انقلاب ايران و حرکت هاي اسلامي معاصر


 

نويسنده: شيخ راشد الغنوشي رهبر حرکت النهضه تونس
ترجمه: حجت الاسلام والمسلمين سيدهادي خسروشاهي



 

ديدگاه راشدالغنوشي درباره انقلاب اسلامي ايران
 

اشاره
 

راشد الغنوشي در سال 1940ميلادي در روستاي «غنوش» در نزديکي شهر قابس- جنوب تونس- به دنيا آمد و پس از طي مراحل مقدماتي، تحصيلات خود را در دانشگاه معروف« الزيتونه» ادامه داد و سپس براي ادامه تحصيل به مصر و سوريه رفت و در سال 1968 در دانشگاه سوربون فرانسه به تکميل رشته فلسفه و علوم اجتماعي پرداخت. وي پس از مراجعت به تونس، نخستين هسته هاي حرکت اسلامي را در ميهن خود تشکيل داد و در سال 1970، مجله« المعرفه» را به عنوان ارگان حرکت «الاتجاه الاسلامي» که موجوديت رسمي حرکت را اعلام کرده بود، منتشر ساخت و با نشر مقالاتي متعدد در آن مجله، از انقلاب اسلامي ايران و رهبري امام خميني (ره) بشدت حمايت و پشتيباني کرد و به تبيين افکار و انديشه هاي بنيانگذار جمهوري اسلامي پرداخت و با همين دليل در دوران حبيب بورقيبه، رئيس جمهور سکولار و وابسته به امپرياليسم فرانسه، به 11 سال زندان محکوم شد!....او پس از سالياني که در زندان بسربرد. به محض آزادي موقت، از کشور خود بيرون آمد و 22 سال تمام در تبعيد بسر برد و اکنون که ملت مسلمان تونس برضد ديکتاتوري قيام کرده اند، و طاغوت حاکم را بيرون رانده اند. به ميهن خود بازگشته است.
بي مناسبت نيست که به مناسبت حوادث اخير تونس، ترجمه يکي از مقالات او را که در شماره سوم سال پنجم مجله المعرفه چاپ تونس، مورخ 1979/2/12 درج شده است، جهت آگاهي از نوع انديشه وي درباره حرکت هاي اسلامي معاصر و طليعه داربودن انقلاب اسلامي ايران، در مجله وزين« پاسدار اسلام» منتشر و در اختيار علاقه مندان قرار دهيم.
سيد هادي خسروشاهي
بسياري از مردم، اعم از مسلمانان و غيرمسلمانان، پرسش هايي درباره انقلاب ايران مطرح مي کنند؛ انقلابي که توانست تخت حکومتي بزرگترين امپراطوري آسيا را به لرزه درآورد و رژيم سلطنتي را سرنگون سازد... در حالي که اين امپراطوري به وسيله بزرگترين قدرت امپرياليستي جهان- آمريکا - با آن همه تجهيزات پنهان و آشکار، و به گونه هاي ديگر از سوي کشورهاي ارتجاعي منطقه چون سعودي، عراق، ترکيه، اسرائيل، مصر و نيز توسط شوروي و چين، حمايت مي شد. آنها از يکديگر مي پرسند: ماهيت اين انقلاب چيست؟ محرک آن چيست؟ بر چه پايه هايي استوار است و اهداف و مقاصد آن کدام است؟ در پاسخ به اين پرسش ها لازم است بدانيم:
1- ملت ايران ملتي داراي اصالت اسلامي و پيرو مذهب تشيع- جعفري- است که يکي از مذاهب معروف اسلامي محسوب مي شود که براساس آن «رهبر» يا « امام» از تاثير معنوي شگفت آوري برخوردار است و به همين مناسبت، دستوراتش از هرحيث نافذ و لازم الاجراست و سالانه يک پنجم از سود و منافع اموال و دارايي هر باورمندي، در اختيار اوست.
2- ايران داراي ثروت نفتي عظيمي است، به طوري که دومين کشور صادر کننده نفت محسوب مي شود.
3- اين کشور از نقطه نظر استراتژيک، اهميت فوق العاده اي دارد تا آنجا که بزرگترين مانع در برابر طمع ورزيهاي توسعه طلبانه روسيه در خاورميانه است.
4- غرب- ابتدا انگليس و سپس آمريکا- به وسيله خاندان پهلوي براي سيطره بر اين سرزمين، تمامي توان و امکانات خود را به کار گرفتند و حاصل اين دوره از سلطه استعمار عبارت بود از:
الف: مسخ شخصيت اسلامي ملت ايران از طريق نشرفرهنگ پوچ کننده غرب- رقص، فحشا، قمار و مشروبات الکلي- با استفاده از ابزار آموزشي، وسايل ارتباط جمعي، هنر، موسيقي و...
