نگاهی به فیلم طلوع (فردریش ویلهلم مورنائو، 1927)


 

نويسنده:سید آریا قریشی




 
مقدمه: فردریش ویلهم مورنائو را در کنار فریتز لانگ، بزرگ ترین کارگردانان تاریخ سینمای آلمان می دانند. او و لانگ، هر دو محصول دوران خفقان پس از جنگ جهانی اول به شمار می روند. نهضت اکسپرسیونیسم در همان دوره ها بود که جای خود را در سینمای آلمان باز کرد و مورنائو، یکی از تأثیرگذارترین و بزرگ ترین کارگردانان این نهضت به شمار می رود. پس از ساختن شاهکارهایی چون «نوسفراتو: سمفونی وحشت»، «آخرین خنده» و «فاوست»، مورنائو به هالیوود مهاجرت کرد و در آن جا به فیلم سازی مشغول شد. «طلوع: آواز دو انسان»، نخستین فیلم مورنائو در هالیوود به شمار می رود.
خلاصه داستان: مردی روستایی به همراه همسر و تنها فرزندش، زندگی آرامی دارند. در هنگام تعطیلات، زنی شهری که برای تفریح به آن جا آمده، مرد را اغوا و سرانجام به او پیشنهاد می کند که زنش را غرق کند. مرد به بهانه ی بردن زنش به شهر، او را سوار قایق می کند. اما در آخرین لحظه می فهمد توان این کار را ندارد. زن که از رفتارهای مرد هراسان شده، به محض رسیدن به شهر از او می گریزد. ولی مرد با تلاش فراوان، دوباره دل زن را به دست می آورد و در طول حضور این دو در شهر، عشق آن ها دوباره پا می گیرد. در راه برگشت، توفانی درمی گیرد و زن به درون آب می افتد. مرد که همسرش را پیدا نکرده، به گمان مرگ او، غمگین به خانه برمی گردد. زن شهری به سراغ مرد می آید و مرد، در حالتی هیستریک گلوی زن شهری را به قصد کشت می فشارد که در همین حین خبر می رسد همسرش پیدا شده است. مرد، زن شهری را از خود می راند و زندگیش را با همسرش پی می گیرد. زن شهری، ناکام و مغموم آن جا را ترک می کند.
و اما فیلم...: بدون شک طلوع یک شاهکار است. فیلمی که هم شریف و انسانی است و هم یک فیلم خوش ساخت. به خصوص از حیث کارگردانی. مورنائو به خوبی نشان می دهد که چگونه می توان از یک داستان پیش پا افتاده، یک شاهکار جاودان ساخت.
طلوع، علی رغم این که در آمریکا ساخته شده، اما هنوز وامدار اکسپرسیونیسم آلمان است. استفاده های خلاقانه از سایه و نورپردازی غریب فیلم، میراث فیلم های دوره ی آلمان مورنائو به شمار می روند. راستش برای فیلمی چنین غنی از نظر بصری، بهترین راه برای انتقال مضمون آن، استفاده از قاب های خود فیلم است. قاب هایی به یقین کامل از لحاظ بصری، و هوشمندانه از نظر کارگردانی.

تصویر 1: قابی از اوایل فیلم. زن شهری در پس زمینه ی تصویر ایستاده و زن و مرد روستایی در حال خوردن شام هستند. زن شهری آشکارا در موضع قدرت قرار دارد. به در تکیه داده و بر خلاف پیرزن و پیرمرد روستایی که به صورت کج در قاب قرار دارند (انگار همه چیز در حال سقوط است)، کاملاً صاف ایستاده و در مرکز تصویر هم قرار دارد. بخاری که از دیگ سمت راست قاب در حال خروج است، گویی پیش بینی حوادث و التهاب آینده است.

تصویر 2: یکی از مهم ترین خصوصیات فرمی آثار مورنائو، عدم نمایش چهره ی افراد در موقعیت های بحرانی و تکیه ی او بر حالات بدن آن ها است. در این سکانس، مرد روستایی در حال عزیمت برای ملاقات زن شهری در یک نیزار است و ما به جای این که صورت او را ببینیم، نمایی از پشت او داریم که تأکید بر قوز اندک آن است. انگار مرد دارد باری را بر دوش خود حمل می کند. ماه کامل در سمت چپ تصویر، تنهایی مرد و فضای گرفته و مه آلود نیزار، تردید و ابهام درونی او بین دو قطب مؤنث ماجرا را مؤکد می کنند.

تصاویر 3، 4 و 5: سه نمای دیگر که هوشمندی مورنائو را در عدم نمایش چهره ی شخصیت اصلی در لحظات بحرانی نشان می دهد. در تصویر آخری که مرد می خواهد همسرش را غرق کند، خمیدگی پشتش اغراق شده و بیشتر از نماهای قبل است.

تصویر 6: مرد توسط زن شهری اغوا شده تا همسرش را غرق کند. زن روستایی معصومانه خوابیده و مرد، از سر قرارش با زن شهری برمی گردد و با خباثت نگاهی به زنش می اندازد. در این جا، نمونه ای از کاربرد اکسپرسیونیستی سایه را شاهدیم. سایه ی مرد، به مثابه ی یک تهدید مرگبار، روی زنش می افتد. این استفاده از سایه را مقایسه کنید با...

تصویر 7: ... این نما. مرد از سفر برگشته و گمان می کند همسرش را از دست داده. باز هم سایه ی مرد روی تختخواب همسرش پیداست اما این بار حالت مغمومی دارد و قوز پشتش حتی در سایه اش هم پیداست. قرینه ای برای مقایسه ی حالت درونی مرد در این نما و نمای قبلی.

تصویر 8: این نما مربوط به شهر است. جایی که مرد تلاش می کند دل زن را به دست بیاورد. حالا زن محور ماجراست و نه مرد. پس این بار مورنائو چهره ی مرد را به نشان می دهد و صورت زن پنهان است. در ضمن تقابل خطوط اریب شانه های هر دو نفر (به خصوص مرد) با خطوط افقی و عمودی پس زمینه ی تصویر، کمپوزیسیون غریبی می سازد که بیش از پیش حصار درونی که شخصیت ها در آن گرفتارند را نمایان می کند. در ضمن، به صندلی خالی که در بین زن و مرد مشاهده می شود، توجه کنید. این صندلی کارکرد مهمی در این صحنه دارد. به خصوص وقتی به یاد بیاوریم که تنهایی آدم ها و عدم توانایی در برقراری ارتباطی نرمال با محیط اطراف، از تم های همیشگی فیلم های مورنائو به شمار می رود و در این صحنه هم عدم توانایی مرد در بازگرداندن ارتباط سابق با همسرش را شاهدیم.

تصویر 9:مرد در حالی که شرایط عادی اش را ندارد، تصمیم به خفه کردن زن گرفته است. این تصویر را با تصویر شماره 1 مقایسه کنید. حالا دیگر حاشیه ی امنیت برای زن شهری از بین رفته است. پس به جای دیوار محکمی که در تصویر شماره ی 1، زن شهری به آن تکیه داده بود، فقط یک سری نرده وجود دارد. ضمن این که مورنائو آگاهانه به جای این که مرکز قاب را به دو بازیگرش اختصاص دهد، آن ها را به گوشه ی تصویر رانده تا فشاری که به زن شهری وارد می شود، بیش از پیش برای تماشاگر ملموس شود.
منبع:http://www.cinemanegar.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb