جوانان عاشورايي


 

نويسنده: محمد جواد حاج علي اکبري




 
اگر مراجعه اي درست به زيارت عاشورا داشته باشيم، مي بينيم که اين زيارت منشور جامع خود سازي فردي و اجتماعي شيعه در تمام تاريخ خودش است. اين متن در واقع باز خواني همه رواياي اين واقعه بزرگ است کليد اصلي و کانوني اين زيارت آسماني هم اين است که زائر در ديدارش با امام حسين(ع) به وجد و شعور مي رسد و قدم درآستان مقدس پروردگار مي گذرد؛ چون اين زيارت معجوني است از درود به امام حسين(ع) و عرض ارادت به حضرت و دعا. آنجا که شما به امام حسين(ع) سلام مي کنيد در واقع داريد مناجات مي کنيد با پروردگارتان.

منشور زندگي عاشورايي
 

در متن کلمات زيارت عاشورا، اين جمله گنجانيده شده که به نظرم نقطه کانوني اي است که انسان زائر از خداوند متعال طلب مي کند: «اللهم اجعل محياي محيا محمد و آل محمد و مماتي و ممات محمد و آل محمد.» اين فراز در واقع يعني سير به سوي سعادت و خوشبختي جاوداني و حرکت به سوي زندگي الهي، با توجه به آن مثال هاي بر جسته اي که در بين ما هست؛ پيامبر و اهل بيت(ع). مي گوييد خداوند زندگي من را مانند آن بزرگواران قرار بده و مرگ من را هم مانند آنها. اين يعني يک زندگي و مرگ الهي. اين قله زيارت عاشورا است. زيادت عاشورا قلل مرتفعي دارد. اما اين قله، اوج آن است که شما در اين جمله مي بينيد. زندگي و مرگ، شبيه و هم سنخ و متناسب با رنگ و بوي زندگي و مرگ انسان کامل است. تمام نکته عاشورا مي خواهد اين را به بشريت الهام ببخشد.

عاشورا، الگوي جاودان زندگي
 

نکته جالبي که در واقعه عاشورا وجود دارد و در واقع حکمتي از حکمت هاي الهي است اين است که تمام نسل ها در آن وجود دارند. در واقعه کربلا کودکان عاشورايي داريم، جوانان عاشورايي داريم، مردان عاشورايي داريم، نوجوان عاشورايي داريم، پيرمرد وپير زنان عاشورايي داريم. تمام مقاطع سني در آن نقطه حساس به هم متصل مي شوند چون آنجا يک الگوي هماهنگ و متناسب و جاوداني ارائه مي شود. همه هستند از کودک شير خواره حضور دارد تا پيرمرد 70 ساله اگر از اهل بيت(ع) هستند، ازاصحاب هم هستند. حجت براي همه تمام مي شود. البته در ساختن قضيه عاشورا جوانانش نقش ويژه اي داشتند. وقتي مقاطع سني را در مورد اصحاب و ياران مطالعه مي کنيد، مي بينيد جوانان تلاتو و بر جستگي خاصي در اين حماسه دارند.

