تبیین و بررسی نظریه تمثیل معناداری صفات الهی


 

نويسنده:محمد مهدی جندقیان
منبع : اختصاصي راسخون



 

چکیده ؛
معنادار بودن و فهم دقیق و مناسب از گزاره های الهیات، خصوصاً محمولها و صفاتی که به نحو ایجابی برای خدا اثبات میشوند ، از دیرباز محل بحث و گفتگو بوده است ؛ این مباحث در جائیکه، صفات و محمولهای حمل شده بر خدا، از جمله صفاتیاند که آدمی هم با آن توصیف میشود، داغتر میشود. حل این معضل که چگونه میتوان فهم صحیحی از معنای این دسته صفات مشترک در مورد خدا داشت ، در حالیکه الفاظِ گویایِ این صفات، ساخته و پرداخته بشر است و معمولاً به منظور گفتگوهای بشری نیز به کار میرود مشکلتر مینماید ، نظریات متعددی توسط متکلمین و فیلسوفان دین در حل این مسئله مطرح شده است. یکی از این نظریات ، نظریهی تمثیل است که توسط قدیس توماس آکوئیناس ارائه شده است ؛ وی سعی داشته معنایی مشابه و در عین حال متفاوت بین معانی صفات مشترک بین خدا و انسان ارائه دهد. نظریهای مابین اشتراک لفظی و تک معنایی ؛ در این مقاله با ذکر مقدماتی در باب اشتراک لفظی و معنوی ، نظرگاه تمثیل را با سه تقریر ارائه و نقدهای مطرح آن را نیز به اجمال ذکر میکنیم.
کلید واژه ها : تمثیل ؛ اشتراک لفظی ؛ صفات خدا ؛ زبان دین ؛ توماس آکوئیناس ؛ تکمعنایی ؛ معناداری زبان
مقدمه ؛
در حوزه زبان دین مسائل و موضوعات متعددی مورد بحث و بررسی است ؛ از بحث پیرامون گزارههای حقوقی و تاریخی ، گرفته تا بحث از گزارههای الهیات و هستیشناسی. بحث و گفتگوهای زبانی در موضوع سخن گفتن خدا با آدمی ، سخن گفتن آدمی با خدا و سخن گفتن درباره خدا به اوج خود میرسد و فیلسوفان و متکلمین را به تکاپوهای نظری وا میدارد. همانطور که ذکر شد موضوع سخن گفتن از خدا ، یکی از همین دسته موضوعات داغ و پرکنکاش است که البته نقش اساسی و بنیادین در مسائل الهیات نیز ایفاء میکند. در این موضوع با دو سؤال اصلی روبرو هستیم ؛ 1- چه نوع محمولها و اوصافی را میشود در مورد خدا بکار برد ؟ و 2- چگونه میتوان از طریق زبان محدود بشری دربارهی خدا - موجود متعالی - سخن گفت و از آن صفات فهم مناسبی پیدا کرد ؟ سؤال اول اگرچه مهم است لکن بحث کردن از آن ، خارج از حوزهی زبان دین است و ما در حوزهی زبان دین ، تنها به سؤال دوم که محور و مسئله مورد بحث ما در این مقالهست میپردازیم. فیلسوفان و متکلمان ادیان ، سعی کردهاند تا با در نظر گرفتن اهمیت بحث و تأثیر پاسخگویی به آن در الهیات ، پاسخ مناسب و دقیقی به پرسش دوم بدهند. شخصیتهای علمی برجسته ای در بین مسلمانان ، مسیحیان و یهودیان به این موضوع پرداخته و پاسخها و نظرات متنوعی را ارائه کردهاند ؛ در این میان قدیس توماس آکوئیناس ، متکلم و کشیش نامآور مسیحی قرون وسطی ، از جمله کسانیست که با تئوری پردازی به این سؤال پاسخ داده است. پاسخ او در قالب نظریه تمثیل ، طی سالیان متمادی محل مناقشه و نقد افکار اندیشمندان شده است. پیش از پرداختن به نظریه و پاسخ توماس به پرسش اصلی این مقاله ، معرفی اجمالی توماس را از نظر میگذرانیم.
توماس آکوئیناس ؛
قدیس توماس آکوئینی در سال 1225.م در محلی نزدیک ناپل ایتالیا به دنیا آمد و از کودکی در دیر بندیکتی تربیت شد ، در نوجوانی علیرغم میل خانوادهاش جذب فرقه دومینیکنها شد و به پاریس و کلن رفت و مدت هفت سال با قدیس آلبرتوس همراه ، و نزد او به فراگیری الهیات و حکمت مشغول گردید. وی از دانشکده الهیات پاریس در رشته کارشناسی کتاب مقدس و کتاب جُمَل فارغ التحصیل و از سال 1256.م به عنوان استاد دومینیکی به تدریس نیز مشغول شده و سرانجام در سال 1274 درحالیکه وی برای تأسیس مدرسه دومینیکی اقدام میکرد ، در راه ناپل-رُم ، درگذشت. او علاوه بر تدریس در دانشکده الهیات پاریس و دربار پاپ در ایتالیا ، مدتی را نیز در خدمت الکساندر چهارم ، اوربانوس چهارم و کلمنتوس چهارم به انجام خدمات مذهبی و تعلیم و تعلّم اشتغال داشت. آثاری چون : درباره اصول طبیعت ؛ دربارۀ وجود و ذات ؛ دربارۀ حقیقت ؛ تفسیر رساله هبدومادیبوس و دربارۀ تثلیث بوئینوس ؛ در ردّ خطاهای یونانیان ؛ تفسیرهای آثار ارسطو ؛ دربارۀ قدرت ؛ جامع در ردّ گمراهان ؛ و بالاخره جامع علم کلام ؛ تنها بخشی از تألیفات توماس است.