تعبير «راه راست» در متون كهن
تعبير «راه راست» در متون كهن
چكيده
واژه هاي كليدي
1- مقدمه
خداي از شرّ و رنج راهداران
گروه خويش را ايمن بداراد كه در گذشته بر راه ها مي ايستاد نه براي كمك به مردم و مسافران؛ بلكه به كمين ايستاده بود براي دزدي. همين واژه راهدار در متون پهلوي نيز به همين صورت به كار رفته است (ر.ك: آذر فرنبغ، 1384: 43).
تعبير «راه راست» يكي از صدها تعبير پر كاربرد متون كهن است كه ضرورت دارد، به ريشه كهن و چگونگي كاربردش در متون دقت شود. در لغتنامه دهخدا، ذيل واژه «راست» اين معاني ذكر شده است: مستقيم، بي انحراف، بي اعوجاج مقابل كج، يمين، ايمن، صدق مقابل دروغ، درست مقابل نادرست، برحق، واقعي، حق، حقيقت، صواب، برابر، يكسان، هموار، مطابق، يك اندازه، به اندازه، كامل، به عينه، كاملاً تمام، تخت، صحيح، بدون نقص، بدون كمي، منظم، مرتب، با ترتيب، متناسب، بَرازا، عادل همين كه، صريح، دهخدا تعبير «راه راست» را نيز در دو معني دانسته است: 1- راه درست، از طريق حق، طريق صواب، مقابل راه کژ و خطا و ناصواب. 2- پرده اي و نوايي از موسيقي (دهخدا، 1350: ذيل واژه راست).
واژه «راست» امروزه غالباً در معني و مفهوم سوي و جهت راست يا يمين و در مقابل چپ و يسار به كار مي رود. در مواردي نيز همراه درست، در تعبير راست و درست يا به تنهايي در معني كهن تر خود كه در زبان پهلوي رايج بوده؛ يعني معاني چون مستقيم، صحيح، عادل و درست (برهان، 1376: 927) به كار مي رود. واژه «راه» در پهلوي به صورت راس (ras) تلفظ مي شده، در ايراني باستان به صورت rathya و اوستايي raithya بوده است، «س» پهلوي نيز در فارسي به «ه» بدل شده است. (برهان، 1376: 934) هرچند ممكن است در برخي موارد اين تغيير و تبديل روي نداده باشد، مثل اينكه ماهي در برخي گويش ها شكل كهن خود را حفظ كرده و به صورت ماسي به كار مي رود (همان، 1961) يا در فارسي كهن خروه و خروس هر دو به كار رفته است. (دهخدا، 1350: ذيل واژه راس) راه در گويش دواني، rasa تلفظ مي شود (سلامي، 1381: 459) در گويش هاي محلي در عبارت هايي چون: مردم تا راس كوه خانه ساخته اند يا راس درخت ها كه رسيد (ملك زاده، 1380: 153) راس همان تلفظ راه در زبان فارسي معيار است، همخوان «ت» در اصل همخواني افزوده است؛ چنان كه برومند سعيد نيز اين همخوان افزوده را در واژه هاي آمرزشت، آرايشت، آفرينشت، بالشت، پاداشت، خشت خشت، خورشت، سرزنشت، فرامشت، كرخت، كنشت، گوارشت، كوست و منشت نشان داده است. (برومند سعيد، 1385: 316-326) احياناً واژه راه در متون كهن، شكل قديم تر خود؛ يعني راست را حفظ كرده است. بر اين فرض، تعبير «راه راست» شكل كهن تر راهِ راه در مقابل راه بي راه است، در اين مقاله مواردي از متون كهن استخراج شده كه راه راست، معنايي غير از معني رايج امروز دارد و راه راست در مقابل راه بي راه به كار رفته است.
2- معنا و كاربردهاي راه راست در ترجمه و تفسير تعابير قرآن كريم
2-1- الصراط المستقيم
2-2- سَبيل
2-4- سَوِي
2-5- اَقْوَم
2-6- بصارت
2-7- قصد
3- راه سمت راست در مقابل چپ
به دست چپش هرمز كدخداي
سوي راستش موبد پاك راي
(فردوسي، 1386: 445/6)
زخون بر در دز همي موج خاست
كه دانست دست چپ از دست راست
(همان، 278/5)
«تو صاحب نظر باش و صاحب تمييز، زيرا راه شاخ شاخ مي شود، يكي از ين ره بر مي آيد، يكي از آن راه؛ تو دست راست نگاه دار» (افلاكي، 1362: 672).
اسفرايني در ترجمه يمين و يسار غالباً الفاظي چون سوي يا دست را همراه راست و چپ مي آورد (اسفرايني، 1374: 1239، 1276، 1232، 1237، 1206، 1303، 1308) ابوالفتوح، ميمنه را دست راست معني كرده چون لفظ ميمنه، جهت را در بر دارد (ابوالفتوح رازي، 1377: 20/28 و 20/367) يا تفسير شنقشي ايمان و شمائل را ست راست و دست چپ ترجمه كرده است (تفسير شنقشي، 1354: 173).
در تمامي تفسير و ترجمه هاي كهن قرآن كريم ذيل آيات 8 و 9 و 10 و 27 و 38 و 41 سوره واقعه، يمين و شمال يا ميمنه و مشئمه را در تعابير قرآني اصحاب يمين و اصحاب الشمال و اصحاب الميمنه و اصحاب المشئمه، به صورت دست يا سوي راست و چپ معني كرده اند؛ چنان كه در ترجمه تفسير طبري از «خداوندان دست راست و خداوندان دست چپ» ياد كرده است. (طبري، 1356: 1794-7/1796) نسفي و سورآبادي در ترجمه آيات مذكور از تعابير «خداوندان دست راست» و «خداوندان دست چپ» استفاده كرده اند. (نسفي، 1362: 1018 و سورآبادي، 1381: 2515) ميبدي «خداوندان راست دست و مردمان راست و راست سوي» و «خداوندان چپ سوي» و «خداوندان چپ دست و چپ سوي» را به كار برده است. (ميبدي، 1361: 436-9/438) ابوالفتوح رازي نيز تعابير «ياران دست راست و ياران دست چپ» و «اصحاب دست راست و اصحاب دست چپ» را در ترجمه تعابير قرآني به كار برده است (ابوالفتوح رازي، 1356: 2-11/3).
