نترس، مي ميري!
نترس، مي ميري!
نترس، مي ميري!
نويسنده:دکتر فريد براتي
مرگ يکي از پديده هايي است که هضم آن ديرتر از هر پديده ديگري براي انسان ها ممکن مي شود.
«مرگ»؛ اسمش هم که مي آيد مو به تن آدم سيخ مي شود.چه برسد که بخواهي به آن فکر کني.انگار هيچ کس باورش نمي شود که اين شتري است که بالاخره دير يا زود در خانه هر کدام متن مي آيد که ببردمان.حالا کي و کجاش را خدا مي داند اما مهم اين است که مي آيد. اين مقاله نه تنها به موضوع مرگ مي پردازد بلکه به نقد و بررسي تعامل انسان و عزرائيل مي پردازد.دکتر فريد براتي از سير تا پياز اين مرگ و مردن را برايمان بيرون ريخت تا با يک ديد جديد به مرگ نگاه کنيم.در اين متن از فلسفه مرگ گرفته تا اينکه چطور مي شود با مرگ عزيزانمان کنار بياييم وچطورمي شود از مرگ نترسيد؟
1.انکار:آنها اول از همه با جملاتي مانند «ممکنه اشتباه شده باشه»«فکر نمي کنم»«همچين چيزي غير ممکنه»سعي مي کنند موضوع را انکار کنند.
2.خشم:حس مي کنند که اين بلا را عده اي سرشان آورده و مدام پرخاش مي کنند و ديگران را متهم مي کنند.
3.چانه زدن و معامله:مدام از خدا مي خواهند که يک فرصت دوباره به آنها داده شود تا به کارهاي نکرده شان برسند و بتوانند اشتباهاتشان را جبران کنند.
4.افسردگي:وقتي مي بينيد تلاش هايشان براي به تاخير انداختن مرگ هيچ تاثيري نداشت دچار افسردگي مي شوند.
5.قبول واقعيت:در اين مرحله که مرگشان را قبول مي کنند با واقعيت کنار مي آيند.
خوب مي دانستند اتفاقي مثل مرگ را براي خودشان دور مي ديدند و وقتي با مرگ عزيزان و نزديکان شان مواجه مي شوند در ذهنشان به يک سوال مي رسند آنها اين سوال را نمي پرسند که «چرا اين اتفاق افتاد؟»بلکه يک سوال عجيب تر مي پرسند اينکه «چرا اين اتفاق براي من افتاد؟»و مدام با اين سوال ها کلنجار مي روند؛ «چرا من؟»«چرا دوست من؟»«چرا مادر من؟»اين سوال ها همه دنبال يک جواب براي توجيه مرگ مي گردند البته اينجاست که مرگ اجبارخودش را نشان ميدهد.البته اين توجيه ها هم توجيه هاي بدي نيست.چون اگر همين توجيه ها نباشند و آدم ها قبول کنند که هر لحظه ممکن است مرگ در خانه شان را بزند احساس آسيب پذيري شديدي مي کنند.ممکن است کارکردهايشان را از دست بدهند و داشتن اضطراب مانع زندگي عاديشان شود.
وقتي مرگ عزيزي ناگهاني اتفاق بيفتد اولين واکنش انکار آن است و دوباره همان مراحل خشم و چانه زدن و افسردگي و قبول واقعيت اتفاق مي افتد.البته ممکن است پرخاشگري شدت بيشتري داشته باشد.اما مرحله بعد از پذيرش واقعيت، سوگ و داغديدگي است.تا چهار يا پنج ماه بعد از مرگ اين سوگ طبيعي است و يک سوگ پايدار است.اما گاهي اين سوگ به عقب مي افتد و شکل عادي و طبيعي ندارد.بعضي آدم ها بعد از مرگ عزيزشان گريه مي کنند، افسرده مي شوند، شايد توي لاک خودشان بروند.آنها با اين رفتارها هيجانشان را دستکاري مي کنند.بعضي ها روي مساله متمرکز مي شوند و سعي مي کنند براي خودشان حل کنند و با آن کنار بيايند و از آن فرصتي براي رشد شخصيتي شان استفاده کنند و بعضي ها چون نمي توانند مراحل بعد از مرگ را درست طي کنند از کسي که قبلاً اين مراحل را طي کرده کمک مي گيرند و در آخر ممکن است به يک متخصص مراجعه کنند.گاهي ممکن است اين سوگ ناقص طي شود و فرد مدت ها سوگوار بماند در اين گونه موارد بهترين راه اين است که فرد سر مزار متوفي برود و با او صحبت کند.گريه کند و بالاخره يک جورهايي خودش را خالي کند.
نوجواني:اصلي ترين مساله نوجواني موضوع هويت يابي است.اگر يک نوجوان نتواند در اين مرحله هويت خودش را پيدا کند در آينده اين بي هويتي برايش مشکل ساز خواهد شد.