(1)او را بزرگترین مرد فلسفه مدرسی میشمارند ؛(2) و گفته میشود برای مسیحیت کاتولیک هیچ متکلمی به اندازه او ، اهمیت ندارد.(3) همچنین در وصف جایگاه توماس در کلام و فلسفه مسیحی باید گفت که پاپ لئوی سیزدهم فلسفه توماس را الگوی اندیشه کاتولیک برای همه زمانها دانست و به طور رسمی آن را به کلیساهای کاتولیک جهان اعلام کرد.(4) پیروان اندیشه و مکتب فکری آکوئیناس را بعدها تومیسم نامیدند.(5) وی را میتوان متأثر از اندیشه ارسطویی و سینوی دانست که تمام تلاش خود را وقف آن کرد که الهیات و کلام مسیحی را با عقلانیت فلسفی گره زده و تفاسیر و نظریات عقلانی و خرد پذیری را در باب موضوعات و مسائل الهیات ارائه دهد. از جمله نظریات خردپذیر و مطرح توماس در الهیات فلسفیاش ، نظریۀ تمثیل است که وی در حل مسئلهی فهم و معناداری صفات متشابه الهی توسط وی بنیان گذاشته شد.
طرح بحث ؛
همانطور که در مقدمه آورده شد ، سؤال اصلی که در پیشینه و پشت صحنه این نظریه مطرح میشود این است که : چگونه می-توان از طریق زبان محدود بشری درباره خدا – که موجودی متعالی و لا حدّ است - سخن گفت و از آن فهم مناسبی پیدا کرد ؟ به عبارتی دیگر چگونه زبان و قواعد عام زبانی میتواند به ما کمک کند تا از صفات الهی فهم پیدا کنیم. پیش از طرح پاسخهای مطرح شده در این باب ذکر این مقدمه ضروری مینماید که انواع گزارههای الهیاتی را ، بشناسیم. در یک تقسیم اولیه ، گزارههای الهیاتی پس از تفکیک به اخباری و انشائی به دو گروهِ گزارههای سلبی و گزارههای ایجابی تقسیم میشوند ، که وظیفه دارند تا درباره خدا ، به ما اطلاع و معرفت دهند ، گزارههای سلبی ، گزارههایی اند که به سلب و نفی هرگونه عیب و محدودیت درباره خدا میپردازند ؛ گزارههایی مثل : خدا محدود نیست ؛ خدا جسم نیست ؛ خدا زمانمند نیست ؛ خدا ضعیف نیست ؛ البتهاین گزارهها مفید معرفت نیستند و تنها به محدود شدن تصور و فهم ما از موجودیت خدا کمک میکنند ؛ این گزارهها در مقابل سؤال خدا کیست؟ یا خدا چیست؟ و یا خدا چگونه است؟ و چگونه عمل میکند؟ تنها به پاسخهای ، این و آن نیست میپردازند و هیچ معنای محصلی را در فاهمۀ پرسشکننده ایجاد نمیکنند. امّا گزارههای ایجابیاند که به دنبال ارائهی معنای محصلی از محمولها و اوصاف منتسب به خدا هستند. این گزارهها بر اساس نوع محمول و وصفی که به خدا نسبت میدهند به دو دسته تقسیم میشود ؛
دسته اول : محمولها و اوصافی که مختص به خدایند ، به عبارت دیگر تصور این محمولات و اوصاف فقط در شأن خداست. مثل گزارۀ خدا واجب الوجود است ؛ یا گزارۀ خدا لا حدّ است ؛ ... اینها گزارههایی هستند با محمولاتی که ، فقط همراه با موضوع خدا ، تصور و فهم میشوند. این نوع اوصاف و محمولات مشترک بین موجودات مختلف نیستند و به موجودات مختلف نسبت داده نمی-شوند تا آدمی را دچار اشتباه و سوء برداشت کند. معناداری این نوع گزارهها کمتر مورد مناقشه بوده است ولی دستهی دوم گزاره-های ایجابی ، گزارههایی هستند با محمولات و اوصافی که از لحاظ لفظی برای موجودات مخلوق و خدای خالق مشترکاً بکار می-روند. گزارههایی مثل خدا قادر است ؛ خدا عالم است ؛ خدا سخن میگوید ؛ خدا مهربان است ؛ خدا غضب میکند ؛ و ... این گزارهها حاوی محمولها و اوصافیاند که در زبان محدود و محاورهای بشری ، عموماً برای وصف آدمی یا موجودات مخلوق دیگر بکار میرود. زبانی که مخلوق و وضع شدۀ دست آدمی است و همواره برای توصیف همردیفان خود بکار میبرد حال برای توصیف خدا- ی متعالی از سایر موجودات – استفاده میشود و خداوندگار آدمی با زبان آدمی وصف میشود ، و اینجاست که سؤال میشود آیا لفظ صفتی چون قدرت با همان معنایی که در مورد بشر دارد برای خداوند هم بکار میرود ؛ به عبارت دیگر معنای این دسته از محمولات و اوصاف به صورت یکسان در مورد خدا و آدمی استفاده میشود و یا به شکلی متفاوت بکار برده میشود. اهمیت این موضوع از جهات مختلف قابل بررسی است که در ادامه بخش چهار این مقاله به آن اشاره خواهد شد. پس سؤال اصلی این تحقیق اینجاست که محمولات و اوصاف مشابه یا متشابه بین خدا و انسان چگونه معنادارند و مخاطبین چگونه با این اوصاف ، فهم صحیحی از شناخت خدا بدست میآورند؟