4- راه راست و راه بي راه
جواني بيامد گشاده زبان
سخن گفتن خوب و طبع روان
(فردوسي، 1374: 22/1)
در زبان فارسي برخي مصنّفان همين فصاحت و گشاده زباني را با تعبير راست يا راه راست بيان كرده اند: در مقدمه ترجمه تفسير طبري، راه راست به صورت صفت براي پارسي دري و به معني فصيح و آشكار به كار رفته است: «اين كتاب تفسير بزرگ است از روايت محمد بن جرير الطبري رحمه الله عليه ترجمه كرده و به زبان پارسي و دري راه راست.» (طبري، 1356: 5) راجي كرماني «راست» را به معني آشكار و فصيح، صفت آواز كرده است:
ملايك زهر سو به آواز راست
نوايي نو آيين ز هر گوشه خاست
(راجي كرماني، 1383: 1/113)
راه راست چند مورد در شاهنامه، مجازاً به معني سخن درست و آشكار به كار رفته است:
بدو گفت قيصر كه خسرو كجاست
ببايدت گفتن به ما راه راست
(فردوسي، 1386: 8/302)
در بيت زير نيز درخواست قيصر از فرستاده پرويز براي گفتن راه راست به معني آشكار و بي نيرنگ سخن گفتن در مقابل كژ يعني سخن با نيرنگ است:
كه از من همي بار بايدت خواست
اگر كژ گويند اگر راه راست
(همان، 8/329)
همچنين در شاهنامه، تعبير راه راست به معني آشكار يا راه آشكار و مشهور به كار رفته است؛ وقتي داراب در طاقي ويران خوابيده بود و رشنواد صدايي شنيد كه داراب را شاه ايران مي خواند به او اسب داد و پرسيد:
چه مردي و بوم و نژادت كجاست؟
سزد گر بگويي همه راه راست
چون بشنيد داراب يكسر بگفت
گذشته همه برگشاد از نهفت
(همان، 5/502 نيز 7/76)
جانوشيار و ماهيار وقتي دارا را مي افكنند نزد اسكندر مي روند و مي گويند كه دشمنت را كشتيم؛
چون بنشنيد گفتار جانوشيار
سكندر چنين گفت با ماهيار
كه دشمن كه افكندي اكنون كجاست؟
ببايد نمودن به ما راه راست
(همان، 5/555)
راه راست در اينجا به معني آشكارا است. بيت دوم، يعني دشمن را كه مي گويي افكنده اي كجاست؟ آشكارا او را نشان بده يا واضح و آشكارتر سخن بگو. بنداري اصفهاني، راه راست نمودن را در همين بيت به سخن راست گفتن ترجمه كرده: «فقال: ان كنتما صادقين فاوقفاني علي مصرعه». (همان، حاشيه شماره 8)
در تركيب پيوند راست يا راست پيوند، راست به معني آشكار و روشن به كار رفته است؛ چنان كه وقتي فغستان دختر كيد هندي را براي اسكندر آوردند، اسكندر
بفرمود تا هر كه بخرد بدند
بر آن لشكر روم موبد بدند
نشستند و او را به آيين بخواست
به رسم مسيحا و پيوند راست
(همان، 28/6 نيز 69/6)
در هماي نامه، مهراوه به سه پسرش مي گويد كه از سه طرف، شب هنگام به هماي شبيخون بزنند آنان نيز با تعبير راه راست، شبيخون خود را حتمي و آشكارا جلوه مي دهند، طبيعي است كه از سه راه و سه طرف، مفهومي متضاد با سمت راست دارد بنابراين، تعبير راه راست مفهومي غير از جهت جغرافيايي را بيان مي كند:
شما را همي مرد سيصد هزار
ببايد گزيد از در كارزار
ز سه روي رفتن سوي جنگ شب
كه زي جنگ كردن به آهنگ شب
كجا دشمن از جنگ ما ايمنست
نشسته به بنگاه خود ساكنست
همه هر سه گفتند فرمان تراست
شبيخون كنيم امشب از راه راست
سپه برگزيدند سيصد هزار
به سه بخش كردند سه نامدار
به سه راه رفتند در تيره شب
ز رفتار آن سه سپه خيره شب
(هماي نامه، 1383: 144 نيز 72 و 2)
در مقابل اين راه راست كه آشكار است، راه پنهاني را نيز هماي نامه، راه كوژ خوانده است: وقتي سپاه روم، سپاه شام را در بيشه اي محاصره كرده بود و خوردني را بر آنها بسته بود تا هلاك شوند، وقتي هماي براي نجات آنان مي خواهد به بيشه برود، بايد از ميان سپاه روم بگذرد و طبيعي است كه بايد از راهي نهفته و پنهاني برود بدين سبب است كه شاعر مي گويد:
همان روز بر زد به رومي سپاه
سوي بيشه بگشود يك كوژ راه
(همان، 161)
كوژ راه، راهي است غير اصلي و غيرمشهور، راهي است كه به زور باز شده است.
چون اين بانگ بشنيد گفت اي عجب
كه يارد بر من گذشتن به شب
جز آن كس كه باشد ز جان گشته سير
نخواهد كه زنده بود مانده دير
شتر چيست وين مرد خود از كجاست
كه يارد گذشتن بدين راه راست
(همان، 21)
يعني چه كسي جرات دارد بر اين راه آشكارا بگذرد؟
ناصرخسرو، راه راست را در معني راه آشكار و گشاده و معادل صراط مستقيم و در مقابل راه دوزخ به كار برده است؛ همچنين آن را راه بهشت مي خواند:
به گمرهي نبود عذر مر تو را پس از آنك
تو را دليل خداوند راه راست نمود
(ناصر خسرو، 1370: 33)
گمراه گشته اي ز پس رهبران كور
گم نيست راه راست و ليكن تو خود گمي
(همان، 459)
يكي سوي دوزخت همي خواند يكيّ سوي عزّ و نعمت مينو
هر يك به رهيت مي كشد ليكن
بر شخص پديد ناورد نيرو
اين با خوي نيك و نعمت و حكمت
اندر ره راست مي كشد سازو
(همان، 163)
فخر گرگاني نيز راست را در معني آشكارا به كار برده است:
سرودي گوي هم بر راست پرده
ز روي مهر ما بردار پرده
وقتي شاه از گوسان در مي خواهد كه سرودي بگويد كه پرده راز رامين را بدرد، ويس حلقه زر از گيسوان خود مي كند و به گوسان مي دهد:
به گوسان داد و گفت اين مر تو را باد
به حال من سرودي نغز كن ياد
سرودي گوي هم بر راست پرده
ز روي مهر ما بردار پرده
چو شاهت راز ما فرمود گفتن
ز ديگر كس چرا بايد نهفتن
دگر باره بزد گوسان نوائي
نوائي بود بر رامين گوائي
همان پيشين سرود نغز را باز
بگفت و آشكارا كرد او راز
(گرگاني، 1349: 301)
به نظر مي رسد «راست پرده» به مقام خاص موسيقي تصريح داشته باشد، اگر هم چيزي از آن در ميان باشد؛ به صورت ايهام است و البته، تركيب راست پرده با توجه به معني آشكار براي راست، تعبيري متناقض همچون هست نيست يا برگ بي برگي است. راست پرده در اينجا يعني آهنگ آشكار در مقابل پوشيده، چون در بيت آخر هم مي گويد: با سرود نغز راز را آشكار كرد.