بين (35 تا 60):آدم ها وقتي به اين سن مي رسند نسبت به نسل بعدي شان حساسيت نشان مي دهند.آنها دوست دارند تمام تجربيات و آموخته هايشان را در اختيار نسل بعد قرار دهند.
سالمندي:در سنين سالمندي يک سوال در ذهن انسان ها شکل مي گيرد؛«آيا من زندگي خوبي داشتم؟»«آيا زندگي من پربار بوده؟»«آيا من توانسته ام در زندگي ام موفق باشم؟»اگر به اين برسند که زندگي موفقي داشته اند راحت تر مي توانند خودشان را براي مرگ آماده کنند، يعني يک جورهايي مساله مردن برايشان حل مي شود.
تصور کنيد که يک زندگي رنج آور، را تجربه مي کنيد.اما همين که بتوانيد اين رنج کشيدن را هم براي خودتان معنا کنيد و آن را در مسير رسيدن به هدفتان بدانيد ديگر راحت تر رنج مي کشيد.آن موقع است که حتي ظرفيتتان را هم بالا برده ايد.آدم هاي بي هدف هيچ وقت نمي توانند مرگ را براي خودشان حل کنند.
پيدا کردن هرف در زندگي کار خيلي دشواري نيست.کافي است استعدادها و علاقه هايتان را کنار هم بچينيد.اولويت بندي کنيد.ببينيد حرکت در کدام مسير مي تواند براي شما لذت بيشتري داشته باشد.همان را هدف قرار دهيد و شروع به طي کردن آن کنيد.اهداف شما نبايد دور و غير ممکن باشد تا انگيزه شما را به مروز کم کند اما آنها را دم دستي هم در نظر نگيريد.
o انسان ها بعد از مرگ عزيزان و اطرافيان ارتباط شدن با ديگران مثبت مي شود.آنها مي توانند از اين قضيه براي بهتر شدن روابط اجتماعي شان استفاده کنند.
o بايد خودشان نگاه کنند و ببينند که چه بوده اند و چه شده اند؟ آيا اين مرگ توانسته به آنها درس بدهد؟ اگر شما به حرف زدن آدم هاي که عزيزي را از دست داده اند، نگاه کنيد طوري حرف مي زنند که انگار قبل از مرگ عزيزشان وضع فرق مي کرد و حالا جور ديگري به زندگي نگاه مي کنند.
o هر مرگ مي تواند نگاه آدم ها را به زندگي تغيير دهد.شايد بهتر باشد فلسفه زندگي تغيير کند.
منبع:همشهري جوان شماره 298
«مرگ»؛ اسمش هم که مي آيد مو به تن آدم سيخ مي شود.چه برسد که بخواهي به آن فکر کني.انگار هيچ کس باورش نمي شود که اين شتري است که بالاخره دير يا زود در خانه هر کدام متن مي آيد که ببردمان.حالا کي و کجاش را خدا مي داند اما مهم اين است که مي آيد. اين مقاله نه تنها به موضوع مرگ مي پردازد بلکه به نقد و بررسي تعامل انسان و عزرائيل مي پردازد.دکتر فريد براتي از سير تا پياز اين مرگ و مردن را برايمان بيرون ريخت تا با يک ديد جديد به مرگ نگاه کنيم.در اين متن از فلسفه مرگ گرفته تا اينکه چطور مي شود با مرگ عزيزانمان کنار بياييم وچطورمي شود از مرگ نترسيد؟
چه مي کنيم؟
توجيه، راه حل نيست
براي مرگ خودمان
نکته:اگر بدانيم، چه مي کنيم؟
1.انکار:آنها اول از همه با جملاتي مانند «ممکنه اشتباه شده باشه»«فکر نمي کنم»«همچين چيزي غير ممکنه»سعي مي کنند موضوع را انکار کنند.
2.خشم:حس مي کنند که اين بلا را عده اي سرشان آورده و مدام پرخاش مي کنند و ديگران را متهم مي کنند.
3.چانه زدن و معامله:مدام از خدا مي خواهند که يک فرصت دوباره به آنها داده شود تا به کارهاي نکرده شان برسند و بتوانند اشتباهاتشان را جبران کنند.
4.افسردگي:وقتي مي بينيد تلاش هايشان براي به تاخير انداختن مرگ هيچ تاثيري نداشت دچار افسردگي مي شوند.
5.قبول واقعيت:در اين مرحله که مرگشان را قبول مي کنند با واقعيت کنار مي آيند.
براي مرگ عزيزان
خوب مي دانستند اتفاقي مثل مرگ را براي خودشان دور مي ديدند و وقتي با مرگ عزيزان و نزديکان شان مواجه مي شوند در ذهنشان به يک سوال مي رسند آنها اين سوال را نمي پرسند که «چرا اين اتفاق افتاد؟»بلکه يک سوال عجيب تر مي پرسند اينکه «چرا اين اتفاق براي من افتاد؟»و مدام با اين سوال ها کلنجار مي روند؛ «چرا من؟»«چرا دوست من؟»«چرا مادر من؟»اين سوال ها همه دنبال يک جواب براي توجيه مرگ مي گردند البته اينجاست که مرگ اجبارخودش را نشان ميدهد.البته اين توجيه ها هم توجيه هاي بدي نيست.چون اگر همين توجيه ها نباشند و آدم ها قبول کنند که هر لحظه ممکن است مرگ در خانه شان را بزند احساس آسيب پذيري شديدي مي کنند.ممکن است کارکردهايشان را از دست بدهند و داشتن اضطراب مانع زندگي عاديشان شود.
