گزارشي ازسينماي کودک و نوجوان


 

نويسنده: جميله دارالشفائي




 

فيلمنامه مناسب براي کودکان و نوجوانان
 

مدت هاي طولاني همگان به دنبال ارائه تعريفي از فيلم کودک و نوجوان بودند . تعريفي جامع که هم شهر موش ها را در خود جاي دهد و هم بادکنک سفيد را . جشنواره هاي کودک برگزار مي شد و هر بار بر سر اين که کدام فيلم از نظر مضموني به جشنواره تعلق دارد ، بحث بود . بالاخره پس از رايزني هاي فراوان در جهت اين نامگذاري که حرکت مرسومي در کشور ماست ( براي هر روز و هر هفته در تقويم نامي هست ) ، سينماي کودک و نوجوان نتوانست يک نام واحد به خود اختصاص دهد و با دو نام متفاوت در دو گروه جاي گرفت . سينماي « براي کودک » ، شامل فيلم هايي که کودکان مخاطب آنها هستند و از تماشايشان لذت مي برند ، يعني همان شهر موش ها و سينماي « درباره کودک » شامل فيلم هايي با مخاطب خاص که قهرمان اصلي آن يک کودک يا يک نوجوان يا گروهي از آنان است ؛ بادکنک سفيد . به نظر مي رسد اين جداسازي تا حدودي تکليف فيلمنامه نويسان را با اين حوزه مشخص تر کرده است . حداقل يک نکته کاملاً روشن شده که قهرمان فيلم کودک و نوجوان لزوماً نبايد در گروه سني آنها جاي بگيرد . وحيد نيکخواه آزاد ، بعد از سال ها فعاليت در اين حوزه ، فيلم هايي مانند عينک دودي و ايندياناجونز را از نمونه هاي موفق سينماي « براي کودک » مي شمارد. فيلمنامه هر دوي اين فيلم ها طوري نوشته شده که قهرمان کودک در آنها حضوري ندارد ، بلکه روايت داستان و ماجراهاي طراحي شده در آن طوري پيش مي رود که براي کودکان جذاب است و آن را بسيار راحت تر از فيلم هايي که قهرمانش هم سن و سال آنهاست ولي داستان پيچيده اي دارد دنبال مي کنند . اين نمونه ها و اين تعريف جديد از سينماي کودک فيلم هايي را شامل مي شود که به قول نيکخواه آزاد کودکان بدون اجبار آن را از ابتدا تا انتها تماشا مي کنند . بنابراين فيلم هاي خانوادگي ، کمدي و موزيکال راحت تر از بقيه مي توانند خود را در اين بخش بگنجانند . بيژن بيرنگ که سال ها در زمينه نگارش فيلمنامه و ساخت برنامه هاي تلويزيوني و همين طور فيلم سينمايي براي کودکان و نوجوانان تجربه دارد نيز همين عقيده را دارد : « زماني همه دلشان مي خواست فيلم کودک بسازند . تفاوت فيلم هاي کودک آن زمان با فيلم هاي کودک فعلي که يک بچه يک بادکنک دستش مي گيرد و راه مي افتد ، اين بود که فيلمنامه هاي آنها قصه داشت و داراي فضاهاي خانوادگي و المان هاي فانتزي بود که کودکان آنها را دوست داشتند . همچنين اکشن ، موزيک و ترانه نيز در بسياري از فيلم ها حضور داشت . » نگاهي به فيلم هاي موفق سينماي « براي کودک » بر نظرات بيژن بيرنگ صحه مي گذارد ؛ فيلم هايي نظير پاتال و آرزوهاي کوچک ، دزد عروسک ها ، گربه آوازه خوان ، سفر جادويي ، گلنار و ...
در فيلمنامه تمام اين آثار يک ماجراي خانوادگي در جريان است و يک فانتزي مانند جا به جايي شخصيت ها ( پاتال و آرزوهاي کوچک ) ، انتقال زمان ( سفر جادويي ) ، کمک حيوان به انسان ها ( گلنار و گربه آوازه خوان ) و زنده شدن اشياي بي جان ( دزد عروسک ها و پاتال و ... ) شرايط جديدي را براي قهرمان داستان به وجود مي آورد ، به طوري که مسير زندگي خانوادگي او را تغيير داده و او را وارد يک فضاي تخيلي مي کند . پيداست کودکان دوست ندارند مشکلات روزمره مثل گم کردن يک شيء يا خريدن يک وسيله دوست داشتني که روزانه خود يا هم سالانشان با آن دست به گريبانند را به عنوان يک ماجراي واقعي دنبال کنند . آنها بيشتر تمايل دارند قهرماناني را ببينند که بدون زحمت اين مشکلات را برايشان حل مي کنند ، مثل سوپر من ، غول چراغ جادو ، قاليچه پرنده ، فرشته ها با چوب سحر آميز يا پري مهربون . حضور اين قهرمانان در افسانه ها نيز به همين نياز برمي گردد . اما بهروزغريب پور اعتقاد دارد فانتزي در فيلمنامه بهتر است با واقعيت قابل تطبيق باشد . او درباره لزوم تفاوت فانتزي در آثار غربي و ايراني اين طور توضيح مي دهد : « کودک ما الگوي خود را قهرمانان غربي قرار داده است ، در صورتي که ما ايراني هستيم و قصه هاي ايراني جذاب هم کم نداريم » غريب پور فيلمنامه تنبل قهرمان را بر اساس داستان معروف « حسن کچل » نوشته و تفاوت فانتزي آن را با فانتزي هري پاتر اين طور بيان مي کند : « هري پاتر در سن کودکي تبديل به يک جادوگر قدرتمند مي شود که يک فانتزي غير قابل تطبيق با واقعيت است . اما طي طريق حسني و گذشتن او از موانع مختلف باعث واقعي شدن پروسه تکامل او مي شود . » تجربه نشان داده که کودکان هري پاتر را بيش از همه پسنديدند ، پس اگر قرار است فيلم هاي منطبق با واقعيت را براي مخاطب کودک بسازيم ، بايد عواملي در آن قرار دهيم که کودک آن را ببيند . مثلاً در کلاه قرمزي و سروناز به عنوان يک الگوي مورد استقبال مخاطب کودک و نوجوان ، موضوعاتي
