دفاع اهل بيت (عليهم السلام) از سيره و سخن پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)
دفاع اهل بيت (عليهم السلام) از سيره و سخن پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)
درآمد
«إنَّ في أيدي النّاس حقّاً و باطلاً و صدقاً و کذباً و ناسِخاً و منسُوخاً و عامّاً و خاصّاً و محکماً و متشابهاً و حِفظاً و وهماً و لقد کذبَ علي رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) علي عهده حتَّي قامَ خطيباً فقالَ من کذبَ عليَّ متعمِّداً فليتبوّأ مقعده من النّار؛ (1) آنچه در بين مردم شايع است، هم احاديث حق است و هم باطل، هم راست و هم دروغ، هم ناسخ و هم منسوخ، هم عام و هم خاص، هم محکم و هم متشابه، هم احاديثي است که به خوبي حفظ شده و هم رواياتي که طبق ظن و گمان، روايت گرديده است. در عصر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آن قدر به آن حضرت دروغ بسته شد که به پا خاسته، خطبه خواند و فرمود: «هر کس عمداً به من دروغ ببندد، جايگاه خويش را در آتش جهنم بايد انتخاب کند».
اميرمؤمنان (عليه السلام) در ادامه، افرادي را که حديث از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي کنند، به چهار دسته تقسيم مي کند:
«1.منافقي که نقاب اسلام بر چهره زده و اظهار ايمان مي کند. او بدون هيچ باکي از گناه، متعمدانه به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دروغ مي بندد.
2. کسي که از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) چيزي شنيده، اما آن را درست حفظ نکرده، بلکه در آن اشتباه نموده است؛ ولي عمداً به آن حضرت دروغ نبسته، آنچه در اختيار دارد، روايت مي کند و به آن عمل مي نمايد و مي گويد: من از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آن را شنيده ام.
3. کسي که شنيده پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به چيزي امر فرموده، در حالي که (اين امر موقت بوده و) بعداً پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از آن نهي نموده و او نهي آن حضرت را نشنيده است و يا اين که نهي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) را شنيده، ولي از امري که بعداً نموده است، بي اطلاع مانده است.
4. کسي که نه به خدا دروغ بسته و نه بر پيامبرش، از خوف خدا و براي تعظيم پيامبرش (صلي الله عليه و آله و سلم) دروغ را دشمن مي دارد، و نيز در آنچه شنيده، اشتباهي برايش پيش نيامده است بلکه آن را با تمام جوانبش آن چنان که شنيده، حفظ کرده است.»(2)
با تدبّر و دقّت و کلام امام علي (عليه السلام) مي توان اين پرسش مهم را مطرح نمود که: در چنين فضايي، اهل بيت (عليهم السلام) در جهت پاسداري از ميراث گرانبهاي متن احاديث پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) چه تلاش و اقداماتي انجام دادند؟ و به تعبيري اهل بيت (عليهم السلام) چگونه به دفاع از سيره و سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) پرداختند؟
پژوهش حاضر مي کوشد تا بخش اندکي از اقدامات معصومان (عليهم السلام) را در عرصه دفاع از عظمت و ارزش احاديث رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و پاکسازي اين چشمه زلال «وحي» از خس و خاشاک «وهم» و «جعل»، معرفي نمايد.
شيوه دفاع اهل بيت (عليهم السلام) از متن احاديث نبوي (صلي الله عليه و آله و سلم)
1. ارائه ملاک هاي متقن براي تشخيص روايات جعلي
الف) قرآن کريم
«خَطَبَ النَّبيُّ (صلي الله عليه و آله و سلم) بِمِني فقال: أيها النّاسُ ما جاءَکم عنِّي يُوافِقُ کتابَ اللهِ فأنَا قلتُهُ و ما جاءکم يُخالِفُ کتابَ الله فلم أقُله؛(7) پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در منا، خطبه اي ايراد نمود و فرمود: «اي مردم! هر آنچه از من به شما رسيد و موافق قرآن بود، آن را من گفته ام و آنچه به شما رسيد و مخالف کتاب خدا بود، من آن را نگفته ام».
اينکه امام صادق (عليه السلام) چنين روايتي را از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي کند، نشانه اهتمام و تأکيد اهل بيت (عليهم السلام) بر ضرورت نقد محتوايي احاديث نبوي (صلي الله عليه و آله و سلم) است. به ويژه آنکه ممنوعيّت نقل و تدوين احاديث پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در زمان امام صادق (عليه السلام) به تازگي از ميان برداشته شده بود و جامعه اسلامي در آن زمان به يکباره با انبوهي از احاديث منسوب به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) روبه رو گرديده بود.(8)
اين شيوه از نقد حديث در سيره اهل بيت (عليهم السلام) داراي نمونه هاي عيني و عملي نيز مي باشد؛ براي مثال، روزي يحيي بن اکثم در جلسه اي که در آن مأمون و افراد بسياري حضور داشتند، از امام جواد (عليه السلام) سؤال نمود: «روايت شده که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «لو لم أُبعث لبُعِثَ عُمَرُ؛(9) اگر من به پيامبري برانگيخته نمي شدم، همانا عمر پيامبر مي شد. (نظر شما درباره اين روايت چيست؟)» امام جواد فرمود:
«کتاب ُالله أصدقُ من هذا الحديث يقولُ الله في کتابه (وَ إذ أَخَذنا منَ النَّبيينَ ميثاقَهُم و منک و من نوحٍ)(10) فقد أخذَ الله ميثاقَ النَّبيينَ فکيفَ يمکنُ أن يبدَّلَ ميثاقهُ و کانَ الأنبياءُ لم يشرکوا طرفه عينٍ فکيف يبعثُ بالنُّبُوَّه مَن أشرَک و کانَ أکثَرُ أيامهِ معَ الشِّرک بالله؛ (11) کتاب خدا از اين حديث صادق تر است. خداوند در کتابش مي فرمايد: «يادآر هنگامي را که از پيامبران پيمان گرفتيم و (همچنين ) از تو و از نوح...» پس با اين ميثاقي که خداوند از انبيا گرفته، چطور ممکن است آن را عوض يا تبديل نمايد در حالي که هيچ يک از انبيا حتي لحظه اي به خداوند شرک نورزيدند؟ چگونه کسي (عمر بن خطاب) که بيشتر عمرش مشرک بوده، به نبوت مبعوث مي شود؟»
مطابق با آيه شريفه اي که بدان استناد شده، خداوند در گذشته از همه پيامبران، از جمله انبياي اولوالعزم، ميثاقي بسيار محکم و خاص آنان که به نبوتشان ارتباط دارد، گرفته است.(12) محتواي اين «ميثاق غليظ» که طبق برخي روايات(13) در نشئه اي غير از اين دنيا صورت گرفته، گر چه در اين آيه مجمل است، اما مي توان با بهره گيري از آيات ديگر مانند آيه (وَ إذ أخذ الله ميثاقَ النَّبينَ لما ءاتيتکم مِّن کتابٍ و حکمهٍ ثمَّ جاءکم رسولٌ مُّصدقٌ لَّما معکم لتُؤمنُنَّ به و لتنصُرُنَّهُ...)(14) (إنَّ هذه أُمَّتُکم أُمَّهً واحدهً و أنا رَبُّکم فاعبُدُون)(15) و (شرعَ لکم من الدِّينِ ما وصّي به نوحاً و الَّذي أوحينا إليک و ما وَصَّينا بِهِ إبراهيمَ و موسي و عيسي أن أقيموا الدِّينَ و لا تتفرَّقُوا فيهِ...)(16) چنين برداشت نمود که اين «ميثاق» اقامه دين، تصديق و ياري انبياي قبل و بعد خود، و حرکت در خط توحيد و يکتاپرستي است. چنين ميثاقي هيچ گاه با شرک و کفر سازگار نيست و نمي توان گفت خداوند در آن زماني که از انبيا پيش از نبوّتشان پيمان اکيد گرفته، به آنان اجازه داده تا بخشي از عمرشان را در اين دنيا به شرک ورزي سپري نمايند. بنابراين انبيا لحظه اي اين پيمان را نقض نکرده و به خداوند شرک نورزيده اند. با اين بيان، چگونه ممکن است خداوند ميثاق خود را تبديل و دگرگون نمايد و بر خلاف محتواي آن پيمان، از کساني که بخشي از عمرشان را به شرک مي گذرانند، چنين ميثاق غليظي را اخذ نمايد؟! از اين رو مضمون روايت منسوب به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از آنجا که مخالف با مضمون آيات قرآن است، نمي توان آن را صادر شده از پيامبري دانست که (و ما ينطقُ عن الهوي إنِ هُوَ إلاّ وحيٌ يوحي)(17) است.
