خشم تان را کنترل کنيد!


 

نويسنده: محمد کياسالار




 
... به خودمان مي آييم و مي بينيم که اي بابا، دير شده، کار از کار گذشته. به خودمان لعنت مي فرستيم و مي گوييم که اين آخرين بار است و اين عبرتي مي شود براي دفعه بعدمان. اما نمي شود... دوباره به خودمان مي آييم و مي بينيم که اي بابا، دير شده... بودا مي گويد: «خشمگين شدن، مانند اين است که زغال گداخته اي در دست بگيري و بخواهي آن را به سمت ديگران پرتاب کني. در حالي که توجه نيستي، خودتر زودتر و بيشتر از ديگران مي سوزي.» شما از عصبانيت، تجربه اي غير از اين داريد؟
(1)يک نفر به تان توهين مي کند: احمق، بي شعور، ... و شما عصباني مي شويد. نشسته ايد پشت ماشين و داريد راه خودتان را مي رويد، اما راننده ديگري، راهتان را مي بُرد و عصباني تان مي کند. کسي به دوستتان حمله مي کند يا به او ناسزا مي گويد و شما نمي توانيد عصبانيت تان را مهار کنيد. يک روز صبح که مي آييد سرکارتان، خبردار مي شويد که اضافه حقوقتان را بي جهت قطع کرده اند و شما عصباني مي شويد.
چرا؟ واقعا در اين موارد، چه چيزي عصباني تان مي کند؟ چهار موقعيت بالا، چه عنصر مشترکي دارند که شما را از کوره در مي برند؟ روان شناسان مي گويند عامل زمينه ساز عصبانيت، هيچ چيزي نيست به جز اين که آدم احساس مي کند کنترلش بر روي يکي از ارزش ها يا استانداردهايش از دست رفته است.
يک بار ديگر، مثال هاي قبلي را به خاطر بياوريد: غرور، وقت شناسي، علاقه قلبي و پول، چيزهايي بودند که در مثال هاي بالا با تهديد روبه رو شدند و اعصابتان را به هم ريختند. هميشه همين طور است. بيشتر آدم ها وقتي احساس مي کنند شايد به چيزي که برايشان مهم است نرسند، خشمگين مي شوند.
(2)معمولا هنگام عصبانيت فکر مي کنيم که خودمان مي دانيم چه کسي يا چه چيزي باعث بروز مشکل شده و معمولا در اين مواقع، کسي يا چيزي هست که خشممان را بر سرش آوار کنيم: شخصي که ازمان انتقاد کرده، راننده اي که راهمان را بريده، رئيس يا کارمند زيردستمان و گه گاه حتي خودمان. معمولا در اين مواقع، خيال مي کنيم که با آوار کردن خشممان سر اين و آن، مي توانيم موانع را از پيش پاي خودمان برداريم و به اهداف دلخواهمان برسيم. البته شايد گه گاه، چنين اتفاقي هم بيفتد. مثلا شايد در يک درگيري فيزيکي، خشم به مان انرژي بدهد تا بهتر از خودمان دفاع کنيم. اما در بيشتر مواقع، اين طور نيست. عصبانيت به طور معمول باعث مي شود که قدرت قضاوت و استدلال مان تحليل برود و استرس مضاعفي در وجودمان توليد شود. اين ثابت شده است که خشم و عصبانيت طولاني مدت، هرچقدر هم که مختصر و خفيف باشد، يکي از علل اصلي بيماري هاي قلبي عروقي و يکي از عمده ترين دلايل حملات قلبي است.
(3)روان شناسان مي گويند خشم نشان مي دهد که ما از نظر ذهني و رواني، قادر نبوده ايم با يک موقعيت خاص، کنار بياييم و يا نتوانسته ايم برايش چاره و راه حلي پيدا کنيم. روان شناسان بر اين باورند که آن دسته از آدم هايي که زياد و بيش از حد، عصباني مي شوند، يکي از اين دو مورد درباره شان صدق مي کند: يا يک سري مشکلات زمينه اي و قديمي دارند که هنوز موفق به حل آن ها نشده اند و نتوانسته اند هضم شان کنند؛ يا اين که- به غلط- عادت کرده اند در برخورد با وضعيت هاي نامطلوب، از روش هاي سازگاري هيجاني استفاده کنند که البته روش هاي نابالغ و غيرمؤثري به حساب مي آيند.
روان شناسان مي گويند خشم، ريشه در ترس و درماندگي دارد. وقتي ارزش ها، توقعات، استانداردها و يا اهدافمان به خطر مي افتد، اين احساس در ما به وجود مي آيد که اوضاع دارد از دستمان خارج مي شود و ترس و آزردگي ناشي از اين احساس، عصباني مان مي کند. طبيعي است که آدم هاي هميشه عصباني، اين ترس و درماندگي را در مورد خودشان باور ندارند، چرا که آن را يک نقطه ضعف به حساب مي آورند.اما روان شناسي خشم، در صحت اين ادعا هيچ ترديدي ندارد.