نظریات مطرح درباره مسئله ؛
 

مناقشه معناداری زبان بشری در توصیف خداوندگار ، همینجا آغاز میشود و متکلمین و فیلسوفان دین را برآن میدارد تا هر کدام در این باب توضیح داده و نظریه پردازی کنند. در پاسخ پرسش مطرح شده ، نظریات مختلف و متعددی ارائه شده است که از آن جمله به موارد زیر میتوان اشاره کرد : نظریهی تک معنایی ؛ اشتراک لفظی ؛ اشتراک معنوی ؛ بیمعنایی ؛ تمثیل ؛ کارکردگرایی ؛ و ...در این مقاله تنها دو دیدگاه تک معنایی و اشتراک لفظی را توضیح خواهیم داد چرا که در زمان توماس عموماً این دو نظریه و دیدگاه رواج داشت و دغدغههای توماس در ارائه نظریه تمثیل بر پایهی نقد این دو نظریه پدیدار شده است.
3-1- تک معنایی ؛
تک معنایی یعنی اینکه لفظ یک معنا دارد و به طور یکسان در مصادیق مختلف بکار میرود. جان دانز اسکوتس مدعی میشود که ما در مواجه با الفاظ صفات متشابه خدا و آدمی ، تنها دو راه پیش پای خود داریم ؛ یا باید در مورد واژگانی که درباره خدا به کار میرود قایل به اشتراک لفظی شویم و در نتیجه معتقد گردیم که معنای این واژگان در عرصۀ ربوبی غیر قابل فهم هستند ، و یا اینکه قول به تک معنا بودن این واژگان را بپذیریم و بگوییم : این واژگان صرفاً همان معنایی را افاده میکنند که اگر در سایر موجودات به کار روند ، آن معنا را میرسانند. اکنون ایشان معتقد است که بطور حتم و به ناچار باید یکی از دو حالت فوق را برگزینیم و چون ما درکی معنادار از ساحت ربوبی داریم ، پس روش تک معنایی موجهتر است و مورد پذیرش ما قرار میگیرد.(6) همانطور که از معنای تک معنایی بر میآید ، این نوع رویکرد در ارائهی نظریۀ تک معنایی ، نوعی ظاهرگرایی است و نوعاً در سنت یهودی-مسیحی سابقه داشته است و در فرق مسلمین هم این نوع عقیده به چشم میخورد ؛ این نوع رویکرد و نظریه ، ممکن است به تشبیه کشیده شود و از خدا تصویری انسان واره ارائه دهد ، خدایی شبیه به انسان و با صفات انسانی و اگر این سیر دنبال شود سرانجام به تجسیم هم کشیده میشود و خدا موجودی مجسم و البته شبیه به آدمی تصویر میشود که شاید کمی بزرگتر و توانمندتر از سایرین است ؛ تصویر خدایی ، آدموار و غولگونه ! این نگاه در نزد جمهور متکلمین یهودی-مسیحی و البته مسلمان مردود است و قائل آن را مرتد و کافر میخوانند.
3-2- اشتراک لفظی ؛
اشتراک لفظی یعنی این که یک لفظ برای دو یا چند معنای در عرض هم وضع شده است ؛ شبیه لفظ شیر در فارسی که برای چند معنی حیوان مفترس ، نوشیدنی خوراکی و نوعی ابزار ساختمانی به صورت جداگانه وضع شده و در هنگام استماع لفظ ، لفظ نسبت به معانی فوق علیالسویه است و برای مشخص شدن منظور و قصد متکلم نیازمند قرینه هستیم. ممکن است اینکه معانی یک لفظ مشترک ، ضد هم باشند یا نزدیک به هم ، و این اشکالی ندارد ؛ ولی آنچه مهم است تفاوت در معانی یک لفظ است.امّا الهی دانان قائل به اشتراک لفظی ، چگونه پاسخ مسئله مورد نزاع را میدهند ؟ صفاتی که برای انسان و خدا با یک لفظ بکار برده میشوند ، الزاماً دارای یک معنا نیستند ؛ بلکه دارای دو معنیست که ذهن ما نوعاً یکی از معانی لفظ مشترک را ، آن درک و فهم میکند و آن معنی لفظ صفت است به هنگامیکه در گزارههای توصیف آدمی بکار میرود ولی از معنی لفظ صفت در گزارههای الهیات ، هیچ معنیِ خاصی به ذهن نمیآید.گروهی از این متکلمین بر آن شدند تا با پایبندی به اشتراک لفظی به شکل معنادار و خردپذیر پاسخ این پرسش را بدهند ؛ پاسخ آنها بر اساس نوع و گرایش خاصی از الهیات است که با عنوان الهیات تنزیهی و سلبی شناخته میشود. در الهیات تنزیهی و سلبی ، فهم آدمی از خدای متعال در حدیست که فقط میتواند صفات نقص و عیب را سلب کند و نه اینکه چیزی را برای خدا اثبات و صفتی را بر او حمل نماید. به عبارت دیگر آنچه از معانی گزارههای ایجابی می-فهمیم به یک گزارۀ سلبی تأویل میشود.ریشهی این اعتقاد در گفتار فیلسوفانی چون افلاطون و فلوطین به چشم میخورد : افلاطون در وصف خیر اعلی میگوید : نه نامی دارد و نه چیزی دربارهاش میتوان گفت و نه قابل شناخت است و نه به احساس و تصور درمیآید. (7)اعتقاد فلوطین در توصیف Apollo (نه متعدد : خدای عالم) چنین است : اصلاً نمیتوان گفت خداوند چه ویژگیهایی دارد ، فقط دائماً باید گفت که این ویژگی را ندارد.(8) این نوع پاسخ در فلوطین آنقدر پر رنگ و محوری است که اساساً فلوطین را تئوریپرداز الهیات تنزیهی دانستهاند.(9) البته ریشهی این نوع الهیات را در آموزههای ادیان و کتب مقدس نیز میتوان جستجو کرد ؛ خصوصاً در هنگام طرح گزارههای سلبی. ابن میمون یهودی از جمله مطرحترین متکلمین ادیان است که در باب اشتراک لفظی و الهیات سلبی بحث نموده است. ابن میمون در این خصوص میگوید : و أما و صفه تعالى بالإيجابات ففيه خطر عظيم‏ : اما وصف خدای متعال به نحو ایجابی اشتباهی ست بزرگ (10) و در تبیین اشتراک لفظی در الهیات تنزیهی خود میگوید : آنانکه به حضور صفات ذاتی در خداوند باور دارند باید بدانند که این صفات به آن معنایی که برای انسانها بکار می-رود نیست چرا که شباهتی بین ذات الهی و دیگر موجودات نیست.(11) این فیلسوف یهودی در پاسخ به این سؤال که گزارههای ایجابیِ در متون مقدس است که از خدا تصویری انسانواره ارائه میدهد ، میگوید : تورات در قالب زبان انسان سخن می-گوید.(12) غیر از ایشان متکلمین فراوانی در سنت مسیحی و اسلامی در باب الهیات تنزیهی محض و سلبی بحث و گفتگو نموده-اند. آنطورکه واضح است از الفاظ یا معانی سلبی و تنزیهی که درباره خدا بکار برده میشود، معنای محصلی به دست نمیآید و لذا فیلسوفان و پژوهشگران عرصه الهیات ، - که از این نوع نگاهِ در الهیات و فهمِ از صفات قانع نشدهاند - همواره به دنبال راه حل بهتری بودهاند ؛ راه حلی که در آن معنای محصلی از گزارههای ایجابی به دست آید و در فهم عبارات ایجابی موجود در متون مقدس کمتر دچار تأویل و تفسیرهای طولانی شویم.