ب) سنت نبوي (صلي الله عليه و آله و سلم)
«قالَ رسولُ الله (صلي الله عليه و آله و سلم) في حجَّهِ الوداعِ قد کثرت علي الکذَّابَهُ [الکذابه] و ستکثرُ فمن کذبَ عليَّ مُتَعمِّداً فليتبَوَّأ مقعده من النَّارِ فإذا أتاکم الحديث فاعرضوهُ علي کتابِ الله و سُنَّتي فما وافقَ کتابَ الله و سُنَّتي فخذوا بِهِ و ما خالَفَ کتابَ الله و سنَّتي فلا تأخذوا به؛ (19) رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در حجه الوداع فرمود: دروغ بر من زياد شده است و بيش از اين نيز (پس از من) زياد خواهد شد. هر کس عمداً بر من دروغ ببندد، پس بايد جايگاه خود را در آتش قرار دهد. پس هر گاه حديثي به شما رسيد، آن را به کتاب خدا و سنت من عرضه کنيد. آنچه موافق قرآن و سنّت من بود، آن را برگيريد و آنچه مخالف قرآن و سنّت من بود، آن را اخذ نکنيد».
نمونه عملي اين نوع معيار، در ادامه حديث امام جواد (عليه السلام) اين گونه بيان شده است:
يحيي بن اکثم به امام جواد (عليه السلام) عرض نمود: [از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم)] روايت شده که فرمود: «أنَّهُما سيّدا کهُولِ أهل الجنَّه؛(20) آن دو (ابوبکر و عمر) آقاي پيران اهل بهشت اند. (نظر شما درباره اين روايت چيست؟)». امام در بخشي از پاسخ خود فرمود: «... وَ هذا الخبرُ وضعه بنو أميّه لمضادَّهِ الخبر الَّذي قالَ رسُولُ الله (صلي الله عليه و آله و سلم) في الحسنِ و الحسينِ بِأنَّهُما سيّدا شباب ِأهلِ الجنَّه؛ اين خبر را بني اميّه جعل نموده اند؛ زيرا محتواي اين روايت با آن حديث رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) که درباره حسن و حسين (عليهما السلام) فرمود: همانا آن دو آقاي جوانان اهل بهشت اند، تضاد دارد».
وجه تضاد روايت منسوب به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با روايت «الحسن و الحسين (عليه السلام) سيّدا شباب أهل الجنه»(21) که از جمله احاديث «ثابت»(22) و «متواتر»(23) به شمار مي رود، آن است که اگر طبق مقتضاي اين دو حديث گفته شود که ابوبکر و عمر، جزء پيراني هستند که در بهشت همراه و سيد پيران هستند، و حسن و حسين (عليهما السلام) جزء جواناني هستد که در بهشت همراه و سيّد جوانان مي باشند؛ بايد پاسخ داد که اين دو امام در سنّ جواني از دنيا نرفته اند تا گفته شود اين دو، سيد جوانان و ابوبکر و عمر، سيد پيراني هستند که وارد بهشت مي شوند. بنابراين مراد از «جوانان» در روايت، صفت «مروّت» و «فتوّتي» است که ممکن است در پيران هم وجود داشته باشد. پس آن دو امام سيد جوانان و پيران اهل بهشت از جمله ابوبکر و عمر- اگر داراي دو ويژگي مذکور بوده باشند - خواهند بود و با توجّه به اين تفسير، روايت «سيد کهول اهل الجنه» متناقض با حديث قطعي الصدور «الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنه» مي باشد.(24)
ضمن اينکه اصلاً در بهشت «پيري» وجود ندارد تا گفته شود ابوبکر و عمر، آقا و سرور پيران بهشتي هستند!