فرعي مثل فرار يا قهر از خانه ، عشق و حتي انتقام و همين طور شوخي هاي اجتماعي رمانتيک و حتي سياسي درکنار موضوع اصلي جذابيت را براي سنين پايين ايجاد کرده است . شاپور قريب ريتم تند قصه را عامل مهمي براي جذابيت آن مي داند . او اين طور استدلال مي کند : « شيطنت هايي که در خود بچه ها هست و باعث مي شود تا يک جا بند نشوند ، بايد در ريتم فيلم باشد . بايد حالت و رفتار کودکانه در فيلم مشاهده شود ؛ همان شيريني کودکانه و شيطنت سالم آن » نيکخواه آزاد که به عنوان مدير گروه کودک فارابي داستان ها و فيلم هاي بسياري را براي پيدا کردن يک الگوي تضميني جذب مخاطب کودک و نوجوان خوانده و بررسي کرده ، در نهايت به اين نتيجه رسيده است که فيلم هايي که در آن قهرمان کودک به دلايلي از خانواده جدا مي افتد و قهرمان غير واقعي او را در مقابل ضد قهرمان هاي قوي کمک مي کنند ، بيشتر از همه جواب مي دهد . او مي گويد : « در اين الگوها کودک چند با پياپي در مقابل مشکلات قدرتمندي که در مقابل اوست مثل شرايط طبيعي ، اجتماعي و خانوادگي شکست مي خورد و درنهايت قهرمان او را نجات مي دهد و به شرايط دلخواه برمي گرداند . »
سينماي « براي کودک » ما آشکارا از کمبود قصه رنج مي برد . اما اين که مي توان با توجه به الگوهاي موفق ، اين تجربه را تکرار کرد ، سوال برانگيز است . ممکن است تکراري بودن سوژه هايي مثل والدين گمشده و جست و جوي آنها شرايطي مانند برنامه هاي کودک تلويزيون در دهه 60 را تکرار کند که به کارتون هاي زنجيره اي هاچ ، زنبور عسل معروف شده بود . در آن دوره نيز بعد از مدتي بچه ها از اين سوژه گريزان شدند . امروزه رقابت سينماي کودک و نوجوان ما با آثاري چون هري پاتر ، شرک و داستان اسباب بازي است . بنابراين بايد قصه هايي فراهم کنيم که تمام ضعف هاي بصري اين آثار را بپوشاند . پيروي از يک الگوي واحد شايد براي مدت کوتاهي پاسخگوي نياز کودکان ما باشد . مهدي سجاده چي که تجربه نگارش فيلمنامه در هر دو زمينه کودک و بزرگسال را داشته ، اعتقاد دارد با استفاده از کليشه ها و الگوهاي موفق نمي توان فيلمنامه خوب براي کودکان نوشت . او مي گويد : « فيلمنامه نويس به هنگام نوشتن فيلمنامه براي کودکان بايد کودکي خود را به کار گيرد و به هنگام کار به فکر برقراري ارتباط با مخاطب کم سن و سال باشد . من قبول ندارم که فيلمنامه کودک يک سري مشخصات دارد که بقيه فيلمنامه ها ندارند . بلکه المان هاي مناسب کودک به هنگام نگارش در روح نويسنده به وجود آمده و روي کاغذ مي آيد . »
بهروز غريب پور نيز ضمن تاکيد بر استفاده از قصه هاي ايراني ، به استفاده از تصوير در فيلمنامه کودک اشاره مي کند : « دونده که دست نوشته خودم است ، نمونه موفقي از فيلمنامه بر اساس تصوير است . سمفوني ادبيات اين فيلمنامه و مبارزه شخصيت اصلي آن با طبيعت کاملاً به تصوير متکي است » غريب پور فانتزي باورپذير ، ريتم تند قصه آموزشي بودن آن را نيز مدنظر قرار مي دهد . او در قصه تنبل قهرمان به اين نکته توجه داشته و درباره آن مي گويد : « کودکان بايد با قصه هم ذات پنداري کنند . خواستم آنها در اين قصه ببينند که والدينشان با برخوردهاي نسنجيده فردي را تبديل به يک آدم تنبل مي کنند . ضمن اين که فيلم براي والدين هم آموزنده است . »
البته مدت هاست که بحث آموزش مستقيم نه تنها به کودکان ، بلکه به همه افراد منتفي است . در آثار موفق نيز آموزش در لا به لاي قصه هاي جذاب ، شعر ، موسيقي ، تخيل و فانتزي به بچه ها خوارنده مي شود ، به طوري که حتي شايد نتوانند پس از پايان فيلم ، نتيجه گيري خود را بيان کنند . امير فيضي نيز در پاسخ به نظر منتقدان که فيلمنامه جوجه اردک من را فاقد يک پيام مشخص و عادي از آموزندگي براي کودکان دانستند ، فضاي راحت و ساده و شاداب بودن فيلمنامه موفق براي کودک و نوجوان و آگاهي هايي که در اين حوزه بين نويسندگان وجود دارد ، باز هم فيلمسازان و تهيه کنندگان براي ساخت فيلم تعلل مي کنند .