دغدغه های توماس در پاسخگویی به مسئله ؛
 

در بخش گذشته دو نظریۀ مطرح و رایج در پاسخگویی به مسئله معناداری گزارههای ایجابی الهیات مورد بررسی قرار گرفت و سعی شد تا ابعاد این دو نظریه کمی بر مخاطبین واضح شود ؛ حال ضمن طرح دغدغههای توماس ، نقد و بررسی دو نظریهی تک معنایی و اشتراک لفظی نیز دنبال میشود : ما ناگزیریم تا در باب فهم این گزارهها و نحوهی معناداری آنها سخن گفته و راهحل خردپذیری را در این خصوص برگزینیم ؛ چرا که این گزارهها حاوی پیام و معنایند و برای کسب معرفت نسبت به خدا و از ناحیه او صادر شده است. بخش قابل توجهی از گزارههای الهیات که در متون مقدس آمده است از زبان ایجاب و تشبیه استفاده کرده تا آنجا که گونهای از خدای متشخص و نزدیک را برای آدمی تصویر میکند. خدا موجودی کاملاً ممتاز و متفاوت از وجود دیگر موجودات است ؛ وجود واجب و قائم به خود ، وجودی خالق و مفیض ، وجودی لاحدّ و غیر قابل دسترسی و حال آنکه سایر موجودات دیگر در عالم یکسره مخلوقاند ، محدودند ، ممکن و وابستهی به اویند. در زبان توماس : خدا و موجودات دو ذات کاملاً متفاوت و غیرند. پایان راهحل سلب ، تعطیل است چرا که یا معرفت محصلی نداده یا آدمی را دچار شکاکیت میکند.(13) نتیجۀ تشبیه هم ، حرف سخیف و غیر مقبولی است ؛ خصوصاً نزد ادیان ابراهیمی

تقریر و تبیین نظریه تمثیل ؛
 

توماس به دنبال آن است تا در چارچوب قواعد عمومی زبان ، نظریهای قابل طرح و تحلیل ارائه کند. نظرگاهی که در عرصه الهیات و کلام راه میانهای باشد ، که از نقاط قوت دو دیدگاه قبلی بهره جسته و البته از نواقص و اشکالات آن دو دیدگاه پیراسته شده باشد.توماس در عباراتی به صراحت تک معنایی و اشتراک لفظی را ردّ میکند: خدا هر آنچه هست ، بالذات است ولی دیگر موجودات فقط از طریق بهرهمندی ، هماناند که هستند. در نتیجه هیچ امری را نمیتوان به خدا و موجودات متناهی به معنای واحدی نسبت داد.(14) اگر نامها و اوصاف دربارۀ خداوند و مخلوقات صرفاً دارای شباهت لفظی باشند ، در این حالت ما چیزی از اوصاف الهی با آن اسامی را درک نمیکردیم ؛ و مشاهده میکردیم که معنای این واژگان صرفاً تا آن اندازهای که در مخلوقات به-کار رفتهاند برای ما قابل فهم و درک هستند و بدین جهت ، دیگر امکان نداشت که برای خداوند اثبات کنیم که خداوند یک موجود خیر است.(15) پس از نفی مطلقگرایی دو دیدگاه رایج ، توماس میکوشد تا با استفاده از محاسن اشتراک لفظی و تک معنایی ، راه حل میانهی خود را ارائه دهد : وقتی صفتی چون علم را بر خدا حمل میکنیم ، اینگونه نیست که هیچ فهمی از علم نداشته باشیم ، بالاخره معنایی از آن را میفهمیم که اولاً با قدرت ، حیات ، غضب و دیگر صفات متفاوت است و ثانیاً معنایی حداقل از علم بشری - علمی که در وصف انسان بکار برده میشود- به ذهن آدمی متبادر میشود. علمی که دارای آثاری چون حکمت ، انتخاب ، اطلاع داشتن از محیط و ... است. و ما نوعاً این آثار را در مورد خدا نیز درک میکنیم.- این یعنی اشتراک معنوی- از طرف دیگر باید دقت کرد که معنای علم در مورد خدای متعال و مخلوقات ، دقیقاً به یک معنا هم ، نیست بلکه باید رعایت موضوع متصف به این وصف - مثلاً خدای عالم و انسان عالم - را نیز کرد ، چرا که دو موضوع کاملاً و بالذات متفاوتاند ، لذا معنی علم بکار برده شده دربارهی خدا ، اگرچه شباهتی و ارتباطی با وصف علم آدمی دارد ، لکن در عین حال ، تفاوتی دارد که مانع از یک معنی دانستن آندو میشود ، تفاوتی که به حسب موضوع و ذات متصف به علم است. برای فهم بهتر تئوری تمثیل سه تقریر زیر ارائه میشود ؛ توماس برای تبیین نظر خود بیانات متعدد و پراکندهای داشته است که بعدها با عنوان تقریرهای نظریه تمثیل توسط دیگران تفکیک ، تحلیل و ارائه شده است.