در ابياتي از حديقه نيز راه راست در معني راه آشكار و در مقابل گمراهي و ضلالت يا تاريكي و داج به كار رفته است:
هر كه در ملك او مني كرده
از ره راست توسني كرده
(سنائي، 1374: 101)
آنگه آگه شوي ز نرخ پياز
كه نيابي به راه راست جواز
(همان، 146)
او ترا راه راست بنمودست
گر بر ره روي ترا سودست
(همان، 639)
لفظ سيد چون در زمان بشنيد
در شب داج راه راست بديد
(همان، 229)
تعبير راه راست در مثنوي نيز به كار رفته است:
چون فقير آييد اندر راه راست
شير و صيد شير خود آن شماست
(مولوي، 1368: 193)
در اين بيت راه راست؛ يعني راه آشكار و گشاده و مشهور، چون فقيران اگر به معني گدايان باشد، بر راهي مي روند كه مشهور است و مردم بسيار از آن عبور مي كنند تا بدان ها چيزي ببخشند.
به نظر مي رسد «راه بي ره» در هماي و همايون، همان راه گم و پوشيده و در مقابل راست در مفهوم آشكار و گشاده است. چون اين شعر به گونه اي برگرفته از آيه اهدنا الصراط المستقيم است:
گر از ره برون رفتم اي رهنماي
در اين راه بي ره مرا ره نماي
(خواجوي كرماني، 1370: 3)
گرديزي نيز چندين بار راه راست را در معني راه آشكار و گشاده و همگاني به كار برده است: «ملك اللان ترسا است و همه اهل مملكت او كافرند، بت پرستند و از سر حدّ او ده روز برود ميان درختان و جويها و جايهاء خرّم تا به قلعتي رسد كي او را باب اللان گويند و او بر سر كوهي نهاده است و زير اين كوه راهِ راست و همه گرد بر گرد او كوه ها بلند است و هزار مرد است كه به نيابت، اين قلعه را پاس دارند به شب و روز بر طريق نيابت.» (گرديزي، 1384: 401) «هفت شبانه روز پيش ايزد، تعالي، ايستاده بودم و حاجت بخواستم تا مرا پيش خويش ببرد، پيش از آن كي ديو مرا از راه راست ببرد» (همان، 76).
ابوريحان نيز راست را به معني آشكار و بي عيب و نيرنگ به كار برده است؛ در جمله زير راه مفهوم مجازي دارد. راه راست؛ يعني راستي و آشكارگي در قابل نيرنگ و زرق و دو رنگي: «و اما حشويان منجّمان كي تمويه و زرق دوست تر دارند از راه راست چون كسي ايشان را چنين مساله پرسد او را بازگردانند.» (بيروني،1367: 538).
در تاريخ بيهقي راه راست در معني راه آشكار است كه در آن سواران و قاصداني مي گماشته اند: «روز سه شنبه نهم اين ماه، نامه وزير رسيد بر دست سواران مرتّب كه بر راه راست ايستانيده بودند.» (بيهقي، 1371: 750-749) بيهقي، با توجه به معني آشكار و گشاده، شيوه تاريخ نگاري را راه راست خوانده است: «و مرا چاره نيست از باز نمودن چنين حال ها كه ازين بيداري افزايد و تاريخ بر راه راست برود كه روا نيست در تاريخ تخسير و تحريف و تقتير و تبذير كردن» (همان، 678).
وقتي حضرت علي (ع) قصد گشودن قلعه بني نضير و بني قريضه كرد «اميرالمؤمنين - عليه السلام - گفت: من آمدم تا به زير حصن و رايت رسول در زير حصن بردم راست. چون مرا ديدند، خوفي عظيم در ايشان افتاد. (ابوالفتوح رازي، 1377: 2/22) به نظر مي رسد در اينجا، راست به معني آشكارا به كار رفته است.
نصرالله منشي، «راه راست و شارع عام» را مترادف و هم معني به كار برده است (كليله و دمنه، 1383: 42) چون راه راست در نظر وي ترجمه اي از صراط مستقيم بوده است: «و انصار حق را سعادت هدايت راه راست نمود» (همان، 3) «راه راست بسته و طريق ضلالت گشاده (همان، 56 نيز 382، 94و 47) در کليله و دمنه، تعبير سَنَن راست نيز با توجه به تعبير قرآني، در مفهوم راه و شيوه آشكار به كار رفته است: «نظام كارهاي حضرت و ناحيت به قرار معهود و رسم مالوف باز رفت و بر قاعده درست و سَنَن راست اطّراد و استمرار يافت.» (همان،10) مينوي در حاشيه درباره سنن مي نويسد: «سَنَن: راه و روش است و زمخشري در مقدمه راه راست گفته است» (همان).
ميداني در السامي في الاسامي راه راست را مقابل السمت آورده و راه هاي مجهول را بنيات الطريق خوانده است. (دبير سياقي، 1354: 190) السمت را نيز عرب ها راه و ميانه راه مي شمارند (ابن منظور: 47-2/46).
در التوسل الي الترسل، راست به معني صواب به كار رفته است: «و راه راست و طريق صواب ايشان را از طاعت داري و خدمتگاري حضرت ما باز نمود» (بغدادي، 1385: 127).
در خلاصه سيرت رسول الله (ص) راه راست در مقابل گمراهي به كار رفته است: «مهتران قريش گفتندي حق تعالي از مشتي گدايان راه راست دهد و ما گمراه باشيم اين محال است و ما سخن محمد به حضور ايشان نمي شنويم» (شرف الدين، 1368: 89).