ب: گرفتن رمق اقتصادي، و به فقر کشيدن ملت- علي رغم وجود ثروت هاي عظيم- تا مردم انديشه اي جز به دست آوردن لقمه ناني که بخورند و جامعه اي که بپوشند، نداشته باشند و اين در حالي بود که ثروت هاي شاه و خانواده اش را رقم هاي خيالي تشکيل مي داد(ثروت شاه به چهل ميليارد و دارايي خواهرش به چهار ميليارد دلار بالغ مي شد).
ج: مصرف عمده ثروت کشور در امر خريد جديدترين سلاح هاي آمريکايي (30 درصد از بودجه کل کشور که بالاترين نسبت را در جهان داشت)!
در چنين شرايطي، انقلاب اسلامي در ايران با انگيزه ها و اهداف ذيل به وجود آمد و به پيروزي رسيد:
مبارزه با استبداد سياه شاه؛ استبدادي که در سايه ي شوم سازمان مخوف و مخفي «ساواک» حاکم بود. اين مبارزه بر اين اصول الهي مبتني بود که خداوند انسان ها را آزاد آفريده است وهيچ کس حق ندارد آنان را به بردگي گيرد.
مبارزه با اختلافات و امتيازات طبقاتي که در يک سوي آن شاه و اطرافيان و سرمايه داران قرار داشتند که در اسراف و تبذير غرق بودند و در سوي ديگر، ملت قرار داشت که از ابتدايي ترين ضروريات زندگي محروم بود. مبارزه بر اين اساس استوار بود که اسلام اصولاً با فقر و استثمار و اسراف در ستيز است و همه را به عدالت اجتماعي فرا مي خواند. پيامبر اکرم(ص) مي فرمايد: «الناس سواسيه»- مردم، همه برابرند- و قرآن کريم مبارزه عليه عياشان و قيام براي توزيع ثروت هاي عمومي در ميان ملت دعوت مي کند، تا آن ثروت ها در دست ثروتمندان دست به دست نشود.
مبارزه عليه وابستگي سياسي به امپرياليسم جهاني و اصرار بر اسلامي بودن دولت ايران، و عدم گرايش به شرق يا غرب.
رهايي بخشيدن جامعه ايران از فرهنگ غربي و پوچ کننده و استعماري، که تنها لذايذ حيواني- مصرف مشروبات الکلي، فحشا، قمار، موسيقي هاي نابود کننده هويت- را هدف زندگي معرفي مي کند.
البته وصول به اين هدف فقط با توسل به ايجاد رابطه استوار ميان نظام اجتماعي و عقيده ملت که زمينه لازم براي تحول و رشد جامعه را فراهم مي سازد، ممکن خواهد بود. اسلام يک عقيده و مکتب صرفاً روحي و معنوي نيست بلکه مکتب عقيده، عبادت، نظام سياسي و اجتماعي کاملي است و به هيچ وجه به بيگانگي ميان ماده و روح، باور ندارد. به همين دليل است که امام خميني، در عين آنکه پيشواي روحي و معنوي مردم ايران است، رهبرانقلاب عظيم آن، در زمينه ايجاد آزادي و عدالت و مساوات و بازگشت به اصالت هاي خويش نيز هست.
علي رغم وجود جريان هاي ملي، چپ، راست و لاييک در ايران، امام خميني در سايه نفوذ فوق العاده معنوي و اخلاص در امر دفاع از آرمان هاي آزاديخواهانه و عدالت طلبي مردم در چارچوب تعاليم اسلام، توانست تمامي حرکات مخالف را در برابر رهبري زعامت خويش به خضوع و تسليم وا دارد. همان زعامتي که از سال 1963 ميلادي عملاً آغاز شد و سرانجام رژيم شاهنشاهي - وارث کسرا و مجوس - را ساقط کرد و نظامي اسلامي را پي ريزي کرد که در پرتو آن تمامي اقشار ملت بتوانند به حقوق خويش از آزادي و عدالت دست يابند.
تلاش هاي بي امان نيم ميليون ارتش نظامي شاه، 40 هزار نيروهاي امنيتي براي سرکوب انقلاب- و دهها هزار مستشار بيگانه- به جايي نرسيد و درست برخلاف اين جريان در محرم 1357 شمسي، ملت، تظاهرات عظيمي را در سراسر ايران با شرکت بيست ميليون نفر ترتيب دادند که در آن با صداي بلند شعار مي دادند: لا اله الا الله، الخميني ولي الله، الموت للشاه!
مردم به بهاي هزاران قرباني، تظاهرات کردند و اعتصابات سراسري در کشور ترتيب دادند که در نتيجه آن، شريان هاي زندگي عادي- ادارات، بازارها، کارخانه ها و مراکز شرکت نفت- تعطيل شد. درپيشاپيش اين تظاهرات وسيع، محصلان مدارس، زنان، علما، ائمه جماعات، وعاظ و ديگر طبقات ملت ديده مي شدند...
آري اين ملت است که عدالت، حريت و استقلال را تنها در مسير اسلام جست وجو مي کند.

