گفت و گو با مهدي نادري، ‌نويسنده فيلم مستند «گزارش زير خاكي»


 






 

كار فيلمنامه مستند
 

صحبت با مهدي نادري حداقل چيزي كه دارد اين است كه اين امكان را مي دهد تا آدم،‌ يك دوست خونگرم را به جمع دوستان انگشت شمار خودش اضافه كند. رفتار او اين سؤال را بر مي انگيزد كه چنين آدم اهل رفاقتي چطور مي تواند فيلمي درباره انسان هايي چنان رند بسازد؟!
مهدي نادري متولد 1352 و بچه جنوب شهر تهران است. او كار هنري اش را مثل همه ما با تئاترهاي دانش آموزي شروع كرده و دانشگاه را پس از سه ماه رها كرده تا به قول خودش: «به دانشگاه بزرگ تري به نام اجتماع و كوچه پس كوچه هاي شهر» برود. او در سال 1375 فيلم سازي را شروع مي كند. گزارش زير خاكي ششمين فيلم اوست كه سال گذشته جوايز بهترين مستند بازسازي شده از جشنواره يادگار،‌ بهترين كارگرداني از جشن خانه سينما و جايزه ويژه هيئت داوران از جشنواره فيلم كوتاه تهران را به دست آورد. مهدي نادري اكنون درحال دوندگي براي ساخت اولين فيلم بلندش «پرده جني» است.

وقتي تماس گرفتم تا شما را براي اين گفت و گو دعوت كنم،‌ بين صحبت هايتان گفتيد سينماي ايران، ‌سينماي موضوع است. مي شود اين مطلب را بيشتر توضيح دهيد؟
 

ما محصول هنري اي نداريم كه موضوع نداشته باشد. اين كه ما مي خواهيم چه بگوييم، مبناي پيدايش يك اثر هنري است. عرض بنده اين است كه از سر ضرورت، سينماي ما شكلي پيدا كرده است كه موضوع در آن خيلي شاخص است،‌ به دليل نداشتن امكانات روز دنيا. اگر بپذيريم كه هنرمند به عنوان پديد آوردنده اثر و به عنوان خالق است. در سينماي ايران اين خالق- نه اين كه شخصيتش تنزل كند- اما بيشتر كاشف است. يعني تعريفي كه در سينماي مستند مطرح است. در سينماي مستند مگر چه چيزي غير از كشف وجود دارد؟ يعني مستندساز يا فرد روشنفكري كه سراغ موضوع مي رود،‌ چه چيزي را دارد كشف مي كند. هر قدر آن كشف،‌ مهم تر و عميق تر باشد، محصولش فيلم شاخص تري است. سينماي ما، يعني سينمايي كه برد بين المللي دارد‌، طبق گفته نظريه پردازان و منتقدان و فيلمسازان بزرگمان، ‌سينمايي است كه به سينماي مستند تنه مي زند. مي شود پرسيد اين سينما چه چيزي را از سينماي مستند مي آورد كه ويژگي اش مي شود؟ من عرضم اين است كه «موضوع» را. بنابراين معمولا‌ً موضوعاتي كه سينماي ما مطرح مي كند (چه داستاني و چه مستند) در گرو مطرح كردن و كشف كردن اتفاقات خيلي خاص است. موضوعاتي كه به هر حال با جهان تعريف شده سينما غرابت دارند و بيشتر موضوع مطرح است تا تكنيك و اساساً‌ تكنيك خود را در حد پادوي موضوع تنزل مي دهد و جسورانه در دنياي سكس و تجارت و حادثه و اضطراب ايستاده.
گزارش زير خاكي را چطور دسته بندي مي كنيد؟ آيا اين فيلم هم جزو دسته فيلم هايي است كه به اصطلاح شما سينماي موضوع اند؟
در گزارش زير خاكي، بيشتر من را اين طور تشويق كردند و گفتند كه تو موضوع خيلي متفاوتي را مطرح كرده اي. در اين فيلم، چون تعهد اخلاقي داشتم كه افراد را نشان ندهم، ‌به شخصيت آنها توجهي نشان ندادم،‌ بلكه بيشتر توجهم به روش مندي، ادبيات، ‌فرهنگ و باورهايشان بود. اين كه در چنين مجموعه در هم تنيده اي افراد،‌ مدام نقش عوض مي كنند برايم جالب بود نه اين كه دزد چه كسي است، يا كيست كه زير خاكي مي دزدد و کيست که کار خلاف مي کند. بنابراين همه آن عناصر شناخته شده اي را که در سينما وجود دارد به شكلي آگاهانه حذف كردم. البته اين يك ريسك بود، ‌چون به نظر مي رسيد چه كسي ممكن است فيلمي را ببيند كه در آن، يك مشت دست و پا و سيگار و فندك و آدم هاي بي سر ديده مي شوند؟ اما آرام آرام كه جلو مي رفتم مي ديدم خود اين ساختار غير متعارف يا نمايش غير متعارف،‌ به دليل قدرت موضوع، ‌قابل ديدن و شنيدن است. يعني سعي كردم از اين فراموش خانه ها و تاريك خانه هاي آن افراد كشف هايي كنم كه هر بخش آن براي يك نويسنده يا يك فيلمساز يا هر كس ديگري، مثلاً‌ يك جامعه شناس قابل پژوهش باشد.