2. پيرايش حديث پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از کج فهمي
اخباري را که مي شنويد، پيرامون آن تفکر کنيد، تفکر براي عمل، نه تفکر براي روايت؛ زيرا راويان علم بسيارند و عمل کنندگان آن کم»، اشاره به لزوم پيراستن محتواي حديث از برداشت هاي نادرست براي عمل به آن داشته باشد؛ پيرايشي که نتيجه آن، مطابق سازي عمل با معناي صحيح حديث و نيز جلوگيري از نامعتبر و جعلي خواندن بي رويه احاديث مي باشد. با اين بيان مي توان نمونه هايي از روايات اهل بيت (عليهم السلام) را که با معيار و ميزان، به نقد فهم احاديث نبوي (صلي الله عليه و آله و سلم) پرداخته اند، چنين بازگو نمود:
الف) ابن ابي عمير، از عبد المؤمن انصاري نقل مي کند که به امام صادق (عليه السلام) عرض کردم: گروهي از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت مي کنند که فرمود: «اختلاف امّتم، رحمت است». حضرت فرمود: آري، درست مي گويند! عرض کردم: بنابراين اگر اختلافشان رحمت است، پس اجتماعشان بايد موجب عذاب باشد؟! امام (عليه السلام) فرمود: اين گونه که تو فکر مي کني و ديگران برداشت مي کنند، نيست. مقصود پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در واقع اين سخن خداوند است که مي فرمايد: (فَلَو لا نَفَرَ من کلِّ فرقهٍ منهم طائفهٌ ليتفقُّهُوا في الدِّينِ و لينذروا قومهُم إذا رجعوا إليهم لعلَّهم يحذرونَ)؛ (26) «چرا از هر گروهي از آنان، طايفه اي کوچ نمي کند (و طايفه اي در مدينه بماند)، تا در دين (و معارف و احکام اسلام) آگاهي يابند و به هنگام بازگشت به سوي قوم خود، آنها را بيم دهند؟! شايد (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند، و خودداري کنند».
«فأمَرَهُم أن ينفِرُوا إلي رَسولِ الله (صلي الله عليه و آله و سلم) وَ يختَلِفوا إليه فيتعلَّموا ثُمَّ يرجعوا إلي فومهم فيعلِّموهم إنَّما أراد اختلافهم من البلدان لا اختلافاً في دين الله إنَّما الدِّين ُواحدٌ؛ (27) پس خداوند به آنان دستور داده که به سوي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) کوچ کنند و به خدمتش رفت و آمد نمايند و (احکام را) فرا بگيرند سپس به سوي قوم خود باز گردند و (آنچه را که ياد گرفته اند) به قوم خود آموزش دهند. بنابراين مقصود رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) رفت و آمد در سرزمين هاست، نه اختلاف در دين خدا. بي ترديد دين، يکي است».
در اين روايت، امام صادق (عليه السلام) با استناد به آيه «نفر»، فهم پرسش گر را از حديث نبوي «اختلاف امّتي رحمه»، اصلاح و برداشت مقبولي را از محتواي حديث براي او ظاهر نموده است.
