلوله از آرمان هاي انقلاب دفاع مي كردند. ناگفته نماند كه در همان روزهايي كه جنگ تازه تمام شده بود، بهروز افخمي توانست با كلوزآپ درشتي از صورت نيكي كريمي بر پرده سينما و بازي غيرمتعارف ابوالفضل پورعرب، مردم را به سينما بكشاند. هر چند اين فيلم در آن روزها در مسيري مخالف مسير عاشورا و ارزش هاي انقلاب و امام و شهدا بود، اما روح تهيه كننده ها را شاد كرد.
اين ركود سينما دليل اصلي آن شد كه هيچ فيلمسازي و حتي هيچ فيلم نامه نويسي سراغ كار مكتبي و عاشورايي نرفت. وقتي «عروس» مي فروشد ديگر چرا بايد سراغ «اندوه عاشورا» رفت؟ براي من هميشه اين سؤال مطرح بوده است كه چگونه بهروز افخمي «ميرزا كوچك خان» را در تاريخ ايران ديد اما «نهضت كربلا» و «هشت سال دفاع مقدس» را نديد. واقعاً نديد و ندانست؟ يا نخواست كه ببيند؟!
***
تلويزيون به فكر افتاد و سريال هايي نظير «امام علي(ع)» «تنهاترين سردار» و «ولايت عشق» ساخته شد. اين سريال ها -مخصوصاً سريال امام علي(ع) به كارگرداني موفق داوود ميرباقري- حركت هاي بسيار خوبي در مسير احياي تلويزيون مكتبي بودند. حركتي دامنه دار كه اكنون با «مختارنامه» به اوج خود رسيده است.
اما نكته اي كه بايد به آن اشاره كرد، اين مطلب است كه آن سريال ها هر چه بودند درباره «كربلا» و «نهضت امام حسين(ع)» نبودند. هنوز تلويزيون درباره نهضت امام حسين(ع) حرف قابل تأملي براي گفتن نداشت. در ادامه اين روند توليدي بايد به سريال هاي «سربداران»، «شب دهم» و «معصوميت از دست رفته» اشاره كرد. اين سريال ها به نوعي از راه ور در مضموني متبط با موضوع عاشورا به حساب مي آمدند، اما هنوز عاشورايي نبودند.
شايد اگر امكانات، هماهنگي ها و توانايي هاي قابل تقدير سريال خوش ساختي چون سربداران براي كاري با مضمون عاشورا به كار گرفته مي شد؛ اكنون توليدات تلويزيون اين همه شرمنده مكتب عاشورا نبود.
بايد از خود پرسيد آيا سريال هايي كه نام برده شدند واقعاً توانسته اند پيام عاشورا را به گوش مخاطبان تلويزيون برسانند؟ و آيا تأثيرگذار بوده اند؟ بايد اين نكته را هم درنظر داشت كه اين سريال ها و يا هر سريالي كه در زمينه مذهبي توليد شده است؛ تنها زاويه اي از حقيقت را، آن هم از ديدگاه توليدكنندگان آن نشان داده است. هر كارگردان بنا به منظر خود، تعاليم خود و برداشت هاي شخصي خود اين فيلم ها را ساخته است. ما در اين فيلم ها با حقيقت حماسه عاشورا و مكتب امام حسين(ع) روبه رو نبوده ايم، بلكه واقعه عاشورا را از دريچه دوربين، چشم كارگردانان و برنامه سازان تلويزوين ديده ايم.
***
تهيه كننده سربداران، كيهان رهگذر بود و آن را محمدعلي نجفي ساخته بود. سريالي تاريخي كه در سال 63 و براساس قيام سربداران خراسان به رهبري شيخ حسن جوري عليه استيلاي مغول بر ايران ساخته شد. يعني در رابطه با عاشورا و قيام امام حسين(ع) نبود. محمدعلي نجفي در مورد سربداران مي گويد: «سريال سربداران در مقطعي از تاريخ ايران ساخته شد كه هنوز از طرف دولتمردان بعد از انقلاب تصميمي در ارتباط با فيلم سازي گرفته نشده بود و هنرمندان ما مشكوك بودند كه آيا سينما مي تواند بعد از انقلاب ادامه داشته باشد يا نه؟»
سريال شب دهم نيز توسط حسن فتحي و به تهيه كنندگي حسن بشكوفه در سال 79 ساخته شد؛ داستان لوطي خوش مرام يكي از محلات تهران قديم كه دلباخته يكي از شاهزاده هاي قجري مي شود. دختر، شرط ازدواج را اجراي ده شب تعزيه در زمان ممنوعيتي كه از سوي رضاخان براي اجراي مراسم مذهبي معمول داشته، ذكر مي كند. باز مي بينيم كه امام حسين(ع) در حاشيه است و عشق در درجه اول روايت قرار دارد. داستان سريال معصوميت از دست رفته به كارگرداني داوود ميرباقري نيز معاصر با واقعه عاشورا اتفاق مي افتد و باز ما عاشورا و امام حسين(ع) را نمي بينيم. داستان اين سريال به سده نخست هجري برمي گردد و با محوريت شخصيتي به نام شوذب شكل مي گيرد. داوود ميرباقري به عنوان كارگردان معصوميت از دست رفته معتقد است كه فيلمش راجع به ترديدها، شك ها و فاصله بين ايمان آرماني و ايمان القايي است. اين سريال بهار سال 82 به آنتن شبكه سوم رفت و ناگفته نماند كه تلويزيون «النخيل» از بصره نيز اين سريال ايراني را پخش كرد كه با استقبال خوبي روبه رو شد.
