چگونه براي کودکان فيلمنامه بنويسيم ؟
چگونه براي کودکان فيلمنامه بنويسيم ؟
چگونه براي کودکان فيلمنامه بنويسيم ؟
مترجم : ناديا غيوري
کودک به مثابه يک اسفنج
گاي هالي فکس
« دختر کوچولوي من همه جاي خونه رو با شخصيت هاي خيالي اش پرکرده ؛ زير لحافش ، روي ميز تحريرش ، حتي روي ظرف ماستش . کار تو هم همينه ؟ »
« بچه هام عاشق قصه هايي هستم که براشون تعريف مي کنم . مطمئنم که يه روز مي تونم اين قصه ها رو بفروشم . »
« کي مي خواي يه شغل مناسب و آبرومند براي خودت دست و پا کني ؟ »
خيلي خوب ، فقط جمله آخر از گفته هاي مادرم بود . جمله هاي ديگر را از خودم ساخته بودم و البته همه آنها به نوعي نشان دهنده تفکرات نادرستي هستند که افراد درباره دنياي فيلمنامه نويسي براي بچه ها دارند . تلخ ترين بخش ماجرا اين است که همه فکر مي کنند فيلمنامه نويس هايي که براي بچه ها مي نويسند ، تا وقتي به نوشتن در اين وادي ادامه مي دهند که توانايي نوشتن براي بزرگ ها را پيدا کنند . چون نوشتن براي بچه ها که کار سختي نيست ، مگر نه ؟ نخير ، نوشتن براي بچه ها يک کار کاملاً تخصصي است و من حاضرم با شما سر اين موضوع بحث کنم که حتي اين نوع فيلمنامه نويسي ، از انواع ديگر سخت تر هست . خب حالا براي قانع کردن شما ، چطور بايد بحث را شروع کنم ؟
اولين سوالي که موقع نوشتن فيلمنامه براي بچه ها بايد از خود بپرسم اين است که مخاطب ما چه کسي است ؟ فرقي نمي کند که کار ما يک فيلم ، انيميشن يا کار عروسکي باشد . هيئت هاي ويژه اي ، کودکان را به رده هاي مختلف سني تقسيم بندي کرده اند . اين تقسيم بندي بر اساس ميانگين هوش ، سواد و تجربيات کودک انجام گرفته است . شکل معمول اين تقسيم بندي عبارت است از کودکان 2 تا 5 سال ، 6 تا 8 سال و 9 تا 11 سال . ( برنامه هايي که براي بچه هاي بالاي 11 سال ساخته مي شود ، برنامه هاي خانوادگي نام دارند . ) نويسنده هاي فيلمنامه هاي کودکان بايد به خوبي از اين رده بندي سني آگاه باشند . بچه ها خيلي زود ياد مي گيرند ، اما با اين وجود هميشه چيزهايي هست که آنها نمي دانند و بايد بياموزند . به عبارت ديگر ما هيچ وقت در فيلمنامه اي که براي يک کودک 5 ساله و يا حتي 10 ساله مي نويسيم ، درباره نحوه ساخت بستني حرف نمي زنيم ، بلکه سعي مي کنيم اطلاعات تازه اي به آنها بدهيم و چيزهاي نويي را برايشان تشريح کنيم . البته براي اين منظور لازم است کمي قد خود را کوتاه کنيم و دنيا را از زاويه ديد آنها ببينيم . وقتي قرار است که براي بزرگ ترها فيلمنامه بنويسيم ديگر اين مشکل را نداريم ، چون تجربيات و اطلاعات مشترکي با دنياي بزرگ ترها داريم.