انقلاب اسلامي ايران پيشتاز حرکت جهاني اسلام
 

البته پايگاه اصلي انقلاب اسلامي ايران، بظاهر مبتني بر «تشيع» است. ولي اين انقلاب، وابسته به يک جريان جهاني فراگير است که هدف آن برانگيختن روح اسلامي، بيداري امت و هدايت آن تا مرحله رهبري تمدن جهاني است.
استاد «مهدي الحسيني» در گفتاري که به مناسبت حلول ماه محرم1399 هجري ايراد کرده و متن آن توسط « جوانان مسلمان ايراني» در «پاريس» منتشر شده است، درباره ماهيت جهاني بودن حرکت اسلامي در ايران تأکيد کرده و آن را امتداد قيام حسين بن علي(ع) عليه تجاوز و طغيان و در راستاي حرکت حسن البنّاء در مصر ونهضت مؤدودي در پاکستان و جنبش اسلامي در ترکيه و افغانستان ناميده است. الحسيني مي گويد:« ما امروز شاهد يک حرکت اسلامي رو به رشد و پرخاشگر در مصر هستيم که تا به حال شهدايي را در مسير خود تقديم کرده و گروه هاي بسياري از طبقه جوان برگرد آن فرا آمده اند که همه يکصدا فرياد مي زنند: نابود باد سادات، مزدور آمريکا...اينان، در حقيقت تبلور وجدان پاک و شجاع امت اسلامي هستند که براي فروريختن نظام فاسد حاکم کمر بسته اند و در عراق حرکت اسلامي رو به رشدي آغاز شده و در پاکستان مردم مسلح همچون موج بپا مي خيزند و در افغانستان حرکت اسلامي سلاح بر دست، عليه اشغالگران مي جنگد.