به عمل کار برآيد
 

در روايت هست که جماعتي بعد از موسم حج آمدند مدينه تا خدمت اما رضا(ع) برسند. در معرفي خودشان گفتند ما جمعي از شيعيان علي(ع) ابن ابي طالب هستيم و مي خواهيم مولايمان حضرت رضا(ع) را ملاقات کنيم ظاهرا از منطقه ايران هم بودند؛ خراسان، خبر را به به امام رساندند. اما م اين کاروانيان را راه نداد و تحويل نگرفت. اين ماجرا مکرر اتفاق افتاد. اين کاروانيان چنديد بار آمدند و تحويل گرفته نشدند و منتظر ماندند دم درعجيب است؛ کانون مهر و منظر نامه محبت الهي، اينها را نمي پذيرد. در آخرين بار، اين کاروانيان به خدمتکار امام گفتند به حضرت امام رضا(ع) بگو به ما جواب بدهيد زيرا ما داريم به شهر خودمان بر مي گرديم، ما چه جوابي به دوستان و زن و بچه خودمان بدهيم، بگوييم رفتيم و امام رضا(ع) ما را تحويل نگرفت؟! پيغام را خدمت آقا رساندند. حضرت فرمودند حالا بگوييد بيايند. اين صحنه خيلي صحنه عجيبي است. وقتي اينها خدمت اما وارد مي شوند، حضرت دوباره آنها را تحويل نمي گيرد و خيلي سنگين با آنها برخورد مي کند. در واقع اينها دارند مجازات مي شوند. اما به خاطر چه گناهي؟ خدمت اما که رسيدند گفتند: آقا مشکل ما چيست؟ چرا اينقدر با ما سنگين برخورد کرديد؟ چند بار آمديم در خانه تان ما را راه نداديد. حالا هم که راه داديد، احساس مي کنيم پذيرش خوبي از ما نيست؟ حضرت جواب دادند: « ادعاي بزرگي کرديد وقتي به شما گفتند شما کي هستيد؟ گفتيد ما از شيعيان علي(ع) ابن ابي طالبيم. اما من که نگاه مي کنم، اثري از اين ادعا در شما نمي بينم.» بعد حضرت معيار دادند و فرمودند مي دانيد شيعه علي(ع) کيست؟! شيعه علي(ع) حسن است و حسين(ع) است. ابوذر و سلمان شيعه علي(ع) هستند. بعد اما رضا(ع) به اينها گفت اگر مي گفتيد ما دوستان علي(ع) هستيم راست گفته بوديد. گفتيد شيعه که در واقع دروغ گفتيد. زماني که حضرت اين جمله را گفتند اينها متوجه اشتباهشان شدند و گفتند که آقا ما دوستدار و ارادتمند شما هستيم. ما محب شما هستيم. ما در پيروي از علي(ع) فاصله زيادي با شما داريم. تا اين جمله را گفتند جمع برگشت و فضا عوض شد. امام به پا خاستند و يکي يکي اين کاروانيان را مورد تفقد خود قرار دادند و به آنها محبت فرمودند. بعد هم حضرت به آنها هديه و صله داد. يعني چه؟ خدا کند اين را ما خوب بفهميم. يعني ادعايي داشتيد که هيچ حقيقت نداشت. وقتي انسان ادعايي دارد که پشتوانه اي از حقيقت ندارد، ناقص است. يعني اساس، صدق و راستي و هماهنگي ادعا با عمل است. يعني حضرت با اين عمل مي خواستند يک خط جدي و بر جسته اي را براي همه دوستداران اهل بيت(ع) در همه زمان ها ترسيم کنند.