5-1- تمثیل مبتنی بر صعود و نزول :
 

توماس در تبیین نظریه خود مثال وفاداری سگ را میزند. وقتی میگوییم : (سگ حیوان وفاداری است.) ؛ صفت خاصی به نام (وفاداری) را به سگ نسبت میدهیم. این درحالیست که وصف وفاداری را معمولاً به انسانها نسبت میدهیم. حال چه چیز باعث شده است تا وصف وفاداری را به سگ نسبت دهیم ؟ و اساساً معنی و فهم ما از وفاداری چیست که مجوز چنین اسناد و اتصافی میشود ؟آدمی در درون خویش حالتی و وصفی را حس میکند و آنرا نامگذاری میکند ؛ مثلاً وفاداری را ! این وصف درونی ، آثار و نتایج بیرونیِ دارد که در افعال و ظاهر رفتار او نمود پیدا میکند. مثلاً نوع احساس آدمی به کسی که نسبت به او وفادار است ؛ دفاع از وی ، شرکت در شادی و غم دوستان ، پاسخگویی به نیاز ایشان و ... . عمومیت وجود چنین آثاری در دیگر همنوعان آدمی ، او را بر آن میدارد تا علت درونی آثار خویش که وفاداری نام داشت را به ایشان نیز تسرّی دهد و صاحبان چنین آثاری را که احتمالاً دارای همان حالت نفسانی و درونی خویش بودهاند را (وفادار) بنامد و نام آن حالت درونی را (وفاداری) بگذارد. آدمی این فرایند را در مورد خود و دیگر موجودات بکار میبرد ؛ مثلاً همان سگ - که مورد سؤال ما هم بود - ؛ در رفتار سگ ، مواردی را مشاهده میکنیم که با رفتار آدمی در هنگام بروز حالت وفاداری شباهت دارد ؛ مثلاً دفاع از صاحب خویش ، ابراز تشکر از او و حرف شنوی از ولی نعمتش و .... بنابراین ما نتیجه میگیریم که سگ هم دارای آن حالت نفسانی هست و لذا او را متصف به (وفاداری) میخوانیم. البته باید دقت داشت که در عین حالِ چنین استعمالی برای لفظ وفاداری تفاوتی در معنی آن هم حس می-شود ، که آن تفاوت برخواسته از تفاوت موضوع و ذات متصف به وصف وفاداری است. یعنی در دو قضیه (انسان وفادار است و سگ وفادار است.) شباهتی میان دو حمل و وصف داریم اما در عین حال تفاوتی هم میبینیم که ناشی از ذات موضوع این دو گزارهست. این نوع تشابه و تمثیل را تمثیل تنازلی میگویند چرا که وصف وفاداری که در آدمی - که نسبت به سگ ، از درجه بالاتری در عالم خلقت بهرهمند است - به نحو برتر و کاملتری احساس میشود و به نحو ناقصتر و دونتری در سگ. حال با این مثال مقدماتی ، به سراغ خدا میرویم ؛ خدایی که خالق و علت مفیض عالم هستی و نوع آدمیان است ؛ او که خالق انبوه صفات و حالات درونی و نفسانی انسانهاست و بنابر قاعده تناسخ علّی- معلولی ، باید خودش ، واجد کمالات معلول به نحو اتمّ و اعلی باشد. خدای متعال خود را در متون مقدس با صفاتی چون علم ، حکمت ، قدرت و ... ، معرفی میکند ، صفاتی که در مورد آدمی هم بکار میرود ، این صفات به ظاهر مشترک که حاکی از حالات درونیاند و دارای آثار خاص به خود ، در مورد هر دو موضوع اظهار میشوند و نحوه شباهتی دارند ؛ لکن از آنجا که ما دو وجود کاملاً متغایر و متفاوت بالذات را با هم مقایسه میکنیم ، این صفات یک معنی واحد هم نمیدهند چرا که اوصاف خدا با ذات بسط ، ازلی ، نامتناهی و واجب در نظر گرفته میشوند و صفات آدمی با ذات مرکب ، محدود و امکانیاش به نظر میآیند و لذا تفاوت در معنی صفت هم داریم.(16) تومیسمها ، این نوع تقریر و بیان از تشابه و تمثیل را ، تمثیل تصاعدی خوانند.