حرف هايي که گفتم خيلي کلي بودند ، اما حالا مي خواهم بيشتر وارد جزئيات بشوم . وقتي براي گروه هاي سني مختلف بچه ها فيلمنامه مي نويسد ، چيزهايي هست که به طور خاص توجه بيشتري به آنها نشان مي دهيد . براي مثال در اين نوع فيلمنامه ها ، تکرار ، يک عامل موثر و کاربردي است ، مثل تکرار اسم شخصيت ها ، نکته بعدي طول جمله هاست . در اين فيلمنامه ها بايد به پيچيدگي جملات و ساختار آنها ، نحوه کاربرد زبان ، چگونگي انتخاب معاني کلمات و اصطلاحات دقت کنيد . هر چه مخاطبان شما کم سن تر باشند ، بايد در موارد فوق ، از اشکال ساده تري استفاده کنيم . البته من شخصاً دوست دارم کمي بچه ها را از اين لحاظ با فيلمنامه درگير کنم ، چون مي دانم اگر کلمه اي را در جاي درست خودش استفاده کنم ، بچه ها با کمک مفهوم کلي جمله آن را مي فهمند . يا اين که مي توانم يکي از شخصيت ها را وادار کنم تا راجع به معني آن کلمه سوال کند . به هر حال بايد يک راهي براي حل اين مسئله پيدا کنم ، چون در غير اين صورت بچه ها خيلي زود کانال تلويزيون را عوض مي کنند . موقع نوشتن فيلمنامه براي بچه ها اصلاً درست نيست که شخصيت قصه ما رئيس يک بانک باشد . به عبارت ديگر وقتي براي بچه هاي پيش دبستاني فيلمنامه مي نويسيم ، بايد قيد بانکداران سرمايه دار را بزنيم . اين نوع کارها و شغل هاي اجتماعي خارج از حوزه تجربيات اين گروه سني است و طبيعتاً آنها علاقه اي به آن ندارند . پس يکي از نکات مهم ، تناسب داستان با علايق مخاطبان آن است . وقتي قرار است که قصه تان را ظرف ده دقيقه تعريف کنيد ، ديگر وقت نداريد که همه چيز را توضيح بدهيد . هر توضيح اضافي و طولاني در فيلمنامه کودکان باعث مي شود که آنها علاقه و توجه خود را از دست بدهند . با توجه به اعتيادي که اين روزها بچه ها به دستگاه کنترل از راه دور پيدا کرده اند ، بايد از لحظه اي که حرف خود را شروع مي کنيد ، به همه چيز توجه داشته باشيد وگرنه کانال تلويزيون عوض خواهد شد ! و به اين ترتيب شما مخاطبتان را از دست خواهيد داد .
نکته مهم بعدي که بايد به آن توجه کنيد ، موضوع آموزش است . ما تلويزيوني داريم که فقط مخصوص آموزش است و تلويزيوني هم داريم که فقط برنامه هاي سرگرم کننده پخش مي کند . البته امروزه اغلب برنامه هايي آموزشي را هم در قالب هاي سرگرم کننده ارائه مي کنند ، اما عکس اين موضوع اصلاً امکان پذير نيست . در کشور بريتانيا اصلاً لازم نيست که برنامه هاي سرگرم کننده جنبه آموزشي هم داشته باشند . اين موضوع يکي از شباهت هاي فيلمنامه بزرگسالان و کودکان است . البته ممکن است بعضي از فيلمنامه هاي سرگرم کننده براي بزرگسالان ، جنبه هاي آموزشي داشته باشند ، ولي به هر حال اين يک اصل کلي است که در هر دو نوع فيلمنامه ( کودک / بزرگسال ) مشترک است .