جوان عاشورايي کيست؟
 

عنوان جوان عاشورايي عنوان برجسته اي است. بايد مطالعه کنيم که اين عنوان چه مختصاتي دارد؟! بايد ببينيم از فرهنگ عاشورا براي يک جوان چه چيزهايي استخراج مي شود. بايد آنها را کنار هم بگذاريم، دسته بندي کنيم و محور قرار بدهيم و براي رسيدن به آن تلاش کنيم. جوانان عاشورايي، عنواني است که عزيزان جوان بايد آن را براي خود حلاجي کرده و با معيارهاي کربلا و عاشورا به سمت آن حرکت کنند. اولين طرازهم دراين مسير، حضرت علي اکبر است. طرازبعدي، حضرت ابوالفضل(ع) است. اينها عالي ترين درجه از يک زندگي الهي هستند که تفسيرحيات و مرگ هماهنگ با انسان کامل هستند. اگر کسي گفت جوان عاشورايي، فرهنگ متمايزي را معرفي مي کند و مي گويد من از اين طايفه ام. آن وقت باير آثارش در زندگي جوان معلوم باشد. صدق اين را به ما مي گويد و ما هم بايد همه زندگي مان را خرج همين کنيم. سعادتمند کسي است که عمر خود را براي حسين(ع)ي شدن و عاشورايي شدن هزينه کند؛ يعني براي همان زندگي و مرگي که مورد پسند خداي متعال است. اين حرکت و شناسايي، کارهيات ها و عزيزاني است که دلبسته سيدالشهدا (ع) هستند. جوان عاشورايي يعني کسي که دائم در حال خود شناسي و خود سازي است. دائم خودش را با امام حق هماهنگ مي کند. در خط امامت است. اهل بصيرت است. زمان و مختصات آن را مي شناسد. اهل انتخاب هاي بزرگ و خوب است. عاشورا يعني انتخاب بزرگ. وقتي همه به بن بست مي رسند، عاشورا تازه اول راه است. وقتي همه رسيدند به پايان خط، تازه امام حسين(ع) آنجا ايستاده. عاشورا يعني راه بدون بن بست و جوان عاشورايي معدن انرژي هاي مثبت است و اميدوار، شجاع و اهل خطر. جوان عاشورايي صدرنشين است. اتصال يک جوان عاشوراييبه حلقه امات است که او را وصل مي کند. متصل است به اما عصرو از طريق نايب حضرت درعصرغيبت، در حلقه ياران حضرت است. جوان عاشورايي آن کسي است که تمام شخصيتش حاله اي از ادب فراگرفته و تمام وجودش مملو از شور و حماسه است. يک شخصيت پر تلاش و ورزيده که چابک، با طراوت و محياي براي انجام ماموريت است. با تنبلي سازگاري ندارد. از شخصيتش برکت ومحبت مي بارد. گوي سبقت را در احسان و مهرورزي از ديگران گرفته، اما دشمن شناسي اش درجه يک است. خلاصه کلام، جوان عاشورايي يعني جوان مومن، سرزنده، هوشيار، در صحنه، باطراوت، پراميد، خط شکن، شجاع، حماسه پرداز، مهربان، باادب، باتقوا و...

هيات ها؛ شبکه اي از منتظران
 

وقتي روي هيات هاي عزاداري پرچم مي خورد، معني اش اين است که ما ميراث دار وخونخواه حسين(ع) هستيم. ما با صاحب اين واقعه نسبت داريم. بهترين و خالصترين شبکه منتظران موعود، همين هيات هاي ناب ما هستند که در کمال اخلاص و پاکيزگي خودشان را مهيا مي کنند براي اين که مقدمات را براي آن کار آخر فراهم کنند. جوان ها بايد درباره وضعيت هيات ها خوب دقت کنند. يک بررسي و آسيب شناسي کنند. اين کار را بايد فقط جوانان انجام بدهند. البته بايد از استادان بهرمند شوند. همان طور که جوان عاشورايي را بايد مطالعه کرد، هيات هاي عاشورايي را هم بايد بررسي کنيم. بايد مختصات، ويژگي هاو هندسه اصلي آن را استخراج کنيم. در باب هيات هاي عزاداري ما بين دو وضعيت قرار گرفته ايم که هيچ کدام را نمي پسنديم؛ به خصوص در مورد فضاي هيات ها در محرم. هيات ها هميشه در حال کار کردن هستند، ولي گل کارشان محرم و صفر است. اول، هيات هاي سنتي ماست. منظورم از هيات هاي سنتي اين نيست که بخواهد مهم هيات هاي قديمي را در بر بگيرد، بلکه سبک مد نظرم است. در سبک ها براي عرض ارادت به محضر سيدالشهدا(ع) ، ما مي گوييم اين سبک، يک سبک آميخته با يک حزن منفعل است؛ يعني هدفشان اين بوده که جمع بشوند و گريه کنند. فضاي شعرها، حال و هواي جلسات، همان چيزي است که شهيد مطهري در برابرش فرياد ها زد. شعرهاي زليلانه و حقيرانه که هيچ نسبتي با امام حسين(ع) و عاشورا ندارد. اين يک مد و يک سبک است. يک سبک ديگر هم هست که بايد اسمش را گذاشت مدرن. اين سبک مدرن هم دارد به صورت همان سبک قديمي و سنتي ماتبديل مي شود. در واقع سبک منفعل است که دنبال فضاهاي تراژيک هستند. نگاهشان به حادثه، بيشتر نگاه تراژديک است. از يک ادبيات سانتي مانتال استفاده مي کنند. دور هم جمع مي شوند و لحن وسبک درست مي کنند. شعر هايي که مي خوانند نوعا شعرهاي بسيار مبتذل و سطحي هستند. دائما دنبال چشم و خط و خال ابرو هستند. ترانه هايشان هم، ترانه هاي بسيار مبتذل و دم دستي. هيچ کدام از اين دو نوع هيات را براي امام حسين(ع) نمي پسنديم. من نمي گويم کساني که در اين جلسات شرکت مي کنند اجر نمي برند. چون اصلا ربطي به من و خيلي ها ندارد. بالاخره دل آدم هاست و حضورشان بر سر سفره امام حسين(ع). اما بايد ديد پسند امام حسين(ع) چيست و هيات مناسب و مطلوب از نگاه سيدالشهدا کدام است؟