در فيلمنامه شما جزئيات صحنه تا چه حد آمده بودند؟
 

من كمتر كسي را سراغ دارم كه براي رفتن به سر صحنه اش،‌ فيلمنامه نداشته باشد،‌ چون شرايط صحنه خيلي غير مترقبه است. بنابراين شما بايد يك استراتژي داشته باشيد. اين كه من چه چيزي از اينها مي خواهم و چه چيزيشان را نمي خواهم. اگر من خودم را بين آن افراد رها مي كردم و فقط ناظر بر اعمالشان بودم و از قبل استراتژي نداشتم، ‌مطمئن باشيد شما اصلاً‌ سر در نمي آوريد اين آدم هايي كه مدام دارند نقش عوض مي كنند و همه چيز را به هم مي ريزند، ‌در حال چه كاري هستند. بنابراين از همان ابتدا به اين رسيدم كه مسئله اين كه حالا چه شيئي و به چه شكلي دارد معامله مي شود را رها كنم و بچسبم به آن مبناي خرده فرهنگي اي كه اينها براي خودشان ايجاد كرده اند فكر مي كنم تا حدي هم به نتيجه رسيدم.

خب اين بازي ها و رفتارهاي ظريف كه مي گوييد‌، توي فيلمنامه آمده بودند؟
 

نه ديگر ... چون بخش عمده اي از آن در صحنه پيش مي آمد. در كار مستند شما يك چهار چوبي توي ذهنتان و بر روي ورق است كه نمي گذاريد همه چيز فيلم از هم گسسته شود. جمله كاملي را ژان لوك گدار مي گويد: «زندگي فيلمي است كه بد ساخته شده است.» به محض شنيدن اين كلام، ‌جمله بعدي اي كه در ذهن ما متبادر مي شود اين است كه ما لحظات- به نظر خودمان- درست را از زندگي انتخاب مي كنيم. اين حركت مثل تراشيدن يك مجسمه از زمان ايده و نوشتن و فيلم گرفتن است تا تدوين و صدا گذاري و حتي تيتراژ. مدام لحظات را گزينش و ارزيابي مي كني.

پس به اين ترتيب چهار چوبي كه از پيش تعيين كرده بوديد شامل همين نتيجه گيري اي بود كه حالا در فيلم هست؟
 

بله،‌ چهار چوب همين بود. من با چهار چوب خيلي تماتيك برخورد كردم و از اول در نظرم بود روي معامله اينها، ‌روش اينها و نقش دراويش (در حقيقت نادرويشان) كار كنم. ‌ضمن اين كه حس ماجراجويي و اتمسفر حاكم بر آنها و اعمالشان را با تماشاچي به تجربه بنشينم.

اين چهار چوب را شما پيش از فيلمبرداري روي كاغذ آورده بوديد؟
 

بله، بله. من حتي جاهايي گفت و گو نوشتم. يعني مضمون ايجاد كردم تا از پراكنده گويي آنها جلوگيري کنم. سعي مي كردم مسير را به سمتي ببرم كه نه دقيقاً‌ جمله خودم، ‌بلكه چيزي نزديك به آن را بگويند. آن جمله مورد نظر را هم از خودشان گرفته بودم و از بيرون نياورده بودم. من در پروسه تحقيق كه خيلي هم سخت بود‌، به روش هاي آنها پي برده بودم. سر صحنه براي رسيدن به نتيجه مطلوب،‌ خيلي وقت ها سعي مي كردم مثل خودشان نقش بازي كنم.