بهانه کمبود فيلمنامه خوب
 

سياست هاي گروه کودک فارابي بر اساس حمايت از فيلم هاي « براي کودکان »است . گروه اعتقاد دارد تجربه نشان داده اين گونه فيلم ها مي توانند سينماي کودک و نوجوان را نجات دهند . بنابراين مهم ترين فعاليت هاي گروه کودک و نوجوان فارابي بر روي انتخاب و توليد فيلمنامه هاي موفقي است که حضور کودکان را در سالن هاي سينما تضمين کنند . در راستاي اين اقدام بسياري از فيلمسازان موفق کودک دعوت به کار شدند ، اما بعضي از آنها کمبود فيلمنامه قابل قبول را مانع حرکتشان به سوي اين نوع فيلم سازي مي دانند . مرضيه برومند که بعد از الو ، الو ، من جوجه ام تا مدت ها ساخت فيلم سينماي براي کودکان را رها کرده و به تلويزيون پناه برده بود . بالاخره براي ساخت مرباي شيرين با فيلمنامه اي از فرهاد توحيدي به سينما بازگشت . اما اين حرکت تداوم نيافت . او از کساني است که به کمبود فيلمنامه در اين حوزه اعتراض دارد و مي گويد : « فيلمنامه نويسان منتظر سفارش هستند و هيچ کدام به طور خودجوش به دنبال تحقيق براي موضوعي نمي روند تا بر اساس آن فيلمنامه بنويسند . اين طور مي شود که از ميان تمام فيلمنامه هاي مدرسه کارگاهي يک فيلمنامه مطلوب براي ساخت نمي توان پيدا کرد . » اما واقعيت اين است که شرايط حاکم بر سينما و زندگي معيشتي سينماگران به سختي اين اجازه را مي دهد که وقت خود را صرف تحقيق و نگارش روي فيلمنامه اي کند که سفارش دهده ، سرمايه گذار و تهيه کننده اي برايش در نظر گرفته نشده است . مهدي سجاده چي که فيلمنامه موفق پاتال و آرزوهاي کوچک را نوشته است نيز همين طور فکر مي کند . او مي گويد : « مگر امکان دارد که ما بعد از اين همه سال فيلمنامه نويس متخصص در حوزه کودکان و نوجوانان نداشته باشيم؟ کارگردان يا تهيه کننده بايد به فيلمنامه نويسي که امتحان خود را پس داده اعتماد کنند و به او سفارش کار بدهند و در ضمن مشخصات فيلمنامه دلخواهشان را نيز اعلام کنند . در اين صورت حتماً نتيجه کار مطلوب خواهد بود . » سجاده چي دليل ديگري را که باعث مي شود کارگردانان با کمبود فيلمنامه مواجه شوند ،
همکاري آنها با يک فيلمنامه نويس خاص مي داند . او از مرضيه برومند به عنوان نمونه اي که به اين وضع اعتراض دارد نام مي برد : « مثلاً خانم برومند فقط با آقاي توحيدي حاضر است کار کند و اگر توحيدي دو سال وقتش پر باشد ، خانم برومند حاضر نيستند کار با فيلمنامه نويس ديگري را تجربه کنند . » سجاده چي به غير از فيلمنامه پاتال و آرزوهاي کوچک ، فيلمنامه مردنامرئي را براي فريال بهزاد نوشت و همين طور فيلمنامه « کلاه خود » را به سبحان فيلم ( سعيد حاجي ميري ) براي توليد سپرده است . او که فيلمنامه هاي کودک و نوجوان ديگري نيز در آرشيو خود دارد و برخي از آنها را نيز فروخته - که البته به دلايلي ساخته نشده - به کساني که تصور مي کنند فيلمنامه خوب با مخاطب کودک و نوجوان وجود ندارد ، اعلام مي کند : « من آمادگي نوشتن فيلمنامه کودک بسيار بسيار جذاب با فروش بالا را دارم . » به نظر مي رسد اين بحث که افراد بنشينند و بدون هيچ سفارش يا پشتوانه تهيه و توليد فيلمنامه تحقيق کنند و بنويسند ، از نظر فيلمنامه نويسان حرفه اي کاملاً مطرود است . محمدعلي طالبي نويسنده فيلمنامه هاي خط پايان ، چکمه ، بيد و باد ، برهوت ، تيک تاک ، کيسه برنج و تو آزادي که 15 سال است در حوزه سينماي کودک و نوجوان ايران فعاليت مي کند ، معتقد است حتي براي فيلمنامه هاي سفارش داده شده نيز تضمين براي ساخت وجود ندارد . نمونه اين اتفاق فيلمنامه « يک استکان چاي » است که از طرف فارابي به او سفارش داده شده . او براي نوشتن اين فيلمنامه و رسيدن آن به يک فيلمنامه مطلوب حدود شش ماه زحمت کشيده ، اما گروه تازه تاسيس کودک و نوجوان فارابي ( سفارش دهنده فيلمنامه ) به دليل مشابهت قصه با فيلمنامه شهر زيبا نوشته اصغر فرهادي از ساخت آن صرف نظر کرد . چنين تجربه هايي فيلمنامه نويس را براي صرف انرژي روي پروژه هاي نامعلوم مايوس مي کند . فرهاد توحيدي که يکي از پر کارترين فيلمنامه نويسان سينماي ايران است و فيلمنامه مرباي شيرين را براي اين گروه سني نوشته ، تهيه کننده را مهم ترين عامل رکورد اين سينما و کم کاري فيلمنامه نويسان مي داند : « نويسنده بايد در شرايطي آرام و مناسب فرصت مطالعه ، گفت و شنود و تامل را داشته باشد و اين شرايط تنها با سرمايه گذاري تهيه کننده هوشمند در مرحله نگارش صورت مي گيرد . نويسنده اي که به دليل دغدغه هاي مالي مجبور است هم زمان شش فيلمنامه بنويسد ، چگونه مي تواند اثري درخور توجه ارائه دهد . در چنين شرايطي اگر فيلمنامه نويس دريايي از معارف باشد ، به تدريج خشک مي شود . »
گروه کودک ادعا دارد که براي حل اين معضلات به سراغ دست اندرکاران سينماي کودک رفته و دست آنها را در دست هم گذاشته تا در کنار هم آثار خوب و جذاب توليد کنند ، اما آن طور که از شواهد پيداست اين اقدام فقط شامل حال کارگردانان شده است . سجاده چي در پاسخ به اين سوال که آيا گروه کودک از شما براي نگارش فيلمنامه کودکان دعوت به همکاري کرده يا نه ، مي گويد : « مراجعه گروه ها به نويسندگان ابتکار جديدي نيست و در گذشته هم توسط افراد و مراکز مشابه چند بار اجرا شده و آدم ها بارها و بارها دعوت شده اند ، اما نتيجه کار به اين سمت بوده که کارگردانان موفق اين عرصه مانند آقايان نيکخواه ، داودي و هنرمند فيلم بسازند . هيچ گاه فيلمنامه نويس به بازي گرفته نشده است ، بلکه آنها را صرفاً به جلسات دعوت مي کنند . حداقل من نديده ام که فيلمنامه نويسي را به يک کارگردان يا تهيه کننده وصل کنند . » مشکل نگارش فيلمنامه توسط خود کارگردانان شامل حال تمام ژانرهاي سينمايي مي شود و البته ژانر کودک و نوجوان هم در اين مجموعه جاي مي گيرد . فرهاد توحيدي نيز بر اين نکته تاکيد دارد : « همه کارگردان ها به نوعي خود را فيلمنامه نويس مي دانند . اهميت ندادن به نويسندگان اولين مشکل سينما و نبود تامين مالي مشکل ديگري است که به نوعي وامدار همان مشکل اول است . » سجاده چي دليل گرايش کارگردانان به استفاده از آثار نگارشي توسط خودشان را نه به خاطر سود ، بلکه به خاطر ضعف معرفت بصري آنها مي داند و مي گويد : « بسياري از کارگردان ها فيلمنامه هاي ديگران را درک نمي کنند و فقط فيلمنامه هايي را که خودشان مي نويسند مي توانند به فيلم تبديل کنند . کارگردان هاي ضعيفي هم هستند که فيلمنامه نويس حاضر نيست اثر خود را به دست آنها بدهد . چون آنها از بهترين فيلمنامه ها هم نمي توانند اثر چمشگيري خلق کنند . » شاپور قريب درباره استفاده از آثار نويسندگان ديگر نظر موافقي دارد : « اگر فيلمنامه اي با نظراتم هماهنگ باشد ، بسيار خوشحال مي شوم که به جاي نوشتن يک فيلمنامه از آن استفاده کنم . فيلمنامه نويسي براي کودکان و پيدا کردن سوژه مناسب براي آنها کار بسيار مشکلي است . »
پيداست که فيلمنامه نويسان تعيين کننده مسير نيستند . حتي اگر بخواهند مرتب فيلمنامه کودک بنويسند ، سفارشات و وسوسه هاي ديگر آنها را به سوي خود مي کشاند . بنابراين بايد روشي باشد که فيلمنامه نويسان خوب را به تهيه کننده ها و کارگردان هاي با سابقه و موفق مرتبط کند تا آنها انگيزه لازم را براي نوشتن يک فيلمنامه جذاب داشته باشند . به هر حال بحث کمبود فيلمنامه خوب همچنان پابرجاست . اما آيا مشکل سينماي کودک به فيلمنامه برمي گردد يا تهيه کننده ها بايد به تکاپو بيفتند ، يا عاملي بايد آنها را به تکاپو وا دارد ؟