***
هنر با وجود اين فيلم ها عاشورا در تلويزيون غايب است. فيلم سفير به ماجراي حضرت مسلم(ع) و حضور او در كوفه مي پردازد. يعني داستان فيلم عاشورا را پوشش نمي دهد بلكه قبل از آغاز نهضت عاشوراست. داستان فيلم روز واقعه هم واقعه عاشورا را پوشش نمي دهد و مربوط به بعد از عاشوراست. ماجراي عروسي يك جوان مسيحي با دختري مسلمان. اين جوان مسيحي به طرف كربلا حركت مي كند اما دير به سرزمين كربلا مي رسد. يعني بعد از عاشورا و زماني كه امام(ع) و همه يارانشان به شهدات رسيده اند.
از شواهد امر پيداست كه فيلم نامه نويسان از رويارويي با خود واقعه عاشورا واهمه دارند. آيا واقعاً تلويزيون ابزاري براي توليد يك فيلم مناسب درباره نهضت امام حسين(ع) ندارد؟ يا واقعاً نمي تواند به كارگرداني اعتماد كند كه بتواند اين پروژه عظيم را ساماندهي كند و به سرانجام برساند؟ بايد از مديران تلويزيون (مخصوصاً سيمافيلم) پرسيد كه آيا سريال حضرت يوسف(ع) و آن رقم نجومي كه صرف توليد آن شد مهم تر و واجب تر از مكتب عاشورا و حماسه امام حسين عليه السلام بوده است؟ آقايان مدير، اهميت نهضت عاشورا و اشاعه فرهنگ سرخ حسيني اولويت چندم شماست؟
30 سال از انقلاب گذشته است و ما هنوز مذهبي ترين برنامه مان «كليد اسرار» است كه توليد كننده آن يك كشور لائيك مثل تركيه است. مگر ما كارگردان مكتبي نداريم؟ آيا وقت آن نشده است كه به جاي «يانگوم ها» و «جواهري در قصرها» و چه و چه. به سراغ ناگفته هاي زندگي حضرت زهرا(س) و حضرت زينب كبري(س) و حضرت خديجه(س) برويم؟
چه كساني تلويزيون ما را مديريت مي كنند چرا واضحات از چشم شان مي افتد و آن را نمي بينند؟ آنها به چه فكر مي كنند؟ آيا آنها خطر هاليوود را درك نكرده اند؟ آيا بي خبرند كه امروزه هنر و صنعت فيلم سازي، تأثيرگذارترين رسانه در شكل دهي افكار عمومي است؟ آيا بي خبرند كه دشمنان تشيع و اسلام اين رسانه را درك كرده اند و‌آنرا فتح كرده اند و ما هنوز به تريبون نماز جمعه مان- كه البته مقدس است- متكي هستيم؟ آيا دنيا تريبون نماز جمعه مان را مي بيند يا «بچه هاي آسمان» مجيد مجيدي را؟ چه كنيم كه مجيد مجيدي دلش براي كارگر زحمتكش آواز گنجشك ها مي سوزد و دلش براي هيچ سه ساله و شش ماهه اي نمي سوزد؟ واقعاً تعهد به عاشورا كجاست؟

شکوه ها و خطبه ها
 

فرهنگ و حماسه عاشورا بي نياز از رسانه نبوده و نيست. نهضت سرخي که امام حسين (ع) و ياران با وفاي ايشان در صحراي کربلا بنيان نهادند. با تبليغات رسانه اي حضرت زينب کبري (س) و امام سجاد (ع) به بار نشست. مصداق همان مصرع معروف که مي گويد: «كربلا در کربلا مي ماند اگر زينب (س) نبود.» اگر اين دو پرچمدار راستين نهضت عاشورا - با آن بيان شيوا، آن علم بي کران و آن نفوذ کلام شان - نبودند تا واقعه کربلا را آن گونه که حقيقت داشت روايت کنند، مردم جاهل و ساده لوح آن روزگار- تحت تاثير رسانه يزيد بن معاويه و خطيبان دروغگويش - امام حسين (ع) را به عنوان يک خارجي پذيرفته و شهادت ايشان را مرگي معمولي و ناچيز قلمداد مي کردند. شکوه هاي حضرت زينب کبري (س) و خطبه هاي حضرت امام سجاد (ع) رسانه اي شد براي آگاهي و بصيرت آنها که گوششان را صداي سکه هاي طلا پر کرده بود.
منبع: آيه شماره دي ماه 89