يکي از اشتباهاتي که خيلي از افراد مرتکب مي شوند ، اين است که فکر مي کنند هر داستاني قابليت اين را دارد که به فيلمنامه اي براي بچه ها تبديل شود ، خود من مقلدهاي زيادي را مي شناسم که ايده ها ، تصورات و داستان هايي در ذهن دارند و فکر مي کنند که ايده شان آن قدر جذاب است که مي تواند برايشان به اندازه يک معدن طلا بيارزد و به بهترين برنامه کودکان تبديل شود ... ( اينجا مي توانيم برنامه هاي محبوب قديمي را هم به اين فهرست اضافه کنيم . يکي از داستان هاي محبوب من برنامه تلويزيوني خيابان سسامي بود . ) اغلب اين ايده هاي تازه و به اصطلاح جذاب را مي توان در دو گروه دسته بندي کرد : ايده هاي کهنه اي که فقط شکل و شمايل تازه اي به آنها داده اند و ايده هاي غير تجاري و بي صرفه . به نظر من اولين گروه بدتر از دومي است . فيلمنامه نويس هايي از دوران کودکي خود را به ياد دارند ، از جمله قصه هايي مثل باد در شاخه هاي بيد اثر کمت گراهام يا پرستوها و آمازون ها اثر آرتور رنسام ، غالباً فيلمنامه هايي مي نويسند که نسخه بدل هاي ناجور و بدترکيبي از اين قصه ها هستند . به همين دليل همشه مشتاق هستم کساني را پيدا کنم که به نوشتن فيلمنامه هاي سرگرم کننده براي بچه ها - صرف نظر از مديوم آن - علاقه دارند و فکر مي کنم بايد افراد را به اين کار تشويق کنيم ، چون در اين صورت ممکن است چيزهاي نو و تازه اي در نوشته هاي آنها پيدا شود . از ميان همين نوشته ها و ايده هاي تازه است که داستان هاي کلاسيک آينده شکل مي گيرند نه با کپي برداري از برنامه هاي کلاسيک گذشته .
براي مثال ، يک بار به جواني برخوردم که ايده هاي جالبي را از مادرش شنيده بود و مي خواست آنها را تبديل به فيلمنامه کند . مشکل او اين بود که قهرمان هاي قصه اش خرس بودند و ما در پيشينه داستانيمان يک دو جين خرس معروف داشته ايم . او خرس هايي مثل روپرت ، پدينگنون ، خرس هاي قصه دوستان هميشگي يا خرس هاي دوست داشتني را به ياد داشت و من هم چندين و چند قصه ديگر که قهرمان هاي آنها را خرس ها تشکيل مي دادند به او يادآوري کردم . حدس زدن قيافه اين دوست جوان بعد از شنيدن اسم اين همه خرس در فيلمنامه هاي کودکان ، کار خيلي سختي نيست ! با اين توضيح ديگر فرقي نمي کند که چقدر ايده شما و شخصيت خرس قصه تان جذاب باشد و يا چه موسيقي خوب و دلچسبي براي کار انتخاب کرده باشيد . به هر حال يک فيلمنامه با قهرمان خرس چيز تازه اي نيست ، مگر يک قصه ديگر درباره خرس ها . درباره ايده هاي غير تجاري هم مي توانم بگويم که بخشي از مشکل اين فيلمنامه ها به دليل فقدان درک درست از ژانر و بخش ديگر به دليل عدم شناخت صحيح جنبه هاي فني و تکنيکي کار است . اخيراً داستان جالبي خواندم که يک خانم خانه دار آن را نوشته بود ( اين قصه را همسر اين خانم که با من کار مي کرد ، به من داده بود ) و هر دو مشکل فوق را به شکل کاملاً مشخصي در خود داشت . قصه راجع به گروهي از حيوانات در يک صحنه تئاتر بود و اشکال اول از آنجا شروع مي شد که آن خانم سعي داشت در عين انسان انگاري ( ببخشيد که اين واژه کمي پيچيده و آکادميک شد و از ادبيات پيش دبستاني فاصله گرفت ! ) ، همه ويژگي هاي طبيعي حيوانات - از جمله اندازه آنها را - کاملاً رعايت کند . در بهترين حالت ممکن در تمام دنيا هيچ وقت نمي توانيم يک نماي دو نفره درست و حسابي از يک زنبور و يک گورکن داشته باشيم ، چه برسد به حيوانات بزرگ تر و درشت تر . از همين جا بود که مشکلات تکنيکي اساسي هم خود را در کار نشان مي داد . مشکل بعد اين بود که آن خانم انسان ها را هم ، با همان شکل و اندازه طبيعي ، وارد قصه کرده بود و سعي داشت تا به هر طريق که شده کاري کند که حيوانات قصه اش بدون اين که انسان ها آنها را ببينند وارد يک سالن تئاتر بشوند و نمايش خود را اجرا کنند . او همه تلاش خود را صرف اين کرده بود تا همکاري بين حيوانات و حشرات را در اين راه به تصوير بکشد ، اما نمي دانست با آدم ها چه بايد بکند . البته من قصه او را نخريدم . هر چند فکر مي کردم اين فيلمنامه با توجه به مضمون دلنشيني که دارد ، يعني رشد فردي شخصيت ها و تلاش براي انجام دادن يک کار گروهي ، به يک کتاب قصه خوب و يا حتي يک مجموعه داستاني ( کوتاه ) و يا حتي يک انيميشن موفق مثل سفيد برفي و هفت کوتوله تبديل شود . اما احتمال اين که اين فيلمنامه بتواند به يک کار تلويزيوني مدرن تبديل شود خيلي بعيد و البته غير اقتصادي به نظر مي رسد .