كاشفي، طريق راست را در مقابل نيرنگ به كار برده است: «اگر پرسند كه جامه فراويز برآورده از آن كيست؟ بگوي از آن مردي كه ظاهر و باطن او يكي شده باشد و نهان و آشكارا او به طريق راست بود نه آنكه در صورت، مردم را فريب دهد و از معني بي خبر باشد.» (كاشفي سبزواري، 1350: 175).
تعبير ديگر راه بي راه در متون كهن هنجار بود؛ در لغت فرس با توجه به اين بيت عنصري:
همي شدند به بيچارگي هزيمتيان
شكسته پشت و گرفته گريغ را هنجار
اسدي نوشته است هنجار به معني «راهي بي راه باشد كه جاده نبود». (اسدي، 1365: 157) به نظر مي رسد علت آنكه هنجار را راه بي راه شمرده اند، همين راهي است كه براي گريز در اين بيت طرح شده است و خلاف راه راست است. در هماي نامه نيز هنجار دز، در مفهوم راه بي راه به كار رفته است:
نبد هيچ پيدا فراز از نشيب
ز بس تيرگي در دل آمد نهيب
بدانست هنجار دز دخت شاه
ستاره بدش رهبر و سير ماه
ببرد او شه خسته را شب به دز
نزد هيچ سان آب بر لب به دز
(هماي نامه، 1383: 36)
در هماي نامه، هنجار مار دو بار مشبّه به راه دوشار و سخت واقع شده است. لفظ هنجار در اين مورد غير از تنگي راه، به اعتبار پر پيچ و خم رفتن مار نيز هست:
كُه او همه سر به سر ديولاخ
كمرها برسته ز كُه شاخ شاخ
برو راه مانند هنجار مار
به سه چاره بر وي رونده سوار
بفگت اين و شد بر ره كوهسار
رهي ديد مانند هنجار مار
(همان:43-44)
اگر هم در وصف دانايي و تجربه كسي در مرز روم از هنجار شناسي او ياد كرده، به اعتبار تعبيري است كه از هنجار در نظر دارد يعني راه هاي ناشناخته است:
همه ديده بد سر به سر مرز روم
بدانست هنجار آن مرز و بوم
(همان، 56)
در گل و نوروز نيز از هنجار در معني راه پنهان استفاده شده است، وقتي نوروز مي خواهد به خوابگاه گل برود،
ز هر شاخي چو طوطي سر برآورد
به هر كاخي چو طوبي سر در آورد
به پاي طارم گل شد به هنجار
چو بلبل كاورد رخ سوي گلزار
چراغ شب نشينان ديد مرده
نگهبانان شب را خواب برده
(خواجوي كرماني، 1370: 195)
و در شعر حافظ كه مي گويد: «ز بيم غارت عشقش دل پرخون رها كردم / ولي مي ريخت خون و ره بدان هنجار مي آورد» (حافظ، 1367: 172) شايد هنجار به معني راه بي راه باشد؛ چون در هنگام گريز از كسي از راه آشكار و سر راست نمي رود. در برهان قاطع نيز ذيل هنجار اشاره شده كه «بعضي راه غير جاده را گويند» (برهان، 1376: 2376) در ابيات زير كه در لغت نامه دهخدا در مدخل هنجار نقل شده همچنان به نظر مي رسد هنجار در مفهوم راه بي راه به كار رفته است:
ره و هنجار ستمكاره همه زشت است
اي خردمند مرو بر ره و هنجارش
(ناصرخسرو)
گر از دنيا به رنجي راه او گير
كز اين بهتر نه راه است و نه هنجار
(ناصرخسرو)
شعاع كوكب ثابت به چرخ بر رهبر
مسير ديو دژ آگه به خاك بر هنجار
(مسعود سعد)
به قلعه اي كه از او باد كم رود بيرون
به بيشه اي كه در او ديو بد برد هنجار
(مسعود سعد)
5- تعبير راه راست بيان كننده تدبيري نظامي براي ايجاد امكان گريز بود
فرستاد نامه سوي راه راست
پس نامه آنگاه بر پاي خواست
بنه بر نهاد و سر اندر كشيد
بر آن راه بي راه شد ناپديد
(فردوسي، 1374: 2/192)
شارحان به اين نكته توجه نكرده اند و براي راه راست معاني به دست داده اند كه با مفاد شاهنامه سازگار نيست و تدبير گژدهم را بيان نمي كند، البته در مورد راه بي راه كه همان راه زير دژ بوده اختلاف نظر نيست و نظرهاي ابراز شده درست است؛ اما مشكل بر سر تعبير «راه راست» است:
فضل الله رضا، راست را به معني امروزي آن پنداشته، و راه راست را كوتاه ترين راه شمرده است (رضا، 1369: 247)
«يعني گژدهم نامه را از راه راست فرستاد پس از آن از جايي برخاست و بنه را بر اسب بار كرد و از نظرها غايب شد و از بيراهه (راه زير دژ) رفت» (شعار، 1386: 110)
«نامه را با استفاده از تاريكي شب از راه معمولي فرستاد و بعد از آن بر پاي خاست» (= منظور گژدهم است)» (طاهري مباركه، 1384: 128)
«نامه را از راه اصلي فرستاد (تا زودتر به مقصود برسد) بعد هم برخاست و توشه اي برداشت و مخفيانه از بي راهه اي رفت و پنهان شد (و سپاه دژ هم به دنبال او به راه افتاد)» (فضيلت، 1381: 93)
دو بيت مذكور در متن شاهنامه تصحيح خالقي مطلق نيامده، مصحّح آن را به حاشيه برده است هرچند ضبط اين ابيات را در نسخه هاي معتبر نشان داده است. (فردوسي، 1386: 139/2) در برخي نسخه ها نيز به جاي راه راست، دست راست آمده (همان، 139) البته اين گشت ها و دگرگوني ها نيز ناشي از عدم توجه به مفهوم راه راست صورت گرفته است.