ب) معاويه بن وهب به امام صادق (عليه السلام) عرض نمود: يا بن رسول الله! به نظر شما درباره روايتي که از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) پروردگارش را ديد(28)، (پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بر چه صورتي او را ديد؟ امام صادق (عليه السلام) در پاسخ فرمود:
«... يا معاويه إنَّ محمَّداً (صلي الله عليه و آله و سلم) لم يرَ الرَّبَّ تبارک و تعالي بمشاهده العيان، و إنَّ الرُّؤيه علي وجهين رؤيهُ القلبِ و رؤيهُ البصر فمن عني برؤيهِ القلبِ فهُوَ مصيبٌ و من عني برؤيه البصر فقد کفرَ بالله و بآياتهِ لقولِ رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) من شبَّه الله بخلقه فقد کفر....،(29) اي معاويه! همانا محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) پروردگار تبارک و تعالي را با چشم مشاهده نکرد؛ زيرا رؤيت بر دو نوع است: رؤيت قلب و رؤيت چشم. پس اگر کسي معناي «رؤيت قلب» را اراده کند، او مصيب به حقيقت است اما اگر کسي آن را به «رؤيت چشم» تفسير کند، پس به خداوند و آيات او کفر ورزيده است؛ زيرا رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «کسي که خدا را به مخلوقش تشبيه کند، کافر شده است».
در اين روايت، امام صادق (عليه السلام) با استناد به سنت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) معناي نادرست از حديث نبوي (صلي الله عليه و آله و سلم) را که در ذهن پرسش گر رسوخ کرده، رد نموده و معناي صحيحي را جايگزين آن مي نمايد. مضمون حديثي که مورد استناد امام صادق (عليه السلام) قرار گرفته، در برخي منابع اهل سنت نيز ذکر شده است.(30)
ج) از علي بن مغيره نقل شده که گفت: محضر مبارک حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) عرض کردم: «مردم در شهر بوده و مرگ در بينشان واقع مي شود؛ مثل اين که مرض وبا در بين ايشان شايع مي گردد و آنها را از پاي در مي آورد. آيا مي توانند از آن شهر گريخته و جاي ديگر بروند؟» حضرت فرمود: «آري.» عرضه داشتم: «به ما رسيده که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) گروهي را به خاطر اين کار، ملامت و سرزنش کردند؟» حضرت فرمود: «أولئک کانوا رتبهً بإزاء العدُوِّ فأمرهم رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) أن يثبُتوا في موضعهم و لا يتحوَّلوا منه إلي غيره فلمَّا وقعَ فيهم الموتُ تحوَّلُوا من ذلک المکانِ إلي غيره فکان تحويلهم من ذلک المکان إلي غيره کالفرارِ من الزَّحفِ؛ (31) آنها گروهي بودند در مقابل دشمن که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مأمورشان کرده بود در جاي خود مانده و به جاي ديگري نروند. وقتي مرگ و هلاکت در بينشان واقع شد، از آن مکان به جاي ديگري گريختند و اين گريز به مثابه اين بود که از صحنه نبرد (جهاد) گريخته بودند، از اين رو مورد نهي و ملامت قرار گرفتند.»
در اين روايت امام صادق (عليه السلام) با ذکر سبب صدور حديث، برداشت نادرست پرسش گر را از سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اصلاح نموده است.