حالا نوبت آن رسيده که به آخرين رمز موفقيت يک فيلمنامه کودکان يعني قابل فروش بودن آن بپردازيم . گاهي پيش مي آيد که فيلمنامه شما با وجود داشتن اساس داستاني قوي و قرص بودن ، باز هم راه خود را به بازار فروش باز نمي کند . بازار فيلمنامه هاي کودکان ، عرضه کننده هاي زيادي دارد ؛ وقتي مي گويم زياد ، منظورم واقعاً زياد است و در اين مورد تعارف نمي کنم . با وجود اين همه قصه هاي جذاب و شخصيت هاي موفق مثل باب کارگر ساختمان ، پاني کوچولوي من ، پت پستچي ، ويني و پوه ، پدينگتون ، ميفي ، بارني ، دوقلوها ، بيل و بن ، نادي ، سوتي و پوکه مون ( که چند شخصيت ديگر را هم در خود دارد ) ديگر دليلي وجود ندارد که يک جاي خالي هم براي محصول يا مخلوق تازه شما پيدا شود . اين اتفاق فقط زماني ممکن مي شود که اثر شما بتواند خود را به عنوان يک محصول تازه تثبيت کند ، جاي خود را در بين محصولات قبلي پيدا کند و به فهرستي که نام برديم اضافه شود .
با اين وجود نبايد نااميد بشويد و دست از کار بکشيد . هر بازاري منتظر محصول پرفروش تازه است . اهل بازار مي دانند که دوره هر محصول موفقي هم يک روز تمام مي شود و به عبارت ديگر محدود است . آنها هيچ وقت فروش لاک پشت هاي نينجا در دهه هشتاد و يا هري پاتر در دوره معاصر را فراموش نمي کنند . عمر اغلب محصولاتي که در فهرست ما آمده از 25 سال تجاوز نمي کند . چه تفاوت هاي ديگري بين فيلمنامه هاي کودکان و بزرگسالان وجود دارد ؟ به جز وقتي که بايد روي موضوع رده بندي سني در گروه کودکان داشته باشيم ، مواردي هم هست که در فيلمنامه هاي کودکان جزو ممنوعات است . مثلاً سکس يکي از اين موارد است . مورد ديگر استفاده از عبارات زشت و يا نشان دادن کنش هاي خشن مثل کتک کاري بين بچه هاست . شما به عنوان فيلمنامه نويس حق نداريد بچه ها را در حال استفاده از اسلحه و يا انجام هر کار ديگري که تقليد از آن بتواند براي آنها خطر ساز باشد ، نشان بدهيد . براي مثال مي توان به فروکردن يک اسباب بازي در سوراخ پريز برق اشاره کرد . در اين گونه موارد هر چقدر هم وجود اين صحنه ها براي فيلمنامه شما ضروري باشد ، حق استفاده از آنها را نداريد و بايد به شکل ديگري خلا موجود در فيلمنامه را پر کنيد . بد نيست کمي هم از سلول هاي خاکستري مغزتان کار بکشيد .