اسلام و مردم مستضعف
 

نبرد موجود در جهان، نبرد ميان ملل محروم و قدرت هاي طاغوتي حاکم است. جنگ ميان مردم مستضعف و اقليت مستکبري است که از مردم خويش وحشت دارند و در برابر بيگانگان تسليم اند.
اين درگيري ميان دو جناح مستکبر و مستضعف، روز به روز شديدتر و خشونت آميزتر مي شود و بدون ترديد، تنها مکتبي که قادر به هدايت و نجات ملل محروم و يکسره ساختن کار طاغوت ها باشد، اسلام است.
در واقع پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، موجب آغاز مبارزه کنوني ميان قدرت هاي طاغوتي و رژيم هاي جبار از يک طرف، و ملل محروم و آزاديخواه از جهت ديگر شد و به همين دليل است که اين انقلاب به زودي الگويي براي هدايت تمامي آزاديخواهان جهان در کشورهاي مسلمان نشين و کشورهاي در حال رشد خواهد بود و ايران پايگاهي براي آزادي، روشنگري و تبيين رسالت در سطح جهاني خواهد بود.
پس بدون ترديد انقلاب اسلامي ايران، انقلابي است عليه استبداد، ظلم، استثمار، فشار و قبول ذلت و اسارت، و انقلابي است از جانب مستضعفين عليه استعمار سياسي و استثمار اقتصادي، «ما اراده کرده ايم که مستضعفان زمين را منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان زمين قرار دهيم» (قرآن مجيد).

جهان در برابر انقلاب ايران
 

1- غرب به مفهوم عام، يعني هر دو جناح سرمايه داري و سوسياليستي آن بدون استثنا -بجز فرانسه در آغاز- به دلايل ذيل نسبت به اين انقلاب موضع خصمانه گرفتند:
الف: ترس از به خطر افتادن منافع اقتصادي و نظامي
ب: ترس از «شبح اسلام» با توجه به اينکه انقلاب ايران، خطرناکترين شعار، يعني تأسيس« حکومت اسلامي» را مطرح کرده است.
ج: وحشت شوروي و چين از تاثير حکومت اسلامي ايران در ميان بيش از ده ها ميليون مردم مسلمان اين کشورها که اکنون تحت سيطره حکومت ترور و وحشت کمونيسم بسر مي برند.
2- موضعگيري عام کشورهاي عربي و اسلامي و جهان سوم.
الف: کشورهاي حوزه خليج - فارس- سعودي( حجاز)، مراکش، عراق، ترکيه و بويژه اسرائيل که 70 درصد سوخت سرزمين اشغالي فلسطين را از ايران تأمين مي کرد و متقابلاً چتربازهاي خود را براي حمايت از شاه به آن کشور مي فرستاد، همچنين مصر که از شاه-پس از آنکه از کشورخود با چشم گريان فرار کرد- به گرمي استقبال و پذيرايي کرد. همگي از شاه حمايت و از رژيم او پشتيباني کردند.
ب: برخي با حفظ جوانب احتياط و رفتار محافظه کارانه، طرف شاه را مي گرفتند و از نفوذ اخبار ايران به خارج از مرزها جلوگيري مي کردند و جز در حاشيه از آن چيزي نمي گفتند.
ج: برخي ديگر انقلاب ايران را مورد حمايت و تأييد قرار دادند، و مي کوشيدند که صبغه اصلي و بُعد انقلاب اسلامي را از آن حذف کنند و به آن رنگ سوسياليستي بدهند. آنچنانکه بعضي از همسايگان ما چنين کردند.

