شرح خطبه قاصعه (7)


 

نويسنده:آيت الله سيد جمال الدين دين پرور




 
...« ولا تکونوا کالمتکبر علي ابن امه من غير ما فضل جعله الله فيه سوي ما الحقت العظمه بنفسه من عداوه الحسد، و قدحت الحميه في قلبه من نار الغضب و نفخ الشيطان في انفه من ريح الکبر الذي اعقبه الله به الندامه و الزمه اثام القاتلين الي يوم القيامه.»
«و چون «قابيل» مباشيد که بر فرزند مادر خويش سرکشي کرد، بي آنکه خدا در وي هيچ برتري نهاده باشد، مگر همان بزرگ بيني ناشي از حسادت و دشمني حاصل از آن، و فروزش آتش خشم برخاسته از تعصب در قلب او و دميدن باد نخوت شيطاني در بيني اش، آن چنانکه خداوند او را به پشيماني کيفر داد و سنگيني گناهان همه قاتلان تاريخ را تا قيامت برگرده ي او نهاد.» [دين پرور، 4831، خ 632]

تکبر، برادري و عواطف نمي شناسد
 

1- يکي ديگر از مصاديق بارز، تکبر، رفتار «قابيل» فرزند حضرت آدم (ع) نسبت به برادرش «هابيل» است.
اين بيماري اخلاقي خطرناک به هيچکس رحم نمي کند به طوري که در خانه پيامبران و بين فرزندان آنان هم ممکن است راه يابد. و آنها را هم مورد حمله و هجوم قرار داده و سرانجام به سقوط و هلاکت بکشاند، لذا هر کس که در شرايط و مقامات عالي تر باشد بايد بيشتر مراقبت کند، و انتساب با «بيت» يا «شخصيت» کسي را بيمه نمي کند، و لذا نبايد او را مغرور کند که خطر به آنان نزديکتر است.
2- نکته ديگر آنکه تکبر به اندازه اي «کور و خشن» است که بالاترين علقه ها و روابط خوني و فاميلي را هم زير پا مي گذارد تا آنجا که دو فرزند يک مادر که مي بايست پشت و پناه يکديگر باشند و عواطف و مهرباني آنان چنان قوي باشد که در برابر تهاجم ديگران مدافع و ياور هم گردند، به قتل ديگري اقدام مي کنند.
و از اينجا روشن مي شود که اگر خود سازي و تهذيب اخلاقي گسترش نيابد امنيت جامعه به شدت مورد تهديد قرار گرفته و «امن ترين» خانه ها، يعني خانواده، «نا امن ترين» شده و آرامش از جامعه رخت بر بسته و جو پليسي و تهديد حاکم خواهد شد.
3- همه انسانها يکسان آفريده شده اند و خداوند کسي را بر ديگري برتري نداده و تنها «تقوي» ملاک ارزش و برتري است که آن هم ضد تکبر و خود بزرگ بيني است همانگونه که در قرآن کريم مي خوانيم:
«يا ايها الناس انا خلقانکم من ذکر و انثي و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقيکم » [حجرات، 13].
« و اين بيماري روحي و اخلاقي است که ديد افراد را نسبت به حقايق وارونه مي کند و آنها را مبتلا به خود بيني و تکبر مي سازد.»

حسادت، محصول تکبر
 

و در اثر بيماري تکبر حسادت پيدا مي شود و متکبر نسبت به ديگران دشمني مي ورزد، زيرا خود بزرگ بين خود را کامل مي پندارد و در هر کمالي تنها براي خود «اولويت » قائل است تا آنجا که هيچ کس را در کمالات، همتاي خود نمي بيند، و اين فکر و پندار غلط و غير واقعي مستلزم «حسد» به ديگران گرديده و آتش حميت و خودستايي را در دل او شعله ور مي سازد و غضب و عصبيت فوران مي کند و همه فضايل را مي سوزاند.
«من عداوه الحسد و قدحت الحميه في قلبه من نار الغضب.»
و نيز وسوسه ها و افکار شيطاني که در روح متکبر دميده مي شود. اين خود برتر بيني و پندار اولويت را در جان او تقويت مي کند.
لفظ «نفخ» در جمله «و نفخ الشيطان في انفه» کنايه از القاء اين وسوسه و «خطورات» (به ياد آمدن ) شيطاني است.
4- سرانجام تکبر و خود برتربيني - که آفريننده دشمني و حسادت در وجود انسان است - پشيماني است که خود عقوبت بزرگ اين اخلاق زشت مي باشد.
قابيل پس از عملي ساختن حسادت خود نسبت به برادرش و قتل او، سخت پشيمان شد [مائده 29 و 30] ولي ديگر اين پشيماني سودي نداشت.
و افزودن بر آن، بدعت و روش ناپسندي بود که در تاريخ بنيان نهاد و تا روز قيامت گناه همه قاتلان را به پاي قابيل مي نويسند.
و اين است که تابلوي تکبر و آثار و نکبتهاي آن.

معاويه وارث ابليس و قابيل
 

«الا و قد امعنتم في البغي، و افسدتم في الارض»
«مصارحه الله بالمناصبه» (دشمني و مخالفت صريح و علني با خدا).
«و مبارزه للمومنين بالمحاربه» جنگ و درگيري آشکار با مؤمنان »
«هان بدانيد که نافرماني و ستمگري را به نهايت رسانده ايد، و زمين را در اثر دشمني آشکار با خدا و ستيز با مؤمنان به تباهي کشانده ايد.
درس بزرگ ديگري که از بيانات امام (ع) استفاده مي شود، توجه دادن به مسايل روز در هر زمان و رابطه آن با رويدادهاي تاريخي و عبرت آموزي از آن براي نسل حاضر است.
مظهر تکبر ابليس و قابيل، معاويه و طرفدارانش بودند و امام (ع) خطاب به آنها مي فرمايد که:
«شمايان هم راه آنها را مي رويد و در ستم و سرکشي و گرايش به باطل پاي مي فشاريد و در زمين فساد مي کنيد.»
بنابراين ريشه و علت مخالفت با حکومت علوي همان انگيزه ابليس و قابيل است.
امير (ع) در فراز قبل فرمود: شمايان مانند قابيل نباشيد که به بيماري خود بزرگ بيني مبتلا شد و در اين رابطه به برادر خود حسد برد و او را کشت. شما هم امروز برادرکشي را براه انداخته ايد. و به خاطر نخوت و غروري که داريد حاضريد هزاران بي گناه را به خاک و خون بکشيد و فتنه و فساد کنيد تا به رياست و حکومت برسيد.
«امعان» در ستم و تجاوز يعني نقشه کشي هاي عميق و توطئه هاي دراز مدت، که در دو جمله بعد در اين باره توضيح بيشتري داده مي شود:
1- «مصارحه الله بالناصبه» ( دشمني و مخالفت صريح و علني با خدا ).
2- «مبارزه للمومنين بالمحاربه» ( جنگ و
درگيري آشکار با مؤمنان).
در واقع مي توان گفت که اين فساد و برادرکشي از روي ناآگاهي و غفلت نيست بلکه از دو خاستگاه دشمني با خدا و دشمني با مومنين نشأت گرفته است و ريشه آن هم تکبر و خود برتربيني است.
گروهها و احزاب سياسي و حتي آنها که سوابق مبارزه با طاغوت هم داشتند اگر از اخلاق اسلامي و تهذيب نفس بر کنار باشند، در چاه غرور سقوط کرده و در نتيجه همراه دشمنان قرار خواهند گرفت همانطور که يهوديان قبل از طلوع اسلام براي اينکه اولين گروندگان به پيامبر باشند از سرزمين هاي خود به شهر «يثرب» کوچ کردند ولي پس از ظهور اسلام بدان کافر شدند (بقره، 289).

جنگ با مؤمنان، جنگ با خداست.
 