براي رون تر شدن موضوع مثالي مي زنم ؛ يک بار قرار شد که به عنوان مشاور با يک کمپاني در کشور استوني همکاري کنم . آنها مي خواستند مجموعه اي از داستان هاي منتشر شده کودکان را به انيميشن تبديل کنند و البته قصد فروش بين المللي آن را هم داشتند . وقتي به آنها مي گفتم که اغلب داستان هايشان جزو موارد ممنوعه در برنامه هاي کودکان است ، کاملاً شگفت زده شدند . مثلاً به آنها گفتم که در انگليس و همين طور آمريکا ( دو کشوري که آنها به ترتيب به عنوان بازارهاي عمده فروش اثر خود ، به آنها نظر داشتند ) هيچ وقت يک بچه پنج ساله تنها به پارک نمي رود . در ضمن او حق ندارد که به يک مرد غريبه نزديک شود و او را عمو يا دايي صدا کند و به هيچ عنوان و تحت هيچ شرايطي نمي تواند با پولي که از کيف مادرش برداشته يک سگ بخرد . علاوه بر اين ، اين بچه پنج ساله در صورت تنها بودن در خانه حق آشپزي ندارد . ضمناً او تحت هيچ شرايطي نمي تواند با چکش و ميخ و تخته گوشت ، گوش دختر بچه طبقه بالا را سوراخ کند ... شوخي نمي کنم ! همه چيزهايي که گفتم در قصه هاي آنها وجود داشت البته براي اطلاع شما بد نيست بگويم که ما بالاخره موفق شديم 26 قصه ، که هم تهيه کننده را راضي مي کرد و هم باب ميل بازار بود ، پيدا کنيم و کار اقتباس از آنها را شروع کنيم غير از تفاوت هايي که گفتم ، ديگر تفاوت هاي عمده اي در نوشتن فيلمنامه فيلم براي کودکان و بزرگسالان وجود ندارد . در فيلمنامه نويسي براي کودکان هم بايد ساختار رعايت شود و شخصيت ها داراي عمق لازم باشند ؛ به ويژه در کارهايي که قرار است با بودجه کم توليد بشوند . واي باز هم اسم پول به ميان آمد . خواهش مي کنم نگذاريد من وارد بحث پول و بودجه بشوم ! البته فقط يک قصه کوتاه در اين مورد مي گويم و بحث را تمام مي کنم . پيتر کوري ماجرايي عجيب و باور نکردني را درباره يکي از فيلمنامه هايش تعريف مي کند که به همين بحث بودجه مربوط مي شود . او در صحنه اي از فيلمنامه ، صياداتي را نشان مي دهد که شب هنگام و در حالي که مشعل هاي افروخته اي در دست دارند مشغول صيد ماهي هستند . از او خواستند که اين صحنه را دوباره بنويسد ، چون گروه بودجه لازم براي فيلمبرداري در شب را نداشت و آن صحنه بايد در روز اجرا مي شد ... يک ماجراي ديگري هم يادم آمد ، فقط همين يکي ، باشد ! ريچارد کارپنتر هم خاطره اي را از يک صحنه مهماني شام در يکي از فيلمنامه هايش تعريف مي کند که شنيدني است . او در اين صحنه براي چهار شخصيت ، نقش هايي را تعيين کرده بود ، اما ناظر مالي کار با خونسردي کامل براي او توضيح داد که با بودجه اي که در اختيار دارند فقط مي توانند سه صندلي در صحنه بگذارند و کارپنتر مجبور است نفر چهارم را حذف کند . اين جور وقت ها آدم آرزو مي کند که کاش يک مگس روي ديوار بود اما جواب منفي از تهيه کننده يا ناظر مالي نمي شنيد !