تهيه کننده هاي دولتي و فيلمنامه هاي مخاطب خاص
 

بحثي که هميشه مطرح بوده اين است که وقتي حوزه اي از فيلم خالي مي شود ، دولتي ها به فکر پر کردن ظرف مي افتند . سينماي کودک و نوجوان نيز مانند سينماي دفاع مقدس يا اکشن به همين وضعيت دچار شد . پس از چند فيلم موفق در اواخر دهه 60 و اوايل دهه 70 ناگهان تهيه کننده ها از ساخت فيلم کودک کناره گرفتند و ترجيح دادند براي مخاطب جوان و ميان سال فيلم تهيه کنند . بنابراين تهيه کننده هاي دولتي به اين فکر افتادند که سينماي کودک و نوجوان را احيا کنند . تلاش آنها به جاي اين که به جذب مخاطب کودک و نوجوان بينجامد ، فيلم ها را به سوي جشنواره هاي جهاني سوق داد . شايد بتوان دليل اين تغيير وضعيت را در همان بحث هميشگي تهيه کننده حرفه اي جست و جو کرد . تهيه کننده دولتي نياز به بازگشت سرمايه ندارد و از طرفي اعتبار جهاني برايش افتخار بزرگ تري محسوب مي شود تا ساختن فيلم بفروش . اين
نگاه به فيلمسازان هم سرايت مي کند و آنها هم کم کم به سوي جشنواره هاي جهاني مي روند . طبيعي است که آنجا هم در کنار فيلم هايي چون هري پاتر ، ارباب حلقه ها و حتي فيلم هاي کودک اروپايي ، کلاه قرمزي و پسرخاله يا دزد عروسک ها جايي ندارند . پس فيلم هاي « يک بچه دنبال يک لنگه کفش » را برمي گزينند يا تشويق مي کنند که نمونه اش را ندارند . به نظرشان بکر است يا به قول بعضي سياستشان اين طور اقتضا مي کند . بحث بر سر بي ارزشي اين فيلم ها نيست ، بلکه آنها فيلم هايي براي کودک و نوجوان نيستند و نمي توان به واسطه توليد آنها داعيه حمايت از سينماي کودک را به دنبال خود کشيد . خيل وسيع کودکان اين سرزمين نيازمند سينمايي با ويژگي هاي دلخواه خود است که به بعضي از آنها اشاره کرديم . ضمن اين که ارائه امکانات معمولاً آماتورها را به سمت خود مي کشاند . کما اين که در حوزه سينماي کودک اين امر دو چندان شده است . فيلمسازان موفقي مانند مجيدي ، قبادي ، کيارستمي و پناهي فعاليت خود را با فيلمنامه ها و فيلم هاي کودکان آغاز کردند و آماتورها با نگاه به آنان سعي دارند اين تجربه را با استفاده از امکانات دولتي تکرار کنند . سجاده چي در تاييد اين مطلب مي گويد : « اصولاً تشويق هاي دولت نمي تواند فيلمسازان ، کارگردانان و فيلمنامه نويسان موفق را به سوي خود جذب کند . معمولاً کساني جذب اين امکانات مي شوند که در هيچ حوزه اي توان کارکردن ندارند و اين فرصت را براي کار در يک حوزه مغتنم مي شمرند . » با توجه به اين تفاسير بسياري از افرادي که وارد عرصه فيلم سازي کودک و نوجوان مي شوند ، هيچ تخصصي در اين زمينه ندارند . گروه کودک و نوجوان هم خود به اين روندي که تاکنون حاکم بوده ، اعتراض دارد . مدير گروه کودک مي گويد : « بعد از اين حتي به عنوان شريک در تهيه و توليد هيچ فيلم کودک و نوجواني سهيم نخواهيم بود . » شايد اين تصميم بتواند جلوي اين همه وفور فيلم هاي بدون مخاطب را بگيرد . اما برخي فيلمسازان به اين روند اعتراض دارند . محمدعلي طالبي يکي از فيلمسازاني است که قطع کمک هاي دولتي را روش سودمندي نمي داند . او اعتقاد دارد با اين تصميم همين تعداد کم از فيلمسازان که هر ازگاه فيلمي مي ساختند هم کارشان متوقف مي شود . او در پاسخ به اين که عملکرد گروه تا به حال چرخه توليد چند فيلم مخاطب کودک را به حرکت در آورده مي گويد : « ما الان بيکار شده ايم و در پارک راه مي رويم . تمام اين حرف ها را به آقاي حيدريان هم گفته ام . » اما مدير گروه اعتقاد دارد شريک نشدن در ساخت فيلم کودک و واگذاري آن به تهيه کننده خصوصي بزرگ ترين لطفي است که به اين سينما مي شود . او مي گويد : « همين عملکرد باعث مي شود فيلم هايي که بچه ها دوست دارند و حاضرند به خاطر آن به سينما بروند ساخته شده و اکران هم بشود » البته مديران فارابي از محمدعلي طالبي هم به عنوان يک فيلمساز و فيلمنامه نويس موفق کودک و نوجوان فيلمنامه خواسته اند ، ولي طالبي مي گويد : « مطمئنم براي فيلمنامه بعدي هم ، مانند « يک استکان چاي » پشيمان مي شوند . الان به من مي گويند اين فيلمنامه را رها کن و يکي ديگر بنويس و بساز . من به چه اطميناني اين کار را انجام بدهم . »
البته فارابي ادعا ندارد که فيلمسازان را به حال خودشان رها کرده ، بلکه از طريق اعطاي وام يا مرتبط کردن تهيه کنندگان خصوصي با فيلمسازان سعي دارد امکان ساخت فيلم هايي را فراهم کند که فروش مي کنند و تهيه کنندگان را به ساخت فيلم بعدي ترغيب مي کنند . به عنوان نمونه شاپور قريب که فيلم کفش هاي جيرجيرک دار او به تازگي بر پرده سينماها بود ، از اين روند رضايت دارد . او که پس از بيش از سي سال دوباره به سينماي کودک و نوجوان بازگشته ، مي گويد : « در جوار کانون که فيلم هاي خوبي مي ساخت ، حالا گروه کودک فارابي با اختصاص وام و سالن سينما نويد آينده خوبي را براي کارهاي کودکان مي دهد . » اشاره شاپور قريب به کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان ، وابستگي فيلمسازان را به حوزه هاي دولتي نشان مي دهد . ابراهيم فروزش ، نويسنده و کارگردان فيلم بچه هاي نفت گويا امکانات دولتي را تنها وسيله ساخت فيلم کودک و نوجوان مي داند : « کانون عملکرد خوبي دارد و بودجه خود را براي توليد فيلم هاي مختلف صرف مي کند . اما محدود بودن بودجه باعث مي شود تعداد کمي مجال توليد فيلم پيدا کنند . » بسياري از فيلمسازان کودک ، کانون را متولي توليد فيلم مي دانند و آن را يک دلگرمي و پشتوانه براي توليد آثار کودک و نوجوان به حساب مي آورند . اما اين نوع نگاه و اين نوع عملکرد مشکل ديگري را نيز به وجود مي آورد . سينماي کودک را در انحصار افراد خاصي قرار مي دهد و اين طور مي شود که وقتي بنيان گذار رشته اي از دنيا مي رود يا از کار مي افتد ، بخشي از کارها متوقف مي شود ، چون ما همواره وابسته به آدم ها هستيم .