د) ابوبکر هنگامي که با مطالبه ي فدک از سوي فاطمه زهرا (عليها السلام) روبه رو شد، روايتي را از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل نمود که: «إنا معاشر الأنبياء لا نورث ذهبا و لا فضة و لا أرضا و لا عقارا و لا دارا، ولکنا نورث الايمان و الحکمه و العلم و السنه؛(32) ما پيامبران هيچ طلا و نقره و زمين و مال و خانه اي را به ارث نمي گذاريم بلکه ميراث ما تنها ايمان، حکمت، علم و سنّت است». حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) در پاسخ چنين فرمود:
«سبحان الله! هرگز پدرم رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از کتاب خدا و احکام آن نه منصرف بود و نه مخالف، بلکه تنها براساس احکام و سوره هاي آن رفتار مي کرد. آيا شما با هم توطئه کرده و براي اين حيله، بهانه و علّتي مي تراشيد؟ همان گونه که در زمان حيات آن رسول گرامي نيز به او سخنان ناروا نسبت مي داديد! اين قرآن است که با صدايي بلند و رسا و صريح و عادلانه مي فرمايد: [زکريا گفت: خدايا! از سر احسان به من پسري عطا فرما که پس از من] متولّي امور و وارث من و آل يعقوب باشد» (33) «و سليمان از داود ارث برد»(34)، و خداوند در قرآن تا حدّي توزيع و توريث و قط و قانون فرايض طبقات وارث را بيان فرموده است، که موردي براي ترديد و اشتباه باقي نمانده است...»(35)
از آنجا که مضمون حديث نبوي (صلي الله عليه و آله و سلم) «إنا معاشر الأنبياء لا نورث ذهبا و لا فضة و لا أرضا و لا عقارا و لا دارا، ولکنا نورث الايمان و الحکمه و العلم و السنه» در حديثي از امام صادق (عليه السلام) به نقل از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) اين گونه بيان شده که فرمود: «إنَّ العُلَماءَ وَرَثَهُ الأنبياءِ و ذاک أنَّ الأنبياءَ لم يورثُوا درهماً و لا ديناراً و إنَّما أورثُوا أحاديثَ من أحاديثهم فمن أخذ بشي ءٍ منها فقد أخذ حظّاً وافِراً؛(36) همانا علما، وارثان پيغمبران اند؛ زيرا پيغمبران دينار و درهمي به ارث نداند ولي علم را به ارث داند. هر که از آن اخذ کند، بهره فراواني گرفته است» مي توان گفت که حضرت زهرا (عليها السلام) فهم خليفه از معناي حديث را مورد نقّادي عالمانه خود قرار داده است؛ يعني با معيار آيات مربوط به ارث (مانند سوره نمل/16، مريم /6 و ديگر آيات)، نادرستي برداشت خليفه اوّل از معناي حديث نبوي را به او گوشزد نموده است.
ردّ حديث منسوب به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)
در اين روايت، امام سجاد (عليه السلام) با استناد به قرآن کريم با صراحت، حديث نسبت داده شده به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را ردّ مي کند.
مؤيّد روايت نقل شده از امام سجاد (عليه السلام)، سخني از علامه طباطبايي (ره) است که درباره نحوه مجازات مفسدان عرينه از ديدگاه اهل بيت (عليهم السلام) مي فرمايد:
«در رواياتي که از ائمه اهل بيت (عليهم السلام) وارد شده، اسمي از چشم در آوردن برده نشده است».(41)
به نظر مي آيد حديثي که انس بن مالک آن را به رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نسبت داده است، داراي انگيزه اي سياسي و در راستاي تثبيت پايه هاي حکّام بني اميه و توجيه انواع شکنجه هاي جسمي و روحي مخالفانشان بوده است. شاهد اين مطلب، سخني از امام باقر (عليه السلام) در اين زمينه است که مي فرمايد:
«إنَّ أوَّلَ ما استحلَّ الأمَرَاءُ العذابَ لِکذبهٍ کذبها أنسُ بن مالک علي رسُول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) أنَّهُ سمل يد رجلٍ إلي الحائط و من ثمَّ استحل الأمراءُ العذاب؛ (42) نخستين چيزي که حاکمان آن را حلال شمردند، شکنجه بود. به خاطر دروغي که انس بن مالک به رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بست (آن افترا اين بود:) پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دست مردي را با ميخ به ديوار کوفت...»