در اين ابيات از داستان رستم و سهراب، به نظر مي رسد، منظور از تعبير راه راست، راه آشكار و گشاده در مقابل راه پنهاني و نبهره است. تعبير راه راست، براي آن است كه سپاه توران از گريختن بزرگان دژ آگاه نشود. بيت بعد هم اين معني را تاكيد مي كند؛ زيرا بنه بر نهادن مربوط به گژدهم است. گويا مرسوم بوده كه فرستادگان و پيام آوران از راه آشكار يا به تعبير شاهنامه «راه راست» بگذرند؛ مثل وقتي كه ارجاسب توراني بيدرفش و نامخواست را به رسولي نزد گشتاسب فرستاد، تعبير راه راست به گونه اي به كار رفته است كه گويي پاي در راه راست نهادن در معني پيام بردن واقع شده است:
شد از پيش او كينه ور بيدرفش
سوي بلخ بامين كشيدش درفش
ابا يار خود خيره سر نامخواست
كزو بفگند آن نكو راه راست
(همان، 5/39)
به سبب آنكه فرستادگان به آشكارا و از راه راست مي رفتند، وقتي از سپاه ايران، گراز به خيانت به قيصر نامه نوشت و او را تحريك كرد كه ايران را بگيرد، پرويز براي آنكه نقش گراز و تدبير او را بي اثر كند؛ نامه اي به گراز نوشت و چنان نمود كه رفتار گراز براي فريفتن قيصر بوده است تا به اين تدبير، ميانه گراز با قيصر را بد سازد؛ به فرستاده گفت نه مثل فرستادگان، بلكه به كردار كارآگهان با رسولان برو و چنان كن تا روميان تو را ببينند و نامه را آشكار كن تا از تو آن را بستانند، پرويز به نامه بر دستور داد كه نامه به دست راست ببندد تا آشكارا نشان دهد كه نامه اي دارد:
ز درگه يكي چاره گر برگزيد
سخن دان و گويا چنان چون سزيد
بدو گفت كين نامه اندر نهان
همي بر به كردار كارآگهان
چنان كن كه روميت بيند كسي
به ره بر سخن پرسد از تو كسي
بگيرد ترا نزد قيصر برد
گرت زد سالار لشكر برد
بپرسد ترا كز كجايي بگوي؟
بگويش كه من كهتري چاره جوي
بپيمودم اين رنج راه دراز
يكي نامه دارم به سوي گراز
تو اين نامه بربند بر دست راست
گر ايدونك بستاند از تو رواست
(همان، 301/8)
راه بي راه در مقابل راه اصلي و مشهور، راهي بوده كه نشان راه نداشته است، در حالي كه راه راست راه آشكار بود كه هر كس از آن مي رفت؛ گم نمي شد، همان كه حافظ هم با تعبير صراط مستقيم از آن ياد كرده است (حافظ، 1367: 130) اين معني را زين الاخبار نيز گواهي مي كند: «راه هاء بجناك سخن الوان و ناخوش است، هر كي خواهد كي از آنجا به ناحيتي بيرون رود، اسپان بايد خريد كي از هيچ سو بيرون نتواند رفت الا بر پشت ستور، از مُنكَري و الواني راه ها او و بازرگانان از راه بي راه روند كي آنجا شوند، زيراك همه راه او درختان است و آن راه به علامات ستاره شناسند.» (گرديزي، 1384: 391) «ميان بجناكيان و ميان سقلاب ده روزه راه است و اين راهي بي راه است؛ اما بر اين راه چشمه ها و درختان بسيار است.» (همان، 397)
راه راست با مفهوم راه آشكار و گشاده، و با همان تدبير نظامي داستان رستم و سهراب، در زين الاخبار نيز به كار رفته است: «و از غزنين قصد ملتان كرد و انديشه كرد، چون به راه راست رود. مبادا داؤد نصر را كه امير ملتان بود خبر باشد و حزم آن بگيرد، به راه مخالف رفت.» (همان، 257) راه مخالف به سبب آن است كه مسلوك نيست و به سبب مشكلاتي كه دارد به ذهن كسي نمي آيد كه ديگري از آن استفاده كند، بر خلاف راه راست كه مورد استفاده همگان است.
در قرآن كريم نيز به اين نوع فريب اشاره شده است: قالوا انّكم كنتم تاتوننا عن اليمين (قرآن كريم 28: 37) در تفسير نمونه، ترجمه آيه بدين صورت آمده است: «گروهي مي گويند: (شما رهبران گمراه ما) از طريق خيرخواهي و نيكي وارد شديد (اما جز مكر و فريب چيزي در كارتان نبود)» (مكارم شيرزاي، 1371: 19/35) ميبدي نيز در نوبت دوم تفسير كشف الاسرار به مخاصمه كافران با رؤساي خود اشاره كرده است، چند معني و مراد درباره يمين آورده: خير، ايمان، قوت و قدرت كه كافران را رؤساي آنان با اين امور فريب داده اند. (ميبدي، 1361: 8/271) طباطبائي درباره آيه مذكور مي نويسد: «معنايش اين است كه شما خود را خيرخواه ما معرفي مي كرديد» (طباطبايي، 1363: 17/200) احياناً با توجه به همين مفهوم نيرنگ كه در كاربرد راه راست هست، در ترجمه آيه 93 سوره توبه «انّما السبيلُ علي الذين يستأذنوك و هم اغنياءٌ» در ترجمه قرآن ماهان، در برابر واژه سبيل، «بهانه» آورده است: «كه بهانه بر آنان است كي دستوري خواهند از تو و ايشان توانگرانند» (ترجمه قرآن ماهان، 1383: 140) در همين ترجمه در برابر سواء السبيل، راه راست آورده است (همان،82) و اهدي سبيلاً را به راست راه تر ترجمه كرده است (همان، 214)
همان تدبيري كه در شاهنامه از آن ياد شده به شكل ديگرش در مورد حضرت ابراهيم (ع) نيز در تاريخ اسلام و در تفاسير قرآن كريم ذيل آيات 90-92 سوره صافات نقل شده است؛ آورده اند كه وقتي روزي همچون عيد، بت پرستان همگي بيرون رفتند؛ اما ابراهيم به بهانه بيماري بيرون نرفت و در خانه ماند، تبر برداشت و به بتخانه رفت و بتان را شكست. ترجمه اي كه از راغ در تفاسير صورت گرفته است اين تدبير را گواهي مي كند: «فتولوا عنه مدبرين برفتند آن قوم و پشت كردند و به اين تعلل از سر او فرو شدند فراغ الي الهتهم اي مال و قصد؛ بر آن بتان گرديد. الروغ و الرواغ و الروغان؛ القصد الي الشيء باحتيال» (ابوالفتوح رازي، 1377: 16/205) در تفسير نسفي در ترجمه راغ، خم زدن آورده شده: «فراغ الي الهتهم خم زد سوي بتان ايشان، يعني چون ايشان از پيش وي رفتند وي سوي بتكده شتافت و پيش ايشان طعامي نهاده يافت» (نسفي، 1362: 854) جويني بدرستي، خم زدن را پنهان رفتن معني كرده است (همان، 1207) ميبدي نيز اين آيه را چنين ترجمه كرده است: «با خدايان ايشان گشت پنهان» (ميبدي، 1361: 8/281)