«مصارحه» و «مبارزه» دو مصدري که به جاي «حال» نشسته اند، يعني اين «بغي» و تجاوز اتفاقي و تصادفي نبوده بلکه جزو «خلق و خوي» آنها در آمده است. و اين برخوردهاي سياسي با امام عادل و مخالفت با او نشانه دشمني آنان با خدا و دين الهي است و از آن جا که جنگ با خدا از نظر ظاهر مفهومي ندارد خواه نا خواه جنگ با «ولي خدا» مصداق بارز آن است، و آنها که در مکتب دين شناخت و آگاهي دارند به خوبي مي دانند که جنگ با ولي خدا جنگ با خداست.

دو اثر ديگر تکبر
 

1- بارور شدن کينه و دشمني «ملاقح الشنان»
2- دميدن وسوسه ها و فريب ها شيطاني «منافخ الشيطان »
«ملاقح» جمع «ملقح» يعني تکبر و فخر جاهلي موجب بارور شدن کينه ها وخصومت ها مي گردد و فضاي جامعه را تاريک و پر مخاطره مي سازد و دشمني و درگيري افق زندگي را تلخ و غير قابل تحمل مي نمايد.
«منافخ» هم جمع «منفخ» يعني دميدن هاي مکرر شيطان و کنايه از وسوسه و تسويلات شيطان و اغوا کردن و فريب دادن است.
در مجموع انسان، نتايج و آثار شوم فردي و اجتماعي تکبر را به چشم مي بيند که امام (ع) با بيان معجزه آسا و اديبانه خود خسارتهاي رذايل اخلاقي - که در رأس آن کبر و غرور است - را چون تابلويي ترسيم و تصوير نموده است.
و سپس مي افزايد که امت هاي گذشته هم در اثر همين بيماري اخلاقي فريب خورده و سقوط کردند. همانطور که آن حضرت درباره شمشير «طلحه» فرمود:
«سيف طاکما جلي به الکرب عن وجه رسول الله (ص) ولکن الشيطان نفخ في انفه» [ابن الحديد، 13/ 184].
« اين همان شمشيري است که غبار اندوه را از سيماي پيامبر عزيز اسلام مي زدود ولي شيطان در بيني اش دميد.»
اين دو عنوان را مي توانيم با اين عبارت تفسير کنيم که تکبر و خود برتربيني زمينه و فضاي مناسبي براي رشد و گسترش دشمني و وسوسه هاي شيطاني است که اکثر گناهان و فسادها از آن زاييده مي شود.

پي آمدهاي کنيه و وسوسه
 

«حتي اعنقوا في حنارس جهالته، ومهاوي ضلالته، ذللاً عن سياقه، سلساً في قياده، امراً تشابهت القلوب فيه، و تتابعت القرون عليه، و کبراً تضايقت الصدور به.»
«پيروان شيطان در اثر تکبر که رويشگاه بذر دشمني هاست در ظلمات ناداني و دامهاي گمراهي فرورفتند، درحالي که چون مي راندشان «رام» و چون مي کشاندشان «آرام» بودند، وه! که اين حميت جاهلي و بلاي کبر و خود بزرگ بيني که سينه ها را سخت در فشار و تنگنا قرار داده است، چه ويرانگر و شکننده است و افسوس که همه دلها گرفتار آنند و در همه عصرها و نسلها جاري بوده است.»
بيماري هاي اخلاقي متأسفانه در يک حال باقي نمي مانند بلکه در حال گسترش اند:
«ثم کان عاقبه الذين اساوا السواي ان کذبوا بايات الله و کانوا بها يستهزون» [روم، 10].
پايان کار گناهکاران کفر است، يعني گناه در حال گسترش به کفر مي انجامد.
مثلاً «تکبر» موجب ايجاد کينه و وسوسه مي شود، و اين کينه و وسوسه متوقف نمي ماند بلکه مانند ميکروب در حال توسعه و توليد مي باشد. امام (ع) از آن اينگونه تعبير مي فرمايد:
اين رذيله اخلاقي سبب سرعت در فرو افتادن در تاريکي هاي جهل و مهلکه ها خواهد گرديد، زيرا زندگي انسان از ميان خطرها و ناهمواريها مي گذرد اگر او از علائم و راهنمايي دين و اخلاق استفاده نکند به بيراهه رفته و خطرها و مشکلات او را احاطه کرده و در کوره راهها سقوط خواهد کرد.
کوتاه سخن آنکه يکي از مهمترين عوامل سرعت در سقوط در تاريکي هاي جهالت و پرتگاه هاي گمراهي کينه و وسوسه است که زاييده کبر و غرور است. اگر کبر و غرور در اثر «تهذيب نفس» برطرف شود، کينه و وسوسه هم رخت بر خواهد بست و آسمان زندگي از ابرهاي سياه پاکيزه و روشن خواهد شد.