منطق هواداران رژيم پيشين
 

دلايل موضعگيري خصمانه شرق وغرب در برابر انقلاب ايران و نيز دفاع سرسختانه اسرائيل از رژيم شاه، آن هم در حالي که امام خميني همواره لزوم ريشه کن شدن آن را متذکر شده است. کاملاً روشن است، اما سوال اين است که کشورهاي عربي و اسلامي براساس چه نوع مصلحت انديشي سياست خود را با شاه جبار همسو ساختند و چگونه از طاغوتي حمايت کردند که از کشور خود فرار کرد و جوانان و کودکان در خيابان هاي تهران با باقيمانده هاي مجسمه هايش - پس از تخريب- بازي مي کردند؟ آيا سران کشورها فکر نمي کردند که اين چنين موضعگيري، جز اين که ملت ايران را در تصميم خود مبني بر نابودي شاه، قاطعتر سازد و دريايي از کينه در دل آنان نسبت به همسايگان و برادران ديني و انساني آنها به وجود آورد، نتيجه اي ديگر ندارد؟
راستي سرانجام، وضع خاورميانه بالاخص منطقه خليج فارس، با توجه به اين نفرت ها و کينه ها به کجا خواهد انجاميد؟ آيا واقعاً انگيزه سياستمداران اين منطقه در شعله ور ساختن آتش فتنه ها و عداوت هايي که ثمره اش گسيختگي و تفرقه بيشتر امت عرب و اسلام مي باشد، کدام است؟ آيا حق نداريم بپرسيم ما تا کجا آزاديم که سياست و موضعگيري هاي خود را «مصالح ملت هاي خويش»! بخوانيم بدون آنکه مصالح واقعي ملل ديگر را در نظر مي گيريم؟
بدون ترديد اگر انسانيت را معيار فرار دهيم، معلوم مي شود که موضعگيري هاي خصمانه عليه انقلاب ايران عاري از هرگونه ارزش انساني است. براي حاميان يک ستمگر مستبد که تنها در يک روز چند هزار نفر را قتل عام کرد و بقيه ملت را به آوارگي، گرسنگي و فساد مبتلا ساخت، چه انسانيتي باقي مي ماند؟
بنابراين، ضرورتي ندارد که با چنين قومي، با منطق و معيار اسلام سخن بگوييم، چه اگر اسلام بر امور خاص و عام ما حاکم بود و در تعيين مواضع ما نقش داشت، مسلماً کار به اين درجه از ذلت و رسوايي نمي انجاميد.

اما گروه هاي اسلامي
 

تا آنجا که من اطلاع دارم، اگر آنچه را «المعرفه»- در شماره هاي پيشين خود- و يا مجله «النور» از مراکش و نشريه منتشر شده از سوي مرکز اسلامي«آخن» نوشته اند، استثنا کنيم، بقيه گروه هاي اسلامي، يا مهر سکوت به زبان و قلم نهاده اند و يا سخني به اجمال و گذرا گفته اند و عده اي نيز در وادي ترديد، سايه اي از شک و بدبيني را بر علل و عوامل انقلاب و ميزان خلوص و تطابق آن با شعارهاي اسلامي، و خلاصه حدود توانايي آن براي تحقق بخشيدن به اهداف خود، افکنده اند و احتمال وجود دست هاي ناپيدا از سازمان هاي جاسوسي کمونيستي يا آمريکا را در وراي آن تصور کرده اند!