تعبير راه بي راه با مفهومي شبيه به نيرنگ گژدهم، در بختيار نامه نيز نقل شده است: «سراي پادشاه دري داشت سوي صحرا، در زير زمين بريده بفرمود تا دو نوبتي خاص را زين برنهادند، و آن درِ مستور را بگشادند... و از راه بي راه روي در بيابان نهاد.» (بختيار نامه، 1384 :30)
در بيت زير (هماي نامه، 1383: 22) نيز احياناً يك نوع حيله و نيرنگ مورد نظر است:
هلاك خود و تو به يكبار خواست
نمودستمان زين سبب راه راست
در تاريخ سيستان، راه راست در معني راه آشكار و علني به كار رفته و به جاي راه بي راه از حيله جنگي ديگري استفاده شده است. بدين نيرنگ كه به صورت پنهاني، طبل و بوق نواخته اند تا در دل خصم چنين اندازند كه سپاه مقابل بسيار است. وقتي اين نيرنگ كارگر مي افتاده و بيشتر سپاه دشمن مي گريخته اند، آنگاه آشكارا حمله مي كرده اند: «چون ليث خبر محمد بن زهير را بشنيد بر راهي تنگ و درشت ميان كوه ها بازگشت و سپاه او را رنج ها بسيار رسيد اندران راه. و عبدالله بن محمد القتال با سپاهي اندك و بوق و طبل بسيار بر پي ايشان بيامد، وزان بانگ طبل ها و بوق هاء بسيار، ياران ليث علي همي بگريختند، گفتند مگر سپاه بسيارست؛ و مونس بر راه راست بيامد و سبكري بر مقدمه او تا روز يكشنبه غره محرم سنه ثمان و تسعين و مايتي برابر افتادند هر دو سپاه.» (تاريخ سيستان، 1381: 279)
6- تغييرها به سبب عدم توجه به معني راه راست
برفتم بگفتم به مردان ده
كه اي مردمان بر شما نيست مِه
زنان كدخدايند و كودك همان
پرستار و مزدور با ايرمان
چو مهتر شدند آنك بودند كِه
به خاك اندر آمد سر مرد مِه
به گفتار ويران شد اين پاك جاي
نكوهش ز من دور و ترس خداي
وزان پس بريشان ببخشود شاه
برفتم نمودم دگرگونه راه
يكي با خرد پير كردم به پاي
سخن گوي و با دانش و رهنماي
بكوشيد و ويراني آباد كرد
دل زير دستان بدان شاد كر
چو مهتر يكي گشت شد راي راست
بيفزود خوبي و كژّي بكاست
نهاني بديشان نمودم بدي
وزان پس گشادم در ايزدي
(فردوسي، 1386: 451/6)
راي راست، مفهوم مناسبي ندارد؛ ليكن ضبط راه راست كه در نسخه بدل ها نقل شده (همان، زيرنويس شماره 38) در معني آشكارا و روشن؛ خصوصاً با توجه به بيت بعد از آن كه از تدبير نهاني كه همان كژي است، ياد شده ضبط راه راست درست مي نمايد. چون اين موبد دو راه نشان داده، يكي راه بي راه كه همه را مهتر خوانده و ديگري راه راست كه كهتر و مهتر را از هم متمايز ساخته است. براي همين است كه براي خوب شدن اوضاع ده بر اثر اشاره شاه مي گويد «برفتم نمودم دگرگونه راه»
گاهي راه در تعبير راه راست در مفهوم مجازي به كار رفته است. مثل اين بيت كه اسفنديار خطاب به گرگسار در هفت خان مي گويد:
به رويين دژت بر سپهبد كنم
مبادا كه هرگز به تو بد كنم
همه پادشاهي سراسر تراست
چو با ما كني در سخن راه راست
(فردوسي، 1374: 6/189)
راه راست كردن در سخن به معني سخن بي نيرنگ به كار بردن است؛ ليكن به سبب عدم توجه به مفهوم راه راست، خالقي مطلق واژه راي را به جاي راه در اين بيت برگزيده است و در متن نهاده (فردوسي، 1386: 5/253 بيت 399) چند بيت بعد، راه راست، در بيت زير به كار رفته و شايد همين تكرار راه راست موجب شده در بيت پيشين، تعبيري تكراري به نظر برسد و راي راست، تعبير مناسب تري نموده باشد؛ در حالي كه اسفنديار با گرگسار راي نمي زد؛ بلكه به اجبار از او راهنمايي مي خواست و او بيشتر با نيرنگ دروغ مي گفت تا اسفنديار را دچار بلا كند؛ اما اسفنديار خواهان راه راست و آشكار و بي نيرنگ بود:
گذرگاه اين آب دريا كجاست؟
ببايد نمودن به ما راه راست
(همان، 253)
چند بيت بعد، از راست گفتن گرگسار بر عكس دفعات پيشين، اظهار خرسندي كرده است:
بدو گفت كاكنون گذشتي ز بد
ز تو خوبي و راست گفتن سزد
(همان، 254)
يا وقتي هجير تاب نبرد با سهراب را نياورد؛ براي آنكه سهراب سرش را نبرّد زنهار خواست، زنهار خواستن او ظاهراً غير از درخواست زباني با حركت بدني نيز همراه بود. چاپ هاي شاهنامه اين نشان تسليم و زنهار خواهي را «برگشتن بر دست راست» ضبط كرده اند:
ز اسپ اندر آمد نشست از برش
همي خواست از تن بريدن سرش
بپيچيد و برگشت بر دست راست
غمي شد ز سهراب زنهار خواست
(همان، 131- 2/132)
ليكن به نظر مي رسد همان نيز برگشتن بر راه راست باشد، هر چند شارحان بدون استناد و فقط با تكيه بر همين ضبط نوشته اند، به دست راست پيچيدن نشانه زنهار خواهي است؛ اما درست نمي نمايد. حداقل مستندي ندارد؛ رستگار فسايي نوشته است: «بر دست راست پيچيدن: به معني زنهار خواستن و امان طلبيدن و پيمان بستن، رو به رو و مقابل شدن كه معناي اخير با كلام تناسب بيشتري دارد» (رستگار فسايي، 1373: 123) توجه ايشان به اينكه معناي رايج در شرح هاي داستان با كلام فردوسي سازگار نيست راهگشاست؛ اما از آن جهت كه به آنچه در چاپ هاي شاهنامه آمده، مقيد گشته اند، مشكلي را نگشوده است. به نظر مي رسد، كاتبان راه راست را مثل جاهاي ديگر به دست راست تغيير داده اند و اين تغيير و تحريف ها، فهم ابيات را دشوار و مبهم ساخته است. با خوانش «بپيچيد و برگشت بر راه راست» معني بيت چنين است: وقتي سهراب بر سينه او نشست تا سرش را ببرد او مقاومتي نكرد. آشكارا برگشت و به پشت دراز شد و خود را افتاده ساخت و پس از اين تسليم محض گشتن با زبان درخواست زنهار كرد.