شايد بتوان روايتي را که سيوطي از ابوهريره اين گونه نقل مي کند: «فأني بهم النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) فقطع أيديهم و أرجلهم و سمل أعينهم قال أبو هريره فيهم نزلت هذه الآيه (إنَّما جزاءُ الَّذين يحاربُونَ الله و رسوله) قال فترک النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) الأعين بعد؛ (43) پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آنان را نزد خود آورد و دستان و پاهايشان را قطع نمود و بر چشمانشان داغ نهاد. ابوهريره مي گويد: آيه (إنَّما جزاءُ الّذينَ يحاربونَ الله...) درباره آنان نازل شد و پس از آن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) (داغ نهادن) بر چشمان را ترک نمود»، مؤيّد ديگري براي جعلي بودن حديث ساختگي انس بن مالک بر شمرد؛ زيرا طبق روايت ابوهريره، آيه شريفه، عمل داغ نهادن بر چشمان اخلال گران به امنيّت عمومي را رد نموده و مورد تأييد قرار نداده است. و اين از نظر نتيجه، همسو با روايت امام سجاد (عليه السلام) است؛ زيرا ايشان در ردّ روايت انس بن مالک استناد به همين آيه نمود.
پي نوشت ها :
1- نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه 210.
2- همان.
3- شعراء/ 192-194.
4- فصلت/ 42.
5- صافات/8.
6- روضه المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه، محمد تقي مجلسي، ج6، ص 34.
7- کافي، کليني، ج1، ص 69؛ قرب الاسناد، عبدالله بن جعفر حميري، ج1، ص 44؛ المحاسن، برقي ج1، ص 221.
8- امام جعفر بن محمد (عليه السلام) ملقب به «صادق» متولد 83 و متوفاي 148 ق. در مدينه است. بخشي از حيات طيّبه آن حضرت، مقارن با حکومت عمر بن عبد العزيز از حاکمان بني اميه بود. او که به سال 99 هجري به خلافت رسيد، رسماً فرمان پايان منع تدوين احاديث رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) را صادر کرد و در نامه اي به مردم مدينه از آنان دعوت نمود تا به ثبت و کتابت احاديث پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بپردازند. (سنن دارمي، ج1، ص 137) از اين رو مي توان گزينش و انتشار چنين رواياتي از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را نوعي زمان شناسي و نياز سنجي امام صادق (عليه السلام) در آن دوران ارزيابي کرد.
9- ر. ک: مسند احمد بن حنبل، ج4، ص 154؛ المستدرک علي الصحيحين، حاکم نيشابوري، ج3، ص 85؛ المعجم الکبير، طبراني، ج17، ص 297.
10- أحزاب/ 7 (وَ إذ أخذنا من النَّبيينَ ميثاقهم و منک و من نوحٍ و إبراهيم و موسي و عيسي ابن مريم و أخذنا منهم ميثاقاً غليظاً)؛ «ياد آر هنگامي را که از پيامبران پيمان گرفتيم و (همچنين) از تو و از نوح و ابراهيم و موسي و عيسي بن مريم، و ما از همه آنان پيمان محکمي گرفتيم».
11- الاحتجاج، طبرسي، ج2، ص 448.
12- الميزان في تفسير القرآن، محمد حسين طباطبايي، ترجمه: سيد محمد باقر موسوي همداني، ج16، ص 415.
13- کتاب التفسير، عياشي، ج2، ص 39؛ الدر المنثور، سيوطي، ج5، ص 183 و 184.
14- آل عمران/81.
15- انبياء / 92.
16- شوري/13.
17- نجم/3 و 4
18- بحر الفوائد، ج4، ص 65.
19- الاحتجاج، ج2، ص 447.
20- ر. ک: مسند احمد بن حنبل، ج1، ص 80؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص 36؛ سنن ترمذي ، ج5، ص 272.
21- فضائل الصحابه، أحمد بن حنبل، ص 20، مسند احمد بن حنبل، ج3، ص 3؛ سنن ابن ماجه ، ج1، ص 44؛ سنن ترمذي، ج5، ص 321؛ المستدرک علي الصحيحين، ج3، ص 167؛ السنن الکبري، نسائي، ج5، ص 81؛ صحيح ابن حبان، ج15، ص 413 و خصائص اميرالمؤمنين (عليه السلام)، نسائي، ص 123.