اما موضوع فيلم انيميشن يا پويانمايي کاملاً متفاوت است . از آنجا که شما در توليد کارهاي انيميشن به بازارهاي جهاني نظر درايد ، لازم است علاوه بر نکاتي که پيش تر گفتيم ، موارد ديگري را هم رعايت کنيد . يکي از اين موارد آماده کردن نسخه هاي فيلم با زبان هاي ديگر است تا به اين وسيله امکان فروش فيلم و بازگشت سرمايه فراهم شود . در انيميشن نمي توانيد از لغات محلي ، موجودات بومي يک منطقه و يا حتي اماکن جغرافيايي و ... که خيلي معروف هستند ، استفاده کنيد . بچه هايي که در کنيا ، توکيو يا کانزاس زندگي مي کنند ، هر کدام شناخت و درک متفاوتي از محل زندگي خود دارند و مقايسه اي که هريک از آنها ميان محيط زندگي خود با زندگي يک کودک اهل ميلتون کينز مي کند ، چيز متفاوتي است . يک فيلمنامه نويس بايد اين محدوديت ها را بشناسد . براي مثال گربه موجودي جهاني است و بچه هاي سر تا سر دنيا آن را مي شناسند ، اما جوجه تيغي اين طور نيست . حتي چيزي مثل لباس يا يونيفورم پليس هم در کشورهاي مختلف با هم از نظر رنگ و شکل فرق مي کند .
تفاوت مهم بعدي فيلمنامه انيميشن با ديگر انواع فيلمنامه اين است که در اين نوع فيلمنامه نويس علاوه بر نوشتن گفت وگوها بايد در سرتاسر فيلمنامه ، جهت صحنه ها را هم روي کاغذ بنويسد . مراحل اين کار را به ترتيب برايتان شرح مي دهم تا در صورتي که با مکانيزم کار آشنا نيستيد ، موضوع برايتان ملموس تر شود : ابتدا فيلمنامه نويس ، فيلمنامه را مي نويسد و سپس صدا پيشه ها يا بازيگران صداي شخصيت ها را ضبط مي کنند . بعد از اين مرحله استوري بورد کار تهيه مي شود و در آخرين مرحله است که انيماتورها کار خود را شروع مي کنند . البته قبل از نهايي شدن انيميشن ، کارگردان کار را بررسي مي کند و در صورت لزوم تغييرات جزئي در بعضي صداها توسط بازيگران داده مي شود و بعضي ازگفت وگوها باز خواني مي شود . در فيلم هاي طولاني که مدت زمان زياد کار باعث آشنايي کامل گوينده با شخصيت كارتوني مي شود ، گاهي گوينده طرز بيان خاصي را براي آن شخصيت انتخاب مي کند ، برخي عبارات را جويده ادا مي کند يا حتي در بين صحبت ها الفاظ عجيب و غريب ، خنده يا صداهاي زائد اضافه مي کند ، اما نمي تواند چيزي به کنش هاي شخصيت اضافه يا از آن کم کند . در اين نوع کار ، گوينده يا بازيگر ديگر نگران زاويه دوربين و کلوزآپ هاي محبوبش نيست . در واقع در اين کار از تمرين هاي خسته کننده قبل از برداشت خبري نيست و گوينده بعد از اتمام کارش به خانه مي رود و منتظر مي ماند تا چک دستمزدش برسد . از بعضي نظرها کار بدي هم نيست !
کار واقعي کارگردان در يک فيلم انيميشن در مرحله استوري بورد است . استوري بوردها بايد درست بر اساس جهت صحنه نوشته شده در فيلمنامه آماده شوند . در واقع اين نويسنده فيلمنامه است که تصوير بزرگ اصلي را در اختيار دارد و بايد همه چيز را در همان صفحه اول براي انيماتور معلوم کند . قانون اصلي در نوشتن فيلمنامه انيميشن اين است هيچ وقت نبايد بين دو جهت صحنه بيش از دو يا سه سطر گفت وگو فاصله باشد . ( فکر کنم فيلمنامه نويس ها بعد از شنيدن اين قانون دچار ضعف و سرگيجه بشوند . ) معني اين حرف اين است که شما بايد براي هر چه تصويري تر کردن کار انيميشن به سختي کار کنيد و خودتان با ميزان بالاي کنش هايي که در فيلمنامه طراحي مي کنيد ، مطمئن باشيد که بيننده حتي يک لحظه هم چشم از تصوير برنمي دارد .