(4)روان شناسان در زمينه خشم و عصبانيت و تکنيک هاي غلبه بر آن، توجه ما را به (9)مورد جلب مي کنند:
1. يکي از مهم ترين قدم هايي که براي مهار خشم مي توان برداشت، اين است که علت عصبانيت را به دقت شناسايي کنيد. خيلي از افرادي که دچار عصبانيت هاي مزمن و طولاني مدت هستند، نمي توانند قاطعانه علت عصبانيت شان را شناسايي کنند. وقتي دقيقا تعيين مي کنيد که از چه چيزي عصباني هستيد، در واقع، داريد خودتان را آماده مي کنيد تا با آن مقابله کنيد.
2.احتمالا يکي از اهداف آدم هاي عصباني، اين است که توجه ديگران را به خود جلب کنند. شايد فرد عصباني، پيش خودش اين طور فکر کند که جلب توجهات منفي ديگران، بهتر از اين است که اصلا هيچ توجهي به آدم نشود. اگر اين احساس در وجودتان هست که کسي دوستتان ندارد يا اين که کسي به شما احساس نياز پيدا نمي کند، اين ممکن است يکي از علل ريشه اي عصبانيت تان باشد.
3. اين واقعيت را بپذيريد که خيلي چيزها در اين دنيا از کنترل شما خارج است و اصلا دست شما نيست. اگر قرار باشد با وسواس فراوان سعي کنيد تا در همه حال، خانواده و دوستان و به طور کلي، اوضاع و احوال را در اختيار خودتان داشته باشيد، حسابي به هم مي ريزيد و خستگي و عصبانيت تان پاياني نخواهد داشت.
4. شايد عصبانيت ناشي از اين باشد که توانايي بخشيدن ديگران را نداريد. اگر هرگز نتوانسته ايد کسي را که آزارتان داده است ببخشيد، در دام دردناکي گرفتار آمده ايد که سرانجام، شما را از بين مي برد. بخشيدن را تمرين کنيد.
5. خيلي از افراد عصباني و خشمگين از خودشان تنفر دارند. نفرت از خود، يکي از راه هايي است که آدم به طور ناخودآگاه براي کنترل احساسات خودش به کار مي برد. شايد لازم باشد که کم کم ياد بگيريد چطور با استفاده از مهارت ها و راه هاي جديد، احساسات تان را به شکلي مثبت کنترل کنيد.
6. شايد عصبانيت تان ناشي از کارهايي است که اعضاي خانواده بستگان و يا دوستانتان در گذشته انجام داده اند. به اين نوع عصبانيت مي گويند: «خشم باقي مانده يا خشم تخليه نشده» راه هايي هست که مي توان اين نوع خشم را ريشه يابي کرد. اما خب، شايد کمي وقتتان را بگيرد. بعد از اين که علت اين عصبانيت را شناسايي کرديد، بايد کم کم سعي کنيد کسي را که در گذشته موجب آزارتان شده اند ببخشيد.
7. گاهي اوقات، خشم و عصبيت، ممکن است يک علت جسماني و پزشکي داشته باشد. اگر به چنين چيزي مشکوک ايد و علائم ديگري نيز داريد، بد نيست سري به پزشک بزنيد. شايد تمام اين ها حاصل به هم خوردن تعادلات شيميايي و هورموني بدنتان باشد.
8. اگرچه ديگران ممکن است شما را تحريک کنند، اما اين يک واقعيت است که هيچ کس قادر نيست بدون ميل و اراده شما، شما را عصباني کند. آدم ها اين توانايي را دارند که پاسخشان به شرايط گوناگون و محيط اطراف را تحت اختيار و کنترل خودتان داشته باشد.
10. اگر شما يا يکي از اعضاي خانواده تان دائم عصباني مي شويد، احتمالا به تنهايي در اين آتش نمي سوزيد و ديگران را نيز در اين سوختن، شريک مي کنيد. پس بهتر است در قبال اين مشکل ديگران نيز بي تفاوت نباشيد و سعي کنيد زمينه هاي عصبانيت ديگران را شناسايي کنيد و به آن ها کمک کنيد تا به نحوي، مشکل مزمن خود را حل کنند. اين کار به رفع مشکل خودتان نيز کمک خواهد کرد.
يکي از روش هايي که روان شناسان براي کمک به افراد عصباني ارائه مي کنند، طرح سؤالات هدفدار است. آن ها در طي جلسات مشاوره اي و درست سر بزنگاه، يک سؤال کليدي مطرح مي کنند و از شما مي خواهند تا آن سؤال را بارها و بارها در خلوتتان تکرار کنيد و پاسخ دقيقي برايش بيابيد.