اصل، معرفت است
 

هيات مطلوب، همان هياتي است که شهدا معرفي کردند. با وقوع انقلاب اسلامي، آن ادبيات ناب عاشورايي در مجالس عزاي حسين(ع)ي جريان پيدا کرد. اصلا ما با همان ادبيات انقلاب، جنگيديم. با انقلاب اسلامي و جنگ، هيات ها غبار روبي شدند و جوان ها هم ميان دار. بزرگ تر ها هم همراه آنها شدند. ادبيات عاشورايي، ادبيات اصلي شد. الان رسالت هيات ها اين است که جوان ها به تبعيت از شهدا، پرچم ها را بگيرند. اما مجالسي وجود دارد که اسمش هم مجلس عزاداري است، ولي در آن اصلا نشاني از شهدا نيست. چنين جلسه اي اصلا جلسه عاشورايي نيست. اگر در سن و سال شهدا بررسي کنيد، متوجه مي شويد که بيش تر آنها بين15 تا24 سال سن داشتند. اين يعني چه؟! اين همان جوان عاشورايي است. بايد در تمام اين هيات ها اين شهدا حضور داشته باشند. يعني يک هيات داشته باشيم که در اين زمان و شرايط نمونه واقعي يک هيات عاشورايي باشد. اينجا ودراين هيات ها ديگر رقابت برسرعلم و کتل نيست. رقابت سبک و... نيست. جوانان بايد هيات هايشان را معرفت محور کنند. در اين هيات ها بايد کتاب خوانده شود. استاد دعوت شود. کارها بايد معرفت محور باشد. متانت، معرفت، سلامتي ازاعو جاج ها، نجابت، شور و حماسه، توليد شجاعت و فرهنگ انقلابي؛ اينها کارکردهاي يک هيات شايسته و عاشورايي است.

اذان بي نماز
 

به تعبير حضرت آيت الله جوادي آملي، مجالس حسيني بايد محوريتش با معرفت باشد. يعني يک ياز شاخص هاي هيات صحيح اين است که معرفت محور باشد. آنهايي که در اين هيات شرکت مي کنند، بصيرت پيدا کنند.
معرفتشان در پوشش آن حماسه و شور منتقل شود. بعد يک مثالي را ايشان مي زنند. فرق سينه زني ها با منبر، مثل اذان و نماز است. شما هر چه دلتان بخواهد اذان بگوييد، با زيباترين لحن و بهترين روش اذان بگوييد، ولي نماز نخوانيد، اين کار که اثري ندارد. اصل مساله، همان نماز است.
منبع: آيه شماره دي ماه 89