از تحقيق گفتيد؛ شما براي رسيدن به چهارچوبي كه ذكرش رفت چقدر تحقيق كرده بوديد؟
 

خيلي ... به اندازه عمرم، ‌به اندازه قصه هايي كه از مادربزرگم و مادرم در مورد اجنه و گنج و اژدها شنيده ام. به اندازه روايت هايي كه در گوشه و كنار اين سرزمين شنيده ام و به اندازه يك سال و نيم، ‌دو سالي كه من درگير اين موضوع بودم. علاقه اصلي من و روحيه من اين طوري است كه بيشتر گرايش به كشف روابط ماوراء الطبيعه در زندگي اجتماعي مردم دارم. اين براي من خيلي مهم است و اصل معرفت جهان، رسيدن به سرچشمه هاي اصلي حيات و انسانيت است، نه ترافيك تهران و ملغمه امروزي به نام حيات.

به واسطه اين كه شما چهره ها را نشان نمي دهيد، ‌بخش عمده اي از اطلاعات موجود در فيلم از طريق گفت و گوها منتقل مي شوند. فكر نمي كنيد اين لطمه اي به فيلم زده باشد؟
 

اتفاقاً‌ برعكس، چيزي كه در اين فيلم از آن برداشت كرده اند اين بوده كه به جاي صورت، ‌دست ها حرف مي زنند. در مطالبي هم كه درباره اين فيلم نوشته شده از «نمايش دست هايي كه ميراث فرهنگي را چپاول مي كنند» حرف زده شده است. از طرفي كار اين آدم ها آنچنان اكتيو نيست و مثلاً‌ يك اژدها از زمين در نمي آورند تا با آن كشتي بگيرند! ‌بنابراين باور سازي بين آنها از طريق كلام اتفاق مي افتد. چيزي كه در علم سيميا يك اصل است. يعني خيال پردازي از طريق كلام- اميدوارم به زودي فيلم بلند اولم «پرده جني» را ببينيد كه در مورد سيمياست- جذابيتش هماين است كه آدم ها دارند از يك باورهايي حرف مي زنند كه كاملاً‌ غير واقعي اند. اين خرده فرهنگ و اين زباني كه ملغمه اي از زبان هاي فارسي، عربي، ‌تركي و ... است را تنها مي شد از طريق گفت و گو بيان كرد. اين افراد در معاملاتشان بايد طرف مقابل را به باور برسانند تا بتوانند از او پول بگيرند. در واقع گزارش زير خاكي در مورد تجارت زير خاكي نيست‌، در مورد تجارت خواب و خيال است. زير خاكي بهانه است. زبان خرده فرهنگي اينان به هنگام ترجمه به قدري براي مترجمان ايراني گويش غريبي بود كه اول من جملات را به فارسي رايج تبديل كردم وبعد ترجمه شد تا دوستان خارجيمان هيچ از اين فيلم نفهمند! ‌و اصلاً‌ مهم نيست چون اين فيلمي است كه در دايره فرهنگ ملي خودمان قابل فهم است.

گزارش زير خاكي در حقيقت يك نقد اجتماعي هم هست ...
 

بله،‌ فيلمي است اجتماعي درباره تاريخ.

علت خاصي داشت كه براي بيان اين نقد اجتماعي از آدم هايي با چنين شغل عجيب و غريبي استفاده كنيد؟
 

ارژنگ عزيز! ‌وقتي صحبت از سينماي مستند به ميان مي آيد، بلافاصله «تعهد» در ذهنمان نقش مي بندد. عنصري كه ويژگي هنر نمايش و تئاتر نيز هست. حال دوست من، بخشي از جواب در همين واژه مهم نهفته است. چيزي كه ربطي به سينماگر بودن ندارد و انسانيت را مي طلبد. و مگر واقعيت از اين تكان دهنده تر مي خواهي كه خيلي از مردماني كه از كنارشان در روز مي گذريم شب ها به موجوداتي و اشباحي تبديل مي شوند كه تاريخي به غير از تاريخ رسمي و رايج دارند و مردمان بي سري هستند كه شوق رسيدن به ماترك مردگان پيشين اين سرزمين، ‌پيچيده راهشان را به مغاك هاي تاريكي كشانده كه حتي ديگر نمي دانند و نمي خواهند كه چيزي بدانند. دروغ گويي فضيلت مي شود و توطئه، نيك انديشي است و در پايان آن چه مي ماند تاريكي و جهل است و گويي اينان در اين هوا تنفس نمي كنند. خيلي ها هستند كه وقتي يكي از خاطراتشان را از چگونگي گنج يابي مي گويند،‌ بي درنگ ياد قصه هاي شهرزاد مي افتي!‌

پاياني كه الان در فيلم هست‌،از ابتدا در طرحتان بود؟
 

نه،‌ شايد فيلم با در آمدن زير خاكي تمام مي شد ... نمي دانم اما من مطمئن بودم فيلم درباره چگونگي معامله و رفتن سرمال و خلاصه ويژگي هاي اين خرده فرهنگ است. مي دانستم كه اين فيلم بايد به اينها بپردازد. اما اين كه ته آن چه مي شود را حقيقتاً‌ نمي دانستم. مي دانستم چيز چندان مهمي اتفاق نمي افتد،‌ حتماً‌ اژدهايي زير خاك نيست!‌ مي دانستم كه حتماً‌ چيزي مهم از زير خاك در نخواهد آمد، چون من با آنها رابطه برقرار كرده بودم و از بعضي پنهان كاري هايشان هم سر در مي آوردم.