تمرين کنيد. خودتان را در مقام درمان قرار بدهيد. سؤالات زير را در دلتان بخوانيد و بعد از خواندن هر سؤال، نفس عميقي بکشيد، کمي مکث کنيد و پاسخ دقيقي براي سؤالات به تان کمک مي کند تا به آن چه باعث عصبانيت و ناراحتي تان شده، از زاويه تازه اي نگاه کنيد. البته ممکن است همه اين سؤالات به کارتان نيايد. شايد فقط يکي از سؤالات به شما مربوط باشد. پس اگر احساس کرديد بعضي پرسش ها براي شما خيلي بي ربط و عجيب است، برويد سراغ سؤالات بعدي. اين پرسش ها را بايد آن قدر تکرار کنيد تا در ذهنتان خانه کند:
1. شما از اين موقعيتي که پيش آمده، چه چيزي ياد گرفته ايد که ممکن است يک روز ديگر و در يک موقعيت ديگر به دردتان بخورد؟
2.ماهيت اين موقعيتي که ناراحت تان کرده، چيست؟ چه تهديدي در آن هست که باعث مي شود از کوره دربرويد؟ هدفتان چه بوده که مورد تهديد قرار گرفته؟ چطور مي توانيد آن هدفتان را تامين کنيد؟
3. در حال حاضر، چه چيزي شما را اين قدر به هم ريخته است؟ آيا اين امکان وجود ندارد که شما دستي دستي خودتان را عصباني کرده باشيد و هيچ دليل موجهي براي خشمتان نداشته باشيد؟
4. سال آينده همين موقع، چه نگاهي به اين مشکل خواهيد داشت؟ سال هاي بعد چه؟ باز هم اوضاع، اين قدر نگران کننده و ترسناک است؟ يعني ارزش اين همه حرص و جوش را دارد؟
5. چه فرضيه هايي را در رابطه با اين اتفاق در ذهن خودتان مرور مي کنيد؟ اين اتفاق، شما را ياد چه اتفاقات و موقعيت هاي مشابهي مي اندازد؟ آيا مي توانيد موقعيت هاي مشابهي را به خاطر بياوريد که کمي آرامتان کند؟
6. آيا به روي ديگر سکه اين وضعيت فکر کرده ايد؟ شايد اگر به روي ديگر اين سکه نگاه کنيد، کمي آرام تر مي شويد، نه؟
7.الان و در همين لحظه، چه چيز اميدوار کننده و لذت بخشي در زندگي تان وجود دارد؟
8. به کسي که خيلي قبولش داريد، فکر کنيد، به کسي که خيلي خوب، خشم خودش را کنترل مي کند. اگر اين شخص در وضعيت فعلي شما گرفتار مي شد، احتمالا چه عکس العملي از خودش نشان مي داد؟ احتمالا او چه کار مي کرد تا درست تصميم بگيرد و منطقي رفتار کند؟
9. اگر يکي از دوستانتان در وضعيت فعلي شما گرفتار مي شد، شما به او چه مي گفتيد تا او را آرام کنيد؟
10. اگر اين وضعيت به شديدترين و بدترين حالت خود برسد، چه مي شود؟ حد نهايت کار چيست؟ و اگر کار تا آن حد وخيم شود، چه چيزهايي هنوز در زندگي تان وجود دارد که شما مي توانيد از آن لذت ببريد؟
11. الان چه کار مي توانيد بکنيد تا احتمال وخامت اوضاع، کمتر شود؟ چه کار مي توانيد بکنيد تا ريسک کار، کمي پايين تر بيايد؟
12. آيا عصباني شده ايد تا حواس خودتان را از خطرات احتمالي پرت کنيد؟ بهتر نيست کمي روي مشکل متمرکز شويد و بي آن که خودتان را گول بزنيد، به همه جوانب قضيه فکر کنيد؟
13. آيا عصباني شده ايد تا به خودتان روحيه و انرژي بدهيد؟ اگر اين طور است، چه کارهاي ديگري را مي شود سراغ گرفت که بتواند روحيه تان را بالا ببرد؟
14. چقدر برايتان مهم است که ديگران درباره تان چه فکري بکنند؟ آيا بايد کمتر به ديگران اهميت بدهيد يا بيشتر؟
15. آيا داريد توي ذهن خودتان، جريان دعوا و مرافعه احتمالي تان را مرور مي کنيد؟ آيا نمي توانيد اين افکار را بيرون بريزيد و خودتان را در اين لحظه از زندگي رها سازيد؟
16. الان در اين وضعيت ناخوشايند، چه چيزهايي داريد که شايد در ديگر لحظات خوشايند زندگي تان نداشته باشيد؟
17. قبلا چه کارهاي سودمندي براي آرام کردن خودتان انجام مي داده ايد؟
منبع:همشهري جوان شماره 41