22- شرح مسلم نووي، ج16، ص 41.
23- فيض القدير شرح الجامع الصغير، مناوي، ج3، ص 550.
24- براي تفصيل بيشتر، ر. ک: الصوارم المهرقه في نقد الصواعق المحرقه، قاضي نور الله شوشتري، ص 340.
25- بحار الانوار، ج2، 161؛ نهج البلاغه، قصار 98، ص 485.
26- توبه/122.
27- معاني الاخبار، شيخ صدوق، ص 157.
28- اين ادعا که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در اين دنيا پروردگار را با چشم رؤيت نموده، در برخي منابع اهل سنت اين گونه بيان شده است: «عن عکرمه، عن ابن عباس، عن النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) قال: «رأيت ربي عزوجل» کتاب السنه، عمرو بن أبي عاصم، ص 188؛ همچنين ر. ک: شرح مسلم نووي، ج3، ص 5؛ المصنف، ابن أبي شيبه کوفي، ج7، ص 445؛ السنن الکبري، نسائي، ج6، ص 472.
29- بحار الانوار، ج4، ص 54.
30- کنز العمال، متقي هندي، ج1، ص 99: «من شبه الله بشيء او ظن أن الله يشبهه شيء فهو من المشرکين [أبو نعيم عن جويبر عن الضحاک عن ابن عباس]»
31- علل الشرائع، شيخ صدوق، ج2، ص 521.
32- السقيفه و فدک، جوهري، ص 103.
33- نمل/ 16.
34- مريم/6.
35- الاحتجاج، ج1، ص 104.
36- کافي، ج1، ص 32؛ من لا يحضره الفقيه، ج4، ص 387 و امالي، شيخ صدوق ، ص 60.
37- در روايتي از امام صادق (عليه السلام) وارد شده که عده اي از قبيله «بني ضبّه» رسيدند، حضرت به ايشان دستور داد: «چند روزي نزد من بمانيد تا بيماريتان بر طرف شده، آن گاه شما را به جنگ خواهم فرستاد»، آنان گفتند: «ما را از مدينه خارج ساز»، رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آنان را (در بيابان مدينه) نزد شتران صدقه فرستاد تا شير آنها را بخورند... هنگامي که همه بهبودي يافتند و نيرومند شدند، سه نفر از چوپان هاي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) را به قتل رساندند، رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم)، علي (عليه السلام) را براي دستگيري و سرکوبي آنان روانه کرد، حضرت علي (عليه السلام) آنان را در يک وادي پيدا کرد که به حال سرگرداني افتاده بودند، چون آن بيابان نزديکي هاي يمن بود و آنان نمي توانستند از آن وادي خارج شوند، پس علي (عليه السلام) اسيرشان کرده به نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آورده و آيه شريفه: (إنَّما جزاءُ الَّذينَ يحارِبونَ الله و رسوله و يسعون في الارض فساداً ان يقتَّلوا أو يصلَّبوا أو تقطع ايديهم و ارجُلُهم من خلافٍ أو ينفوا من الارض ذلک لهم خزي في الدنيا و لهم في الآخره عذابٌ عظيم) (مائده /33) در اين مورد نازل شد. ر. ک: الکافي ج7، ص 245.
38- صحيح مسلم، ج5، ص 103؛ السنن الکبري، بيهقي، ج 9، ص 70؛ تحفه الأحوذي، مبارکفوري، ج1، ص 206؛ سنن ترمذي، ج1، ص 49؛ سنن نسائي، ج7، ص 100؛ المستدرک علي الصحيحين، ج4، ص 367.
39- کتاب المسند، امام شافعي، ص 315 و السنن الکبري، بيهقي، ج9، ص 69 و 70.
40- مائده/ 33.
41- الميزان، ج 5، ص 541.
42- علل الشرايع ج2، ص 722 و 723؛ بحارالانوار، ج76 ، ص 203.
43- الدر المنثور، ج2، ص 278.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}