اگر تحقيقات كامل تري مي داشتيد و مي دانستيد پايان چه خواهد شد آيا راحت تر نبوديد؟
 

ويژگي فيلم مستند است كه تو در رودخانه شنا مي كني و چيزهاي جديد كشف مي كني. يك ماهي پايت را گاز مي گيرد، ‌تخته پاره اي به تنت مي خورد، يك ماهي زيبايي از جلويت رد مي شود و ... خوبي زندگي هم همين است ديگر. زندگي در اين شناور بودنش است كه زيباست و گر نه اگر آدم ها فكر كنند همان كارهاي سال پيش را دارند انجام مي دهند، ‌دست به يك خودكشي دسته جمعي مي زنند. مثل «مايا» ها كه آن قدر موفق به كشف رازهاي زندگي شده بودند كه زندگي برايشان خسته كننده مي شود و تصميم مي گيرند همگي به زندگي ديگري بروند و در آنجا دست به كشف رازها بزنند. براي همين دست به يك خودكشي دسته جمعي مي زنند. اين شناور بودن است كه به زندگي معنا مي دهد. اختلاف نظري كه ممكن است بين من و شما باشد، ‌زندگي را جذاب مي كند. فيلم مستند هم همين طور، ‌جذابيتش در اين است كه هر روز يك چيزي ديگر به آدم مي دهد و اين به تماشاچي هم منتقل مي شود. جذابيت بخشي از سينماي داستاني ما هم در همين است. اغلب با يك چهارچوب سر صحنه مي روند،‌ چرا كه مي خواهند زندگي مردم را در يك فيلم داستاني نشان بدهند. بنابراين هر روز يك اتفاق جديد مي افتد و فيلم به صورت شناور جلو مي رود.

منظورتان اين است كه براي فيلم داستاني هم بايد تابع اين شكل شناور بود؟
 

خير، من عرضم اين بود كه در بخشي از سينماي ما اين اتفاق دارد مي افتد و دليل جذابيتش هم همين است. من نمي گويم بايد باشد. من هم خيلي دوست داشتم از اول بدانم انتهاي فيلمم چه خواهد شد، ‌اما يادتان باشد من محدوديت هايي داشتم و اگر مي خواستم تا انتهاي كار پيش بروم شايد الان در تيتراژ لقب مرحوم را به بنده اعطا مي كردند!

با توجه به اين كه در يك فيلم مستند بسياري از اتفاقات سرصحنه شكل مي گيرند‌، پس فيلمنامه يك فيلم مستند حاوي چه چيزهايي بايد باشد؟ اساساً‌ به نظر شما فيلمنامه مستند چيست؟
 

فيلمنامه مستند شكل قوام يافته اي براي فيلم كردن يك موضوع قابل پژوهش است. ما خيلي از موضوعات پژوهشي را در دنيا و در زندگي روزمره مان مي بينيم، اما اهميت يك فيلم مستند يكي به ميزان كشف ما بستگي دارد و يكي به ميزان خرد ما در آن كشف. هر قدر دايره ذهن شما گسترده تر باشد‌، دنيا و مردم، ‌طبيعت‌، زندگي و ... را خوب تر ببيند و اطلاعات خوبي داشته باشيد،‌ كمتر مي توانيد در كشفي كه مي كنيد شك كنيد. يك فيلمنامه مستند در واقع بر مي گردد به يك پژوهشگري كه به زبان سينما مي خواهد موضوع پژوهشي اش را مطرح كند. يعني فيلم مستند تلفيقي است از پژوهش،‌ كشف و سينما. فيلمنامه مستند كارش اين است كه آن موضوع پژوهشي را چهارچوب بندي كند. و مستند ساز يعني دانشمند فيلمساز و دقيقاً‌ به دليل بي دانشي ام است كه خود را مستند ساز نمي دانم و اساساً من تعداد زيادي فيلم مستند نساخته ام. اين نكته كه مستند ساز و تئاتري ها جزو شريف ترين و باسواد ترين هنرمندان جهان هستند هميشه احترام مرا به اين دو قشر متعهد روز افزون مي كند.
منبع: ماهنامه فيلم نگار شماره 27 ‌