5-2- تمثیل مبتنی بر تناسب ؛
 

نوع دیگر از تمثیل ، تمثیل تناسبیست. در این نوع تمثیل ، با یک معادله روبرو میشویم ، در دو جمله (خدا حکیم است) و (سقراط حکیم است) و یا همان مثال علم که در بخش گذشته آمده بود ، دقت کنید ؛ توماس تفاوت میان دو معنی صفت علم یا حکمت و یا دیگر صفات مشترک میان خدا و مخلوق را ، به خاطر تفاوت میان ذات دو موضوع تلقی کرد ؛ او این تفاوت و اختلاف ذاتی موضوع را دلیل انصراف از پذیرفتن تک معنایی دانست.در این تقریر ، او یادآور شباهت میان دو معنی صفت میشود همان-طور که در تقریر قبلی هم شباهت میان دو معنی را میدیدیم ، لکن با توجه به تفاوت ذاتی دو موضوع ، و فاصله آندو از یکدیگر معنای صفت محمول آنها نیز از یکدیگر فاصله میگیرند.(17)

 

 

5-3- تمثیل مبتنی بر اسناد ؛
 

باز با یک مثال شروع میکنیم. دو جمله (زید سالم است) ، (هوای کوهستان سالم است) را با هم مقایسه کنیم. وصف سلامت بر دو موضوع مختلف حمل شده است ولی معنی کاملاً یکسان و واحدی ندارد. در جمله اول (زید سالم است) ، وصف سلامت به نحو حقیقی و اصیل به زید نسبت داده شده است ، چرا که سلامتی حالتی درونی و نفسانی برای انسان است. ولی در جمله دوم (هوای کوهستان سالم است) ، وصف سلامتی به نحو مجازی به کوهستان اسناد داده شده است ؛ چراکه سلامتی حالت نفسانی برای کوهستان نیست بلکه هوای کوهستان میتواند عامل و علت برای تولید سلامتی باشد ؛ این نوعِ اسناد - اسناد در جمله دوم - را اسناد مجازی گویند که با توجه به نحوهی ارتباط صفت با موضوع متصف به آنرا اسناد مجازی با علاقۀ علیت خوانند. این نوع اتصاف ، نه اشتراک لفظی است و نه تک معنایی ، بلکه به نحو تمثیلی است. شبیه این اسناد را در اسناد صفات به خدا ، نیز داریم. البته اینطور نیست که هر وصفی که در گزارههای الهیات وجود دارد ، صرفاً با اسناد مجازی و به نحو علیت خدا بر صفت ، توجیه شود. باید به این مسئله هم توجه داشت که توماس به سنخیت علّی- معلولی قائل است و نمیخواهد اموری را که مشتمل بر مسائل عدمی ، نواقص و عیوب است را بر خدای متعال حمل کند. لذا در کنار طرح این نوع تمثیل باید یادآور دو دستگی صفات و محمولات شد : صفاتی که حاکی از کمال و خیر محضاند و صفاتی که حاکی از نوعی محدودیت و عیباند ؛ لذا تمثیل اسنادی ، فقط در گزارههای حامل اوصاف دسته اول بکار میرود و دسته دوم صفات فقط مشمول سلب میشوند(18) به نظر میرسد برای فهم بهتر نظریهی توماس باید مجموع سه تقریر را در نظر گرفت تا فهم مناسبی از نظریه تمثیل به دست آورد. فهمی که خالی از اشتراک لفظی با هر نوع قرائتی باشد و البته عاری از تک معنایی و خارج از اشتراک معنوی نیز باشد.

4.نظریات و نقدهای پیرامون تمثیل :
 