شيطان راههاي سقوط را آماده و راحت ساخته
 

آنگاه که شيطان مي راندشان «رام اند» ذللاً عن سياقه-
و آنگاه که به دنبال خود مي کشاندشان «آرام اند» - سلساً في قياده-
جالب است که شيطان براي اغواي مردم و به انحراف کشاندن آنان ترفندهايي به کار مي برد که يکي از آن زمينه ها و ابزارها سهل و آسان است. تا آنان تشويق شوند و به راحتي در مسير باطل قرار گيرند و بدون زحمت و رنج سرنوشت خود را به دست او بسپارند و رام و آرام از لشکريان و طرفداران او شوند و اهداف و برنامه هاي او را که در رأسش مخالف با امام حق و جلوگيري از تحقق عدالت است اجرا نمايند. لذا فرمود:
«ذللاً عن سياقه» در حالي که در پيمودن راه، رام و مطيع او هستند، «ذلل» جمع «ذلول» است (رام و مطيع».
«سلساً في قياده»: «سلس» جمع «سلس» يعني پذيرش سهل و آسان، که به راحتي منقاد شيطان شده رهبري و راهنمايي او را مي پذيرند.

آسيب شناسي سقوط ملتها
 

1- آمادگي دروني براي پذيرش باطل و فساد
- أمراً تشابهت القلوب فيه-
2- پيروي جامعه و فرهنگ عمومي از شيطان
-تتابعت القرون عليه-
3- سنگدلي برخاسته از تکبر - بيماري مزمن و کهنه اخلاقي - کبراً تضايقت الصدور به-

نتيجه گيري
 

در فراز قبل به مهمترين آثار سوء تکبر در بين ملتها و در طول تاريخ اشاره شد که چگونه باعث سقوط آنها گرديد. در اين جمله امام (ع) آن را شکافته و توضيح مي دهد:
بديهي است که انسانهاي مؤمن و متعهد هرگز به اغواهاي شيطان و ايادي او ترتيب اثر نداده و از دامن حق و امام عادل دست بر نخواهند داشت، و اين قدرت باز دارنده حکايت از ايمان و اعتقاد راسخ آنان دارد که پايگاهي مطمئن در بحرانها و نشيب و فرازها خواهد بود، همانطور که در قرآن کريم مي خوانيم:
«والذين امنوا ولم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون » [انعام، 82 ]
«آنان که ايمان آورده اند و آنان را به ظلم آلوده نکرده اند در امنيتند و راه حق را خواهند پيمود.»
آري اين دلهاي مريض و ايمانهاي سست و ضعيف است که از درون به باطل چراغ سبز نشان مي دهند و رام و آرام به سوي آن حرکت مي کنند.
لذا امام (ع) به اين نکته علمي در جاي ديگر هم اشاره مي فرمايند:
«ولو فکروا في عظيم القدره و جسيم النعمه لرجعوا الي الطريق و خافوا عذاب الحريق، و لکن القلوب عليله والبصائر مدخوله » [دين پرور، 1384، خ 327].
و اگر آفريدگان درباره قدرت عظيم و نعمت آفريدگار مي انديشيدند، به راه مي آمدند و از عذاب دوزخ مي هراسيدند، اما دلها بيمار و ديده ها با نابينايي گرفتار است.
نکته سوم همان قساوت و سنگدلي است که نتيجه تکبر است و در واقع بيماري آنان «مزمن» و «کهنه» شده و علاج آن از دست شده و دلها در آستانه هلاکت قرار خواهد گرفت.
منبع : سالنمای النهج 20 – 19 / پاییز / 1385