دلايل اين موضعگيري ها
 

درست است که حسن ظن از لوازم اخلاق اسلامي بويژه درباره افراد مسلمان و ممتاز جامعه است و در مورد رهبران جنبش هاي اسلامي و چهره هاي درخشنده در دل شب هاي تيره، بايد بيشتر هم باشد، ولي در ضمن اعتراف به قلّت توان و امکانات، ما نمي توانيم در امر تحليل صحيح مواضع و تحصيل نتايج آزموده و ارائه نصيحت، سکوت روا داريم، و به همين دليل در قبال تحليل هاي نادرست برخي از گروه ها يا شخصيت هاي اسلامي درباره ايران، بايد گفت چند احتمال وجود دارد:
احتمال نخست آنکه موضعگيري اين اشخاص و حرکت ها، مبتني بر تحقيق و اطلاعات دقيق و کامل نيست و به همين جهت، فرصت مناسبي براي داوري هاي پيشين و افکار ثابت ما و دستگاه هاي خبرپراکني غربي فراهم شده تا مواضع ما را شکل دهند، در صورتي که مي دانيم ماهيت و سرشت اين دستگاه ها، نفاق و تزوير و قلب حقايق است و به هيچ وجه شايسته نيست که بزرگان عالم اسلام در تعيين مواضع خويش تا اين حد سهل انگاري روا دارند.
درباره انقلاب ايران، کمترين ترديدي وجود ندارد که محرک اصلي آن «اسلام » است و جناح هاي ملي و چپ که در کنار بودند، به طور قهري با موج خروشنده انقلاب به جريان افتادند و تمامي نمونه ها و پرچم ها، ناگزير، جاي خود را به پرچم هاي اسلامي سپردند، و امام خميني همواره طبيعت اسلامي انقلاب و تأمين آزادي و عدالت در پرتو حکومت اسلامي را تبيين کرده است. آنچه از اين بيان بايد آموخت - به فرض صحت احتمال فوق- اين است که به ميزان خطر ارزيابي اشخاص و جنبش ها توجه کنيم چه، ارزشگذاري و موضعگيري، در حقيقت نوعي داوري است و قرآن مي فرمايد:«از دنباله روي چيزي که يقين نداري بپرهيز، زيرا گوش و چشم و دل همه مسئولند» و خطا در امر ارزيابي، خواه ناخواه منجر به اتخاذ مواضع ناروا مي شود.
احتمال دوم اين است که هنوز ميراث عصر انحطاط، يعني درگيري هاي سياسي و عقيدتي و خونريزي ميان امت واحده: خوارج، شيعه، معتزله و اهل سنت...در ميان نهضت هاي اسلامي زنده و فعال است در صورتي که همه اين نهضت ها براي رهايي از سقوط و انحطاط، متحمل رنج ها و تلخي هاي فراوان مي شوند، گويي آن همه کشمکش ها که منجر به تفرقه درصفوف امت و ضعف کيان آن به نفع دشمنان شده، کافي نيست.
احتمال سوم اين که جنبش هاي اسلامي از فرا آمدن به آن سطح از درگيري حقيقي براي وضعيت کنوني و آينده امت عاجزند. قطعاً مقصود از اين درگيري، نزاع ميان سني و شيعه و خوارج و مذاهب حنفي، مالکي و شافعي نيست بلکه مقصود، برخورد اسلام با همه ابعاد و اختلافات دروني اش، با جبهه باطل و ظلم و استثمار با تمامي مکاتب، نام ها و عقايد مربوط به آن است.
احتمال چهارم اينکه متأسفانه ما قادر نيستيم، علي رغم مذاهب و فرق و اجتهادات گوناگون عقيدتي، فقهي و تحرکات اجتماعي، مواضع خود را با عقايدي که به موجب آنها امت واحد هستيم، هماهنگ سازيم.
پيغمبراکرم(ص) مي فرمايد:« المسلم اخو المسلم لايظلمه و لايخذله ولا يحقره» (مسلمان، برادر مسلمان است، به او ستم نمي کند و خوار و بي اعتبارش نمي سازد).
ابن تيميه که به لحاظ حساس بودن و به کارگيري دقت در مسائل عقيدتي، از جمله سختگيرترين علماي اسلامي محسوب مي شود، شيعه زيديه و اماميه را- علي رغم انتقاداتي که بر آنان داشته است- از زمره امت اسلامي خارج ندانسته و گفته است:
« علماي پيشين اسلامي در عدم تکفير مرجئه و شيعه و امثال آنان اختلاف نداشته اند و در خصوص احمد نيز در اين زمينه اختلافي نيست و هيچ يک را نمي توان تکفير کرد».(1)
براساس اطلاع موثقي که دارم، در تاريخ اخير حرکت اسلامي، روابط بسيار نزديکي ميان دو پيشواي شهيد شيخ حسن البناء و آيت الله کاشاني رهبر نهضت اسلامي ايران در دهه هاي چهل- پنجاه وجود داشته است. آنان برنامه همکاري و هماهنگي براي تأسيس دولت اسلامي- در هر کجا که ممکن باشد- و تقويت و تأييد آن از سوي همه را مطرح کرده بودند. علاوه بر آن، حرکت اسلامي نواب صفوي رهبر فداييان اسلام نيز در اين مسير بود و در حقيقت امتداد تفکر «اخوان» بود.
به هر حال، هيچ گونه مجوزي براي سکوت يا ايجاد شبهه از سوي گروه هاي اسلامگرا درباره انقلاب ايران وجود ندارد. آنچه واضح است اين است که بزودي يک دولت شيعي مقتدر در ايران روي کار خواهد آمد که سرنوشت منطقه را رقم خواهد زد و براي ريشه کن ساختن استعمار و نابودي پايگاه آن، راهي جز ارتباط و تعاون اسلامي مشترک با آن وجود ندارد و اين همان خط مشيي است که عقايد ما، مصالح ما و انسانيت ما آن را ترسيم مي کند.
ما اميدواريم که همه حکومت هاي اسلامي، موضع خود را نسبت به اين نهضت عدل گرا و انقلاب انساني- اسلامي که با سرسخت ترين قدرت استکباري زمان مشغول ستيز است، تصحيح کنند.
ما انتظار داريم که حرکت هاي اسلامي با دورانديشي و در نهايت صراحت و قدرت، همراهي و همدلي خدمتگزاران به اسلام و ياران حريت و عدالت را با برادران ايماني خود و پيشوايان آزادي و دادگري در ايران اعلام کند.
... بدون ترديد، ايرانيان بودند که اسلام را در همه جهان سربلند ساختند. زيرا اين براي نخستين بار در تاريخ بود که يک امپراطوري جبار و سرکش که مورد حمايت دول بزرگ و اذنابشان بود، در هم کوبيده شد وتخت سلطنتي که با داشتن ششمين نيروي مسلح و نظامي جهان، بر سر پاي ايستاده بود، واژگون شد. آن امپراطوري و دستگاه حاکمه و هوادارانش در طوفان کدام يک پيرمرد روحاني، که در تبعيد بسر مي برد، در هم پيچيد؟ و براي اولين بار در تاريخ، در مهمترين و پرجمعيت ترين نقاط و ميدان هاي شهرهاي پاريس و لندن و واشنگتن، به وسيله مبارزان ايراني که در حمايت از انقلاب اسلامي ايران تظاهرات عظيم به راه مي انداختند، نماز جماعت اقامه شد.