بچه ها مخاطباني هستند که بيش از بزرگ ترها از فيلم انتظار دارند . يک کودک تماشاگر مثل اسفنجي است که هر سينگالي را که به طرفش بفرستيد به خود جذب مي کند . در ضمن بچه ها خيلي هم سريع هستند و درست با سرعت نور اطلاعات را جذب مي کنند . وقتي استيون اندرو ، رئيس گروه کودک در تلويزيون گرانادا ، داشت براي فيلم بسيار جذاب والدين من از بيگانه ها هستند اثر اندي والر ، بازاريابي اوليه را انجام مي داد ، بزرگ ترهايي که براي نخستين بار فيلم را ديدند ، از مقدمه کار سر در نياوردند و از استيون خواستند تا شروع مشخص تري براي کار در نظر بگيرد . اما بچه ها همه چيز را به سرعت فهميدند ، چون مقدمه کار در واقع در عنوان بندي آن که به شکل انيميشن ساخته شده بود ، کاملاً نشان داده مي شد . البته بچه ها به همان سرعت که متوجه قضايا مي شوند ، زود همه خسته مي شوند . تيم فرت ، فيلمنامه نويس بسياري از فيلم هاي کودک مطرح دنيا ، به تازگي عنوان کرده که فيلمنامه هايي که براي بچه ها نوشته در توفيق فيلمنامه هايي که در حال حاضر براي بزرگسالان مي نويسد ، نقش بسيار موثري داشته اند . او مي گويد نوشتن براي بچه ها وجود امکانات بي شمار و تازه اي را براي او اثبات کرده و به او آموخته که چطور تلاش کند تا فيلمنامه هايش ، صرف نظر از نوع مخاطبان ، آنها را هر چه بيشتر درگير خود کند .
حيفم مي آيد که اين نوشته را بدون يادآوري يکي ديگر از تصورات نادرست رايج درباره فيلمنامه نويسي براي کودکان به پايان ببرم ؛ تصور اين که گستره زماني توجه کودکان کوتاه است . البته که اين طور نيست . حداقل با اطمينان مي توان گفت که اين گستره کمتر از گستره توجه در بزرگسالان نيست . تنها تفاوت بچه ها با ما بزرگ ترها اين است که نمي توانند منتظر بنشينند تا برنامه دلخواهشان از تلويزيون پخش شود . بلکه از جا بلند مي شوند و به سرعت به سراغ دستگاه کنترل از راه دور مي روند . در حالي که بزرگ ترها حتي براي رسيدن به دستگاه کنترل از راه دور هم از جاي خود تکان نمي خورند و آن قدر صبر مي کنند تا بلاخره يکي از برنامه هايي که از تلويزيون پخش مي شود ، نظر آنها را به خود جلب کند . شايد بچه ها کمي پرتوقع تر از بزرگ ترها باشند ، اما در صورتي که با يک کار خوب رو به رو بشوند خيلي بهتر از بزرگ ترها قدر آن را مي دانند . مدتي پيش نمايش مکبث اثر شکسپير را مي ديدم که البته خانم جولين چتري آن را متناسب با سن کودکان و نوجوانان 8 تا 16 سال آداپته کرده بود . سالن تئاتر پر بود از بچه هاي 8 تا 16 سال که با علاقه و اشتياق فراواني نمايش را تماشا مي کردند و از آن لذت مي بردند . طي دو ساعتي که نمايش طول کشيد ، آنها مشتاقانه روي صندلي هاي خود نشسته بودند و بعد از پايان نمايش در حالي که مشغول بحث و گفت وگو درباره کار بودند ، سالن را ترک کردند .
منبع: ماهنامه فيلم نگار 25.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}