تهيه کننده خصوصي ، اکران نامناسب
 

گويا بحث کمبود سالن هاي سينما در بخش سينماي کودک هم جايگاه عمده و تعيين کننده اي دارد . طبيعي است که با وجود حل تمام مشکلات موجود ، پيدا کردن فيلمنامه خوب ، تهيه کننده علاقه مند به سينماي کودک ، فيلمساز متخصص و در نهايت توليد فيلم هاي مخاطب پسند کودک و نوجوان ، بايد سالن هايي براي نمايش به موقع آن وجود داشته باشد . مشخص شدن وضعيت اکران به تهيه کننده اعتماد بيشتري مي بخشد . در اين صورت اگر فيلمنامه اي تضمين فروش داشته باشد ، تهيه کننده ها خودشان براي ساخت آن داوطلب مي شوند . فيلم سازي در هر حوزه اي از اين قاعده مستثني نيست . بايد فيلمنامه توسط تهيه کننده اي که به مخاطب بيشتر و استقبال وسيع تر مي انديشد خريدار شده و به دنبال اين انگيزه به بهترين شکل ممکن به تصوير درآيد و اکران شود ، تبليغات روي آن صورت بگيرد و طبيعتاً کودکان را به همراه خانواده هايشان به سينما بکشاند و انگيزه اي براي توليد بعدي بشود . هرکجاي اين چرخه از حرکت بايستد يا مسير ديگري را طي کند . بقيه بخش ها را نيز به دنبال خود منحرف خواهد کرد . فرشته طائر پور ، يکي از فعال ترين تهيه کننده هاي سينماي کودک و نوجوان که سال گذشته در جشنواره کودک و نوجوان او را خواهر دلسوز و مهربان سينما ناميدند ، مي گويد : « تا زماني که وضع اکران اين نوع آثار مشخص نشود ، قصد توليد فيلم کودک را ندارم ، هر
وقت شرايط مساعد براي نمايش عمومي فيلم هاي کودک و نوجوان به وجود آمد ، با کمال ميل براي ساخت فيلم براي اين عزيزان وارد عرصه مي شوم . اما در حال حاضر و به خصوص بعد از دو تجربه اخير در مورد نمايش فيلم هاي پسر مريم و يکي بود يکي نبود که به نظرم پتانسيل هاي بيشتري براي حمايت داشتند ، خودداري از توليد در اين عرصه بيشتر برايم توجيه پذير است . » توجه بيشتر به توليد و عدم توجه کافي به پخش و توزيع ملي و بين المللي ، عدم وجود سينماي کافي براي اکران و اکران نامناسب و ناکافي از مشکلات عمده تهيه کنندگان بخش خصوصي براي توليد فيلم هاي کودکان و نوجوانان است . محمدعلي طالبي فيلم تو آزادي را با مشارکت فارابي براي نوجوانان ساخت . اين فيلم علاوه بر 10 جايزه که در رشته هاي مختلف از هجدهمين جشنواره کودک اصفهان دريافت کرد ، جايزه بهترين فيلم مخاطبان را نيز به خود اختصاص داد . اما اکران يک ماهه فيلم ، آن هم فقط در يک سينما و بدون تبليغات باعث شد که فيلم نتواند در زمان اکران منتخب تماشاگران شود . طالبي به شدت به اين سيستم اعتراض دارد و آن را از مهم ترين عوامل کم کاري خود و ديگر دوستان فيلمساز و فيلمنامه نويسش مي داند : « براي حل اين مشکل بارها و بارها نامه نوشته ام که فيلم را به رسانه هاي ديگر بفروشيم ، حساب کتابي بکنيم ، حداقل مشخص شود که من چقدر مقروضم . ولي اينها حتي شريک هاي بي تفاوتي هستند . مديران قبلي هم در زمان شهر موش ها که فيلم فروش ميليوني داشت ، با من همين کار را کردند و به صورت قطره چکاني به من پول دادند . مثل اين که جلوي گدا پول بريزند . حالا هم اگر بگويند فيلم بساز مي ترسم . چون دوباره به قرض و بدبختي مي افتم . اين تصوير فيلمسازان سينماي کودک است . » مرضيه برومند نيز شرايطي مشابه دارد . پس از سال ها براي ساخت مرباي شيرين به سوي سينما آمد ، اما عدم اکران اين فيلم به مدت دو سال او را دلسرد کرده است . شايد عدم گرايش توحيدي به نگارش فيلمنامه ديگري براي سينماي کودک هم ، همين نکته باشد . برومند در اعتراض به عملکرد کلي مسئولان مي گويد : « هر جا صحبت سينماي کودک مي شود ، مرا به عنوان کارشناس دعوت مي کنند ، اما وقتي نوبت به اکران فيلم اين کارشناس مي شود ، مسئولان چه اقدامي انجام مي دهند ؟ » اعتراض هاي فيلمسازان نشان مي دهد که چه چشم اندازي مي تواند جلوي چشم تهيه کننده خصوصي باشد . و تا حدودي دليل بي اعتنايي آنها به فيلمنامه هاي کودک و نوجوان مشخص مي شود . البته مدير گروه کودک به اکران چند فيلمي که تا کنون به نمايش درآمده و اختصاص پنج سالن به گروه سينماي کودک و نوجوان اشاره مي کند و به دنبال اين اقدام فيلمسازاني که فيلم هايشان در اين مدت اکران شده نسبت به آينده اميدوارترند . شاپور قريب ( نويسنده و کارگردان کفش هاي جيرجيرک دار ) به دنبال يک فيلمنامه خوب براي ساخت فيلم بعدي است . او فيلمنامه اي از آقاي مهدوي دارد که آن را از آرشيو کانون بيرون کشيده و به دنبال يک تهيه کننده خصوصي براي تبديل آن به فيلم است . قريب مي گويد : « بايد در انتظار فيلمي بود که سينماي کودکان را نجات دهد . مهم ترين مشکل اين است که تهيه کننده خصوصي ما فيلم کودک را باور ندارد . اگر کار کودکان جدي گرفته شود و فيلم قابل قبولي ساخته شود ، يک خانواده را به سينما مي کشاند و فروش را دو برابر و سه برابر مي کند . » البته فيلم هايي که مدنظر شاپور قريب است ، به طور مقطعي در سينماي کودک ساخته شده ، فيلم هايي که حتي رکورد فروش داشته اند . اما بعيد به نظر مي رسد که سينماي کودک با چند فيلم نجات پيدا کند . به هر حال نکته اميدوار کننده اين است که شاپور قريب که بعد از موفقيت فيلم هفت تيرهاي چوبي سال ها بيکار مانده بود ، دوباره به سوي کار براي کودکان گرايش پيدا کرده است . بهروز يغمائيان از ديگر تهيه کنندگاني است که با چند اکران انيميشن خورشيد مصر تهيه و توليد انيميشن بعدي را با عنوان « جمشيد و خورشيد » در برنامه کاري خود قرار داده است . اين اميدواري در شرايطي مي تواند ادامه داشته باشد که اکران فيلم هاي کودک و نوجوان از ديگر فيلم ها موفق تر باشد . سينماداران بر اساس تجربه و معيارهاي سنتي نسبت به نمايش يک فيلم تمايل نشان مي دهند . ضمناً ادامه اکران فيلم ها هم بر اساس کف و سقف فروش است . طرح اکران آزاد هم باعث شده که فقط فيلم هاي پر مخاطب بر روي پرده سينماها بروند و باقي بمانند . پس فيلمنامه هاي کودک و نوجوان امروز بايد بيش از هر چيز رو به سوي مخاطبان داشته باشند . بابائيان ، تهيه کننده فيلم هاي اتل متل توتوله و کاکلي بر اين باور است که بايد سينماي کودک و نوجوان را از انحصار خارج کرد . او مي گويد : « کساني که دور و بر سينماي کودک هستند و در زمينه توليد و اکران مسئوليتي دارند ، فيلمي را که مربوط به دايره خودشان باشد مورد حمايت قرار مي دهند و ساير آثار دچار مشکل مي شوند . من اعتقاد دارم حضور افرادي خارج از اين دايره در شوراي مرکزي يا شوراي نمايش فيلم هاي کودک ، سياست هاي جديدي را وارد اين ژانر مي کند و باعث تحرک بيشتر آن خواهد شد . » او در ادامه به اختصاص سالن هاي خوب سينمايي به آثار کودک و نوجوان اصرار مي کند که با برنامه ريزي دقيق توسط فيلم هاي کودک و نوجوان پر شود .
گروه کودک براي حل معضل اکران از آموزش و پرورش براي فرستادن دانش آموزان به طور سيستماتيک به سالن هاي سينما براي تماشاي فيلم ها طلب همکاري کرده است . ضمن اين که اين وزارتخانه 19 سالن سينما هم در اختيار دارد که در صورت توافق مي تواند در اختيار فيلم هاي کودکان قرار دهد و تا حدود زيادي به مشکل اکران کمک کند . با وجود اين که مسئولان از اين ارتباط بين دو وزارتخانه استقبال کرده اند ، چنين طرحي عملاً به اجرا در نيامده است . مديران مدارس هم با مخاطباني سر و کار دارندکه مشابه مخاطب هاي خارج از مدرسه هستند . بنابراين آنها هم فيلمي را انتخاب مي کنند که مطمئن باشند مي تواند دانش آموزان را دو ساعت پاي خود نگه دارد . محمدعلي طالبي که فيلم تو آزادي را ساخته ، مي گويد : « حتي اگر وزير آموزش و پرورش چنين دستورالعملي صادر کند ، مديران ديگر به حرف او توجهي نمي کنند . هيچ کس نمي تواند بچه ها را به سينماها بکشاند . گويا بنياد فارابي قصد دارد براي حل مشکل ، اکران منظمي به فيلم هاي کودک و نوجوان بدهد تا به تدريج سالن هاي مشخصي به اين منظور شناخته شوند و تماشاي فيلم هاي کودک و نوجوان جزو برنامه مدارس و همين طور خانواده ها بشود . به هر حال اينجا ايران است و همه راه ها به دولت و سينما هم به فارابي مي رسد .