در فردوسي نامه در داستان سام سوار و دختر خاقان چين سخن از دو راه است تا چين: راه دست راست كه بي خطر ولي طولاني است؛ يعني بيست منزل است در مقابل راه دست چپ كه پرخطر و كوتاه است يعني سه منزل است (انجوي شيرازي، 1363: 215-216) به نظر مي رسد اين روايت مردمي شكل امروزي يافته و در اصل دست راست نيست؛ بلكه راست در معني گشاده و آشكارا است چون هر دو راه يك مقصد دارد نمي شود، هر راهي به يك سو برود. راهي كه كسي به اجبار آن را انتخاب مي كند، راهي نيست كه به سمت چپ باشد؛ بلكه يك راه پنهان و نامسلوك است در راحه الصدور نيز به گونه اي از چنين راهي ياد شده نه با تعبير راه بي راه؛ بلكه با تعبير راه مجهول: «نشست با سه پسر و به راهي مجهول به يك هفته به اصفهان رسيده» (راوندي، 1364: 163)
واژه «دليل» به معني راهنما در متون كهن به كار رفته؛ اما در عبارتهاي زير اين واژه، مفهومي همچون جانشين و هم عرض دارد و احياناً ضبط درست آن بديل است؛ ليكن به سبب عدم توجه به معني راه راست موجب گشت و دگرگوني بديل به دليل شده است: «و از آنجا بازگشت و سبب آن بود كي بهيم ديو كي پادشاه هندوان بود به راه بود و اميرمحمود گفت كي نبايد كي اين فتح بزرگوار را چشم رسد. از راه راست نيامد. دليل آن راه گرفت و بر راه منصور و ساحل جيحون، روي سوي ملتان نهاد و اندر راه بر لشكريان رنج بسيار رسيد.» (همان،275)
7- نتيجه گيري
1- قرآن كريم
2- آذر فرنبغ فرخزادان. (1384). روايت آذر فرنبغ فرخزادان (رساله اي در فقه زردشتي منسوب به سده سوم هجري)، آوانوشت و ترجمه توضيحات حسن رضائي باغ بيدي، تهران، انتشارات مركز دائره المعارف بزرگ اسلامي، چاپ اول.
3- ابن منظور الافريقي المصري، ابوالفضل جمال الدين محمد بن مكرم. (بي تا). لسان العرب. بيروت: انتشارات دار صادر.
4- ابوالفتوح رازي، حسين بن محمد بن احمد الخزاعي النيشابوري.(1377). روضُ الجنان و رُوح الجنان في تفسير القرآن، به كوشش و تصحيح محمد جعفر ياحقي و محمد مهدي ناصح، مشهد: انتشارات بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، چاپ دوم.
5- ________. (1356). تفسير رَوح الجنان و رُوح الجنان، تصحيح و حواشي ابوالحسن شعراني، جلد 11، تهران: کتابفروشي اسلاميه.
6- اسدي طوسي، ابومنصور احمدبن علي. (1365). لغت فرس. تصحيح فتح الله مجتبايي و علي اشرف صادقي، تهران: انتشارات خوارزمي، چاپ اول.
7- اسفرايني، شاهفور بن طاهر، (1375). تاج التراجم في تفسير القرآن للاعاجم، جلد اول و دوم، تصحيح نجيب مايل هروي و علي اكبر خراساني، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ اول.
8- ________. (1374). تاج التراجم في تفسير القرآن للاعاجم، جلد سوم، تصحيح نجيب مايل هروي و علي اكبر خراساني، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ اول.
9- افلاكي، شمس الدين احمد. (1362). مناقب العارفين. به كوشش تحسين يازيچي، تهران: انتشارات دنياي كتاب، چاپ دوم.
10- انجوي شيرازي، ابوالقاسم. (1363). فردوسي نامه، جلد سوم، تهران: انتشارات علمي، چاپ دوم.
11- بخشي از تفسيري كهن (با يادداشتي از مجتبي مينوي). (1382). مقدمه و تصحيح محمد روشن، تهران: انتشارات سمت، چاپ اول.
12- بخشي از تفسيري كهن به پارسي (از مؤلفي ناشناخته حدود قرن چهارم هجري). (1375). تحقيق و تصحيح مرتضي آيت الله زاده شيرازي، تهران: نشر ميراث مكتوب، چاپ اول.
13- بختيار نامه (لمعه السراج لحضره التاج). (1384). به كوشش محمد روشن، تهران: انتشارات بنياد فرهنگ ايران، چاپ دوم.
14- برومند سعيد، جواد. (1385). دگرگوني هاي آوايي واژگان در زبان فارسي (قلب: افزايش - كاهش)، جلد 4، كرمان: انتشارات دانشگاه شهيد باهنر كرمان، چاپ اول.
15- برهان، محمدحسين خلف تبريزي. (1376). برهان قاطع، به اهتمام محمد معين، تهران: انتشارات اميركبير، چاپ ششم.
16- بغدادي، بهاء الدين محمد بن مؤيد. (1385). التوسل الي الترسل، تصحيح احمد بهمنيار، تهران: انتشارات اساطير، چاپ اول.
17- بيروني، ابوريحان محمد بن احمد. (1367). التفهيم لاوائل صناعه التنجيم، تصحيح جلال الدين همايي، تهران: انتشارات هما، چاپ چهارم.
18- بيهقي، ابوالفضل محمد بن حسين. (1371). تاريخ بيهقي، به كوشش خليل خطيب رهبر، تهران: انتشارات مهتاب، چاپ دوم.
19- تاريخ سيستان. (1381). تصحيح محمدتقي ملك الشعرا بهار، تهران: انتشارات معين، چاپ اول.
20- ترجمه قرآن ماهان. (1383). تصحيح محمود مدبّري، كرمان: انتشارات دانشگاه شهيد باهنر كرمان، چاپ اول.