نکته:کنار آمدن با سوگ
وقتي مرگ عزيزي ناگهاني اتفاق بيفتد اولين واکنش انکار آن است و دوباره همان مراحل خشم و چانه زدن و افسردگي و قبول واقعيت اتفاق مي افتد.البته ممکن است پرخاشگري شدت بيشتري داشته باشد.اما مرحله بعد از پذيرش واقعيت، سوگ و داغديدگي است.تا چهار يا پنج ماه بعد از مرگ اين سوگ طبيعي است و يک سوگ پايدار است.اما گاهي اين سوگ به عقب مي افتد و شکل عادي و طبيعي ندارد.بعضي آدم ها بعد از مرگ عزيزشان گريه مي کنند، افسرده مي شوند، شايد توي لاک خودشان بروند.آنها با اين رفتارها هيجانشان را دستکاري مي کنند.بعضي ها روي مساله متمرکز مي شوند و سعي مي کنند براي خودشان حل کنند و با آن کنار بيايند و از آن فرصتي براي رشد شخصيتي شان استفاده کنند و بعضي ها چون نمي توانند مراحل بعد از مرگ را درست طي کنند از کسي که قبلاً اين مراحل را طي کرده کمک مي گيرند و در آخر ممکن است به يک متخصص مراجعه کنند.گاهي ممکن است اين سوگ ناقص طي شود و فرد مدت ها سوگوار بماند در اين گونه موارد بهترين راه اين است که فرد سر مزار متوفي برود و با او صحبت کند.گريه کند و بالاخره يک جورهايي خودش را خالي کند.
چه کنيم؟
اول هدف، بعد زندگي
مراحل زندگي را بشناسيد
نوجواني:اصلي ترين مساله نوجواني موضوع هويت يابي است.اگر يک نوجوان نتواند در اين مرحله هويت خودش را پيدا کند در آينده اين بي هويتي برايش مشکل ساز خواهد شد.
بين (35 تا 60):آدم ها وقتي به اين سن مي رسند نسبت به نسل بعدي شان حساسيت نشان مي دهند.آنها دوست دارند تمام تجربيات و آموخته هايشان را در اختيار نسل بعد قرار دهند.
سالمندي:در سنين سالمندي يک سوال در ذهن انسان ها شکل مي گيرد؛«آيا من زندگي خوبي داشتم؟»«آيا زندگي من پربار بوده؟»«آيا من توانسته ام در زندگي ام موفق باشم؟»اگر به اين برسند که زندگي موفقي داشته اند راحت تر مي توانند خودشان را براي مرگ آماده کنند، يعني يک جورهايي مساله مردن برايشان حل مي شود.
هدف داشته باشيد
تصور کنيد که يک زندگي رنج آور، را تجربه مي کنيد.اما همين که بتوانيد اين رنج کشيدن را هم براي خودتان معنا کنيد و آن را در مسير رسيدن به هدفتان بدانيد ديگر راحت تر رنج مي کشيد.آن موقع است که حتي ظرفيتتان را هم بالا برده ايد.آدم هاي بي هدف هيچ وقت نمي توانند مرگ را براي خودشان حل کنند.
پيدا کردن هرف در زندگي کار خيلي دشواري نيست.کافي است استعدادها و علاقه هايتان را کنار هم بچينيد.اولويت بندي کنيد.ببينيد حرکت در کدام مسير مي تواند براي شما لذت بيشتري داشته باشد.همان را هدف قرار دهيد و شروع به طي کردن آن کنيد.اهداف شما نبايد دور و غير ممکن باشد تا انگيزه شما را به مروز کم کند اما آنها را دم دستي هم در نظر نگيريد.
تاثيرات مثبت مرگ را بدانيم
o انسان ها بعد از مرگ عزيزان و اطرافيان ارتباط شدن با ديگران مثبت مي شود.آنها مي توانند از اين قضيه براي بهتر شدن روابط اجتماعي شان استفاده کنند.
o بايد خودشان نگاه کنند و ببينند که چه بوده اند و چه شده اند؟ آيا اين مرگ توانسته به آنها درس بدهد؟ اگر شما به حرف زدن آدم هاي که عزيزي را از دست داده اند، نگاه کنيد طوري حرف مي زنند که انگار قبل از مرگ عزيزشان وضع فرق مي کرد و حالا جور ديگري به زندگي نگاه مي کنند.
o هر مرگ مي تواند نگاه آدم ها را به زندگي تغيير دهد.شايد بهتر باشد فلسفه زندگي تغيير کند.
منبع:همشهري جوان شماره 298
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}