جشنواره فيلم کودک و نوجوان
 

برگزاري جشنواره براي اهميت بخشيدن و بزرگداشت بخشي از سينماست . در سينماي امروز ما که بخش کودک و نوجوان آن ضعيف است ، جشنواره مي تواند مسير شخصي براي فيلمنامه نويسان تعيين کند . اين ميزان هزينه بايد دستاوردي براي دست اندرکاران اين حوزه سينما داشته باشد . اگر مانند همه ساله بيش از 80 درصد فيلم ها مخاطب کودک و نوجوان نداشته و حتي اکران نشوند ، کارايي جشنواره زير سوال مي رود . به نظر مي رسد جشنواره اصفهان بايد به سوي کيفيت پيش برود و براي بالا بردن کميت ، فيلم هاي غير قابل انطباق با سياست هاي سينماي کودک را داخل خود راه ندهد .
بهروز غريب پور ضمن اشاره به پر هزينه بودن جشنواره مي گويد : « البته جشنواره فيلم کودکان اصفهان جشنواره ارزشمندي است . اما بايد به فيلم سازي هم در کنار آن توجه کرد . »
محمدعلي طالبي نيز با برگزاري جشنواره مخالف است ، چون نتيجه اي به دنبال آن نمي بيند . اما شاپور قريب کاملاً با اين نظر مخالف است : « به نظرم اين که بعضي افراد برگزاري اين گونه جشنواره ها را نفي مي کنند ، حرکت اشتباهي است . اتفاقاً جشنواره در چرخه توليد سينما خيلي هم موثر است . مثل دانه اي است که کاشته مي شود و زمان مي خواهد تا کم کم نتيجه بدهد . تمام اين حرکت ها باعث دوام سينماي کودک و نوجوان است و پشتوانه و دلگرمي براي ماست.» به هر حال جشنواره امسال با تغييراتي در راستاي اهميت به فيلم هاي با مخاطب کودک و نوجوان برگزار مي شود و در واقع جايزه هاي اصلي مربوط به اين نوع آثار است . به اين اميد که تاثير آن بر رونق اين نوع سينما در طول سال مشاهده شود .