سخن پاياني
 

در شرايطي که ملل مستضعف شرق و غرب و جويندگان نور و حق و عدل و حريت، چشم اميد به رهبران نهضت اسلامي دوخته اند تا آنان را از استبداد، فقر و حيرت و نابودي رهايي بخشد و از سوي ديگر طاغوت ها در برابر اين حرکت عظيم سخت به وحشت افتاده و خواب و آسايش از چشمانشان دور شده و قدرت خويش را رو به زوال مي بينند(2). آيا خواهيم توانست خود را بدان سطح رشد دهيم که بتوانيم انتظارات اسلام و انسانيت را در زمينه رهايي مواريت و ارزش هاي والا، از پوچي هاي چپ و راست، برآورده سازيم و بشريت را از انواع ستم و استثمار و نابودي، نجات بخشيم؟
بدون ترديد ما به اين مقصد دست نخواهيم يافت مگر آنکه ملت هاي خود را براي استقرار اسلام در قلمرو نفوس و واقع زندگي و دنياي خويش متحد سازيم تا دولتي اسلامي که قانون قرآن يعني قانون توحيد و عدل و آزادي را تحکيم بخشد، به وجود آيد وصف واحدي از همه عاملان به اسلام تشکيل دهيم، و لبه تيز مبارزات خود را به سمت دشمن واحد- هرشيطاني از جن و انس که ظلم و طغيان را در جهان گسترش مي دهد - متوجه سازيم و در پي آرماني واحد، دست يافتن به بالاترين نشاني که برسينه انسان نقش مي بندد- «شهادت»- پيش بتازيم.
والبته:« و ما يلقاها الا الذين صبروا و ما يلقاها الا ذو حظ عظيم».
صدق الله العظيم.

پي نوشت ها :
 

1. الفتاوي، جلد3، صفحه 351، ط-1-1381- رياض.
2. به همين دليل، کارتر به همه پژوهشگران دستور داده بود که درباره کليه جنبش هاي اسلامي جهاني بطور مبسوط تحقيق کنند.
( مجله «الصباح»- لاکسيون79/2/22).
 

منبع:نشريه پاسدار اسلام، شماره 352-351.