در طول بیش از هفتصد سال نظریه تمثیل ، محل تفسیرها و نقدهای متعددی بوده است ، به نحویکه تقریرهای مشهور فوق و البته تقریرهای دیگری از نظریهی تمثیل در طول تاریخ طرح شده است و البته تمامی ارکان نظریهی او و تقریرهای مختلف آن به چالش کشیده شده است.از جمله مهمترین نقدهای نظرگاه تمثیل عبارت است از :
6-1- اساساً آیا میشود بین اشتراک لفظی و معنوی ، حد وسطی فرض کرد ؟ بالاخره یک لفظ یا دارای چند معنی در عرض هم است و یا دارای یک معنا و اینکه یک لفظ حامل دو معنای شبیه به هم باشد و البته متفاوت به حسب موضوعش ، این نوعی اشتراک لفظیست. در این خصوص اسکوتوس (19)میگوید : صفات یا یک معنی دارد یا چند معنی ، اگر یک معنا باشد که نتیجه همان تک معناییست ، و اگر حامل چند معنا باشد ، سؤال میشود که معنی دوم با معنی اول چه رابطهای دارد ؟ قاعدتاً نمیتواند معنی اول را بدهد پس باید معنیای مخالف معنی بدهد که در این صورت معنی دوم یا ضد معنی اول است و یا متناسب با موضوعش- آنچنان که توماس میگوید- لکن در صورت اول ما دچار شکاکیت میشویم و در صورت دوم معرفتی به دست نمیآید.(20)
6-2- در هر سه تقریر ، ما شاهد سنخیت علّی- معلولی هستیم ، و لازمهی سنخیت اشتراک معنویست و لکن توماس به صراحت آنرا ردّ میکند .
6-3- به نظر فره تقریر دوم - معادله و قاعدهی تناسب ترسیم شده توسط توماس - نه تنها نمیتواند معضل معناداری محمولات را حل نماید ، بلکه کار فهم را دشوارتر میکند ، چرا که مشکل فهم از موجود نامتناهی هم ضمیمه به مشکل فهم صفات می-شود.(21)
6-4- در تقریر سوم - تقریر اسنادی- اگرچه توماس میکوشد تا از مجاز گویی نسبت به خدا فرار کند و لکن لازمه حرف او به ناچار مجازگویی و اسناد مجازیست.
با توجه به مباحث ارائه شده میتوان گفت : اگرچه تمثیل را نمیتوان نظریه و راه حل کاملاً صحیحی در معناداری گزارههای ایجابی الهیات دانست ؛ لکن این نظرگاه ، در زمان ارائه به خوبی توانسته بود از حل معضل موجود در پاسخگویی مسئله برآید و با توجه به مقدمات و وسائل موجود در دست توماس این بهترین راه حلّ قابل ارائه است. بعضی برآن باورند که نظریهی تمثیل با نظریهی اشتراک معنوی ای که در عرفان و فلسفه اسلامی است ، یکیست ؛ این مطلب از بعضی عبارات توماس نیز حس میشود ، لکن آنچه مانع از پذیرفتن این مطلب است که مطرح نبودنِ اشتراک معنوی ، وحدت وجود و تفکیک ماهیت و وجود ، برای توماس است. آنچه در زمان توماس مطرح بوده است ، تک معناییست که توماس شدیداً از ان فرار میکند. او به نوعی تصویری از اشتراک معنوی و تشکیک معانی و مفاهیم ، ارائه میدهد ، بدون آنکه نامی از اشتراک معنوی بیاورد. به هر حال مؤلف نظرگاه تمثیل را ، با توجه به نقدها و ابهامگوییهایش مردود میداند ولی آنرا در افق نزدیک به اشتراک معنوی میشمارد.

پي نوشت ها :
 

1.(ر.ک» کاپلستون؛390 تا 395)
2. (کاپلستون؛396)
3. (ملکیان؛101)
4. (علیزمانی؛210)
5. (حسینی؛40)
6. (حسینی؛42)
7. (افلاطون؛1674)
8. (ملکیان؛63)
9. (ر.ک»ملکیان؛59-65)
10. (ابن میمون؛146)
11. (گیسلر؛389)
12. (گیسلر؛389)
13. (ر.ک»گیسلر؛402)
14. (علیزمانی؛238)
15. (حسینی؛43)
16. (ر.ک»ملکیان؛107 و علیزمانی؛233)
17. .(ر.ک»علیزمانی؛253 و پترسون؛258)
18. (ر.ک»گیسلر؛423 و علیزمانی؛244)
19. (1308.م)
20. (گیسلر؛402)
21. (پترسون؛259)

منابع ؛
1.ابن میمون.موسی ؛ دلاله الحائرین ؛ ترجمه و تصحیح دکتر حسین آتای ؛ نشر مکتب فرهنگ دینی ؛ بی جا ؛ بی تا.
2.الدرز.لئو جی ؛ الهیات فلسفی توماس آکوئیناس ؛ ترجمه شهابالدین عباسی ؛ نشر مرکز اسناد مجلس ؛ تهران 1386.
3.پترسون.مایکل و همکارانش ؛ عقل و اعتقاد دینی ؛ ترجمه احمد نراقی،ابراهیم سلطانی ؛ نشر طرح نو ؛ تهران 1383.
4.حسینی.سیداکبر ؛ نظریه تمثیلی توماس آکوئیناس در زبان دین ؛ نشریه معرفت ؛ شماره 111 ؛ اسفند 1385.
5.کاپلستون.فردریک ؛ تاریخ فلسفه ؛ جلد 2 ؛ ترجمه ابراهیم دادجو ؛ انتشارات علمی و فرهنگی ؛ تهران 1387.
6.گیسلر.نرمن ؛ فلسفه دین ؛ ترجمه حمیدرضا آیت اللهی ؛ انتشارات حکمت ؛ تهران 1384.
7.علیزمانی.امیرعباس ؛ سخن گفتن از خدا ؛ نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ؛ تهران 1386.
8.ملکیان.مصطفی ؛ تاریخ فلسفه غرب ؛ جلد 2 ؛ پژوهشکده حوزه و دانشگاه ؛ قم 1379.
9.مک گراث.آلیستر ؛ الهیات مسیحی ؛ ترجمه بهروز حدادی ؛ نشر دانشگاه ادیان و مذاهب ؛ قم 1384.