رقابت با بازار جهاني
 

اگر خود را به جاي تهيه کننده هاي خصوصي بگذاريم که قصد توليد فيلم کودک را دارند ، جا براي وحشت و عقب نشيني وجود دارد . آنها با گروهي مخاطب رو به رو هستند که به راحتي فيلم هاي جذاب هاليوود را با بهترين جلوه هاي ويژه ، موسيقي و تصوير سازي به خانه مي آورند . چطور مي توان چنين مخاطباني را به راحتي به سالن هاي سينما کشاند . مهدي سجاده چي اين آثار را فراتر از سينماي کودک مي داند : « حتي فيلم هاي هاليوودي که مشخصاً براي مخاطب کودک ساخته نشده ، آن قدر از نظر روياپردازي ، تخيل و جلوه هاي ويژه براي اين گروه سني مناسب است که مطالبات آنها را ارضا مي کند و مانع مي شود که فيلم ها و فضاهاي ايراني جذبشان کند . » حافظه بصري کودکان ما با سيل عظيمي از داده ها رو به روست ؛ مانند انيميشن هاي والت ديسني و کمپاني هاي رقيب وفيلم هاي علمي - تخيلي نظير گودزيلا ، هري پاتر ، ارباب حلقه ها ، ئي تي و ... متوجه کردن ذهن کودکان به سمت و سوي آثار خودي قابليت بالايي مي طلبد . آيا فيلمنامه مي تواند جاي همه اين کمبودها را پر کند ؟ فريال بهزاد که در حال نگارش فيلمنامه ي ديگري براي کودکان و نوجوانان است ، در اين باره چنين نظر مي دهد : « اعتقاد دارم با عوامل خوب در کنار قصه اي روان و دوست داشتني مي توان فيلمي ساخت که مناسب ذائقه اين گروه سني باشد . فيلم هايي که تا حدودي قابل مقايسه با فيلم هاي روز جهان باشند . فيلم جديد من هم کاملاً متفاوت با آثار قبلي ام است . سعي کرده ام قصه اي بکر ، فانتزي و به روز که مخاطبان کودک و نوجوان آن را بپسندند توليد کنم . فيلمي که به سينماي روز جهان که سردمدارش هري پاتر است تا حدودي نزديک شود . » اما اين اتفاق در صورتي ميسر است که يا تهيه کننده سرمايه گذاري عظيمي بکند يا فيلمنامه نويس قصه خارق العاده اي بنويسد . بهروز يغمائيان ، کارگردان انيميشن خورشيد مصر مي گويد : « در ايران هنوز آن قدر ظرفمان بزرگ نشده که بتوانيم صحنه هاي بسيار اکشن پر تحرک را توليد کنيم . امکان ساخت چنين نماهايي هست ، اما زمان بالايي صرف مي شود و در نتيجه هزينه زيادي خواهد داشت . ما مجبوريم ساده تر به توليداتمان نگاه کنيم . در ديسني براي ساخت يک انيميشن دو هزار نفر در کنار کارگردان کار مي کنند . دو هزار نفري که هرکدام ده برابر من و همکارانم تجربه دارند . در صورتي که من بايد با يک گروه چهل نفره کار کنم . » نگاهي به سخنان يغمائيان نشان دهنده اين است که هر چقدر فيلمنامه نويس قصه پر تحرک و جذابي بنويسد ، باز هم اجراي آن حتي با اجراي يک فيلمنامه ضعيف خارجي قابل مقايسه نيست . فيلمنامه مبناي اوليه کار هست به شرطي که بر اساس آن مبنا کار شود و به آن مبنا بها داده شود . در استوديوهاي جهاني تهيه و توليد فيلم و انيميشن ، عوامل جانبي فيلمنامه را تقويت مي کنند نه اين که آن را هدر بدهند . حتي گاهي فيلمنامه بر اساس عوامل جذابيت فيلم شکل مي گيرد . مثلاً بر اساس بازيگر ستاره اي که قرار است به جاي يک شخصيت حرف بزند و تضمين فروش فيلم هم هست ، يا بر اساس موسيقي و عوامل ديگر . در واقع بسياري از اوقات عوامل جانبي که با فروش فيلم ارتباط مستقيم دارند ، مسير تبديل فيلمنامه خام را به فيلمنامه اصلي تعيين مي کنند . اين شيوه سرمايه گذاري درست و ارزش قائل شدن براي فيلمنامه خوب و جذاب است . همان طور که همه خلاقيت و کيفيت بالاي فيلمنامه را در توليد آثار کودک و نوجوان عامل اصلي جذابيت مي دانند ، بايد گفت سرمايه گذاري درست براي تبديل يک فيلمنامه با کيفيت به فيلمي حداقل هم تراز با آن ، تضمين برقراري ارتباط کودک و نوجوان با آن فيلم است . فيلم شهر موش ها در زمان خود 7 ميليون تومان هزينه صرف کرد ، اما امروز ساخت فيلمي مانند شهر موش ها حدود يک ميليارد تومان بودجه لازم دارد . آيا تهيه کننده اي حاضر است اين ميزان براي يک فيلمنامه هزينه مصرف کند ؟ پاسخ قطعاً منفي است . بنابراين با اين وضعيت شهر موش هاي ديگر توليد نخواهد شد .

سخن آخر
 

کودکان سرمايه هاي فرهنگي ما هستند . اگر از همين امروز به سينما و تئاتر بروند ، کتاب بخوانند و فعاليت هاي فرهنگي را به اندازه خودشان پي بگيرند ، فردا نسل فرهيخته تري خواهيم داشت و اگر از همين امروز براي اين اتفاق تلاش نکنيم ، آنها هم کم کم سينما رفتن را که حداقل منظور نظر ماست و حرفه ما به آن مربوط است براي هميشه کنار مي گذارند و به فيلم ديدن در داخل خانه هايشان عادت مي کنند . پس بايد به تمام اين معضلات نگاهي جدي داشت ؛ به کمبود فيلمنامه خوب ، کمبود سالن ، بي انگيزگي تهيه کننده و کارگردان ، اکران نامناسب و هزار و يک مانعي که براي ترغيب کودکان و نوجوانان به فيلم ديدن روي پرده سينما وجود دارد . جاي شک نيست که اين رسانه به خودي خود مي تواند روي آداب ، فرهنگ و شکل گيري شخصيت آنها تاثير مثبت داشته باشد .
منبع: ماهنامه فيلم نگار 25.