21- تفسير شنقشي (گزاره اي از بخشي از قرآن كريم). (1354). تصحيح محمد جعفر ياحقي، تهران: انتشارات بنياد فرهنگ ايران، چاپ اول.
22- تفسير قرآن پاك. (1383). به كوشش و با تعليقات علي رواقي، با مقدمه حافظ محمود خان شيراني، تهران: انتشارات سمت، چاپ اول.
23- حافظ، شمس الدين محمد.(1367). ديوان، تصحيح قزويني - غني، به اهتمام ع- جربزه دار، تهران: انتشارات اساطير، چاپ اول.
24- خواجوي كرماني، محمود بن علي، (1370). هماي و همايون. تصحيح كمال عيني، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، چاپ دوم.
25- _______. (1370). گل و نوروز، به اهتمام و كوشش كمال عيني، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، چاپ دوم.
26- دبيرسياقي، محمد. (1354). فهرست الفبائي لغات و تركيبات فارسي السامي في الاسامي، تهران: انتشارات بنياد فرهنگ ايران، چاپ اول.
27- دهخدا، علي اكبر.(1350). لغت نامه، تهران: دانشگاه تهران.
28- راجي كرماني، ملابمانعلي، (1383). حمله حيدري، تصحيح يحيي طالبيان و محمود مدبّري، جلد اول، كرمان: انتشارات دانشگاه شهيد باهنر كرمان و انجمن آثار و مفاخر فرهنگي استان كرمان، چاپ دوم.
29- راوندي، محمد بن علي بن سليمان (1364). راحه الصدور و آيه الصدور در تاريخ آل سلجوق، تصحيح محمد اقبال، تهران: انتشارات اميركبير، چاپ دوم.
30- رجائي، محمد خليل (1372). معالم البلاغه در علم معاني و بيان و بديع، شيراز: انتشارات دانشگاه شيراز، چاپ سوم.
31- رستگار فسايي، منصور. (1373). حماسه رستم و سهراب، تهران: انتشارات جامي، چاپ اول.
32- رضا، فضل الله. (1369). پژوهشي در انديشه هاي فردوسي (تفسير و تحليل شاهنامه)، جلد دوم، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ اول.
33- سلامي، عبدالنبي، (1381). فرهنگ گويش دواني، تهران: نشر آثار فرهنگستان زبان و ادب فارسي، چاپ اول.
34- سنائي غزنوي، ابوالمجد مجدود بن آدم. (1374). حديقه الحقيقه و شريعه الطريقه، تصحيح و تحشيه مدرس رضوي، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم.
35- سورآبادي، ابوبكر عتيق نيشابوري، (1381). تفسير التفاسير مشهور به تفسر سور آبادي، تصحيح سعيدي سيرجاني، تهران: نشر نو، چاپ اول.
36- شعار، جعفر و حسن انوري. (1386). غم نامه رستم و سهراب، تهران: نشر قطره، چاپ بيست و نهم.
37- شرف الدين، محمد بن عبدالله بن عمر. (1368). خلاصه سيرت رسول الله، تصحيح اصغر مهدوي و مهدي قمي نژاد، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ اول.
38- طاهري مباركه، غلام محمد. (1384). رستم و سهراب (شرح، نقد و تحليل داستان از ديدگاه اساطيري، داستاني، زيباشناختي و واژگاني)، تهران: انتشارات سمت، چاپ دوم.
39- طباطبايي، محمد حسين (1363). تفسيرالميزان، ترجمه محمدباقر موسوي همداني، قم: دفتر انتشارات اسلامي.
40- طبري، محمد بن جرير. (1356). تفسير طبري (ترجمه جمعي از علماي بخارا)، به اهتمام حبيب يغمايي، تهران: انتشارات توس، چاپ دوم.
41- فردوسي، ابوالقاسم، (1374). شاهنامه، بر اساس چاپ مسكو به كوشش سعيد حميديان، تهران: نشر قطره، چاپ دوم.
42- ________. (1386). شاهنامه، به كوشش جلال خالقي مطلق، تهران: انتشارات مركز دائره المعارف بزرگ اسلامي، چاپ اول.
43- فضيلت، محمود. (1381). ترنجي در باد، كرمانشاه: انتشارات طاق بستان، چاپ اول.
44- كاشفي سبزواري، حسين بن علي، (1350). فتوت نامه سلطاني، تصحيح محمد جعفر محجوب، تهران: انتشارات بنياد فرهنگ ايران، چاپ اول.
45- ________. (1379). جواهر التفسير، تصحيح جواد عباسي، تهران: نشر ميراث مكتوب، چاپ اول.
46- كليله و دمنه. (1383). تصحيح و توضيح مجتبي مينوي، تهران: انتشارات اميركبير، چاپ بيست و پنچم.
47- گرديزي، ابوسعيد عبدالحي بن ضحاك بن محمود. (1384). زين الاخبار، به اهتمام رحيم رضا زاده ملك، تهران: انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، چاپ اول.
48- گرگاني، فخرالدين اسعد. (1349). ويس و رامين. تصحيح ماگالي تودوا و الكساندر گواخاريا، تهران: انتشارات بنياد فرهنگ ايران، چاپ اول.
49- مكارم شيرازي، ناصر.(1371). تفسير نمونه. با همكاري جمعي از نويسندگان، قم: دارالكتب الاسلاميه، چاپ يازدهم.
50- ملك زاده، محمد جعفر. (1380). فرهنگ زرقان (واژه نامه لهجه فارسي مردم زرقان فارس)، تهران: نشر آثار فرهنگستان زبان و ادب فارسي، چاپ اول.
51- مولوي، جلال الدين. (1368). مثنوي، به اهتمام رينولد نيكلسون، جلد اول، تهران: انتشارات مولي، چاپ اول.
52- ميبدي، ابوالفضل، (1361). كشف الاسرار و عده الابرار، به اهتمام علي اصغر حكمت، تهران: انتشارات اميركبير، چاپ چهارم.
53- ناصرخسرو قبادياني، ابومعين حميدالدين، (1370). ديوان، تصحيح مجتبي مينوي - مهدي محقق، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم.
54- نسفي، ابوحفص نجم الدين عمر بن محمد. (1362). تفسير نسفي (ترجمه اي كهن به فارسي موزون و مسجع به ضميمه آيات)، تصحيح عزيز الله جويني، تهران: انتشارات بنياد قرآن، چاپ دوم.
55- هماي نامه، (1383). مقدمه و تصحيح و حواشي محمد روشن، تهران: انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، چاپ اول.
منبع: مجله ادبيات و علوم انساني.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}